مسایل زنان

موقعیت زنان در ایران


نوشته اسکه‌وی کوکوما،Skevi Koukouma)) عضو پارلمان قبرس ، عضو کمیته مرکزی حزب مترقی زحمتکشان قبرس (آکل)، و معاون صدر فدراسیون جهانی زنان دموکرات
شاید تحولات ایران دیگر در صدر اخبار رسانه‌های بین‌المللی نباشد، اما این بدان معنا نیست که در آنجا دیگر خبری نیست. پیام‌ها و مطالبی که از سوی تشکیلات دموکراتیک زنان ایران به دست فدراسیون تشکیلات زنان قبرس (پوگو) می‌رسد یادآور اهمیت تداوم همبستگی با زنان و به طور وسیع‌تر با مردم ایران است. زنان ایران کماکان از پایه‌ای ترین حقوق بشر محرومند، چرا که به بهانه مخالفت آنها با قوانین اسلامی، حتی دستاوردهای سال‌های پیش از انقلاب ۵۷ را هم از آنها باز پس گرفته‌اند. اکنون سال‌هاست که تلاش می‌کنند زنان را از عرصه مالی زندگی و از اشتغال دور نگه دارند، و آنها را در چارچوب خانه محصور و محدود کنند. کاری کرده‌اند که زنان فقط اجازه تحصیلات عالی در رشته‌های معینی دارند. اشتغال پاره‌وقت و بازنشستگی زودرس را تشویق می‌کنند. به رغم بالاتر رفتن سطح تحصیلات زنان به طور کلی، میزان اشتغال آنها ۱۳ درصد کاهش داشته است. امیدهایی که در انقلاب مردمی ۵۷ برای کسب آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی شکل گرفته بود، توسط حکومت مذهبی پس از انقلاب به طرز خشنی زیر پا گذاشته شد. این روند در واقع از سال ۱۹۸۳ (۱۳۶۱) تظاهر کرد، یعنی از زمانی که حزب کمونیست این کشور موسوم به حزب توده ایران غیرقانونی اعلام شد، که هنوز هم هست، و هزاران تن از اعضایش کشته یا زندانی شدند. امروز، به رغم درآمد هنگفت نفتی کشور، از زمان استقرار حکومت جمهوری اسلامی زندگی مردم ایران به شدت وخیم‌تر شده است. این حکومت در ضمن آنکه خود را ”ضد امپریالیست“ وانمود می‌کند، دستورالعمل‌های بانک جهانی را مجدّانه به اجرا گذاشته است، از جمله اینکه در اصل قانون اساسی مربوط به حفظ بخش دولتی و محدود کردن عمل سرمایه‌های خارجی در کشور (اصل 44)، تغییراتی داده است. در نتیجه، شرکت‌ها و سرمایه‌گذاران خارجی شروع به دست‌اندازی به صنعت نفت کشور کرده‌اند، خصوصی‌سازی در آموزش و بهداشت و درمان صورت گرفته، و مشاغل پاره‌وقت تحکیم و فعالیت سندیکاها محدود شده‌است. فقر، زندگی تقریباً یک پنجم جمعیت، یعنی ۱۵ میلیون نفر را به نابودی کشانده است، و قاچاق نیروی کار (بردگی)، فحشا و کار کودکان بیداد می‌کند.
بیکاری به مرز ۱۹ درصد رسیده است، و اخراج از کار پیش و بیش از همه مشمول زنان شده است، که نتیجه‌اش چیزی نبوده است جز اشتغال زنان در بازار سیاه و در شرایط استثمار وصف‌ناپذیر. واقعیت زندگی زنان ایران جدا از وضعیت حقوقی زنان در جامعه ایران نیز نیست. زنان حق تقاضای طلاق یا حضانت و سرپرستی از کودکان (پس از طلاق) را ندارند، حق مسافرت یا معامله بدون اجازه ”قیّم“ را ندارند، محدودیت زیادی در مورد وضع ظاهری و لباس‌شان دارند، نمی‌توانند قاضی بشوند، در دادگاه‌ها شهادت یک مرد برابر است با شهادت دو زن، و سن قانونی دختران (از جمله از لحاظ جُرم و جنحه) ۹ سالگی است! در ایران نه تنها مجازات اعدام در مورد افراد زیر سن قانونی یا ”صغیر“ اجرا می‌شود، بلکه مجازات قرون وسطایی سنگسار نیز کماکان صورت می‌گیرد. ایران (به همراه سودان و سومالی) یکی از سه کشور اسلامی است که پیمان محو همه اشکال تبعیض علیه زنان را امضا نکرده است، و کماکان زنان را شهروندان درجه دوم محسوب می‌کند. واکنش حکومت ایران به راه‌پیمایی‌های جنبش زنان چیزی نبوده است جز شکنجه و خشونت بی‌رحمانه، و انتشار کتاب یا وب‌نوشتارهای مربوط به مسائل زنان قدغن است.
تقلبی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری اخیر صورت گرفت، تناقض‌های درون رژیم و بورژوازی را علنی کرد. این واقعیتی است که این تناقض‌ها و تضادها مربوط به اختلاف در دستگاه اقتصادی، سیاسی و مذهبی حکومت است و نه تضاد آشتی‌نا‌پذیر نیروهای اجتماعی مخالف. نه جبهه احمدی‌نژاد آن ضد امپریالیستی است که با جار و جنجال مدعی آن است، و نه رهبری اصلاح‌طلبان آن قدر دموکرات است که در ظاهر به نظر می‌رسد. تفاوت عمده آنها در این واقعیت است که چگونه می‌توان جمعیتی را که هر روز ناراضی‌تر می‌شود زیر کنترل گرفت. از یک سو، محافظه‌کاران سرکوب خشن و خفه کردن هر صدای مخالفی را ترجیح می‌دهند، در حالی که اصلاح‌طلبان از نگرانی در رابطه با انکه سرکوب بیشتر منجر به انفجار اجتماعی خواهد شد، به دنبال رفورم، وفاق و تفاهم هستند. البته تردیدی نیست که در دوران ریاست جمهوری خاتمی، سرکوب خشن و بی‌رحمانه تخفیف یافت و جنبش‌های سندیکایی و زنان فرصت فعالیت یافتند. با توجه به همین واقعیت، نیروهای مترقی ایران اهمیت پایین کشیدن احمدی نژاد را در انتخابات و جایگزین کردن او با دولتی را که در آن حداقل مردم این امکان را خواهند یافت که سازمان یابند و پیکار کنند، نادیده و دست کم نگرفتند. میلیون‌ها ایرانی که در تهران به خیابان‌ها آمدند تا علیه کودتای انتخاباتی اعتراض و تظاهرات کنند، توسط نیروهای خارجی تحریک نشده بودند. این جنبش مردمی فراتر از مرز تقابل میان ”طرفداران غرب“ و ”ضد غربی‌ها“، و در پی تحقق آرمان‌های واقعی انقلاب ۵۷ است. زنان در صف مقدم این قیام بودند و رشادت بی‌نظیری از خود نشان دادند. هزاران تن از زنان توسط نیروهای انتظامی مورد تهاجم قرار گرفتند، شکنجه شدند، و مادران کشته‌شدگان تظاهرات حتی از برگزاری مراسم تشییع منع شدند. ندا، دختری که تیر خورد و کشته شد، به نماد عصیان جنبش تبدیل شد.
اکنون اگرچه به نظر می‌آید که اوضاع آرام شده باشد، اما ستیز باقی است و حادتر می‌شود. ایالات متحد آمریکا از یک سو و به رغم فاصله گرفتن ظاهری‌اش از رخدادهای ایران، در واقع مترصد راه بهتر و بهانه‌ای برای باز پس گرفتن کنترل بر خلیج فارس و خاورمیانه است، هدفی که دستیابی به آن برای حفظ منافع ژئوپولیتیکی و انرژی آن ضروری است. بی‌تردید به نفع کارگران، زنان و همه مردم ایران است که از شکاف ایجاد شده در دستگاه حکومت کشور به سود تثبیت مسیری نوین برای کشور و ملت استفاده کنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا