مسایل سیاسی روز

دولت احمدی نژاد، پرونده هسته ای و شعار ”جنگ، جنگ تا پیروزی“

شروع کار دولت احمدی نژاد در چهار سالهُ اوٌل، و حتی چند هفته قبل از اینکه رسما“ کارش را شروع کند، با بحران آفرینی در حول و حوش مسئله هسته ای آمیخته بود. این بحران آفرینی در چهار سال گذشته و چهار سالی که آغاز شده است نه تنها کاهش پیدا نکرد و نکرده است بلکه بارها کشور را در آستانهُ یک رویاروئی نظامی با قدرت های بزرگ قرار داده است.
اگر چه مسئله پرونده هسته ای در واقعیت امر مربوط به سیاست خارجی جمهوری اسلامی است، اما حقیقت این است که سپاه پاسداران و دولت کودتایی آن از این قضیه بعنوان یک سیاست راهبردی در مواجهه با بحران های داخلی رژیم استفاده کرده و می کند. در حقیقت بحران پرونده هسته ای ایران در سال های اخیر تبدیل به یک دماسنج اندازه گیری بحران های داخلی رژیم تبدیل شده است. هر میزان که بحران های داخلی رژیم در ابعاد مختلف و در موضوعات گوناگون عمیق تر و گسترده تر می شود بحران هسته ای شعله ورتر شده و از طرف دیگر به کانون مرکزی سیاست دولت احمدی نژاد و سپاه پاسداران تبدیل می گردد.
تردیدی در این نیست که دست یابی به تکنولوژی هسته ای برای مصارف صنعتی و دست یابی به سایر تکنولوژی های مربوط به تولید انرژی حق طبیعی مردم ما است و در خدمت صنایع و تولیدات ملی کشور خواهد بود. اما آیا دولت احمدی نژاد و سپاه پاسداران حامی آن، در مداری حرکت می کند که این تکنولوژی را با صنعت ملی کشور پیوند زند؟! آیا سیاست دیپلماتیک دولت در مسیری حرکت می کند که در فضایی آرام افکار بین المللی را اقناع کند که صنعت هسته ای جزء حقوق ملی کشور ایران است؟ آیا سپاه پاسداران بنا به ماهیتی که پیدا کرده است با تولید کنندگان ملی و صنایع ملی کشور تعامل ملی گرایانه دارد؟ آیا ماهیت سرکوبگر و انحصارگر دولت احمدی نژاد و حامیان پر و پا قرص آن در سپاه پاسداران این توانائی را دارد و این اجازه را می دهد که تکنولوژی هسته ای را در خدمت تقویت و رشد و ارتقاء تولید کنندگان ملی و در جهت رشد و گسترش و ارتقاء صنایع ملی کشور قرار گیرد؟
گروه حاکم سپاه پاسداران و دولت کودتایی آن در طول چهار سال گذشته نه تنها نتوانسته و نخواسته است که از حقوق شناخته شده کشور که بهره مندی از تکنولوژی هسته ای در مصارف ملی است به طور طبیعی و قانونمند استفاده کند بلکه آن را به عنوان ابزاری برای تمرکز قدرت در دست خود و سرکوب مخالفان در داخل کشور و معامله به منظور بقای دولت ارتجاعی ولایت فقیه و سپاه پاسداران به بحرانی بین المللی برای کشور و مردم تبدیل کرده است.
قابل تاُمل است که دولت احمدی نژاد از بعد از کودتای انتخاباتی برای بقای خود با تمامی کارت ها بازی کرده است. کشتار، شکنجه، اعتراف گیریهای تلویزیونی، آتش زدن عکس آیت آلله خمینی، ایجاد تظاهرات فرمایشی و قطعنامه خوانی های تهدید آمیز، و در روزهای اخیر بازداشت های فله ای و گسترده بخش عظیمی از میهن دوستان کشور از جریان های فکری مختلف که این آخری زنگ خطری برای جنایت آفرینی دیگر است. در نهایت دور از انتظار نیست بلکه بسیار محتمل است که دولت احمدی نژاد کارت بازی با بحران هسته ای را که در آخرین روز سال 2009 مسیحی ضرب الاجل تعیین شده از طرف قدرتهای بزرگ برای پاسخ دهی ایران به اتمام رسیده است بر روی میز بگذارد و آتش آن را شعله ورتر کند و حتی آن را تا یک رویارویی با قدرت های بین المللی پیش ببرد و در کنار آن سرکوب داخلی را بغایت تشدید کند و یا دست به اعمال جنایتکارانه در ابعاد وسیع تری بزند. آیا دولت کودتایی سپاه پاسداران همیشه قادر خواهد بود که که از بحران هسته ای به عنوان یک بازی کنترل شده استفاده کند؟ آیا این دولت و جریان وابسته به آن بر پایه ماهیت خود این استعداد را ندارد که در صورت لزوم آن را واقعا“ به یک جنگ تمام عیار تبدیل کند و کشور را درگیر یک جنگ ویرانگر دیگر سازد؟
مردم و زحمتکشان کشور از خاطر نبرده اند که چگونه قشرهای سنتی مرفه و تجار انگل صفتی که در دولت بعد از انقلاب خود را جا زدند از جنگی که قدرت های امپریالیستی افروخته بودند با آغوش باز استقبال کردند و با شعار ”جنگ، جنگ تا پیروزی“ هشت سال آن را ادامه دادند. جنگی که در اساس زمینه های شکست انقلاب بهمن را فراهم کرد و در ادامه خود با امکان نظامی- امنیتی کردن فضای کشور امکان سرکوب تمام قشرها و طبقات زحمتکش شرکت کننده در انقلاب و نمایندگان سیاسی آنها را فراهم کرد. این حقیقتی است که ”جنگ، جنگ تا پیروزی“ در حقیقت اسم رمز آن مجموعه سیاست هائی است که به قدرت رسیدن نمایندگان ارتجاعی ترین اقشار را ممکن و در راستای آن زمینه همکاری با سرویس های امنیتی و جاسوسی همان کشورهای جنگ افروز را فراهم کرد. ارتجاع حاکم در سایهُ جنگ هشت ساله ثروت های افسانه ای کسب کرد، سپاه پاسداران را بشکل کنونی سازماندهی کرد و شرایطی را سازمان داد که کشتار وسیع زندانیان سیاسی در جریان ”فاجعه ملی“ و حراج منابع ملی کشور و اجرای سیاست درهای باز بر روی کالا های مصرفی از نظر سیاسی و اقتصادی نیروهای بالنده کشور را به تحلیل ببرد.
اینکه حاکمیت خواست برحق و طبیعی بهره مند شدن از تکنولوژی هسته ای را به یک بحران هسته ای تبدیل کرده و کشور را در شرایط یک رویارویی خطرناک بین المللی قرار داده، در حقیقت شکل دیگری از همان سیاست چنگ جنگ تا پیروزی است. همان گرد و غبار بر پا کردن در فضای جامعه برای جلوگیری از فاش شدن چپاول ده ها میلیارد دلاری دارائی های کشور است، همان خاک پاشیدن در چشم توده ها است. تا بتوان کودتا کرد، حقوق کارگران و تهیدستان را نابود کرد، دختران و پسران این کشور را به شکنجه گاهها برد، دادگاههای فله ای تشکیل داد و در نهایت اینها همه در خدمت یک امر بسیار بزرگ بوده است که در چنین فضایی، این فرماندهان نظامی و انتظامی و شکنجه گران سازمان های امنیتی و آقازاده های روحانیون وابسته به حکومت تمامی اموال ملی شده در کنترل دولت را به تملک شخصی خود در آورند. در پشت همهُ این بگیر و ببندها برنامه ریزی برای تصاحب بی سر و صدای این منافع عظیم خوابیده است. اینها موضوعاتی هستند که مردم بایستی از آن آگاه باشند.
اشتباه خواهد بود که تصور شود که اعمال ماجراجویانه دولت احمدی نژاد در موضوعاتی چون هلوکاست و یا بزرگ نمایی های هسته ای و تسلیحاتی به نادانی شخص او مربوط است. دقیقا“ و بر عکس این موضوع با ماهیت طبقاتی دولت او همخوانی کامل دارد. قشرها و طبقات اجتماعی نیز که مخاطب سخنرانی های احمدی نژاد هستند، از طرف این طراحان با آگاهی انتخاب می شوند. نبایستی این موضوع را از نظر دور داشت که اولین شعار ”زنده باد ملت ایران“ صد سال پیش و در انقلاب مشروطه بر زبان آورده شده است و از آن زمان تا کنون دوران زیادی سپری شده است و کاملا“ روشن است که بخش عظیمی از جمعیت کشور از دهه چهل تا کنون است که وارد کنش های اجتماعی شده اند.
قشرهای خرده بورژوازی سنتی و لمپن پرولتاریا و تهیدستان شهری با سابقه مبارزاتی اندک در ساختار جمعیتی کشور قابل توجه است. دولت هایی از جنس و ماهیت دولت کودتایی احمدی نژاد همیشه در جنگ افروزیها و ماجراجویی های خود از این قشرها و طبقات استعانت جسته است.
اخبار روزهای اخیر و پس از نمایش باشکوه وسعت جنبش مردمی در روز عاشورا حکایت از بسیج دوباره ماشین سرکوب رژیم برای اعاده کنترل و جلوگیری از وسیعتر شدن شکاف ها در بدنه حاکمیت دارد. نیروهای ترقی خواه و مردمی با توجه به آگاهی سیاسی و تجربه تاریخی به دلایل واقعی بکار افتادن فعال این سرکوبگری واقف اند و به همین دلیل آگاهند که نباید اجازه دهند که ابتکار عمل از دست جنبش خارج شود و شرایطی به وجود آید که حضور مردم در خیابان ها پرهزینه شود. شعار ها و اشکال جنبش در مرحله کنونی باید در راستای هر چه وسعت بیشتر بخشیدن به صفوف مردم در تظاهرات با شکوهشان باشد. یک راه عملی و ضرور در این رابطه اینست که چه زنان و چه جوانان پر جوش، چه دانشجویان و چه روزنامه نگاران، اقشار متوسط و مزد بگیر و مجموعه جنبش مردمی با طبقه کارگر ایران که ماهها حتی مزد کارگری خودش را دریافت نمی کند، اخراج و بیکار می شود و قراردادهای سفید به او تحمیل می شود همدلی و همراهی نشان دهند. بایستی حقایق و دلایل واقعی این فقر و بدبختی را و چگونگی چپاول غارتگرانه سرمایه ها و امکانات ملی توسط نو کیسه گان سپاه را به میان توده های مردم برد. هر روشنگر جنبش مردمی به عنوان یک سفیر آگاهی بخش بایستی حقایق این غارت گری بی حساب و کتاب را در بین توده های زحمتکش کشور ببرد و زمینه ها و دلایل این گرسنگی، سوء تغذیه و فقر و بدبختی و بیکاری را روشن کند، و دشمنان مردم و جنبش مردمی برای اعتلای میهن را به توده ها معرفی کند. باید به عیان گفت که ریشه های ماجراجویی و سرکوبگری سپاه پاسداران در منافع طبقاتی آنان و کوشش برای حفظ موقعیت ممتاز اقتصادی ای است که به برکت دولت کودتا در اختیارشان قرار گرفته است. نباید گذاشت که سران رژیم با پنهان شدن پشت شعار های ناسیونالیستی کاذب ماجراجویی دیگر بین المللی را به مردم کشور تحمیل کنند.
دولت کودتا به دلیل ماهیت طبقاتی آن، به واسطه عدم مشروعیت آن، به دلیل اینکه سیاست های آن غیر دموکراتیک، ارتجاعی و مافیایی است امکان و قابلیت دفاع از منافع ملی ایران را ندارد. پیروزی جنبش مردمی برای تغییر پایه ای در کشور و حاکمیت برای دفاع از منافع ملی و تضمین تمامیت ارضی و استقلال ایران اهمیت اساسی دارد. در این راه همه استعدادهای جنبش توده ای را برای وسعت هرچه بیشتر صفوف و تعمیق شعارهای آن می بایست به کار گرفت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا