مسایل سیاسی روز

آیا امپریالیسم فقط یک سیاست است؟!

درسال های اخیر بحث های دامنه داری پیرامون برخی مقولات، تئوری ها و مفاهیم در جنبش دمکراتیک و آزادیخواهانه مردم میهن ما جریان یافته که به نوبه خود نشانگر تحرک امیدوار کننده ای درمبارزه برضد ارتجاع، استبداد و امپریالیسم قلمداد می شود. یکی از مباحث کلیدی مربوط به شناخت ماهیت امپریالیسم در دوران معاصر است. این بحث به ویژه از آنجا که منطقه استراتژیک و فوق العاده مهم خاورمیانه و حوزه خلیج فارس به محل تاخت وتاز و تجاوز نظامی امپریالیسم جهانی به ویژه امپریالیسم آمریکا بدل گردیده و به علاوه آن میهن ما نیز از تهدید و زورگویی در امان نیست از اهمیت دو چندانی در نزد مبارزان مترقی و چپ کشور برخوردار است. بنابر این درک درست از مفهوم امپریالیسم، و عملکرد آن درتقویت مبارزه برضد ارتجاع واستبداد در لحظه کنونی حائز اهمیت فراوان است! در بین مباحث سیاسی-نظری که پیرامون امپریالیسم درمیهن ما جریان دارد، بطور کلی ما با دو دیدگاه غلط وغیر علمی مواجه هستیم.
هر دو دیدگاه با انگیزه های متفاوت و از دو جهت مختلف هنگام تعریف و توضیح مفهوم امپریالیسم، جنبه های سیاسی واقتصادی آن را از یکدیگر جدا کرده و به این ترتیب دچار ارزیابی های بسیار نادرست در عمل و موضع گیری سیاسی می شوند. گروهی از این محافل و افراد از موضع چپ و زیر پوشش دفاع از اندیشه های علمی و طبقاتی ولی درست در منطق مقابل تعریف لنینی از امپریالسم، به زعم خود فقط به سیاست امپریالیسم پرداخته و به همین دلیل با نفی امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه داری و خصلت ویژه آن که عبارتست از تسلط انحصارها، مبارزه ضدامپریالیستی را تا سطح دفاع از شعارهای عوام فریبانه جریانات واپس گرا و تاریک اندیش تنزل می دهند.
این دیدگاه نادرست و زیان بار در عرصه مبارزه حاد طبقاتی جاری در کشور، توان و استعداد درک این مهم را که اساس و خصلت ویژه امپریالیسم تسلط انحصارها است و سلطه آنها در حیات اقتصادی با نفوذ و قدرت روزافزون سیاسی همراه است، ندارد و با عمده ساختن سیاست امپریالیستی بر جنبه اصلی آن چشم فرو بسته و نفوذ روزافزون امپریالیسم درحیات اقتصادی را که پایه اصلی و بنیادین تسلط و غارت کشورهای جهان به شمار می آید، آگاهانه و یا ناآگاهانه به دست فراموشی می سپارد. درعین حال این دیدگاه انحرافی که خود را زیر الفاظ و شعارهای انقلابی و مارکسیستی پنهان می کند از درک رابطه دیالکتیکی مقولات عام، مفرد و خاص ناتوان است و تنها به کلی گویی و الگو سازی مجرد و انتزاعی مشغول بوده و با نادیده انگاردن عناصر ویژه و عوامل خاص، یک الگو یا یک شکل عام را مطلق می سازد و نوعی دگماتیسم (خشک اندیشی) و زیانبخش را به نمایش می گذارد. در حالیکه مارکسیست-لنینیست ها همیشه و همواره برخصلت عینی وحدت دیالکتیکی و به هم پیوستگی و جدایی ناپذیری دو مقوله عام و خاص تاکید دارند. خاص و عام با یکدیگر نه تنها متقابلا ارتباط دارند، بلکه دائما تغییر می پذیرند و در جریان تکامل در شرایط مشخصی، به یکدیگر تبدیل می شوند. توجه به دیالکتیک عام، مفرد و خاص برای عمل و شناخت در مبارزه اهمیت فوق العاده دارد. از دیگر سو، ما با دیدگاه نادرست دیگری که انگیزه های متفاوتی با انحراف پیش گفته دارد، روبرو هستیم که با انکار ماهیت امپریالیسم و خصلت و جایگاه تاریخی آن می کوشد دمکراتیسم (مردم گرایی)را در جنبش دمکراتیک و آزادیخواهانه کنونی ایران تضعیف نماید.
این دیدگاه زیر پوشش ”نوگرایی“ و ”درک مختصات امروزین جهان“ بطور کلی تعریف لنینی از امپریالیسم را کهنه و متعلق به گذشته معرفی می سازد و با برجسته کردن دستاوردهای علمی و فنی و ارایه تحلیلی یک جانبه و مبتنی بر ”فن آوری“ معتقد است، جهانی شدن به معنای پایان امپریالیسم و آغاز دوران جدیدی است که با ادغام تمام انحصارها و تراست ها و با اتکا به فن آوری های نوین علمی، می توان سیاست صلح، پیشرفت و ترقی اجتماعی را با سرعت اجرا و عملی ساخت و به همین علت خود را منتقد روند جهانی شدن کنونی می داند و صرفا به سیاست کشورهای امپریالیستی از موضع ”بشر دوستانه“ انتقاد وارد می سازد!
این دیدگاه در سال های اخیر به دلایل مختلف عینی و ذهنی امکان رشد پیدا کرده و هواخواهانی نیز یافته است!
درواقع این گرایش فکری و دیدگاه راست روانه، دنباله منطقی نظرات شکست خورده قدیمی در جنبش کارگری جهان محسوب می شود. لنین درجریان بررسی مسایل امپریالیسم، با دقت علمی بی نظیری تئوری های رفرمیستی را افشاء و خنثی ساخته است. درآستانه جنگ جهانی اول، کارل کائوتسکی نظریه پرداز انترناسیونال دوم معتقد بود، امپریالیسم محصول سرمایه داری صنعتی بسیار رشد یافته است و تلاش کشورهای پیشرفته صنعتی برای الحاق هر چه بیشتر مناطق کشاورزی، سرشت امپریالیسم را تشکیل می دهد و بنابر این امپریالیسم فقط یک سیاست است و لذا سیاست دیگری را می توان جانشین آن کرد.
این تئوری که اینک توسط منتقدان جهانی شدن یعنی رفرمیست ها در جنبش کارگری بزک می شود با مارکسیسم تناقض اساسی دارد، زیرا تضادهای سرمایه داری را نادیده می گیرد و خصوصیت بنیادین امپریالیسم، عینی سلطه انحصارها را منکر می گردد. لنین این تئوری کائوتسکی را جدا کردن سیاست امپریالیسم از اقتصاد آن ارزیابی می کرد. بعلاوه کائوتسکی تئوری ”ماوراء امپریالیسم“ را ابداع کرده بود که طبق آن درمراحل رشد سرمایه داری کار به اتحاد سرمایه های ملی، به ادغام تراست ها درتراست واحد جهانشمول خواهد کشید و طی زمان با پیدایش چنین تراست جهانی، مبارزه میان امپریالیست های کشورهای گوناگون پایان خواهد یافت که این مرحله ”ماوراء امپریالیسم“ خواهد بود.
همچنانکه پیداست برخلاف تبلیغات پر سروصدای جریانات رفرمیست، محتوای اصلی اندیشه هایی که تحت عنوان ”نوگرایی“ و جز اینها رواج داده می شود به هیج رو ”نو“ و ”تازه“ نیست. مدافعان چنین دیدگاهی با مطلق کردن ویژگی های خاص، اصول اساسی و قانونمندی ها را نفی می کنند و به این ترتیب به فعالیت اجتماعی و مبارزه ضد استبدادی و ضد امپریالیستی لطمات جدی می زنند. نقش زیانبار و بسیار مخرب این دیدگاه درجنبش ترقی خواهانه کشور نباید نادیده و یا دست کم گرفته شود!
کوتاه سخن، بینش مارکسیستی با این هر دو دیدگاه غلط در تقابل قراردارد. لنین با تکمیل تئوری مارکسیستی سرمایه داری، این تئوری را با آموزش جامعی در باره بالاترین مرحله سرمایه داری غنا بخشید. امپریالیسم نه یک فرماسیون (صورت بندی) اجتماعی-اقتصادی مستقل بلکه مرحله نهایی صورت بندی سرمایه داری است و سیاست و اقتصاد آن از یکدیگر جدا نبوده و نیست، همانگونه که روند کنونی جهانی شدن نیز چیزی جز همان سیاست های برتری جویانه و مداخله گرانه امپریالیستی نیست و نمی تواند باشد.
به قول لنین:“… یک مساله بنیادی اقتصادی یعنی ماهیت اقتصادی امپریالیسم که بدون بررسی آن درک هیچیک از نکات مربوط به ارزیابی جنگ امروزین و سیاست امروزین میسر نیست.“لنین – امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه داری – ترجمه محمد پورهرمزان- انتشارات حزب توده ایران 1357 –صفحه 20“

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا