رفیق شهید مسعود افتخاری
شهادت شهریور ۱۳۶۷- فاجعه ملی
نامه ای رسیده از …
حضور محترم سردبیر و کارکنان
از فاصله نه چندان زیاد، از آلمان، از دهکده دور افتاده سلام گرم و دوستانه مرا بپذیرید. امیدوارم روز به روز در راه انجام مقصودتان پیروز و موید باشید.
اینجانب … به عنوان یک ایرانی همراه با شما و دیگر ایرانیهای این جا و آن جا روزها را در غربت به شب میآوریم تا بلکه روز موعد فرا رسد و کاروان وامانده از راه، به سر منزل خود فرود آید. و جای تأسف و صد تأسف هست که در این راه توان فرسا، گه گاه قاصد شومی خبر بیاورد که فلان رفیق و فلان یار در وطن از پا افتادهاند و شهید شدهاند. و رنج و درد این پیک را ما، ما که در تلاش رسیدن به مقصود هستیم، به هم راه با دیگر مشتاقان، باید تحمل کنیم و دم نزنیم …
قصد داشتم که صحبتی از شهید خود نکنم. چه لزومی داشت که بار شما و دیگران را سنگینتر کنم. اما یکی از هواداران سازمان شما مرا وادار ساخت که سکوت و دم نزدن خیانتی است به او و امثال او در این راه. اگر اسم او از لیست اسامی شهدا از قلم افتاده، دلیلی نیست که تو نیز در این کار از پا بنشینی. علاوه بر آن در روزنامه شما خوانده بودم که یاد و خاطره شهید خود را برای شما ارسال کنیم، تا لااقل دلیلی بیشتر باشد برای ادامه راه … خاطره و یاد بود شهید خود را از کجا شروع کنم. مدت ۱۰ سال در زندان اوین بودن و اجازه ملاقات هم نداشتن چه خاطرهای از او باقی میگذارد. یا اینکه روزی، نامهای از ایران برسد و تنها یک جمله در آن نقش بسته که: مسعود مرد.
چطور میتوان در دو کلمه خاطره و یاد یک انسان، یک مبارز را زنده کرد؟ اما شاید شما بتوانید نام و یاد او را زنده سازید. کسی که هرگز از یاد من و خانوادهاش نرفته و در این دیار غربت زخمی ست بر دل من و امثال من. مسعود افتخاری در شهریور ماه ۱۳۶۷ به همراه چند هزار نفر از امثال او، بعد از ۱۰ سال محکومیت در طلوع آزادی خود، اعدام گردید. یادش را گرامی بدا ربم. ضمن تشکر از شما و دستاندرکاران، امیدوارم که تقاضای مرا از یاد نبرده و خاطره او را زنده سازیم. آرزوی پیروزی شما را دارم.
با تقدیم احترام