مارشِ پرقدرت ”چپ“ در فرانسه: ”ما فریادِ مردمیم“
در بهار ۱۳۸۸ ( ۲۰۰۹ )، ” جبهه چپ“ با شرکت “حزب کمونیست فرانسه“، “حزب چپ“، و “چپ متحد“، تشکیل شد و در انتخابات اروپا وانتخابات پس از آن شرکت کرد و موفقیت هائی به دست آورد، و به مرور چهار سازمان دیگر نیز به آن پیوستند. “جبهه چپ“، آقای ژان لوک ملانشون را به مقام نامزد این جبهه در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۱ (۲۰۱۲ )، برگزیده است.
آژانس های نظر سنجی فرانسه هفته گذشته در رابطه با میزان آراءِ نیروهای مختلف در انتخابات ریاست جمهوری این کشور، که قرار است یکشنبه، ۲ اردیبهشت ماه ( ۲۲ آوریل ۲۰۱۲)، برگزار شود، ”جبهه چپ“ را با 15 درصد آرا در مقام سوم قرار دادند ( در ماه دسامبر ۲۰۱۱ این رقم ۶/۵ درصد بود). این بالا رفتن چشم گیر میزان آرا به طورعمده در مدت زمان کوتاه کارزار انتخاباتی، به ویژه پس از راه پیمائی پر شکوه روز ۲۸ اسفند ماه ۱۳۹۰ ( ۱۸ مارس ۲۰۱۲ ) از میدان ملت تا میدان باستیل(۱) و سخنرانی پر شور آقای ژان لوک ملانشون، کاندیدای “جبهه چپ“، به دست آمده است. این افزایش استقبال عمومی از “جبهه چپ” و رشد رقم رایها در نظر سنجی ها، همچنین گویای ژرفش نارضائی مردم و عمق بحران در فرانسه و اروپاست.
انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در یکشنبه، ۲ اردیبهشت، در شرایط بحران اقتصادی جهانی، به ویژه بحران سخت اقتصادی اتحادیه اروپا، برگزار می شود. راهکارهای اقتصاد ریاضتی تحمیل شده از سوی خانم مرکل وآقای سارکوزی(رهبران آلمان و فرانسه)، اوضاع را در یونان، ایتالیا، اسپانیا، پرتغال، و دیگر کشورها را روز به روز وخیمتر کرده است، و این سیاستِ ریاضتی، با امضایِ قرارداد ”مکانیسم اروپائی برای ایجاد ثبات مالی“(۲)، و قرارداد تکمیلی آن، به شکلی حتی سختتر از پیش در حال اجرا و گسترش است.
در فرانسه، آقای سارکوزی به عنوان رئیس جمهوری ثروتمندان شناخته می شود. از مشخصههای حکومت او می توان به کم کردنِ مالیات بر در آمدهای بالا، و دستبرد زدن به دست آوردها و خدمات اجتماعی اشاره کرد: شرکت های کوچک و متوسط به نسبت، سه برابر شرکتهای بزرگ مالیات می دهند؛ نیمی از کارمندان باز نشسته شده دولت، جایگزینی نمییابند؛ مبارزات سندیکائی در سالهای اخیر در فرانسه شدت یافته است، برای مثال: در مورد بازنشستگی، میلیون ها نفر در طول ماهها، به اعتصاب و راه پیمائی دست زدند.
برای جستجوی ریشه های سیاسی پیروزی “جبهه چپ“ و چگونگی تشکیل آن، به رفراندم ” قرارداد قانون اساسی اروپا“ در ۱۳۸۴ (ماه مه ۲۰۰۵ ) می بایست بازگشت که طی آن نیروهای چپ و پیشرو، دربرگیرنده حزب کمونیست فرانسه، بخشی از حزب سوسیالیست، انجمنها، و سندیکاها، در خلال کارزاری پر شور و فرا گیر با به دست آوردن ۵۴/۶ درصد آرا، به الیگارشیِ (جرگه سالاریِ) اروپا ”نه“ گفتند، و سرمایه داری جهانی شده و افسار گسیخته را افشا کردند. این پیروزی، تشویق کننده ادامه راه بود. اکثر کمیته های کارزار این “رفراندم“، با تغییر نام، به فعالیت خود ادامه دادند. در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۶ (۲۰۰۷) فرانسه، این نیروها، در معرفی کاندیدای مشترک به توافق نرسیدند، اما امکانهایی که پس از پیروزی “رفراندم ۲۰۰۵” (۱۳۸۴) به دست آمده بود، پیام آور ممکن بودن پیروزیهای آینده بود، و چپهای فرانسه با پشتکار این مسیر را ادامه دادند: به خصوص اینکه رای آنان از سوی آقای سارکوزی پایمال شد و او با بزک کردن ” قرارداد قانون اساسی اروپا“ و جابهجائی برخی از بندها، آن را با نام ”قرار داد لیسبون“، از طریق دو مجلس شورا و سنا، به تصویب رسانید.
حزب کمونیست فرانسه، در ۱۳۸۷ (اکتبر ۲۰۰۸ )، به مناسبت انتخابات “پارلمان اروپا“ و به منظور مبارزه با اروپای لیبرال و سرمایه های کلان، که برای کسب منافع هر چه بیشتر مرزی نمی شناسند ، فراخوانی انتشار داد و در آن از نیروهای پیشرو خواسته شد تا در تنظیم فهرست مشترک انتخاباتی شرکت کنند. چند روز پس از آن، آقای ژان لوک ملانشون، و عدهیی دیگر، از حزب سوسیالیست انشعاب کردند. او در بیانیهیی تاکید کرد: ”این حزب کمونیست فرانسه بود که با پیشنهاد نوین خود پرچم شروع کار را به اهتزاز در آورد.“ و سپس این گروه، ”حزب چپ“ را تاسیس کردند.
اما یکی دیگر از نیروهای چپ- ” حزب نوین ضد سرمایه داری“ آقای بزاسنو( “اتحاد کمونیستهای انقلابی” سابق)- که وجههیی بین جوانان داشت، به تک روی خود ادامه داد، در حالی که بخشی از اعضای آن به رهبری آقای کریستیان پیکه ازاین حزب بیرون آمدند و ”چپ متحد“ را بنیان گذاری کردند.
در بهار ۱۳۸۸ ( ۲۰۰۹ )، ” جبهه چپ“ با شرکت “حزب کمونیست فرانسه“، “حزب چپ“، و “چپ متحد“، تشکیل شد و در انتخابات اروپا وانتخابات پس از آن شرکت کرد و موفقیت هائی به دست آورد، و به مرور چهار سازمان دیگر نیز به آن پیوستند. “جبهه چپ“، آقای ژان لوک ملانشون را به مقام نامزد این جبهه در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۱ (۲۰۱۲ )، برگزیده است. عدهیی از رهبران ”حزب نوین ضد سرمایه داری“ نیز در دوهفته اخیر از نامزدی آقای ژان لوک ملانشون پشتیبانی کردهاند: پدیدهیی که اهمیت بسیار زیادی دارد.
”جبهه چپ“ در حالی که به این انتخابات شور و حال بخشیده، دیگر نامزدها را نیز به چالش طلبیده است. برای مثال، آقای ملانشون، نامزد “جبهه چپ”، اعلام کرد که، بر در آمدهای بالای ۳۰۰هزار یورو در سال مالیات ۱۰۰ درصد خواهد بست. چند روز پس از آن، آقای فرانسواهولاند، نامزد حزب سوسیالیست، در سخنرانی خود صحبت از مالیات ۷۵ درصدی بر درآمدهای بالای یک میلیون یورو در سال سخن گفت. و یا آقای ملانشون در جواب به روزنامه نگاری که می پرسید: اگربه خاطر مالیات زیاد، ثروتمندان فرانسه را ترک کنند چه می کنید؟ جواب داد که، آنان را دنبال میکند، و در ادامه اشاره کرد که، چنین قانونی وجود دارد؛ اگر شرکتی برای فرار از مالیات به کشوردیگری رفت تا مالیات کمتری بدهد، باید تفاوت آن را نسبت به مالیات معمول در فرانسه بپردازد. چندی بعد از آن، آقای سارکوزی هم قول کم کردن تخفیفهای مالیاتی را داد و به منظور جلوگیری از خروج کارفرمایان، همان راه حل آقای ملانشون را پیشنهاد کرد، که خنده روزنامه نگار را برانگیخت؛ آقای سارکوزی گفت که، از این گفته آقای ملانشون خبر نداشته است، و با شوخی ادامه داد که، چون آقای ملانشن مبتکر این پیشنهاد است، برایش کارت تبریک بفرستید.
برنامه “جبهه چپ“، که برنامه گذار از سرمایه داری است و با نام:“ پیش از هر چیز، انسان“ انتشار یافت را می توان چنین خلاصه کرد:
برنامهیی برای بازگشت توده ها به صحنه، و کوتاه کردن دست نهادها و الیگارشی مالی، و توزیعِ ثروت در چهارچوب یک قانون اساسی نوین از طریق مجلس موسسان با نام ”جمهوری ششم“:
افزایش دستمزدها: افزایش بیدرنگ دستمزد به حداقل به طور خالص به ۱۷۰۰ یورو؛
تاسیس یک قطب بانکی دولتی(۳) در خدمت ایجاد شغل، کار آموزی، و روند نوین تولید و توسعه با درنظرداشت محیط زیست؛
زیر سئوال بردن ۳۰ میلیارد بخشودگی بیمههای اجتماعی سهم کارفرمایان، و حذف ۱۷۰ میلیارد تخفیف مالیات آنان؛
بستن مالیات بر درآمد مالی شرکت ها به همان نسبت مالیات در مورد کار گران؛
ایجاد شغل در فرانسه و بازگشت به تولیدات صنعتی و برنامه ریزی محیط زیستی؛
برقراری حقوق نوین برای کارگران. دائمی کردن قراردادهای موقت؛
باز نشستگی در سن ۶۰ سالگی، با حقوق کامل.
آقای فرانسواهلاند، نامزد حزب سوسیالیست فرانسه، وارد جزئیات برنامه خود نمی شود و با ۲۷ تا ۲۸ درصد آرا، فکر میکند می تواند به دور دوم راه یابد ونیازی به گرم کردن فضای انتخاباتی ندارد. به ویژه اینکه این در صد نسبتا ثابت مانده است. در همه پرسیها رای دهندگان به آقای فرانسواهلاند گفته اند که، بیشتر به خاطر مخالفت با سارکوزی به او رای می دهند، واین خود نشانگر آنست که “جبهه چپ“ می تواند پیشرفت های چشمگیری داشته باشد. برای هر کدام از سه سازمان دیگر چپ، ۱ تا ۲ درصد آرا انتظار میرود.
به فرض کشانده شدن آرای آقایان نیکلا سارکوزی و فرانسواهلاند به دور دوم ، نظر سنجی ها آقای فرانسواهلاند را با ۵۶ درصد آرا در مقابل ۴۴ درصد آرای آقای سارکوزی، برنده اعلام میکنند. افزایش سریع آرای “جبهه چپ“ نشان می دهد که تعداد رایهای شناور وممتنع(سفید) چشمگیر خواهد بود، و بنابراین مشکل بتوان حدس زد که در دور اول انتخابات تا چه درجهیی “جبهه چپ“ پیشرفت خواهد کرد. آنچه مسلم است این است که این جنبش، که از”رفراندم ۲۰۰۵” ( 1384) اروپائی شروع شد، ادامه خواهد یافت و برای شروع به کار، تعداد نمایندگانش در مجلس به احتمال زیاد افزایش خواهد یافت. واین خود به پویائی و نیرومندی “جبهه چپ” کمک می کند.
به این نکته نیز باید اشاره کرد که، برای نخستین بار سندیکاها به ویژه ”ث.ژ.ت“ به طور فعال در کارزار انتخاباتی همراه با پرچمهایشان شرکت می کنند، و این خود نشان تداوم جنبش پس از انتخابات است.
گزیدهیی از سخنرانی پر شور آقای ژان لوک ملانشن، نامزد ”جبهه چپ“ برای انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، در میدان باستیل، نماد انقلاب کبیر فرانسه
” تمام این مدت کجا بودیم؟ به کجا رفته بودیم، جای هریک ازما در کنار دیگری خالی بود، در کنار همدیگر بودن را آرزو می کردیم … اکنون همدیگر را یافته ایم! ای فرشته باستیل که در این میدان، سر بر فلک کشیده ای، نگاه کن، ما باز گشته ایم، ما تودههای انقلابی و سرکش فرانسه! ما پرچم سرخیم ، ما رنگ سرخ پرچم فرانسهایم(۴) با آغوش گشوده آماده همبستگی و اتحاد، و با مشتهای گره کرده از برای بخشیدنِ نیرو و توان. ما گرد هم آمده ایم چرا که این انتخابات را میخواهیم به قیامی مدنی تبدیل کنیم که با گام نهادن به پای صندوقهای رای آغاز می شود؛ انقلابی شهروندی که امروز آغاز می شود، و از برای تغییرهای بنیادی زندگی مردم فرانسه که با مشکلها دست به گریبانند و نیز برای مردم اروپا که چشمِ انتظار به آتشفشان فرانسوی خود دوختهاند، لزوم آن حتمی است.
آری، میدانیم، احساس می کنیم، و می بینیم که بهاران تا سه روز دیگر در راه است. هر روز روشنائی گسترده تر میشود و تاریکی هر چه بیشتر زوال میپذیرد؛ روزهائی با طعم گیلاس و خوشبختی فرا میرسد(۵). اینست نخستین پیام ما به همه کسانی که صدای ما را می شنوند، در این میدان، در خیابانهای اطراف که نمی توانند پیش آیند، اینجا، در فرانسه، در آن سوی دریاها، همه جا، در اروپا وهر آن جا که به فرانسه سخن میگویند ویا فرانسه را به رؤیا میبینند، این جنبش بزرگ، نه تنها اینجا را که ما هستیم آزاد می کند، بلکه هر آن جایی را که بندگی و سرسپردگی وجود دارد نیز آزاد خواهد کرد. ما پیام برادری وهمبستگی خود را به مردم یونان که رنج می برند، به اسپانیائیها، پرتغالیها، به ایتالیائیها، و همه کسانی که امروز فشار و ستمگری و خفقان تحمیلیِ “ترویکا“(۶) بر دوششان سنگینی می کند، اعلام می داریم. ما در اینجا، در این میدان، اعلام میکنیم که، اگر به بازنگریِ قانون اساسی کشورمان با تشکیل شورای قانونگذاری فرا خوانده شدیم، هرگز هیچ هیئت نمایندگییی بدون رفراندوم از پیش در امور مربوط به حاکمیت ملت اقدامی نخواهد کرد. حاکمیت مردم، مسئلهیی بزرگ است که از این پس باید تمامی اروپا به آن بپردازد، اروپائی که دیگر بار در مسیری گام نهاده است که تکرارِ اشتباه فصلهای پیشین تاریخ است: فصلهائی که بی مردم وبدونِ دمکراسی گذشت.
در این میدان، که قرارگاهِ انقلاب ۱۷۸۹ با شعار:“ برابری، آزادی، و برادری“ است، و در این روز، ۱۸ مارس(۲۸ اسفند ۹۰) ، روزِ کمون پاریس، و در سایه لوئیز میشل، زن انقلابی، ما نیز به نوبه خود به فرا خوانِ ژول والس(۷) وفریاد مردم پاسخ میدهیم. او سخنانش را چنین به پایان رسانید:“ مردم، وارد میدان شوید، پاریسیها، وارد میدان شوید.“ ما هم امروز جز این چیزی نمی گوئیم. امروز ۱۸ مارس، ۵۰ سال پس از پایان مخاصمه در الجزایر، من از طرف مردمی که اینجا حضور دارند اعلام می کنم: آری، جنگ پایان یافته است، و ما اجازه نمی دهیم که جنگ را دوباره آغاز کنند. پس از سکوتِ اسلحه، نوبتِ صلح ودوستی فرزندانمان است. مردم فرانسه، در این مکان و به این مناسبت، به درس وحشتناک تاریختان بیندیشید: آنجا که برابریِ انسانها وجود ندارد، آنجا که آزادی کامل وجود ندارد، وآنجا که از برادری خبری نیست، از فرانسه نیز نشانی نخواهد بود. بدین سبب امروز در فرانسه، در کشوری با چهرهیی مخدوش از نابرابریهای اجتماعی، فرهنگی، منطقهای، بین زنان و مردان، بیائیم بار دیگر ورق را برگردانده وفصل تازهیی بگشاییم، و با سنتِ گونهگون بودن، با باز سازیِ جمهوری، فرانسه را باز سازی کنیم. و با باز سازی جمهوری باهم، خودمان را چون مردمی متحد، آزاد، برادر، وبرابر باز سازی کنیم.
از آنجا که باید شروع کرد شروع میکنیم: یعنی دعوت برای مجلس موسسان با نظرداشتِ برابری میان عده زنان با مردان، و بدین سان خط سیر برابری ترسیم میشود: برابری، که همه چیز در فرانسه از آن آغاز میگردد. برابری، که ما را به اعلام پایان امتیازهای سرمایه، برقراری شهروندی در کارخانه ها، ترمیم آنچه که در انقلاب ۱۷۸۹ بدان دست یافته نشد، خواهد رسانید. همان طور که ژان ژور (8) گفت:“ انقلاب بزرگ، فرانسویها را در شهر به شاهی رسانید، اما در کارخانه همان رعیت باقی ماندند.“ این قوانین نوین برای کارگران، حق وتو، حق تقدم کارگران در تشکیل تعاونی های کارگری، نظارت مردمی بر آنچه که ارزش همگانی دارد، مانند آب، انرژی … آزادی، ای آزادی، ما تو را از مسیر برابری پیش خواهیم برد. آزادی! باید حقوق اساسی انسان در قانون اساسی وارد شود. باید قانون ۱۹۰۵، قانون جدائی دین از حکومت، درتمام ناحیه های فرانسه گسترش یابد. فرانسه برابری و آزادی، باید مهدِ برادری باشد. متولدان در سرزمین فرانسه، بدون استثنا، ملیت فرانسوی کسب خواهند کرد. فرانسه همراه با دیگر کشورهای صنعتی در بهبود شرایط محیط زیست به کشورهای دیگر مدیونند. در قانون اساسی این بدهکاریِ فرانسه و چگونگیِ پرداخت آن درج خواهد شد.
نخستین وظیفه ما طرد کسانی است که به ما خیانت کردند. این نخستین وظیفه ماست اگر بخواهیم انقلاب شهروندی را به ثمر رسانیم. به گفته ماچائو شاعر،“ مسیر با راه رفتن مشخص می شود“: این راهپیمائی را ما از میدان ملت شروع کردیم و اکنون همگی در باستیل گرد آمده ایم. این مسیر را ادامه می دهیم وبه زودی از باستیل انقلابی به میدان جمهوری ششم خواهیم رفت.
ما فریاد مردمیم: فریاد کارگران با کار موقت، فراموش شده، تحقیر شده! ما فریاد مردمیم: فریاد بچههای بیسرپناه یا بدون معلم به هنگامی که به مدرسه میروند، ما فریاد مردمیم، فریاد همه آنانی که با هوشمندی وخلاقیتشان با وجود آنکه زندگی خوبی می گذرانند، بدین خودخواهی تن درندادهاند که بگویند:“ استفاده کن و ساکت بمان“. از شما می خواهم که این بهار مردمی را آغاز کنید. با رای خود روزنههائی را بگشایید تا یونان وسپس، در ماه اکتبر، رفقای آلمانی که از به اصطلاح شگفتکاریهای مدل لیبرالی آلمانی رنج می برند، از رخنه آن گذر کنند. بهار است، وظیفه خود را با یاری به مبارزات کارگران در همه جا، انجام دهید. در همه جا به سوی آشنائی با یکدیگر بشتابید، رنگ قرمز را مُد کنید، به میدانها و خیابانهای جمهوری روی آورید و به خاطر آورید که منشور حقوق بشر۱۷۹۳ می گوید: ” وقتی حکومت، حقوق مردم را زیر پا می گذارد، نا فرمانی وقیام برای مردم وظیفهیی بیدرنگ واساسی است.“
۱. میدان باستیل، محل زندان باستیل است که از سوی انقلابیون تسخیر شد و به نماد انقلاب فرانسه تبدیل گردید . نشانه هائی از ساختمان این زندان در گوشه میدان وخیابان مجاور برجا مانده است.
۲. هدفِ قرارداد ”مکانیسم اروپائی برای ایجاد ثبات مالی“ و مکمل آن، از یک طرف رسمیت بخشیدن و اجرائی کردنِ دخالت “تریکا“(اتحاد اروپا، بانک مرکزی اروپا، و صندوق بین المللی پول) به منظور کنترل اقتصادی کشورهای عضواست و از سوی دیگر سخت تر کردن شرایط ثبات بخشیدن به “یورو“ است: بدهی دولت های عضو نباید از ۵/. درصد تولید ناخالص ملی تجاوز کند(پیش از این ۳ درصد بود).
Mécanisme européen de stabilité financière Traité sur la stabilité, la coordination et la gouvernance (TSCG)
۳. ایجاد این قطب بانکی دولتی بمنظور دور زدن قراردادهای اروپائی است که طبق آن ها دولتهای عضو اتحادیه اروپا حق ندارند از بانکهای مرکزی خودشان ویا از بانک مرکزی اروپا وام بگیرند. پول گرد آمده در بانکهای مرکزی فقط برای تامین سرمایه نهادهای مالی و بانکهای خصوصی است! آن هم با نرخ نزدیک به صفر! دولتها مجبورند از بانکهای خصوصی وبنیادهای مالی وام بگیرند و با نرخ بالای بازار مالی و گاهی تا ۱۸ درصد! بدهی دولت فرانسه بیش از ۱۷۰۰ میلیارد یورو بوده است، که ۱۵۰۰ میلیارد آن در اثر انباشت سود وامهائی است که دولت از بانکهای خصوصی دریافت می کند. سال گذشته سود وام پرداخت شده به بانکها ۵۰ میلیارد یورو بود. به طور مثال، در مورد یونان که با مشکل روبهرواست و اقتصاد ریاضتی بر آن تحمیل شده است، نهادهای مالی به بهانه وضع بد اقتصادی این کشور وترس از پرداخت نشدن بدهی ها، نرخ وام ها را تا ۱۸ درصد افزایش می دهند، که وضع اقتصادی این کشور را از بد بدترمی کند: پارادوکسی(ناسازوارییی) عجیب و غیر قابل تحمل که، بنیادهای مالی در اروپا را بر سرنوشت انسانها مسلط کرده است. تنها وظیفه بانک مرکزی اروپا ثابت نگاهداشتن نرخ یورو است. این سیستم از جانب آلمان به قیمت فشار بر کارگران آن کشور، بر دیگر کشورها تحمیل شده است، دلیل آن هم وسعت بازار صادرات این کشور است. طبق قوانین فرانسه بانک مرکزی فرانسه می تواند به بنیادهای مالی دولتی اجرا کننده خدمات اجتماعی وام ارزان بدهد که در تضاد با احکام قراردادهای اروپائی نیست، و می تواند تا زمان ایجاد اروپائی مردمی مفید باشد.
http://www.pcf.fr/11267
۴. پرچم فرانسه از سه رنگ سفید و آبی وسرخ تشکیل شده. رنگ سفید علامت پادشاهی است، رنگ آبی علامت پاریس، ورنگ سرخ نشان خونهای انقلابیون که بر سنگفرشها ریخته شدند.
۵. اشاره به ترانه انقلابی: زمان گیلاس است که در بهار شکوفه میدهد.
۶. “ترویکا“ از سه نهاد: “اتحادیه اروپا“، “بانک مرکزی اروپا“، و “صندوق بین المللی پول“، تشکیل میشود.
۷. ژول والس، روزنامه نگار، نویسنده، و رجل سیاسی قرن نوزدهم فرانسه.
۸. ژان ژورس، سیاستمدار قرن ۱۹ فرانسه، و مؤسس “اومانیته“، روزنامه حزب کمونیست فرانسه.
به نقل از نامه مردم، شماره 892، 21 فروردین ماه 1391