زان وفاداران و یاران یاد باد
با وزیدن بادهای پاییزی، گویی یادها وخاطره ها با نیرویی شگرف غبار غمگین زمانه را می زدایند و عطر مستی آور هستی سوزان وناب انسان آرمان گرا را برپهنه سرزمین کهنسال ما می افشانند. این عطر افشانی یادها و خاطره ها، آن هم دربیستمین سالگرد شهادت آگاه ترین و پاک ترین فرزندان مردم زحمتکش، یادآور جمله عمیق و زیبای مارکس است که گفته بود:“ خداوند تکامل نوش داروی خود را درکاسه سرشهیدان می آشامد.“
یاد و خاطره رفقا و یاران شهید ما دربیستمین سالگرد عروج قهرمانانه آنان، صرفا و فقط ادای احترام وتکریم دربرابر مبارزه و ایثارشان نیست. این یادکرد، تجدید عهد و پیمان با این دلاوران و تقویت و استحکام سنگر مبارزه درراه امر مقدس سعادت انسان است. و برای این مقصود مهم، چه تکیه گاه و منبعی مطمئن تر واستوار تر از راه و رسم و ایمان قهرمانان فاجعه ملی، آنهایی که با ایثار خود، ستم و ستمگران را به تسلیم واداشتند و نیروی معنوی عظیمی برای مبارزان نسل نو، پیکار گران جوان امروزجنبش پدید آوردند. آنچه امروز درصحنه سیاسی میهن ما می گذرد و روی آوری نسل جوان به سمت مبارزه و نیروهای ترقی خواه بی هیچ شبهه متاثر از ایثار قهرمانان فاجعه ملی است. رفیق طبری جمله زیبایی دارد:“هر حادثه ای که در دورانی می گذرد و هر فردی که دردورانی بسر می برد حتما وکلا جزو “تاریخ“ انسان نیست. تاریخ آن مسیری است که درآن تکامل مادی و معنوی جامعه انجام می گیرد. طرازندگان نسج تاریخ آن کسانی هستند که دراین مسیر می کوشند وبرای غلبه امر نو و مترقی از هیچ فداکاری یی تن نمی زنند، درنبرد نو و کهنه زمانی است که کهنه پر سیطره است و نو نزار و ناتوان.یاران امر نوو مترقی دراین هنگام با هجوم های جسورانه به دژ ظلمانی نیروهای ارتجاعی و محافظه کار، حق اهلیت امر نو و مترقی را مبرهن می کنند. فداکاری آنها عبث نیست جانبازی آنها راه گشا و دورانساز است. بقول گورکی درمنظومه شاهین، جنون قهرمانان را ثنا می خوانیم، زیرا جنون قهرمانان خرد زندگی است.“
آیا دراین مسیر تکامل، یاران شهید ما خردمندترین ”سواران دشت امید“ محسوب نمی شوند؟! آیا زندگی برای یک مبارز آرمان گرا بدون چنین ایثار و فداکاری معنا می دهد؟!
چرا نباید درمبارزه دشوار کنونی اثر معنوی ژرف رفقا و قهرمانان خود را به حساب نیاوریم. مبارزه امروز،مقاومت امروز استمرار نبرد آنهاست که ایثار و شهادتشان ره توشه پیکار کنونی به شمار می آید و این دقیقا همان مطلب مهمی است که جنایتکاران خواستار تکذیب و پنهان داشتن آن هستند. رژیم ولایت فقیه فاجعه ملی را سازمان داد تا مبارزه را برای همیشه خاموش سازد. جان های شیفه را بردار کرد تا به زعم خویش وفاداری به امر مردم، میهن دوستی و عدالت را درخاک کند و ریشه اندیشه های نو و مترقی را یکبار برای همیشه بخشکاند. ولی امروزپس از بیست سال از آن فاجعه فراموش نشدنی، چه تصویر و دورنمایی در برابر ما قرار دارد؟!
آرامش گورستانی را می بینیم یا تکاپوی امید بخش کار و پیکارو همبستگی را که استبداد ارتجاع از آن درهراس بسر می برد!
به قول آموزگار بزرگ زحمتکشان ایران، دکتر تقی ارانی، هیچ بذری در کشتزار تاریخ به هدر نمی رود! درعزم و اراده نسل نو مبارزان می توان پیوند اندیشه ها و آرمان های نسل های دیروز، به ویژه قهرمانان فاجعه ملی، را به روشنی مشاهده کرد. این پیوند اثر جانبازی و فداکاری و ایثار فاتحان شکنجه گاه های رژیم ولایت فقیه یعنی مبارزان شهید فاجعه ملی را با خود همراه دارد و چه چیز بالاتر از این حضور نیرومند وتکان دهنده! حضوری که هرروز، هرساعت و هرلحظه می توان آن را احساس کرد. هنوز نگاه مصمم رفیق محمد جواد لاهیجانیان، فروتنی ناب و شخصیت والای رفیق مرتضی کمپانی، نجابت و وفاداری رفیق گل علی آتیک، مقاومت بی نظیر رفقا امیر نیک آیین و هدایت معلم، ایستادگی و دلاوری رفیق حسین قلم بر، استواری و شجاعت رفقا سرهنگ افرایی، سرگرد ظفرحیدری، ناخدا بیدگلی وسرهنگ غیاثوند، سیمای محجوب و آرام مبارزان تسلیم ناپذیر محمدمهدی مومنی، فیروز همجوار، محسن دلیجانی، حسن جلالی حیدرنیکو، مهرداد دستگیر و سه برادر قهرمان توده ای رفقا حسن، رضا و جواد محمد زاده و دیگر یاران شهید الهام بخش پویندگان و مبارزان راه خوشبختی است و درتمام زاویه های پیدا و پنهان جامعه تاثیر گذار و انگیزه افرین است!پس از دو دهه، یعنی بیست سال، رژیم ولایت فقیه با همه امکانات و قدرت اهریمنی خود توان نادیده انگاردن وخنثی و بی اثر ساختن این حقیقت را ندارد. باید پرسید اکنون پس از گذشت 20 سال از جنایت فراموش نشدنی فاجعه ملی، درپیشگاه تاریخ و دربرابر داوری مردم ایران، چه کسانی زنده و استوار و چه کسانی مطرود و مرده تلقی می شوند؟!دربیستمین سالگرد فاجعه ملی بار دیگر با گرامی داشت یاد و خاطره یاران شهید و سربلند خود، با آنان درراه مبارزه برای خوشبختی انسان تجدید عهد و پیمان می کنیم!
”… اینک مائیم و ما و سرخ گل ما و چشم تر
با توده های پر
از بلبان گمشده درپرده سحر
اما بگوش می شنوم من ز عمق باغ
آواز بلبان بهاران دور را
زین رو دوباره خشت نوین می نهم به خشت
تا برکنم به چشم تو قصر غرور را …“
سیاوش کسرایی، بخشی از شعر بلند هدیه برای خاک –دی ماه 1368