”بگذار تاریخ خود سخن بگوید …“ گزنفون
تأملی بر تاریخ نویسی رژیم ولایت فقیه و حکومت های سرکوبگر: شیوه ها و هدفها
محمد امیدوار
در پی تماس سردبیر مجله ”آرش“ با دبیرخانه کمیته مرکزی و درخواست مقاله یی در زمینه نظرات حزب ما پیرامون سند سازی و ”تاریخ نویسی“ رژیم ولایت فقیه بر ضد احزاب و سازمان های سیاسی کشور، مقاله زیر پس از بررسی و تصویب هیئت سیاسی کمیته مرکزی برای این مجله ارسال شد. این مقاله در شماره 108 نشریه آرش منتشر شده است.
پیش درآمد
هدف از این نوشته کوتاه، تأملی است بر فعالیتهای تبلیغاتی، سند سازی، و ”تاریخ نویسی“ رژیم حاکم بر میهن ما دربارۀ حزب توده ایران در دهه های اخیر. البته این تنها حزب توده ایران نبوده و نیست که دستگاه های امنیتی رژیم ولایت فقیه برای آن سند سازی و ”تاریخ نویسی“ کردهاند، این برنامۀ هدفمند و جنگ روانی- تبلیغاتی کم و بیش دامن همه نیروهایی را که درگیر نبرد با استبداد حاکم بودهاند و هستند را گرفته است. شیوۀ مذموم کشاندن قربانیان شکنجه جلو دوربینهای مستقر در شکنجه گاهها به منظور نفیِ شخصیت تاریخی- مبارزاتی شماری از برجستهترین کوشندگان و متفکران راه آزادی- شیوهیی که در مورد توده ایها بیش از سایر نیروهای سیاسی ایران به کار گرفته شده است- را نیز در کنارِ سایر تلاشهای رژیم ولایت فقیه برای ”تاریخ سازی“ برای حزبها و سازمانهای سیاسی ایران باید ارزیابی کرد.
در کشوری که نویسندگان و آفرینندگان ادبی- هنری بنامش نمیتوانند شماری از آثار خود را به چاپ برسانند و در اختیار نسل جوان و شیفتگان آموزش و پژوهش قرار دهند، دستگاه های انتشاراتی- تبلیغاتی ”وزارت ارشاد“ و یا ”موسسه“های ”مطالعاتی- پژوهشی“ رژیمش زیر نظر ”نویسندگان و سربازان گمنام امام زمان“ با دستی باز انبوههیی از ”اسناد“، ”خاطرات“، و یا روشنتر بگوییم، برگهای ”بازجویی“ ویراستاری شده، و جز اینها، را به چاپ رساندهاند و میرسانند. برای همه کسانی که کم و بیش با اوضاع سیاسی ایران و چگونگی عملکرد دستگاه های امنیتی – اطلاعاتی رژیم آشنایی دارند این سئوال ساده مطرح است که، چگونه در کشوری که حتی شماری از رهبران سابق آن، از جمله: نخست وزیر، رئیس مجلس و ”مراجع تقلید“ش نمیتوانند نظرات خود را آزادانه مطرح کنند، و حتی تاریخ رسمی حکومت جمهوری اسلامی و رهبرانش نیز دستخوش سانسور خشن مرکزهای امنیتی است، گروهی ”پژوهشگر“، و یا رهبران سیاسی سابق سازمانها و حزبهای سیاسی میتوانند آزادانه ”تاریخ“ این حزبها و سازمانها را به رشته تحریر درآورند و ثمره کارشان در چنین گستردگی در اختیار همگان قرار گیرد؟ آیا این پدیده به سبب ”غفلت“ دستگاه های امنیتی، و ”زرنگی“ نویسندگان و پژوهشگران مورد بحث است و یا دلیلهای دیگری دارد؟ آیا اصولاً چنین شیوه های مذمومی تنها مختص رژیم ولایت فقیه است و یا پیشینهیی طولانیتر از آن دارد؟
شیوۀ (متدولوژیِ) بررسی، و پیشینۀ ”تاریخ سازی“
متأسفانه ”تاریخ سازی“ در میهن ما و جهان پدیده تازهای نیست و ریشهیی دیرینه دارد. ”چرچیل“، نخست وزیر محافظه کار بریتانیا، در جریان جنگ جهانی دوم نوشت: ”تاریخ توسط فاتحان نوشته میشود.“۱ و در همان دوران جنگ بود که شماری از محققان این گفته را به ”ژوزف گوبلز“، وزیر مخابرات و تبلیغات آلمان در دوران هیتلر، نسبت میدهند که میگفت: ”اگر دروغ بزرگ را به دفعات تکرار کنی، مردم بالاخره آن را باور خواهند کرد.“۲
تاریخ معاصر میهن ما نیز پر است از تاریخ نویسی ”فاتحان“، و یا اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، ”تاریخ نویسیِ“ رژیمهای استبدادی و ضد مردمی که هدفشان در عمدهترین خطوط آن، پوشاندن خطاها و جنایتهایی بود که در طول حکومتشان مرتکب شده بودند. تنها دوران کوتاهی در تاریخ معاصر میهن ما را میتوان سراغ گرفت که پژوهشگران و تاریخنویسان توانسته باشند به دور از هراس تیغ سانسور و آزار سانسورگران به کار خلاق و علمی بپردازند و گوشههایی از تاریخ واقعی مردم میهن ما را به رشته تحریر در آورند. در این زمینه هنوز کاری سترگ و مدوام در میهنی رها از زنجیرهای استبداد لازم است.
مارکس در جزوه ”هجدهم برومر لویی بناپارت“، درباره تاریخ، سرنوشت، و نقش انسان در آن، با اشاره به گفتۀ هگل در زمینه تکرارِ تاریخ، از جمله مینویسد: ”انسانها خود سازندگان تاریخ خویشند، ولی نه طبق دلخواه خود و در اوضاع و احوالی که خود انتخاب کردهاند، بلکه در اوضاع و احوال موجودی که از گذشته به ارث رسیده است و مستقیماً با آن روبرو هستند. شعائر و سنن نسلهای مرده چون کوهی بر مغز زندگان فشار میآورند….“۳ و این تاریخ طولانی استبداد شرقی و اثرهای دیرپای آن همچنان بر حیات و روند پیشرفت جامعه ما سایه سنگینی دارد، و همه نیروهای سیاسی و اجتماعی میهن ما نیز کم و بیش بدان آلوده شده و از آن رنج میبرند، و آن استبداد زدگی و واپس ماندگی دیروزین است که همچنان سختجانی میکند و سد راه پیشرفت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی میهن ماست. تاریخ نویسیِ مستبدان حاکم و مزدوران مطبوعاتی آنها نه تنها سندهای معتبری در توضیح و تشریح تاریخ معاصر و مبارزات رهایی بخش میهن ما نیستند، بلکه حتی از نظر متودیک بررسی علمی، یعنی پژوهش و مطالعه منبعهای گوناگون، فاکتوگرافی رویدادها، غربال کردن حقیقت از لابهلای تهمتها و غرض ورزیها، و بررسی ریشهها و علتهای پدیدهها و شرایط اجتماعی- اقتصادی حاکم بر این پدیدهها، فرسنگها با یک بررسی مستدل و علمی فاصله دارند، و در بهترین حالت، گزارش ”اعترافها“، نقل قولِ ”گفته“ها، و خاطره نویسی انسانهایی است که زیر وحشیانهترین شکنجهها به قبولِ اعمال ناکرده و پذیرفتن ”تاریخی“ سراسر دروغ و ساخته و پرداخته دستگاه تبلیغاتی استبداد حاکم وادار شدهاند.
چگونه ممکن است انسانهایی فرهیخته با انبوههیی از آفرینش علمی و نظری، که نمونهشان در تاریخ معاصر میهن ما کمیاب است، از آن اوج به حضیض ”کژ راهه“۴ سقوط کنند و اعتقادهای یک عمر زندگی و تلاش خود را نفی کنند؟ نفی ”گالیله وارِ“۵ واقعیتها تنها ثمرهاش ننگ تاریخی شکنجه گران و آمرانی است که بنیادهای نظری و اعتقادیشان آنچنان پوک و بی مایه است که برای پوشاندن سفلگی خود چارهیی جز درهم شکستن شخصیت تاریخی انسانهای بزرگ نمیدیدند و نمیبینند. به قول زنده یاد رفیق شهید فرج الله میزانی (جوانشیر)، در مقدمه کتاب ۲۸ مرداد: ”با تاریخ معاصر نهضت کارگران و زحمتکشان ایران زیر رهبری حزب توده ایران همان رفته است که با تاریخ همه نهضتهای خلقی و قیامهای زحمتکشان و ستم دیدگان ایران از جنبش مزدکی تا به امروز. خداوندان زر و زور هر بار که به ضرب شمشیر و تازیانه و تزویر بر این جنبشها پیروز شدهاند مشتی کاتب دیوان خود فروخته را در کنار جوی خون مبارزان نشاندهاند تا ”فتح نامه“ بنویسند؛ تاریخ را به سود ستم گران پیروز تحریف کنند و چهره های درخشان ستم دیدگان به پا خاسته تاریخ ساز را با دروغ و بهتان بیالایند. در این تاریخ تحریف شدۀ پردروغ قلتشن دیوانان ”عادل“ لقب دارند و کوتوله های ناقصالخلقه تاریخ ”آریامهر“. ولی مزدکها، ارانی ها و روزبهها به هزار عیب و علت متهم اند….“ ۶
۲۸ مرداد، و تاریخ نویسیِ ”سازمان امنیت“ رژیم کودتا
اشاره مختصر به سالهای ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از این نظر حائز اهمیت است که نشان میدهد چگونه شیوه های اعمال شده ”سند سازی“ و ”جعل تاریخ“ از سوی رژیم ولایت فقیه و دستگاه های امنیتی آن بر ضد مبارزان راه آزادی، با عملکرد دستگاه های تبلیغاتی امپریالیسم و رژیم سرسپرده شاه و دستگاه سرکوب آن، یعنی ”ساواک“، شباهتهای انکار ناپذیری دارد.
سال های۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، در تاریخ معاصر میهن ما را میتوان به روایتی دوران رنسانس سیاسی- فرهنگی میهن مان تلقی کرد که در طول آن، به ابتکار حزب توده ایران و همچنین نیروهای ملی، تحولهای شگرفی در جامعه به وجود آمد. از پدید آمدن ”انجمن“های صنفی تا ”سندیکا“های کارگری و ”سازمان“های زنان، جوانان و دانشجویان تا پیدایی نسل پراستعداد و توانمندی از آفرینشگران ادبی و هنری در کنارِ رشد مبارزه طبقاتی و نهضت ضد استعماری، ایران را به یکی از متحولترین کشورهای منطقه تبدیل کرد، و هراس عمیق ارتجاع و امپریالیسم را که منافع دراز مدت خود، خصوصاً کنترل و غارت ثروت نفتی میهنمان و منطقه را در خطر میدیدند، برانگیخت. در همین بالش فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی میهن ماست که اثرهای تاریخی جالبی درباره رویدادهای معاصر میهنمان انتشار مییابد، و اندیشه های مترقی و خصوصاً چپ، با استقبال بی سابقهای روبه رو میشوند. دامنۀ گسترش این تحولها را حتی در شماری از کشورهای منطقه نیز میتوان سراغ گرفت. این استقبال، و اثرگذاریهای اندیشه های نو و مترقی، نیروی بالقوه عظیمی را در جامعه برای تغییرهای بنیادین به حرکت در آورد که بنیاد استبداد و استعمار را با خطرهای جدییی رو به رو ساخت. سد کردن این نیرو و درهم شکستن اراده ملتی به پا خاسته برای رشد و دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی، تنها از مسیر سرکوب اندیشه های مترقییی ممکن بود که موتور محرکه این جنبش اجتماعی را تشکیل میداد. بسیج نیروی عظیم تبلیغاتی و انتشار دهها مجله و روزنامه به قصد تخریب نیروهای مترقی و ملی و ایجاد چنددستگی در صفوف جنبش، و در واقع به راه انداختن یک جنگ روانی-تبلیغاتی تمام عیار، بخشی از ابزار کاری امپریالیسم و ارتجاع برای سد کردن پیشرفت جامعه ما و حاکم کردن حکومت وابسته پهلوی بود. کودتای ۲۸ مرداد، زیر پوشش ”نجات“ ایران از ”خطر کمونیسم“، به دست ارتجاع داخلی و مزدوران سیا در ایران تحقق یافت. ۷۴ حکم اعدام و بیش از ۸۷۰۰ سال زندان برای توجیه خیانت رژیم شاه ضرورت داشت۷. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، اگرچه توانست حکومت مصدق را سرنگون کند، اما کار اساسی از دید ارتجاع و امپریالیسم تخریب و نابودی اندیشه های مترقی و دوران سازی بود که جامعه ایرانِ آن دوران را به حرکت درآورده بود. دستگیری هزاران توده ای و دیگر مبارزان راه آزادی، شکنجه و اعدام افسران دلاور سازمان نظامی حزب توده ایران، و تلاش به منظور درهم شکستن دستگیر شدگان و واداشتنشان به ”ابراز تنفر“ از حزب توده ایران و تاریخِ آن، سناریویی است که بعدها در ایران، در سال ۱۳۶۲، نیز از جانب رژیم ولایت فقیه به کار گرفته شد.
هدف از ادامه جنگ روانی- تبلیغاتی رژیم پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد، خیلی روشن بود: نابودی معنویِ حزب توده ایران و اندیشه های آن. در طول بیش از ۲۵ سال حکومت پهلوی در ایران، بیش از ۱۰۰ جلد کتاب و جزوه به زبان فارسی۸ ، افزون بر انبوهی از مقالهها در نشریههای داخل و خارج از کشور انتشار یافت که همه هدفهای واحدی را دنبال میکردند. این هدفها از جمله عبارت از این بودند که، اولاً حزب توده ایران یک حزب ملی- ایرانی نیست و گروهی است وابسته به اتحاد شوروی، و ثانیاً اینکه حزب توده ایران مقصر اصلی وضعیت فاجعه بار پس از کودتای ۲۸ مرداد و سرکوب نهضت ملی شدن نفت است. بدین ترتیب رژیم ارتجاعی و وابسته شاه، امپریالیسم، و نیروهای ارتجاعی، از جمله بخشی از رهبری مذهبی آن روز، همگی از هرگونه مسئولیتی درباره این فاجعه تاریخی بری میشدند، و توده ایها، که شمار زیادی از آنان سالهای طولانی عمر خود را در زندانهای رژیم سپری کردند، هدف تهمتها و دشنامهای دشمنان و دوستان ناآگاه و نیروهای سیاسی کشور قرار گرفتند. حزب ما تنها سازمان سیاسی آن دوران بود که ضمن اشاره به کاستیهای سیاستهایش در دوران دولت دکتر مصدق و همچنین چگونگی مقابله با کودتا، به بررسیِ انتقادیِ رویدادهای آن سالها پرداخت، و همراه با اشاره به این حقیقت که فعالیت توده ای ها همواره با دشواریها و محدودیتهای جدی روبهرو بوده است، تلاش کرد تا ارزیابییی واقعبینانه از حوادث آن سالها ارائه دهد.
برای روشن شدن عملکرد مشابه ”رژیم ولایت فقیه“ و ”رژیم شاهنشاهی“ بد نیست باز اشاره کنیم که، ”سازمان امنیت“ رژیم شاه نیز در ”مرکز“های“تحقیقاتی“یی مشابه با ”موسسه“های ”مطالعاتی- پژوهشیِ“ارگانهای اطلاعاتی رژیم ولایی، انبوهی از کتابها، جزوهها، و ”تنفرنامه“های قربانیان شکنجه را چاپ و منتشر کرد. در این میان میتوان به این کتابها اشاره کرد: ”سیر کمونیسم در ایران، از شهریور ۱۳۲۰ تا فروردین ۱۳۳۶“، چاپ ۱۳۳۶؛ ”کتاب سیاه درباره سازمان افسران حزب توده“، با مقدمه تیمور بختیار، چاپ ۱۳۳۴؛ ”کمونیزم در ایران یا تاریخ مختصر کمونیستها در ایران“، منتسب به سرهنگ علی زیبایی، شکنجه گر و جنایت کار معروف ساواک، چاپ ۱۳۴۴؛ و دورۀ مجله ”عبرت“(که ”توبه نامه“های نادمان و قربانیان شکنجه ساواک را چاپ و منتشر میکرد). بر این اساس، روشن است که در عرصه ”تاریخ نویسی“ نیز تکیه و شیوۀ رژیم ولایت فقیه همسان روش ”ساواک“ رژیم شاه بوده و هست.
تاریخ نویسی و سند سازی، در رژیم ولایت فقیه
۲۵ سال ”تاریخ نویسی“ و ”سند سازی“ بختیارها، زیباییها، و کارزار جهانی تبلیغاتی امپریالیسم، اگر چه بر نسل جوان، جویا، و تشنه اندیشه های مترقی تأثیرهای منفی و جدییی برجای گذاشت، ولی نتوانست حزب توده ایران و اندیشه های آن را در جامعه ما نابود کند. وزش طوفان انقلاب بهمن ۵۷ و تأثیر عمیق اندیشهها و نظرهای حزب توده ایران در این جنبش عظیم مردمی، اصل انکار ناپذیری است که حتی سران جمهوری اسلامی نیز در نوشتهها و اظهار نظرهای گوناگون خود به آن اعتراف کردهاند.
دوران کوتاه ”بهار آزادی“، و درهم شکسته شدن دیوار سانسور و اختناق، یعنی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰، نیز همچون دوران ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، با استقبال پرشور جامعه از اندیشه های پیشرو و چپ، و روی آوری گسترده مردم به حزبها و سازمانهای سیاسی، خصوصاً حزب توده ایران، سازمان فدائیان خلق ایران، نیروهای ملی، و سازمان مجاهدین خلق ایران همراه بود. این استقبال، در کنارِ رشد اندیشه های مترقی در زمینه حقوق دموکراتیک و حرکت به سمت عدالت اجتماعی، بار دیگر نیروی عظیمی را در جامعه به حرکت درآورد و خار چشمی شد در چشم کسانی که هدفشان بنا کردن ”امپراتوری اسلامی“ و بردن ایران به سمت جامعهیی استبداد زده با روبنایی واپسمانده در قرون وسطا بود. شدت پیدا کردن این تضادها، در کنارِ دخالتهای مستقیم و غیر مستقیم امپریالیسم برای به شکست کشاندن بزرگترین جنبش اجتماعی معاصر منطقه خاورمیانه، سرانجام به ”کودتای“ نیروهای ارتجاعی و سرکوب خشن و خونین نیروهای مترقی و آزادیخواه میهنمان منجر گردید.
برای رژیم ارتجاعی، همچون سلف شاهنشاهیاش، تنها دستگیری هزاران توده ای کافی نبود و باید اعتبار و نفوذ گسترده معنوی حزب توده ایران را در جامعه نابود میکرد. برای کسانی که حزب ما را به ”بزرگ بینی“ متهم میکنند و معتقدند که حزب توده ایران در جامعه آن روز ایران تأثیری نداشت و حریف جدی و خطرناکی برای ارتجاع حاکم محسوب نمیشد، توجه به برخی اظهار نظرهای سران رژیم در آن روزهای دشوار یورش رژیم به حزب ما، روشنگر هراس عمیق ارتجاع از ”خطر حزب توده“ و توده ای هاست. خمینی، در ”پیام مهمی“ که در روزنامه های آن روز ایران به چاپ رسید، حمله و دستگیری شماری از سران حزب را پیروزی دانست.۹
در همین روزنامه های مجاز کشور، ما شمار زیادی تلگرامهای تبریک و تأیید در زمینه حمله به حزب را شاهد هستیم؛ تمامی نمازهای جمعه کشور، در مقطع اعلام ”انحلال حزب توده ایران“، یعنی اردیبهشت ماه ۱۳۶۲، به تشریح ”خیانتهای حزب“ و تشریح خطرهای ناشی از آنها اختصاص دارد (از جمله نگاه کنید به: سخنرانی مهدوی کنی، در نماز جمعه تهران، جمعه ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۶۲؛۱۰ سخنرانی جنتی، در نماز جمعه قم، ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۶۲، که مدعی شد: ”دستگیری و اعترافات صریح سران حزب توده فتح مبین بود که نصیب ملت ما شد“۱۱). بخش دیگری از جنگ تمام عیار تبلیغاتی- روانی رژیم برای درهم کوبیدن حزب توده ایران و نابودی توان سیاسی و تشکیلاتی آن به سازمان دهی ”شو های“ مشمئز کننده تلویزیونی شماری از رهبران وقت حزب که زیر شکنجه های شدید و وحشیانه مزدوران رژیم درهم شکسته شده بودند و توده ای ها را به تسلیم و جدا شدن از حزب تشویق میکردند، اختصاص داشت.۱۲
نمایش پی در پی شماری از قربانیان شکنجه، رهبران وقت حزب، همچون کارزار ساواک و امپریالیسم خبری در فردای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، نیز هدف مشابه و مشترکی را دنبال میکرد. اثبات وابستگی حزب به اتحاد شوروی و نابودی تاریخ پیکار قهرمانانه توده ایها برای رهایی ایران از چنگال استعمار و استبداد. رژیم ولایت فقیه مصمم بود با یادگیری از تجربه شکست خورده رژیم شاه در زمینه نابودی حزب توده ایران، کار را ”به سرانجام برساند“. واقعیت این است که، از فردای دستگیری بیش از هزاران توده ای تا به امروز، جنگ روانی- تبلیغاتی رژیم ولایت فقیه و همچنین دستگاه های خبر پراکنی امپریالیسم در ایران (از جمله بی.بی.سی، رادیو آمریکا، رادیو اسرائیل، و جز اینها) بر ضد حزب توده ایران لحظهیی قطع نشده است، و تا به امروز همچنان به شکلهای مختلف، ولی با هدفی واحد، به منظور نابودیِ توانِ سیاسی- تشکیلاتی حزب ما و از بین بردن تأثیر عمیق سیاسی آن بر جامعه مان ادامه یافته است. تلاش برای به وجود آوردن پراکندگی در میان صفوف حزب، راه انداختن نشریههای مشکوک، حزب سازی و رهبر تراشی (نگاه کنید به: نظرها و اعلامیه های کمیته مرکزی و مقالههای منتشرشده در ”نامه مردم“ درباره فعالیتهای ضد توده ای جریانی به نام ”راه توده“ و خاطره نویسی پر از دروغ و مغرضانه این جریان)۱۳، از جمله فعالیتهایی است که میتوان به آنها اشاره کرد. ”خاطره نویسی“ شماری از قربانیان شکنجه و رهبران وقت حزب توده ایران، یکی دیگر از پدیدههایی است که هنوز تأثیر منفیاش را میتوان در جامعه ما حس کرد و تأملی و توضیحی کوتاه درباره آن ضروری است. برای نمونه، از نخستین کتابهایی که در این عرصه در شمارگانی بسیار زیاد در ایران به چاپ رسید و به طور گستردهای توزیع شد و بازتاب وسیعی یافت، کتاب ”خاطرات نورالدین کیانوری“، دبیر اول وقت حزب توده ایران، کار ”موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه“ است. خواننده در ابتدای کتاب با مقدمهیی با دست خط ”نویسنده“ روبه روست که ضرورت انتشار این کتاب را توضیح میدهد، و بقیه کتاب ”گفت و گویی“ است، و یا بهتر گفته باشیم، شرح بازجوییهایی است که مأموران امنیتی در ”خانه امن“ خود تنظیم و جمع آوری کردهاند.
توجه کنید که هدف، همان طور که در بالا اشاره شد، روشن است: اثبات ملی نبودن و وابستگی جنبش کمونیستی ایران، و حزب توده ایران به شوروی، و تنزل تاریخ هفتاد سال پیکار یک حزب رزمنده به تاریخ گروهی ”آدمهای حسود، بی سواد و پر از غرض ورزی“ و ”حقوق بگیر“ خارجی. بدیهی است که برای قبولاندن چنین نظرهایی باید آنها را همچون معجونی با حقایق و اظهار نظرهایی مبتنی بر ”دفاع از حقانیت حزب“ درآمیخت تا شاید خواننده به نتیجههای مورد نظر بازجو برسد. برای نمونه، به بخشهای مختلفی از این ”بازجویی“ ویراستاری شده رجوع کنیم:
۱. ملی نبودن و وابستگی جنبش کمونیستی و حزب توده ایران:
”حزب عدالت شاخه ای از حزب سوسیال دموکرات روسیه- جناح بلشویک- بود….“۱۴؛ ”این موضوع درست است که کامبخش از دوران جوانی عضو حزب کمونیست شوروی بود و فوقالعاده مورد اعتماد حزب کمونیست شوروی، بیش از هرکس دیگر، بود. در این تردیدی نیست….“ بازجو: ”پس میماند عضویت کامبخش در سازمان اطلاعاتی شوروی!“ پاسخ: ”ببینید! حزب کمونیست شوروی در تمام احزاب افرادی داشت که با آنها در تماس بود و به آنها اعتماد زیاد داشت. این در تمام احزاب کمونیست هست. این رابطه را نباید با کا.گ.ب مخلوط کرد. کا.گ.ب یک سازمان مجری بود و اعضای آن فقط اتباع شوروی بودند و همهشان افسر بودند، چون یک سازمان نظامی است.“ بازجو: ”منظور رابطه اطلاعاتی است.“ پاسخ: ”این روابط همه از طریق کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی انجام میگرفت. رابطه همیشه با کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی، به طور مستقیم بود.“۱۵ بازجو: ”در واقع از گفته های شما چنین استنباط میشود که برنامه و عملکرد اولیه حزب در چارچوب تزهای کنگره هفتم کمینترن (۱۹۳۵) و یا به قول شما رهنمودهای استالین در ۱۹۳۶ بوده است….“ پاسخ: ”درباره کشورهای دنیای سوم این نظر به وجود آمد که کمونیستها به جای تشکیل مستقیم حزب کمونیست بهتر است در جبهه ای از نیروهای ضد استعماری و آزادی خواه با تمایلات چپ شرکت بکنند… بر همین اساس هم در ایران پس از شهریور ۱۳۲۰ این توصیه مطرح شد که به جای حزب کمونیست یک حزب چپ با شرکت عناصر کمونیست و غیر کمونیست ولی آزادی خواه ملی تشکیل شود….“ بازجو: ”این پیشنهاد شورویها به تأسیس حزب توده از چه طریقی اعلام شد؟“ پاسخ: ”اطلاع ندارم. خیال میکنم از راه سفارت شوروی در ایران.“۱۶
۲. وابستگی نهضتهای ملی، خصوصاً نهضت ملی آذربایجان به شوروی و ”تجزیه طلبی“ آنها:
بازجو: ”این درست است که فرقه هیچ گاه رسماً مسئله استقلال آذربایجان را مطرح نکرد و تنها شعارش ”خودمختاری بود“ ولی عمل چیز دیگری بود….“ پاسخ: ”در جریان این یکی دو سال دو سیاست بر فرقه حکمفرما بود. یکی به وسیله باقراوف و دولت آن زمان آذربایجان شوروی دنبال میشد و دیگری جریان حزب کمونیست شوروی بود….“۱۷
همچنین بر اساس مندرجات این کتاب، کار اداره تشکیلات حزب و راه اندازی آن و حتی عزل و نصب کردن دبیر اول حزب با نظر و به دست شورویها صورت میگرفته است. ۱۸ و ۱۹
و بالاخره مسئله اساسی، یعنی جاسوسی نظامی مستقیم برای شورویها (مسئله ای که رفیق شهید و قهرمان، ناخدا بهرام افضلی، در بیدادگاه های رژیم منکر آن شد):
بازجو: ”یکی از مهمترین اقدامات غیر قانونی حزب توده ارتباط و ارائه اطلاعات نظامی به سرویس اطلاعات نظامی شوروی (جی.آر.یو) بود. در این باره توضیح دهید!“ پاسخ: ”بله! بزرگترین اشتباه سیاسی زندگی من پذیرش درخواست مقامات شوروی در این زمینه است….“۲۰
3. چاشنی قبول جاسوسی و وابستگی کامل به شوروی و اجرای اوامر آنها در اکثر زمینهها، و حاکمیت روابط ناسالم و ”باند بازی“ بر حزب تودهها، نیز درهم شکستن چهره شماری از رهبران سرشناس حزب و جنبش کارگری است که در صفحههای گوناگون این بازجوییها میتوان یافت (از جمله تهمت ”تروریست بودن“ به خسرو روزبه، قهرمان ملی ایران، پرخاش به طبری، جودت، پورهرمزان و دیگران، ضعیف و دنباله رو خواندنِ بخش بزرگی از رهبری حزب، و همچنین تلاش در دامن زدن به اختلافها با فرقه دموکرات آذربایجان ). ۲۱
مقایسه این بازجوییهای ویراستاری شده شماری از رهبران وقت حزب با نوشتهها و مصاحبه های آنها پیش از دستگیری درباره مسئلههای گوناگون، خواننده را میتواند تنها به یک نتیجه منطقی برساند و آن این است که، در زندان ”معجزه“یی رخ داده است، و آن ”معجزه“ چیزی نیست جز شکنجه های وحشیانه شبانه روزی جنایتکارانی که وظیفهشان درهم شکستن اسیران زندانی بود.
زنده یاد مهندس مهدی بازرگان، در آخرین روز نمایندگیاش در مجلس، در سال ۱۳۶۳، و قاعدتاً با مشاهده توحشی که بر ضد رهبران و زندانیان توده ای اعمال شده بود، در سخنرانی خداحافظی خود از مجلس، از جمله گفت: ”… تا دو روز دیگر عمر نخستین مجلس شورای اسلامی که این جانب عضو آن بودم و از مزایای این عضویّت، از جمله مصونیّت پارلمانی برخوردار بودم به پایان میرسد. از پسفردا من نیز مانند بقیّه موکّلینم قابل تعقیب و بازداشت و تأدیب هستم. به همین دلیل نیز با استفاده از فرصتی که رئیس مجلس در اختیار بنده گذاشتهاند میخواهم به اطّلاع برسانم که اگر در روزهای بعد شاهد گردیدید که بنده را بازداشت کردند و بعد با تبلیغات و سر و صدا اعلام نمودند که بنده جهت بعضی توضیحات و روشن نمودن حقایق در تلویزیون ظاهر خواهم شد و در صورتی که دیدید آن شخص حرفهایی غیر از سخنان دیروز و امروز میزند و مثل طوطی مطالبی را تکرار میکند، بدانید و آگاه باشید که آن فرد مهدی بازرگان نیست….“ ۲۲
در کنار این ”خاطرات نویسی“ها، ما در سالهای اخیر همچنین شاهد انتشار و پخش دهها ”سند“، ”مقاله“، ”داستان“، و مطالبی از این دست همچون ”کتابچه حقیقت“ بودهایم. انتشار کتاب ۱۲۰۰ صفحهای ”حزب توده از شکل گیری تا فروپاشی، ۱۳۲۰ – ۱۳۶۸“ به کوشش ”جمعی از پژوهشگران“ از سوی ”موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی“ را باید کار تکمیلی ”بازجو“های رژیم ”پس از تخلیه اطلاعاتی“ دستگیر شدگان دانست. درباره شیوه ”علمی“ به کارگرفته شده از سوی این ”پژوهشگران و سربازان گمنام امام زمان“ و میزان اعتبار این گونه تاریخ نویسیِ مرتجعان حاکم خواننده کافی است به مقدمه کتاب رجوع کند. در مقدمه، درباره چگونگی جمع آوری کتاب، میخوانیم: ”مبنای کار بر بیان ناگفتهها و ارایه اسناد تازه و منتشر نشده است. در این بخش، به طور عمده بازجوییهای سران حزب توده در سال ۱۳۶۲ مبنای تحلیل قرار گرفته و در هر زمینه به دست نوشته های فعالین درجه اول آن عرصه استناد گردیده است….“ ۲۳
نکته جالب در این پژوهش ”علمی“ مستند بر اعترافهای گرفته شده در زیر شکنجه های وحشیانه، همسانیِ گفتهها و نوشتهها با ”خاطرات“ی است که جداگانه منتشر شده است (از جمله نگاه کنید به: شرح چگونگی تأسیس حزب توده ایران، ص ۸۹ ، و مقایسه آن با کتاب ”خاطرات نورالدین کیانوری“) .
کتاب ” حزب توده از شکل گیری…“ در بخش ”فروپاشی حزب توده…“، ضمن اشاره به عملیات نظامی رژیم که شباهت زیادی به تصویر کردن صحنه های جنگ دارد- و به گمان نگارنده دم خروس نوع ”پژوهشگرانِ“ درگیر کار تهیه کتاب را نیز آشکار میکند- مینویسد: ”در ساعات اولیه بامداد همان روز بخش مهمی از مراکز پنهانی حزب توده به تصرف پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و حدود ۴۰ تن از مهره های برجسته حزب توده و عناصر کلیدی شبکه جاسوسی شوروی در ایران دستگیر شدند… در پی دستگیری این عناصر، بلافاصله تخلیه اطلاعاتی با طبقه بندی حفاظتی بالا آغاز شد….“۲۴
بخش بعدی این کتاب، متن مصاحبه قربانیان شکنجه و ”درس دادن آنها“ به ”نسل جوان“ و تلاش برای ”نجات“ این نسل از گمراهیِ رفتن به راه حزب توده ایران است: ”امروز میخواهم کوشش بکنم با پوزش و شرمندگی در مقابل ایشان [امام] تخلفاتی را که حزب ما در این چهار سال فعالیت در جمهوری اسلامی ایران انجام داده آن طور که هست بیان کنیم و این تخلفات درسی باشد برای نسل جوان ما که راه درست خودشان را از راه گمراهی که ما رفتیم جدا بکنند….“۲۵ و جمع بندی مهم و علت اساسی این جنگ روانی و تبلیغاتی رژیم را میتوان در این نقل قول کتاب خلاصه کرد: ”آیا اعترافات تکان دهنده ای چون عضویت در سازمانهایی همچون کا.گ.ب و نظایر آن و فعالیتهای جاسوسی به نفع آنها، عمق وابستگی حزب را به شوروی بیان نمیکند؟ بلی به گمان من گفتنیها گفته شد و هر یک از این گفتهها گوشه ای از طبیعت سیاست و عملکرد حزب را عیان ساخته است. بیان گذشته حزب از زبان مسئولان آن، آن هم این چنین صریح و آشکار تنها نیازمند شنیدن و بلافاصله نتیجه گیری است. من فکر میکنم که برای کسانی که شاهد این مصاحبه هستند، نتایج لازم به دست آمده است….“۲۶
مؤخره
رفیق قهرمان، رحمان هاتفی (حیدر مهرگان)، که زیر شکنجه های وحشیانه همین ”بازجو“ها و ”ویراستار“ان ”تاریخ“ حزب توده ایران به شهادت رسید، پاسخش به خواست شکنجه گران روشن و قاطع بود: ”راه همان است که من رفتم.“ او سالها پیش، و شاید با علم به اینکه ممکن است زمانی فرا رسد که دیگربار تاریخ حزب تودهها دستخوش یورش مزدوران و کاتبان ارتجاع قرار گیرد، در مقدمه کتاب ”اسناد و دیدگاهها: حزب توده ایران از آغاز پیدایی تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷“، در رد همین تهمتهایی که رژیم ولایت فقیه، و ”پژوهشگران“ تاریخ نویس اش بر ضد حزب ما میزنند، نوشته بود: ”اینک تاریخ حزب توده ایران است که سخن میگوید، نه به زبان مورخان و تذکرهنویسان، بلکه با زبان بی شبهه عمل و اندیشه خود. در این چهره هیچ مشاطه گری دست نبرده است. به قول ”گزنفون“ بگذار تاریخ خود لب بگشاید. اشباح گذشته، بیشتر از راویان امروز، که دستخوش مهر و کین اند، از رازهای گذشته آگاهند… این روایت و رایت ماست. در طنین این روایت و در اهتزاز این رایت بزرگترین حقیقتی که میدرخشد روش انقلابی، خرد جمعی، خصلت تکامل یابنده حزب توده ایران در آمیزش سرشتی با سازش ناپذیری او در مبارزه با فئودالیسم، سرمایه داری وابسته، استبداد سلطنتی و امپریالیسم است. هر مسئله دیگری تنها در متن این ماهیت و این روند عام قابل طرح، ارزیابی و قضاوت جدی است.“۲۷
بی شک زمانی فرا خواهد رسید که پرده شوم ”تاریخ نویسی“ و ”خاطره نویسی“های سازمان داده شده از سوی شکنجه گران رژیم تاریک اندیشی و جهل دریده خواهد شد، و بر این رژیم نیز همان خواهد رفت که بر سلف شاهنشاهیاش رفت. آنچه مایه تأسف است سوءِ استفاده شماری از فعالان و سازمانهای سیاسی از همین ”اسناد“ و گزارشهای ”ویراستاری شده“ شکنجه گران به منظور حمله به حزب توده ایران و خدشه دار کردن پیکار هزاران توده ای است که در طول بیش از هفت دهۀ گذشته نقش عمیقاً مؤثری در پیشبرد اندیشه های مترقی و عدالتجویانه در میهن ما داشتهاند، و بسیاری از اندیشه های ترقیخواهانه در جامعه ما که امروز پرچم نبرد آزادی خواهان است، از جمله تحقق آزادیها و حقوق دموکراتیک، حقوق زنان، کارگران، و حق خود مختاری خلقها، نتیجه کار پرثمر توده ای ها در میهن ماست.
خلاصه کنیم: تلاش رژیم ولایت فقیه و کاتبان و ”تاریخنویسان“ آن، همچون مستبدان پیش از آنها، نفیِ پیکار رهایی بخش آزادی خواهان میهن، از جمله توده ای ها، ”کلاه گذاشتن“ بر سر نسل جوان، و اثبات نظرهای پوسیده و ضد مردمی یی است که ارزش و اعتباری ندارند. به کارگیری این گونه شیوه های ”تاریخ نویسی“ و ” سند سازی“ در تمامی سالهای اخیر آن چنان رسوا و ناپسند شناخته شده اند که حتی شماری از دولتمردان پیشین رژیم نیز از استناد به آنها شرمگینند، و این باز کاری نیست که کوتوله های فکری رژیم ”ولایت فقیه“ توانسته باشند در آن نوآوری کرده باشند. رفیق قهرمان، هوشنگ تیزابی، که در روز ۷ تیرماه ۱۳۵۳ به دست جلادان رژیم شاه به قتل رسید، سالها پیش در نشریه مخفی ”به سوی حزب“ و در پاسخ به مستبدان حاکم و مستبدانی که ممکن بود پس از آن بر سر کار آیند، نوشته بود: ”به ما تزریق کرده بودند که حزب توده ایران با اشاره انگشت خارجیها به وجود آمده و یک ”مشت سیاهی لشگر را“ به جای شناسنامه تمام عیار یک حزب کبیر، حزب شهدا و قهرمانها، به ما قالب کرده بودند… اما وقتی خودمان را از دست رسوبات تبلیغاتی، که ذهن جامعه روشنفکری را پر کرده بود، رهاندیم، روزبه و سیامک و وارطان و شوشتری و آرسن را یافتیم. مبشری و وکیلی و محقق زاده و هزاران قهرمان گمنام را کشف کردیم. میراث جاودانی از تعالیم مارکسیسم- لنینیسم را که با تار و پود میهن ما آمیخته و هزاران هزار آتش زیر خاکستر به جای گذاشته بازیافتیم و در چهره حزب، چهره قهرمان خلقهای خود را شناختیم… آنگاه از قضاوت خود شرمسار شدیم….“۲۸
مأخذها:
۱. ”درباره سیاست حافظه“، ”ویکی پیدیا“ : [http://en.wikipedia.org/wiki/Politics_of_memory] ۲. به نقل از ”ویکی کووت“: http://en.wikiquote.org/wiki/Joseph_Goebbels
۳. کارل مارکس، هجدهم برومر لویی بناپارت، ترجمۀ محمد پورهرمزان، فصل اول، انتشارات حزب توده ایران، چاپ چهارم، ۱۳۸۶.
۴. اشاره به کتاب: کژ راهه – خاطراتی از تاریخ حزب توده ، که به نام رفیق زنده یاد احسان طبری، از سوی رژیم انتشار یافته است
۵. گالیله در سال ۱۶۱۰ میلادی به خاطر طرح نظریۀ خود مبنی بر ثابت نبودن زمین و گردش آن بدور خورشید به دادگاه تفتیش عقاید کلیسا فراخوانده شد و در آنجا از جمله گفت: ” در هفتادمین سال زندگی ام در مقابل شماها زانو زده ام و در حالی که کتاب مقدس را پیش رو دارم و با دست های خودم لمس میکنم، توبه میکنم و ادعای واهی حرکت زمین را انکار میکنم و آن را منفور و مطرود می نمایم.“
۶. تجربه ۲۸ مرداد: نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران، اثر رفیق شهید فرج الله میزانی (جوانشیر)، ص ۸، انتشارات حزب توده ایران، خرداد ۱۳۵۹.
۷. چرا امپریالیسم و ارتجاع از حزب توده ایران وحشت دارند، نوشتۀ حمید صفری، ص ۴۴، انتشارات حزب توده ایران، آذرماه ۱۳۶۳.
۸. تجربه ۲۸ مرداد: نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران، اثر رفیق شهید فرج الله میزانی (جوانشیر)، ص ۸، انتشارات حزب توده ایران، خرداد ۱۳۵۹.
۹. روزنامه ”جمهوری اسلامی“، ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۳۶۲، شماره ۱۱۳۸.
۱۰. روزنامه ”جمهوری اسلامی“، ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۶۲، شماره ۱۱۳۹.
۱۱. همانجا.
۱۲. روزنامه ”جمهوری اسلامی“، ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۳۶۲، شماره ۱۱۳۸
۱۳. تأملی بر کارنامه توده ای ستیز نشریه راه توده، انتشارات حزب توده ایران (مجموعه مقالههایی برگرفته از ”نامه مردم“، ارگان مرکزی حزب توده ایران. منبع: پایگاه اینترنی حزب توده ایران: [www.tudehpartyiran.org].
۱۴. خاطرات نورالدین کیانوری، ص ۵۰، چاپ ”موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه“، تهران، ۱۳۷۱.
۱۵. همان، ص ۵۱.
۱۶. همان، ص ۷۷.
۱۷. همان، ص ۱۲۱.
۱۸. همان، نگاه کنید به: صفحههای ۴۷۲، ۴۷۳.
۱۹. همان، ص ۴۷۹.
۲۰. همان، ص ۵۲۲.
۲۱. خاطرات نورالدین کیانوری، نگاه کنید به: صفحههای ۱۵۴ و ۱۵۵، ۳۸۴، در بارۀ طبری، نگاه کنید به: صفحههای ۵۲۵ و ۵۲۶، و در بارۀ پورهرمزان، نگاه کنید به: صفحه ۵۳۴.
۲۲. روزنامه ”جمهوری اسلامی“، ۱۰ اردیبهشتماه ۱۳۶۳.
۲۳. حزب توده از شکل گیری تا فروپاشی، بهکوشش جمعی از پژوهشگران، مقدمه، صفحه ۳، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، پائیز ۱۳۸۷.
۲۴. همان، صفحه ۷۹۶.
۲۵. همان، متن ”مصاحبه“ تلویزیونی نورالدین کیانوری، صفحه ۷۹۷.
۲۶. همان، متن جمع بندی محمدعلی عمویی از ”مصاحبه“ تلویزیونی شماری از رهبران وقت حزب، صفحه ۸۰۲ .
۲۷ . اسناد و دیدگاهها: حزب توده ایران از آغاز پیدایی تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷، صفحه ۵، انتشارات حزب توده ایران، تهران،۱۳۶۰.
۲۸. چهل سال در سنگر مبارزه، صفحه ۳۰۹، انتشارات حزب توده ایران، مهرماه ۱۳۶۰.
به نقل از نامه مردم، شماره 899، 26 تیر ماه 1391