مصاحبه ”نامه مردم“ با رفیق امداد قاضی، دبیر کل حزب کمونیست پاکستان – ابرهای تیره بر فراز پاکستان،
بحران سیاسی کنونی پاکستان به مرحله خطرناک و فاجعهباری رسیده است، و این نهتنها ثبات سیاسی کشور را تهدید میکند، بلکه در رخدادهای جنوب آسیا و کشورهای همسایه، از جمله ایران، افغانستان، و چین پیامدهای ناگوار گستردهیی خواهد داشت. درچارچوب تبادل نظرهای انجام شده بین حزب توده ایران و حزب های کمونیست و ترقی خواه کشورهای همسایه، رفیق امداد قاضی، دبیر کل حزب کمونیست پاکستان، در پاسخ به سؤالها و موضوعهایی که از سوی نمایندگان حزب توده ایران در رابطه با تحول های سیاسی ماه های اخیر در این کشور و ریشهیابی های آنها مطرح شد، ارزیابی فشردهیی از وضعیت بحرانی کنونی پاکستان ارائه داد، که برای اطلاع خوانندگان “نامه مردم“، در زیر میآید:
بحران سیاسی کنونی پاکستان، سهمناکترین کشمکشی است که تا کنون در میان نهادهای حکومت وجود داشته، و به مرور زمان به ایجاد بنبستهایی جدی در اداره امور کشور منجر شده است. برای فهمِ بهتر علتهای بنیادی این بحران، لازم است که شرایط و زمینههای آن را بهدقت تحلیل و ارزیابی کنیم.
۱. ارتش پاکستان دیگر صرفاً یک نهاد انتظامی و امنیتی نیست، بلکه به یک شرکت اقتصادی و صنعتی به معنای واقعی تبدیل شده است. موقعیت اقتصادی و کاری ژنرالهای ارتش طوری است که میزان کسبوکار آنان چندین برابرِ میزان کسبوکارهای غیرنظامیان است. به دلیل همین منافع اقتصادی است که حقوق و امتیازهای ویژه سیاسی، و حفظ قدرت و تسلط بر شاخههای قدرت دولتی اکنون برای آنان در حکم هوایی است که برای زنده ماندن به آن نیاز دارند. بنابراین، ارتش، و نظامیان، به عنوان یک طبقه، به هیچوجه نمیتوانند زیر بار این این امر بروند که دولتی غیرنظامی بخواهد مستقل از نظر موافق و مساعد نیروهای مسلح، امور کشور را در دست بگیرد؛
۲. در میان کسبوکارهای فراوان ارتش، غیر از صادرات و واردات و صنایع گوناگون، ”جهاد“ هم یکی از اساسیترین عرصههای سودآوری است که طی سالهای دراز فعالیت (حدود ۴۰ سال گذشته) زیر چتر حمایتی امپریالیسم آمریکا، حیطه کار خود را به میزان زیادی گسترش داده و رشد یافته است. در نتیجه، تقریباً همه ژنرالهای پنجستاره در مدت زمان کوتاهی میلیاردر شدهاند، و در ردههای پایینتر افسری هم تقریباً همه در مدتی کوتاه میلیونر شدهاند؛
۳. به نظر میآید که دولت ”حزب دموکرات“ اوباما مایل است برای حل و فصل مسئله افغانستان راهی بیابد تا شاید بتواند هزینههای سرسامآور خود را در آنجا کاهش دهد. آمریکاییها بسیار امیدوار بودند که با نصب یک دولت دوست و مصالحهگر در کابل بتوانند در این کار موفق شوند. در این صورت این بدین معنا بود که ژنرالهای پاکستانی سودهای سرشاری را که از جریان ”جهاد“ میبردند، از دست بدهند. در نتیجه، اینک ژنرالها به هر وسیلهیی متوسل میشوند تا وضعیت سابق را در افغانستان حفظ کنند تا سوداگری حاصل از ”جهاد“ را بتوانند ادامه دهند. دولت کنونی پاکستان، تا حد زیادی، سیاستی را دنبال میکند که همخوان و هماهنگ با سیاست آمریکا در این زمینه است؛
۴. در عین حال، تقابل و تضاد جدی و عمیقی نیز میان نظامیان و دولت غیرنظامی بر سر رابطه با هندوستان وجود دارد. دولت تمایل به عادیسازی روابط با هندوستان دارد که در نقطه مقابل خط مشی اساسی ژنرالها قرار دارد. ژنرالها در پی آنند که مسئله کشمیر و تهدید امنیتی دروغین از سوی هندوستان را به هر قیمتی شده زنده نگاه دارند تا از این طریق نیاز به افزایش مداوم و بیرویه بودجه نظامی و تقویت پرسنلی ارتش را توجیه کنند. در نظر آنان، تنها از طریق تقویت نقش نهادهای نظامی است که میتوان امنیت و موقعیت پاکستان را تأمین و تضمین کرد؛
۵. اختلاف اساسی دیگری که میان دولت غیرنظامی و ارتش وجود دارد، بر سر سیاستهای پنتاگون و جمهوری خواهان آمریکا در برابر ایران است. به نظر ما در آمریکا دو مرکز قدرت وجود دارد: یکی کاخ سفید است و دیگری پنتاگون. به همین ترتیب، در پاکستان نیز دو مرکز قدرت شکل گرفته است: یکی ریاست جمهوری است، که از سوی مجلس نمایندگان، نیروهای ترقیخواه، و لیبرال- دموکراتهای جامعه حمایت میشود؛ و دیگری ستاد ژنرالهاست، که از سوی قوه قضاییه (دیوانعالی پاکستان) و گروههای بنیادگرای مذهبی به طور گسترده حمایت میشود، و مرکز تجمع نیروهای راستگرای کشور است.
اختلافهای پیشگفته در میان این مرکزهای قدرت، اکنون به اوج خود رسیده است و عمیقتر شدنِ آن موجب شده است که “پنتاگون”- یکی از دو مرکز قدرت در آمریکا- در شرایط معیّنی، در صورت اقدام نظامی احتمالیِ آمریکا بر ضد ایران، پشتیبانیِ تدارکاتی و کمک ارتش پاکستان را خواستار باشد. این در حالی است که دولت غیرنظامی پاکستان تلاش دارد با مانورهای حساب شده و محتاطانه دربرابر “کاخ سفید“، از تجاوز نظامی احتمالیِ آمریکا برضد ایران پیشگیری کند. در همین حال، شکست سیاستهای درازمدت پاکستان در ارتباط با افغانستان و نقش بزرگتری که هندوستان به عهده گرفته است، موجب شده است که ژنرالهای پاکستانی بهشدت نسبت به “کاخ سفید“ مُعترض شوند. در همین جا باید گفت که، از لحاظ دنبال کردن و اجرای سیاستهای اقتصادی امپریالیستیِ “صندوق بینالمللی پول“ و “بانک جهانی“، ذرهیی تفاوت میان ارتش و دولت غیرنظامی پاکستان وجود ندارد.
”دیوانعالی“ پاکستان به یک مدعی بالفعل تبدیل شده است که در هر وضعیتی و به هر بهانهیی که بتواند، میکوشد دولت غیرنظامی را مورد سؤال قرار دهد و به محاکمه بکشاند، تا به هر قیمتی شده این نهاد غیرنظامی را تضعیف کند. جالب است که همین “دیوانعالی“ کشور، در ارتباط با آنچه به منافع مردم مربوط میشود، یا در رابطه با عملیات نظامی و نسلکُشی در “بلوچستان“ قرار میگیرد، و همچنین در مورد ناپدید شدن هزاران تن از فعالان سیاسی و سپس کشتار فاجعهآمیز آنان، و دخالت بیجای “سازمان امنیت و اطلاعات“ کشور در امور سیاسی دولت، کاملاً کور و کر است. وضع به قدری خراب است که بسیاری از آگاهان سیاسی پاکستان، افتخار محمد چاودری، رئیس “دیوانعالی“ کشور، را ”نایب ژنرال افتخار محمد چاودری“ میخوانند.
شیوه کشورداری دولت کنونی- که ملقمهیی است از ناتوانی سیاسی محض، فساد، پارتی بازی، و منصوب کردن نزدیکان در شغلهای مهم دولتی، بهعلاوه اجرای فرمانهای نهادهای امپریالیستی و اقتصادی جهان سرمایهداری- موجب افزایش سرسامآور تورم شده است، که به نوبه خود بحرانهای فاجعهآمیز در بخشهای خدماتی و تولیدی را به دنبال داشته است.
هر بار و هر وقت دولتی انتخاب میشود، نیروهای کمونیست و ترقیخواه چپ راهبردهای مبارزاتی مشترکی را تدوین میکنند تا از آن راه دولت را به مشارکت دموکراتیک قدرت ترغیب کنند و وادارند، ضمن اینکه راههایی را نیز به منظور کاهش فشار نهادهای اقتصادی امپریالیستی و نهادهای نظامی بر دولت بیابند. همزمان، دستگاه ارتش نیز بیکار نمینشیند و برای توطئه برضد دولت و سرنگون کردن آن بهانهسازی و زمینهچینی میکند. در چنین موردهایی، نیروهای مردمی میبایست از فشار خود بر دولت بکاهند و هرچه در توان دارند برای محافظت از دولت منتخب آرای مردم به کار گیرند. اگر دولت پیش از پایان یافتن دوره حکومتش سرنگون شود، آنگاه وظیفه نیروهای ترقیخواه و چپ این است که دو گام از جبهه مبارزه طبقاتی به پس بنشینند و مبارزه با دیکتاتوری را در مرکز توجه خود قرار دهند، حتی اگر مجبور باشند بهرغم تمایل خود با طبقه حاکم متحد شوند. علت درپیش گرفتن چنین تاکتیکی این است که رژیمهای دیکتاتوری نهفقط حقوق دموکراتیک مردم را ضایع میکنند، بلکه با فراهم آوردن شرایط سازمانیابیِ مجددِ نیروهای ”جهاد“ی و تاریکاندیش، به فعالیتهای ویرانگر ”جهاد“ رونق میدهند چندان که کلِ جامعه درگیر فرقهگرایی مذهبی میشود. از دیدِ ما، باید اجازه داد که حزب و نیروهای حاکم، دوره حکومت خود را ادامه دهند و به پایان برسانند. برکنار کردن دولت از قدرت باید در اختیار مردم باشد، چه از طریق رأیگیری و انتخابات، چه از راه اعتراض، تظاهرات، و جز اینها. در وضعیت بحرانی کنونی، نهفقط خطری اساسی دولت منتخب را تهدید میکند، بلکه ارتش نیز سرگرم گردهم آوردن همه بهاصطلاح نیروهای میانهروی مذهبی (بخوان: تاریکاندیشان افراطی)، به زیرِ رهبری “عمرانخان“، و در پوششِ ایجاد تغییر است. از سوی دیگر و همزمان با این رخدادها، فعالیت “جماعتالدعوه“ (لشکرالطیبه)- که مرکز نیروهای راستگرا و منادی اصلی وحدتِ همه شاخههای سیاسی ”جهاد“ به نام ”شورای دفاع پاکستان“ است- در آیندهیی نه چندان دور به تبدیل پاکستان به کشوری با حکومت مذهبی قرون وسطایی منجرخواهد شد. نتیجه اینکه، در داخل کشور، زندگی و فعالیت نیروهای ترقیخواه و دموکراتیک به شدت در خطر خواهد افتاد. علاوه بر آن، فعالیت مداخلهگرانه نیروهای مذهبی در منطقه افزایش خواهد یافت که نتیجه آن چیزی نخواهد بود جز آنکه پاکستان به کانون جنگهای مذهبی ویرانگر تبدیل شود. در حال حاضر در پاکستان نیروهای ناسیونالیست چپ، چپگرا، چپ میانه، شیعیان، و دیگر اقلیتهای مذهبی، از دولت کنونی پشتیبانی میکنند. این پشتنیبانی فقط به همان دلیلهای روشنی است که پیشتر به آن اشاره شد، گرچه آنها خواست مشترک خود را نیز مبنی بر برگزاری انتخابات در موعد مقرر با صدای رسا اعلام میکنند. در شرایط کنونی، این نیروها زیرِ فشار، تهدید، ارعاب، اذیت و آزار خشونتآمیز و سرکوب از سوی نیروهای افراطی مذهبی قرار دارند. از طرفی یک نهاد نظامی مسلح، و در کنارِ آن، دار و دسته تا بُنِ دندان مسلح ”جهاد“ی را داریم، که مورد حمایت کامل “دیوانعالی“ پاکستاناند، و از سوی دیگر نیروهای دموکراتیک سکولارِ ترقیخواه را داریم که به قدرت آرایِ مردم اعتقاد دارند. این برخورد و تقابل بهسرعت در حال تشدید است. به علت سیاستهای اقتصادی ورشکسته دولت انتخابی، نیروهای حامی دموکراسی در موقعیت نااستوار و لغزندهیی قرار دارند.
در چنین موقعیتی، ما به طور جدیتری به گردانهای مردمی واقعی، یعنی به سندیکاها، جنبش دهقانی، زنان، و دانشجویان روی میآوریم که سازماندهیِ آنها، به منظور مقابله و مبارزه با آن نیروهای فاشیستی و درندهخو، ضرورتی مبرم دارد. کمونیستها، با توجه به شرایط و امکانهای موجود، باید گردانهای گوناگون خود را سازماندهی کنند و خود را در حکم یک گزینه سیاسیِ بدیل در جامعه، آماده و معرفی کنند؛ چپها، بر پایه یک برنامه حداقل و به منظور برگزاری کنفرانسهای کارگری و دهقانی و گردهماییهای دانشجویان، جوانان و زنان، با هدف برجسته کردن مبارزه برای حقوق آنان، باید با یکدیگر متحد شوند. این امر باید هدف عمده فرهنگ سیاسی و در صدر برنامه کار نیروهای مترقی سیاسی پاکستان باشد.
نیروهای چپ برای نشان دادن توان و قدرت خود باید میان خود، و همچنین با دیگر نیروهای دموکراتیک سکولار کشور، روابط کاری برقرار کنند و نظام انتخاباتی را به سوی نظامی دموکراتیک و پایدارِ مشارکتی برانند تا بتوان از این راه صلح را در منطقه و ورای آن تأمین و حفظ کرد.
به نقل از نامه مردم، شماره 887، 10 بهمن ماه 1390