* افسانه ”آزادی مطبوعات و رسانهها“ در رژیم ولایت فقیه: از دروغ تا واقعیت
بیش از دو سال است که هر روز فشار هرچه بیشتری به مطبوعات و روزنامهنگاران کشور وارد میشود. روزی نیست که اخباری مبنی بر توقیف نشریات و روزنامهها، یا بستن دفاتر و قفلکردن سایتهای اطلاع رسانی و زندانی کردن روزنامهنگاران و خبرنگاران، منتشر نشود. در اینجا تنها کافی است که به سرنوشت روزنامههایی چون ”شرق“، ”هممیهن“ یا متوقف شدن کار مطبوعاتی خبرگزاری کار ایران ”ایلنا“ تا قلع و قمع کردن نشریات دانشجویی و دهها نمونه دیگر اشاره کرد، که در ظرف دو سال گذشته فعالیت مطبوعاتی آنها متوقف شده است. واقعیت این است که این لیست سیاه مطبوعاتی را میتوان همچنان ادامه داد و علاوه بر این از دشواریهای معیشتی روزنامهنگاران و خبرنگاران و عدم امنیت شغلی آنان و خودسانسوری تحمیلی حاکم بر سایر روزنامهها و رسانههای دیگر سخن گفت. بنابر این اگر بخواهیم کارنامه دولت آزادیستیز احمدینژاد را در این عرصه بررسی کنیم، هر انسان منصفی بر این باور خواهد بود که دولت ”مهرورز“ در عرصه مطبوعات نیز کارنامهای بسیار منفی دارد. منتها مسئله یی که در این میان جلب توجه میکند سخنرانیها یا در واقع دُرافشانیهای برخی از چهرههای شناخته شده دولت در طی همین هفته جاری مبنی بر وجود آزادی مطبوعات و قلم در کشور است. گویا مقامات دولتی متوجه خراب بودن وضعیت در این زمینه شدهاند که با فرار به جلو و قلب واقعیت، قصد دارند به فریبکاری بپردازند. در این جا کافی است که به سخنان دو تن از مقامات رژیم، حدادعادل، در نقش رییس مجلس اسلامی، و پورمحمدی، وزیر کشور رژیم، که در فاصله یک روز از هم منتشر شدهاند، توجه کرد. حدادعادل در مراسم افتتاح چهاردهمين جشنواره و نمايشگاه بينالمللي مطبوعات و خبرگزاريها چنین میگوید: ” جايگاه رسانه براي اداره جامعه مثل آب و نان و غذا و سوخت و انرژي است؛ يعني همانطور كه بدون اين اقلام نميتوان زندگي كرد بدون رسانه امور اين دنيا سامان نميگيرد و هر كشوري با هر مرامي ناچار است اطلاعرساني داشته باشد و كشورهايي كه مثل ما بر پايه يك فرهنگ، انقلاب كرده و نظامي تشكيل دادهاند بيش از بقيه محتاج رسانهاند.“ وی پس از این کلیبافیهای تو خالی مدعی میشود که ”مطبوعات ایران آزادند“ یا اینکه اعلام میکند: ” عيبي ندارد كه احزاب و تشكلها براي خود روزنامه داشته باشند، اين لازمه كار تشكيلاتي و سياسي است. طبيعي است كه روزنامهها هر كدام ترجمان مرام سياسي يك جريان سياسي باشند.“ جسارت در طرح ادعاهایی این چنینی از دو حال خارج نیست. یا آقای حدادعادل، رییس مجلس اسلامی رژیم حتی روزنامه هم نمیخواند و اخبار مطبوعات را دنبال نمیکند، یا چشم خود را آگاهانه بر واقعیات حیات رسانهای میهن ما بسته است و آشکارا دروغ میگوید. آخر چگونه ممکن است که رییس مجلس کشوری هنوز به یکی از پایگاههای اطلاع رسانی اینترنتی مراجعه نکرده باشد که با این جمله روبرو شود: ”کاربر محترم! این صفحه به فرمان مقامات قضایی قابل دسترسی نیست!“ هماکنون علاوه بر توقیف بودن شماری از روزنامهها و نشریات، صدها پایگاه اینترنتی قفل هستند و هممیهنان ما در داخل کشور نمیتوانند به آنها دسترسی پیدا کنند. اگر با توجه به حقایقی که در بالا به اختصار بدان اشاره شد رییس مجلس رژیم چگونه می تواند ادعا کند که: ”اعتقاد ما اين است كه آزادي اطلاعرساني لازمه حاكميت ملي است. اگر بنا داريم كه داريم؛ ملت در صحنه باشد و با رأي خود در هر صحنهاي تعيينكننده باشد ملت بايد آگاه باشد و آگاهي مستلزم جريان روان اطلاعات است.“
این چگونه ”جریان روان اطلاعرسانی“ است که هر روزنامهای انتقادی از دولت کرد، با چماق و پیگرد و کارشکنی روبرو میشود. یا هر سایتی که قصدش انتشار اخبار و تحلیل حوادث میهن ما است، با قفل اینترنتی روبرو میشود؟
مصطفی پورمحمدی از این هم فراتر میرود و در سخنرانی یی که گوشههایی از آنرا خبرگزاریها منتشر کردهاند، ضمن بیان این که در ایران محدودیتی وجود ندارد معتقد است که اصولاً ”جوامع امروز را نمیتوان سانسور و محصور کرد.“ بنابراین مردم از خود سوال میکنند که آیا آن کاری که مسئولین نظام و مقامات در زمینه خاموش کردن مطبوعاتی میکنند، نمیتوان نام سانسور بر آن گذاشت یا محصور کردن اطلاع رسانی برشمرد؟ بخشی از سخنان پورمحمدی چنین است: ”ديگر نميتوان نوجوان و جوان و به طور كلي جوامع امروز را سانسور و يا محصور كرد بايد درها را باز كرد همه بايد درها را باز كنند، چه كسي ميتواند در اين فضا تاثيرگذار باشد آن كسي كه قدرت اثربخشي در افكار عمومي را بيشتر دارد.“ آیا واقعاً وزیر کشور از بسته شدن درها و سرکوب حتی منتقدین خودی اطلاع ندارد؟ ما در اینجا از مواضع و شیوههای وحشیانه سرکوب دگراندیشان سخن نمیگویم. در ارتباط با بازکردن یا بستن درها برای نمونه باید این خبر را ذکر کرد که در هفته گذشته به گزارش ”میراث خبر“ اداره اماکن تهران در ادامه پلمپ کردن ناشرین و کتابفروشیهای کشور، حکم به پلمپ شدن شش کتابفروشی در تهران داد. اسامی این کتابفروشی ها عبارتند از: ثالث و ویستار در خیابان کریمخان، بدرقه جاویدان، در تقاطع خیابان ولی عصر و فاطمی، روشن، دروس و شهر کتاب ونک. اداره اماکن علت تعطیلی این کتابفروشیها را وجود کافه کتاب در کتابفروشیها اعلام کرد.
دلیل روشنتر از آفتاب اینکه هنوز بیست و چهار ساعت از این سخنان بکر حدادعدل و پورمحمدی مبتنی بر وجود ”آزادی بیان و مطبوعات“ در کشور نگذشته بود که فصلنامه ”مدرسه“ به دستور هیئت نظارت بر مطبوعات توقیف شد. یکی از دلایل لغو امتیاز این فصلنامه تخصصصی ”تبلیغ علیه نظام و ترویج الحاد“ بیان شده است.
یکی از اعضای تحریریه این مجله در گفتوگو با خبرنگاران گفت: این خبر تلفنی به آنها اعلام شده و هنوز به صورت کتبی با گردانندگان این فصلنامه ارایه نشده است. وی میگوید: ”در تماسی که از هیئت نظارت بر مطبوعات با ما داشتند، خبر توقیف نشریه را به ما اعلام کردند و گفتند فصلنامه ”مدرسه“ از سوی هیئت نظارت به اتفاق آرا و به دلیل تبلیغ علیه نظام و ترویج الحاد لغو امتیاز و توقیف شد… این تعطیلی و لغو امتیاز و همچنین اتهامی که مطرح شده برای ما بسیار شوکآور بود.“
ما این نمونه اخیر را ذکر کردیم که تفاوت شعار یا دروغ مسئولین درجه اول رژیم ولایت فقیه را با واقعیات موجود نشان دهیم. واقعیت این است که دره عمیقی بین حرف و عمل دولت اسلامی وجود دارد که متاسفانه جامعه مطبوعاتی میهن ما بهای سنگینی برای آن پرداخته و هنوز هم میپردازد.
ما در بالا از وجود دو احتمال نوشتیم، یکی اینکه شاید خود مقامات و اعضای دولت روزنامه نمیخوانند و اخبار را دنبال نمیکنند، یا آگاهانه دروغ میگویند، که چنین صحبتهایی را راجعبه ”آزادی مطبوعات“ عنوان میکنند. البته یک احتمال دیگر را نیز باید داد و آن این است که شاید مسئولین دولت احمدینژاد درباره وجود آزادی مطبوعات و روزنامهنگاران کشور دیگری جز ایران سخن گفته و میگویند!