نگاهی به رخدادهای سه دهه اخیر در گرنادا، کشوری در منطقه کارائیب
هفت زندانی باقی مانده از سالها پیش که غیر منصفانه به قتل موریس بیشاپ نخست وزیر انقلابی گرنادا در روز ۱۹ اکتبر ۱۹۸۳ (۱۳۶۲) محکوم شده بودند، چند روز پیش و پس از ۲۶ سال زندانی کشیدن آزاد شدند. این هفت نفر که هر کدام زمانی یا در ارتش انقلابی خلق یا در ”جنبش جوئل جدید“ صاحب مقام و موقعیتی بودند، در یک محاکمه ساختگی در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) گناهکار شناخته و به مرگ محکوم شده بودند. [گفتنی است که جنبش جوئل، JEWEL Movement ، یا ”جنبش رزم مشترک برای بهروزی، آموزش و آزادی“، و ”جنبش مجمع خلق“ در اتحاد با یکدیگر ”جنبش جوئل جدید“ را تشکیل دادند که یک حزب مارکسیست – لنینیست بود، و در اسفند ۵۷ دولت انقلابی خلق را به نخست وزیری موریس بیشاپ تشکیل داد، اما در اواخر سال ۱۳۶۲ با حمله نظامی آمریکا به گرنادا سرنگون شد.] چندی بعد احکام اعدام به ۴۰ سال زندان تبدیل شد و این زندانیان قرار بود که حداکثر تا تابستان آینده آزاد شوند. تلاشهایی نیز در داخل خود گرنادا برای آشتیجویی در جریان بود که در آن عدهای که در دوران انقلاب به زندان افتاده بودند یا عزیزانشان را در روزهای پایانی انقلاب از دست داده بودند، خواستار آزادی این مردان شده بودند.
نادیا بیشاپ دختر نخست وزیر مقتول است که در سال ۱۹۸۳، یعنی زمانی که پدرش کشته شد، بیشتر از ۱۴ سال نداشت. او در آخرین روز سال ۲۰۰۷ به دیدار برنارد کورد، سلوین استراچن، جان ونتور، لیام جیمز، لیون کورنوال، دیوید بارتولومیو، کالیستوس برنارد، کامائو مک بارنت و ایووارت لین در زندان ریچموندهیل رفت. پس از این دیدار او گفت که ”از زمان مرگ پدرم و دستگیری این عده در ارتباط با مرگ او و رخدادهای ۱۹ اکتبر [روز کشته شدن موریس بیشاپ]، این نخستین بار بود که من با آنان صحبت کردم. هرگز تصور نمیکردم که واژه لذت را بتوان در مورد دیدار با این مردان به کار برد. اما صادقانه باید بگویم که من از صحبت کردن با آنها لذت بردم، و ما توانستیم یکدیگر را از چنبره اسارت منفیبینی که در ۲۴ سال گذشته میان ما وجود داشت برهانیم.“
لسلی پییر، سردبیر ”صدای گرنادا“ که کارآموزیاش را در دوران انقلاب گذرانده است، قاطعانه معتقد است و تأکید کرده است که فرآیند حقوقی مجرم شناختن این مردان خدشهدار بوده است. او بارها خواستار آزادی اینان شده است.
قابل ذکر است که در دولت کنونی ”کنگره دموکراتیک ملی“ افرادی حضور دارند مثل پیتر دیوید، وزیر امور خارجه، و ناظم بورک وزیر دارایی که پیشتر از اعضای جنبش جوئل جدید بودند. نخست وزیر تیلمن تامس هم که در حکومت موریس بیشاپ دو سال زندانی بود یکی دیگر از این گونه افراد است.
اینکه در روزهای منتهی به ۱۹ اکتبر ۱۹۸۳ (کشته شدن موریس بیشاپ در سال ۱۳۶۲) چه گذشت که منجر به فروریزی خونین انقلاب گرنادا شد، کماکان موضوع بحثهای داغ و فراوانی است. تجاوز نیروهای آمریکایی در پی این رخداد و اشغال جزیره توسط آنان، همراه با اعزام نیرو از سوی شماری از کشورهای کارائیب، نه تنها منجر به برگزاری دادگاههای نمایشی شد بلکه موجب شد که فقط روایت آمریکایی رویدادها گزارش و منتشر شود. طبق این داستان ساختگی، خلاصه آنچه گذشت این است که یک رهبر چپگرای متعادل و محبوب مردم به نام موریس بیشاپ قربانی کودتای شاخه ”مارکسیست – لنینیست“ افراطی به رهبری برنارد کورد معاون نخست وزیر شد که فرمان اعدام بیشاپ و نزدیکترین رفقای او را صادر کرده بود. واشنگتن هم برای حفاظت از جان دانشجویان پزشکیاش در گرنادا و به خواست و اصرار دولتهای منطقه برای پایان دادن به هرج و مرج خونینی که بر جزیره حاکم شده بود، از روی بیمیلی نیروهایش را برای مداخله به این کشور اعزام کرد و ”عملیات خشم اضطراری“ را راه انداخت! تنها ادعای درست در این لاطائلات آن است که بیشاپ بیتردید رهبری مردمی بود. واشنگتن همیشه یک رشته اراجیف تبلیغاتی علیه گرنادا پخش میکرد، از جمله این که دولت انقلابی خلق را متهم میکرد که فرودگاهش را توسعه میدهد تا پایگاههای نظامی در اختیار کوبا و اتحاد شوروی قرار دهد. توسعه این فرودگاه، که منحصراً برای صنعت گردشگری طراحی شده بود و هنوز هم به همین منظور از آن استفاده میشود، در واقع در سال ۱۹۵۴ توسط دولت بریتانیا پیشنهاد شده بود، زمانی که گرنادا هنوز یک مستعمره بود. باید گفت که حمله و تجاوز نیروهای آمریکایی یک عمل بیمقدمه و بیبرنامه نبود. آمریکا در ماه مارس ۱۹۸۳، یعنی ۷ ماه پیش از تهاجم به گرنادا، تهدید به حمله کرده بود. همچنین، حدود دو سال پیشتر، در ماه اوت سال ۱۹۸۱ نیروهای مسلح آمریکایی در جزیره ویکه متعلق به پورتوریکو یک مانور نظامی تهاجمی به نام اَمبِر (کهربا) انجام داده بودند. و چه تصادف جالبی بود وقتی که نیروهای نظامی آمریکا در روز ۲۵ اکتبر ۱۹۸۳ به گرنادا حمله کردند و در منطقهای به نام اَمبر نزدیک فرودگاه پوینت سَلین پیاده شدند!
به رغم آنچه از دیدگاههای سیاسی بیشاپ پس از مرگش انتشار یافته است، باید گفت که سخنرانیهای او مؤید دیدگاه او هستند مبنی بر آنکه ماهیت سیاسی دولتش ”دیکتاتوری زحمتکشان“ بود و همه حقوق و آزادیها برای اکثریت تأمین شده بود و نه برای یک اقلیت خودرأی. اما تداخل و مخلوط شدن کار حزبی و کار دولتی نه تنها موجب تمرکز قدرت سیاسی در دست یک عده قلیل شد، بلکه همچنین باعث شد که کار رفقای ”جنبش جوئل جدید“ بیش از اندازه و پرتنش شود، آن هم در سازمانی که در کشوری با جمعیت نزدیک به ۱۰۰ هزار نفر، هرگز بیشتر از ۱۰۰ عضو کامل نداشت. اکثریت عظیم مردم حامی انقلاب و قدردان دستاوردهای آن بودند، مثل اعتلای آموزش رایگان، پیشرفت در امر بهداشت و درمان به لطف همبستگی کوباییها، زمین برای بیزمینها، رشد تعاونیها، ساختمانسازی و تعمیر ساختمانها، مرخصی زایمان با حقوق، شوراهای کارگری، و کارخانههای ملی شده نیشکر و تولید مربا و آب میوه. اما همین مردم در تصمیمگیریهای کلیدی که کمیته مرکزی ”جنبش…“ همیشه مُبلغ آن بود دخالت داده نمیشدند. وقتی که کمیته مرکزی رأی به اجرای الگوی رهبری مشترک داد که در آن موریس بیشاپ چهره بیرونی انقلاب بود و کورد – که سال پیش از آن بدون اعلان عمومی از همه سمتهای حزبی کناره گرفته بود – مسئولیت تدوین استراتژی و تاکتیک را به عهده داشت، این تصمیم در داخل حزب باقی ماند و اعلان نشد. بیشاپ قبل از سفر به مجارستان و چکسلواکی با این شیوه رهبری مشترک موافقت کرد، اما در راه بازگشت به کشور، پس از توقف در هاوانا برای گفتگو با فیدل کاسترو، نظرش تغییر کرد و مصرانه خواستار آن شد که خودش رهبر بلامنازع باشد. از همان زمان بود که اوضاع دگرگون شد: کمیته مرکزی رأی به بازداشت خانگی بیشاپ داد؛ مردم خشمگین به سوی خانه او حرکت کردند، او را از حبس خانگی بیرون آوردند، و به سوی میدان بازار حرکت کردند که در آنجا او قرار بود برای مردم سخنرانی کند. اما در بین راه، مسیر حرکت جمعیت به سوی فورت روپرت تغییر داده شد، پادگان خلع سلاح شد و اسلحههای به دست آمده میان طرفداران بیشاپ تقسیم شد. پس از آنکه یک واحد زرهی به فرماندهی کنراد مایرز از فورت فدریک برای باز پس گرفتن کنترل نظامی فورت روپرت به آنجا فرستاده شد، این فرمانده توسط یک تک تیرانداز هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. همین امر موجب بروز مقابلهای خونین شد که در نهایت منجر به تیرباران بیشاپ و نه تن از دوستان نزدیک او شد.
آمریکا و دادستانهای دستچین شدهاش مدعی شدند که کمیته مرکزی این دستور را صادر کرده بود، ولی اعضای این کمیته قاطعانه این مطلب را رد کردند و تا کنون هم هیچ سند معتبری دالّ بر صحت این مدعا پیدا نشده است. کورد و بیشاپ در دوران تحصیل و از زمان تشکیل ”مجمع جوانان جویای حقیقت گرنادا“ رفقایی صمیمی و نزدیک بودند. هر دو در سال ۱۹۷۶ (۱۳۵۵) از سوی ”جنبش جوئل جدید“ به نمایندگی مجلس انتخاب شدند و زمانی که هواداران ”جنبش…“ در پلیس به آنها خبر دادند که اریک گِری دیکتاتور خودرأی و بیرحم گرانادا نقشه نابودی حزب را کشیده است، این دو تلاش برای کسب قدرت را آغاز کردند. پروندهای که در دادگاه پس از مرگ بیشاپ مطرح شد، حاوی نقطه نظرهای متفاوت و متناقضی است، اما اینک در پی آزادی همه زندانیان و روند آشتیجویی، شرایط مساعدی برای تأمل و گفتگو در مورد دلایل شکست انقلاب گرنادا فراهم آمده است. سناتور چستر همفری، رهبر جنبش سندیکایی گرنادا، جلوی در زندان ریچموند هیل حاضر شد تا به زندانیان آزاد شده خوشامد بگوید.
پس از تهاجم آمریکاییها به گرنادا خود همفری نیز به اتهام خرید و فروش اسلحه و مظنون به تهیه سلاح از تگزاس برای انقلاب اسفند ۵۷ به مدت دو سال در بازداشت و منتظر استراداد به آمریکا بود. زمانی که دادگاه حکم داد که به علت نبود قرارداد استرداد میان دو کشور نمیتوان او را به آمریکا بازگرداند، او را از زندان آزاد کردند. سناتور همفری اقدام اخیر در آزادی زندانیان را مرحله مهمی در تلاشهای گرنادا برای بهبود زخمهای کهنهای میداند که از سال ۱۹۸۳ (۱۳۶۲) به یادگار مانده است. به گفته او: ”تلاش گرنادا برای ساختن آینده و زندگی نکردن در گذشته، پایان یک فصل است، اما تمام کتاب نیست.“