یادمان

رفیق شهید ناخدا یکم بهرام افضلی: «من باید جلو باشم و اگر قرار است کسی کشته شود، این باید من باشم»

تیرباران ۷ اسفند ۱۳۶۲

«در رژیم گذشته با پوست و گوشت و استخوان خودم فساد، ظلم و محرومیت را در جامعه ایران احساس کرده بودم. برای خودم چنین تحلیل می‌کردم که برای فائق آمدن بر مشکلات و برای اینکه جامعه به طرف یک تعادل، به طرف یک قسط پیش برود، لزوم یک حزب چپ … که انگیزه‌های خدمت اجتماعی یکسان برای افراد جامعه را داشته باشد، برای مملکت ما ضروری است، تا با مطرح کردن شعارهای مردمی و با اعلام نقطه ضعف‌ها، با ارائه راه حل‌ها، خدماتی را بتواند به جامعه انجام دهد.»

 

ناخدا یکم بهرام افضلی، فرمانده نیروی دریایی، مبارزه خود را علیه ظلم و محرومیتی که آن را «با گوشت و پوست و استخوان خود» احساس کرده بود، با عضویت در سازمان جوانان حزب توده ایران آغاز کرد. او از نسل مبارزان جوانی بود که در اوج نهضت ملی شدن نفت راه پیکار با دشمنان خلق را در پیش گرفت. او با چشم باز شاهد جانبازی و فداکاری‌های پایان ناپذیر مبارزان توده‌ای بود که در آن سال‌ها به مثابه آلترناتیو نیرومند در عرصه مبارزه سیاسی و اجتماعی هزاران قربانی دادند و در راه تحقق خواست‌های به حق زحمتکشان و در راه دموکراسی و صلح یک لحظه از پای نمی‌نشستند.

ناخدا افضلی شخصیت محبوب و مورد اعتماد نیروی دریایی بود و کادرهای این نیرو او را فرمانده واقعی خود می‌دانستند. وی دوره دکترای مهندسی را در رشته آرشیتکت کشتی و زیردریایی در ایتالیا گذرانده بود و در بیش از ۱۰ رشته فنی نیروی دریایی استاد و صاحب نظر بود. پروژه عظیم ناخدا افضلی در رابطه با ساختمان زیردریایی در خارج از کشور هواداران زیادی داشت و از زمره نظریه‌های علمی معتبر در دریانوردی به شمار می‌آید. ناخدا افضلی پایه‌گذار دانشکده عالی علوم دریایی ارتش ایران است و از این حیث به جرئت می‌توان گفت که نیروی دریایی مدیون او است.

رفیق افضلی از پیش از پیروزی انقلاب و در ارتباط تنگاتنگ با گروهی از افسران مبارز و مترقی در درون نیروی دریایی به مبارزه علیه رژیم شاه پرداخت. پس از پیروزی انقلاب رفیق افضلی دیگر بار با حزب خود تجدید پیمان کرد و در دفاع از دست آورده ای انقلاب و تعمیق آن به فداکاری‌های بزرگی دست زد. رفیق افضلی به اتکاء دانش و تجربه خود موجب تحولات عمیقی در زمینه‌های گوناگون در نیروی دریایی کشور شد.

رفیق افضلی دارای شخصیتی جذاب و فروتن بود و در صفوف ارتش و حزب توده ایران بی ادعا برای بهروزی زحمتکشان فعالیت می‌کرد. ناخدا افضلی در سال‌های ۵۸ – ۵۹ ‏قطعه زمینی را که در حوالی قم داشت فروخت و پول آن را بی کم و کاست به عنوان کمک مالی یک عضو ساده به حزب داد. همین امر در کیفر خواست او وجود دارد و به عنوان کمک مالی موثر و پیوسته او به حزب مطرح گردید.

مزدوران رژیم این فرزند رشید خلق و این چکیده مبارزه مردم را در جریان یورش ناجوانمردانه به حزب به بند کشیدند و سرانجام در بی دادگاه جمهوری اسلامی به تیرباران محکوم کردند.

رفیق شهید بهرام افضلی سمبلی از یک انسان مهربان و صمیمی و در عین حال جدی و سخت کوش بود که در میان پرسنل نیروی دریایی، عناصر میهن دوست در ارتش و مردم آزادی‌خواه، از اعتبار و محبوبیت ویژه‌ای برخوردار بود و شهادت او موج وسیعی از اعتراض و اندوه را برانگیخت.

این قهرمان توده‌ای زندگی پر افتخارش را با شعار «زنده باد حزب توده ایران» و خواندن سرود حزب پایان داد.

***

کارنامه درخشان رفیق افضلی در دفاع از میهن

نقش ناخدا افضلی و فرماندهی او در جریان مرحله اول جنگ و برتری ایران در خلیج فارس انکار ناپذیر است. یکی از این خاطرات نقش و فرماندهی او در عملیات مربوط به کانال خور موسی در شمال خلیج فارس است. زمانی که خرمشهر سقوط کرده بود و آبادان در محاصره عراق بود، ارتش متجاوز مدام برای تثبیت حضور اشغالگرانه خود در خوزستان اقدام به مین گذاری در کانال خور موسی کرد و راه ارتباطی بندر شاپور را بدین وسیله مسدود کرد. این اقدام علاوه بر جنبه‌های نظامی از لحاظ تجاری و کشتی‌رانی برای ایران در آن دوره فوق‌العاده منفی بود. نرخ بیمه کشتی‌های تجاری با این حرکت ارتش صدام به چندین برابر رسید. در آن زمان، یعنی بلافاصله پس از انقلاب، امکان مین‌روبی دریایی برای نیروی دریایی ایران عملاً وجود نداشت. از لحاظ تاکتیک نظامی، مین‌روبی در منطقه جنگی کار بسیار خطیر و خطرناکی است. ناخدا افضلی از پای ننشست. برای اولین بار در تاریخ نیروی دریایی ارتش ایران، هلی‌کوپترهای مین جمع کن آر – جی – دلتا که پیش از انقلاب خریداری و بدون استفاده مانده بود، بکار انداخته شد. این هلی‌کوپترها قبل از این حتی تمرین مین روبی نکرده بودند. ناخدا افضلی در مقام فرمانده نیرو دستور صریح و روشنی ابلاغ کرد: «تحت هر شرایطی کشتی‌های بازرگانی باید به بندر شاپور رفت و آمد کنند». وی گروه‌های خلبان نیروی دریایی را سازماندهی کرد و در جلسات اقناعی اهمیت بازگشایی کانال را تاکید کرد.

هلی‌کوپترها تجهیز شدند، در دریا سکو برپا شد. برای اولین بار هلی‌کوپترهای نیروی دریایی با ابزارهای ناقص خود مسیر را مین‌روبی کردند. ناخدا افضلی در تمام مدت در عملیات شخصاً شرکت داشت. زمانی که مین‌روبی پایان گرفت، وی دستور داد تا ناوچه‌ها از بندر شاپور حرکت کنند و از مسیر مذکور فیلم برداری تلویزیونی شود و در تمام جهان به نمایش درآید که کانال آزاد و بی خطر است. ناخدا افضلی بر رغم درخواست فرماندهان نیروی دریایی که از او خواهش کردند به عنوان فرمانده نیرو و نقش موثر در جنگ، خطر نکند و در ناوچه در حین عبور سوار نشود تصمیم گرفت که بر عرشه نخستین ناوچه که از مسیر می‌گذرد شخصاً حضور و فرماندهی داشته باشد. او خطاب به هم‌قطارانش گفت: «من باید جلو باشم و اگر قرار است کسی کشته شود، این باید من باشم». آن وقت ناخدا افضلی سوار اولین ناوچه شد، از کانال گذشت شمال خلیج فارس رفت و برگشت و سپس پشت سر او کشتی‌ها و یدک‌کش‌ها به حرکت درآمدند. و بدینسان کانال خور موسی از مین پاک سازی و برتری نظامی در خلیج فارس به سود ایران تحکیم شد. اهمیت این مین‌روبی از آن رو برجسته می‌شود که بدانیم، هنگام محاصره آبادان و سقوط خرمشهر تقریباً تمام راه‌های زمینی و تدارکات از آب بروی ایران بسته شده بود، یگانه راه ارتباطی که جنبه حیاتی داشت و در جنگ نقش عمده ایفا می‌کرد، راه ارتباطی کانال خور موسی بود که از طریق بندر شاپور و کانال بهمن‌شیر به آبادان منتهی می‌شد. عراق برای شکست محاصره آبادان و به اشغال در آوردن بخش مهمی از استان خوزستان کانال خور موسی را مین‌گذاری کرده بود. مین‌روبی این کانال و حفظ این راه ارتباطی نقش اساسی در درهم کوبیدن ارتش مزدور صدام و بازپس‌گیری خرمشهر و نجات آبادان داشت.

ایجاد دانشکده افسری

یکی دیگر از خدمات پرافتخار رفیق افضلی ایجاد دانشکده افسری دریایی بود. رفیق افضلی ‏موفق شد علی رغم سنگ‌اندازی‌ها و کارشکنی‌ها و در شرایط به اصطلاح «انقلاب فرهنگی» در ‏جوی فوق‌العاده نامساعد این کار را سر و صورت دهد. در پرتو تلاش شبانه‌روزی او، کاخ شاه در نوشهر با تمام تأسیسات وسیع آن به این کار اختصاص داده شد. این دانشکده دارای رشته‌های مختلف تخصصی دریایی است. به این ترتیب اعزام افسران نیروی دریایی که از سال ۱۳۱۱ ‏تا سال ۱۳۵۷ ‏به آمریکا، انگلستان، آلمان، فرانسه، ایتالیا و ترکیه فرستاده می‌شدند پایان پذیرفت. در نتیجه ارزی که بابت اعزام آن‌ها (هر دانشجو بین ۱۵۰ ‏تا ۲۰۰ ‏هزار دلار) هزینه می‌شد، صرفه‌جویی شد و کشور ‏ایران برای نخستین بار دارای یک دانشکده افسری دریایی گردید که با تلاش و پیگیری مداوم رفیق ‏افضلی بنیان گذاری شد. در کنار این موفقیت درخشان باید از خدمت دیگر وی یاد کرد و آن عبارت است از ‏ایجاد دانشکده فرماندهی و ستاد دریایی برای تربیت افسران ارشد.

***

«این مرد به هیچ چیز جز ایران فکر نمی‌کرد. … ‏همیشه افتخار می‌کردم که ایران چنین گل‌هایی دارد»

در شماره ۲۱ بهمن ۶۲ ‏نشریه ایرانشهر، نامه‌ای از یکی از خوانندگان این نشریه به چاپ رسیده ‏است، که طی آن یکی از هم‌میهنان ما، خاطراتی را که از دوران همکاری با شهید ناخدا یکم افضلی داشته است، نقل می‌کند. نوشته این بانوی هم وطن ما، چنان که از متن نامه بر می‌آید، با نظرات حزب توده ‏ایران آشنا نیست، اما به پیروی صادقانه از معتقدات میهن دوستانه و آزادی‌خواهانه خویش، نوشته او واقعیاتی را تصویر می‌کند، که خود شاهد بوده است و گواه نمونه‌واری بر میهن‌دوستی و آزادی‌خواهی افسران توده‌ای است که تنها به جرم دفاع از انقلاب خلق، به جوخه اعدام سپرده شدند. ننگ و نفرت بر خائنانی که زندگی پر افتخار بهترین فرزندان خلق ایران را گسستند!

***

«‏چند وقت بیش روزنامه کیهان هوایی را خانه یکی از دوستانم ورق می‌زدم، چون قابل خواندن نیست، فقط باید ورق زد. ناگهان چشمم به نام آشنایی افتاد، ناخدا افضلی را به عنوان جاسوس روسیه محاکمه می‌کنند.

چون چندین سال است این موجود شریف را می‌شناختم به عکس خیره شدم. باورم نمی‌شد، خدایا این آدم همان افسر قدیمی است که می‌شناختم که حالا به این روز افتاده ‏است … با ناباوری باز روزنامه را خواندم. ناگهان تمام خطوط روزنامه به رنگ گلگون خون پاکش درآمد. دستم را به پوسته شب کشیدم و از او پرسیدم، آیا سیاهی تو همیشه با ما خواهد بود؟ پیش خودم فکر کردم کدام درست فکر می‌کردند؟ اون افسرهایی که با میلیون میلیون توی آمریکا و اروپا زندگی می‌کنند و هر شب تا صبح … پای‌کوبی می‌کنند، و یا این وجود نازنینی که تا آخرین لحظه با حقوق کم نیروی دریایی ساخت و سر جایش ماند و جا خالی نکرد؟

تقریباً هشت سال بود او را می‌شناختم و در کنارش کار می‌کردم. نه این را از دهان من می‌شنوید، دلم می‌خواست از دیگر همکارانش نیز بپرسید. این مرد به هیچ چیز به جز ایران فکر نمی‌کرد. سال‌ها در بوشهر جای بسیار بد آب و هوا، روی کشتی کار می‌کرد. وقتی که به تهران آمد رئیس دایره ‏کارخانجات نیروی دریایی شد. همیشه افتخار می‌کردم که ایران چنین گل‌هایی دارد و احساس راحتی می‌کردم که آدم‌هایی مثل او سدی هستند جلوی دزدها و لاش‌خورهایی که به جز جیب خود، منافع شخصی و انهدام مملکت چیزی نمی‌خواهند. شاید باور نکنید که از ساعت ۷ صبح تا ۸ ‏شب کار می‌کرد. هیچ وقت به آن‌هایی که با او کار می‌کردند و درجه پایین‌تری از او داشتند توهین نمی‌کرد و اگر پرونده‌ای را توی بایگانی می‌خواست خودش می‌رفت می‌آورد. واقعاً مرد باسوادی بود. سال‌ها در ایتالیا و ایران تحصیل کرده بود. به جرئت می‌توانم بگویم از میلیون‌ها پولی که زیر دستش بود کوچک‌ترین دزدی نکرد و واقعاً وقتی او را اسیر دیدم، در دست چند ملای بی‌سواد، از دلم فریاد زدم و گفتم خدایا او و جاسوسی، آن هم برای مملکتی که ۲۰ ‏سال برایش صادقانه در گرما و سرما کوشش ‏کرده؟

… ولی چون من یکی از چهره‌های قهرمان را به خوبی می‌شناختم و شاید وجود نازنینش چند ماه یا چند روز دیگر زیر دست ساواکی‌های سابق و پاسداران فعلی به خاک و خون به غلتد، بنویسم تا در دفاع از او برخاسته باشم، هر چند که آنقدر این طوفان شدید آلوده است که قدرت دفاع را از ما گرفته است و با تأسف می‌بینیم که نهال‌های پاک آزادی کشورمان یکی بعد از دیگری به دست این طوفان موذی از بین می‌روند، در حالی که ما با دست‌های به هم گره شده پشت پنجره ناظر آن هستیم.

این نامه را به این انگیزه نوشتم که مردم ایران به خون نشسته‌ام، باورشان نشود که این‌ها جاسوس بودند، چون شما فقط اسامی قطار شده حسن، حسین، مرضیه و غیره را می‌بینید که توی روزنامه با یک لقب کثیف که رژیم منفور اسلامی به آن‌ها نسبت داده ولی شاید نمی‌دانید که پشت هر اسم، چه چهره‌های با سواد، پاک و قهرمانی ایستاده. آن‌ها را باید شناخت، گذشته‌شان را دانست، تا دید چقدر رژیم اسلامی حقیقت می‌گوید.

می‌گویند این‌ها جاسوس بودند … آیا در زندان‌های خمینی به روی یکی از مجامع بین‌المللی که از ‏حقوق بشر دفاع می‌کنند تا به حال باز شده است یا اگر هم شده همان روش شاه ملعون به کار گرفته نشده که زندانیان را شکنجه می‌دهند تا به مأمور سازمان حقوق بشر بگویند که شکنجه نشده‌اند و از زندانی بودن خود بسیار مسرور هستند چون زندان مثل مدرسه برای آن‌ها می‌باشد.

در پایان نامه‌ام دلم می‌خواهد یک لحظه هم این فکر به خاطر عزیزتان خطور نکند که این‌ها جاسوس بودند …

دلم می‌خواهد به عنوان یک ایرانی به شما که در هر جای دنیا هستید، شما که برای ایران و آزادی‌اش پیکار می‌کنید، بگویم که برای همه زندانی‌های سپاسی ایران حال می‌خواهند افسر، دانشجو، خانه‌دار و غیره باشند دفاع کنید، به شغل و عقاید سیاسی آن‌ها کاری نداشته باشید … مملکتی به روی پای خود خواهد ایستاد که مردمش به حدی از رشد فکری رسیده باشند که به عقاید سیاسی، مذهبی و آزادی‌های فردی یکدیگر احترام بگذارن»

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا