صبح بخیر بغداد
نوشته میشل گیو، برگرفته از اومانیته، ۲۵ مارس ۲۰۰۸
از نخستین روز تهاجم آمریکا و متحدانش تا کنون بیش از ۴۰۰۰ سرباز آمریکایی در خاک عراق جان خود را از دست دادهاند. امروز، پنج سال پس از آغاز دومین جنگ خلیج، که در آن به طور عمده تانکهای آمریکایی و انگلیسی از یک سو به بغداد و از سوی دیگر به بصره وارد شدند، چه تغییرات مثبتی در عراق و منطقه صورت گرفته است؟ بیرون آوردن صدام حسین از سوراخ مخفیگاهش؟ اعدام کردن او که تبدیل به خوراک خبری وقیحانه و چندشآوری برای رسانهها شد؟ کشته شدن هزاران غیرنظامی در بمبارانهای کور و بیهدف؟ تکه پاره شدن کشوری که از یک سو ترکیه به بهانه تعقیب جداییطلبان کُرد به مرزهای آن تجاوز میکند، و از سوی دیگر در پایتخت آن از ”شیطان کبیر“ احمدینژاد، تحت حفاظت متجاوزان آمریکایی استقبال میشود؟
با بهره از تعبیری از آناتول فرانس: فکر میکنی در راه دموکراسی جان میبازی، در حالی که در حقیقت جانت را در راه ”هالیبرتون“ و شرکتهای نفتی از دست میدهی.
اکنون پس از پنج سال، عراق هنوز کشوری با ثبات نشده است که دموکراسی در آن جا افتاده باشد. برعکس، مردم بیش از پیش دچار تفرقه شدهاند، قحطی است و گرسنگی میکِشند، در وحشت و ترور به سر میبرند، و کُشته میدهند. القاعده، که بهانه مداخله در افغانستان بود، پایگاه تازهای برای برخوردهای خونیناش در عراق یافته است، و کل منطقه دچار بیٍثباتی شده است. جورج بوش جنگطلب، روز ۲۹ اسفند ضمن سخنانی در پنتاگون گفت: ”در این مورد بحث میکنند که آیا این جنگ ارزش جنگیدن داشت، آیا این پیکار ارزش پیروز شدن دارد، و آیا ما میتوانیم برنده آن باشیم؟ و من این را درک میکنم.“ او سپس افزود: ”پاسخ به این پرسشها برای من روشن است: پایین کشیدن صدام از قدرت تصمیم درستی بود؛ و این جنگی است که آمریکا میتواند و باید در آن پیروز شود…“ پیروز؟
در تاریخ گذشته ای نه چندان دور، در برابر قدرت مقاومت ملی مردم ویتنام، جرأت نمیکردند این واژه [پیروزی] را به کار ببرند. تنها عدم شباهت عراق با رویدادهای تاریخی آن دوران، در وحشیگری به کار رفته در ابزارهای مورد استفاده، و پیش از هر چیز در ایراد شکنجههای سازمان یافته، یا در قراردادهای نان و آبدار به نفع شرکتهای بزرگ صنعتی – نظامی دیده میشود که برادر خونیشان در کاخ سفید جاخوش کرده است. خصوصی سازی بی سابقه ای در عرصه های مختلف در این جنگ دیده میشود. با توجه به بیشماری جانهای از دست رفته و سودهای میلیارد دلاری ناشی از جنگ، عراق از این لحاظ هم با ویتنام تفاوت دارد که پس از پنج سال حتی کمترین نشانی هم از آغازی بر پایان جنگ یا اشغال دیده نمیشود – که البته دلیل آن هم روشن است.
آنچه در عراق دیده میشود، در مورد کل منطقه هم صدق میکند. آیا ایران به سوی رهایی اجتماعی که زمینههای آن آماده است پیش میرود؟ دشمنتراشی ساختگی و جنگ زرگری – که مانعی در راه توافقهای سودجویانه اینجا و آنجا میان ”دوستان متخاصم“ نیست – اردوی محافظهکاران را در تهران تقویت میکند، همانطور که در همین انتخابات اخیر [مجلس هشتم] ثابت شد. آیا اوضاع در افغانستان بهتر شده است؟ پاسخ در خود سؤال مستتر است: گسترش جنایتکارانهترین بنیادگرایی ممکن را به درون پاکستان ببینید. آیا بحران در خاور نزدیک گامی به سوی مصالحه، یا حتی گفتوگو، جلو رفته است؟ موضعگیریهای حکومتگران مافوق ارتجاعی در اورشلیم از یک سو و دستاندازی حماس بر نوار غزه از سوی دیگر، که نسخه مشابه یکدیگرند، خود آشکارا جوابگوی سؤال است.
اما آیا ما باید تماشاگر باشیم و منتظر نتیجه انتخابات مقدماتی حزب دموکرات و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بمانیم؟ البته هر دوی این انتخابات مطمئناً، خوب یا بد، بر اوضاع آینده تأثیر خواهند گذاشت. فرانسه که در سال ۲۰۰۳ در پی مخالفت رسمیاش با جنگ سر و صدای زیادی به پا کرد، اگر همان راه را ادامه میداد سربلندتر میبود. اما در حال حاضر این همان راهی نیست که رئیس جمهوری فرانسه و وزیر امورخارجه آن کشور در پیش گرفتهاند، چه در عراق، چه در افغانستان و چه در خاور نزدیک. نیکولا سارکوزی در پی آن است که با رساندن فرانسه به ریاست اتحادیه اروپا، برگ درخشانی در کارنامه سیاسیاش از خود به جا بگذارد. آیا او در نزدیکتر کردن موضع فرانسه با مواضع نظامیگرایانه ناتو، در ایجاد پایگاههای نظامی در امارات عربی، و در تخفیف بار گران و خونینی که آمریکا در کابل به دوش میکشد، شتاب به خرج خواهد داد؟ یا این که فرانسه و اتحادیه اروپا را به راهی خواهد برد که نقشی شرافتمندانهتر بازی کند؟ اقدامها و مواضع سیاسی او و کشورهای عضو اتحادیه اروپا با این معیار سنجیده خواهد شد.