تغییرها در سیستم آموزشی رژیم ولایت فقیه: ”تحول“ یا مسخ؟
سال تحصیلی جدید در حالی شروع میشود که معضلها، مشکلها، و گرفتاریهای بهجا مانده از حاکمیت تاریکاندیشان در طول بیش از سهدهه سیر قهقراییِ نهادی مهم در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور، یعنی آموزشوپرورش، به بدترین وضعیت خود درآمده است.
تاریکاندیشان با افزودن طرحهایی کاملاً از پیش حساب شده و برنامه ریزی شده در نهان، و با سیاستهایی که گاه با کند شدن و گاهی با تند شدن همراه است ولی همچنان به مسیر خود ادامه میدهد ، در صددند با اجرای سیاست رسوایِ تفکیک جنسیتی ضربه نهایی را بر پیکر جنبش زنان و جدا کردن این قشر میلیونی از عرصه اجتماعی وارد آورند و زمینههای به اصطلاح تحکیم حاکمیت چپاولگرانهشان را استوار بدارند. به همین منظور، رژیم ولایت فقیه برای پیشبرد این برنامه ارتجاعی در تمام زمینهها، اقدامهایی را به اجرا درآورده و یا در دستور کار قرار داده است. از جمله این اقدامها، ”متناسب سازی“ کتابهای درسی بر اساس جنسیت است. به گزارش روزنامه خراسان، ۶ بهمنماه ۹۰، مهدی نوید ادهم، دبیر کل شورایعالی آموزش پرورش، جزییاتی از این اقدامها را تشریح کرد که در آن مثلاً درسهای حرفه و فن برای دختران “بافتنی“ و “آشپزی“ و برای پسران “نجاری“ و “برقکاری“ است. وی در جایی دیگر گفت:“ میشود در دروسی مثل احکام، آموزشها را متفاوت کرد، به طور نمونه احکام شرعی را که به دختران یاد میدهیم با پسران متفاوت باشد.“ به نظر میرسد هدف از این ”تحول“ جایگزین کردن درسهایی است که پخت و پز و توضیح المسایل( که به شرایط نماز و روزه و تیمم، و جز اینها، ارتباط دارد) را دربر گیرد. روزنامه رسالت، ۱۷دی ماه ۹۰، مقالهیی در باره ”رسالت فرهنگیان“ به چاپ رساند، که همراه با مقدمهیی طولانی در اهمیت حجاب ، به نقش آموزش و پرورش در این زمینه میپردازد، و مینویسد:“ بدون تردید آموزش و پرورش و دانشگاهها میتوانند در تقویت فرهنگ حجاب و عفاف مهمترین نقش را به عهده بگیرند. … در این راستا ضروری به نظر میرسد که اولاً استخدام معلمان و مربیان فقط از طریق مراکز و موسسات تربیت معلم، آن هم زیر نظر آموزش و پرورش صورت گیرد و ثانیاً التزام عملی به احکام اسلامی مخصوصاً حجاب و عفاف در داوطلبان زن در اولویت قرار بگیرد و ثالثاً در برنامههای آموزشی و پرورشی مراکز و موسسات مذکور جایگاه رفیع زن در اسلام و اهمیت و قداست حجاب و عفاف عمیقاً و دقیقاً تشریح و تبیین گردد.“ لازم به تذکر است درج مقالههایی با چنین بینشهایی در روزنامههایی همچون “رسالت“ معنیهای خاص خود را دارد. واقعیت این است که، گردانندگان اصلی این روزنامهها، در اجرای سیاستهایی که به مرحله اجرا در میآیند، نقشی تعیین کننده ایفا میکنند، و بازتاب این نوشتارها را ما در عرصه های عملی شاهد خواهیم بود. در همین زمینه روزنامه اعتماد، ۳۱اردیبهشتماه، در ارتباط با سند تحولِ بنیادین آموزش و پرورش، از قول آیتالله مقتدایی، رئیس حوزههای علمیه قم، مینویسد:“ پنج نفر از آموزش و پرورش و پنج نفر از حوزهعلمیه نشستند و راه های تعامل را شناسایی کردند و نتیجه آن تفاهمنامهای بود که به امضا رسید و ستادی تشکیل شد و دبیر آن با جدیت کار خود را شروع کرد.“ بر اساس همین گزارش، حجتالاسلام ذوالعلم، در ادامه اظهار داشت:“ بدون حضور حوزههای علمیه نمیتوانیم مطمئن باشیم راه درستی را در تعلیم و تربیت دینی پیش گرفتهایم.“ از محتوای گزارش روزنامه اعتماد اینطور میتوان برداشت کرد که، از جمله مواردی که مد نظر سیاستگذاران آموزش و پرورش است، تاسیس “مدارس قرآنی“ است. کسانی که مشکلهای پاکستان و روی کار آمدن طالبان در افغانستان را پی گیری میکنند آگاهاند که این “مدارس قرآنی“، در جهت هدفهای پلید مرتجعان، چه نقش مخربی را در این دو کشور بازی کرده و میکنند. روزنامه اعتماد، ۲۴ فروردینماه، خبر از ایجاد “رشته مداحی“ در دانشگاه را گزارش کرد و نوشت:“ پیشنهاد ایجاد رشته مداحی را ابتدا مداحان تهرانی مطرح کردند. … قرار است این رشته در دانشگاه های کشور تدریس شود. …. طاهری مدیر عامل این تشکل توضیح داد که موضوع را به طور ضمنی با مسئولان وزارت علوم مطرح کردیم که موافقت خود را با ایجاد این رشته اعلام کردند.“ حاجی بابایی، در سخنان پیش از خطبه های نماز جمعه، که خبرگزاری فارس، ۱۵اردیبهشتماه، آن را مخابره کرد، با بیان اینکه سند ملی آموزش و پرورش دارای پشتوانه علمی و منطقی محکمی است، نیز اظهار داشت:“ مبانی فلسفی سند تحول آموزش و پرورش برگرفته از آموزه های قرآنی، سیره پیامبر اعظم و ائمه معصومین به ویژه سیره حضرت زهرا است ضمن اینکه از نظرات متفکران بزرگ، صاحبنظران و علمای بزرگ دینی به ویژه رهنمودهای امام و مقام رهبری بهرهمند شدهایم.“ وی در همین سخنان ضمناً یادآور شد که، طی شش سال آینده تمام کتابهای درسی تغییر پیدا خواهند کرد. کامران دانشجو، در سخنانی که ایسنا، ۱۸مردادماه، آن را مخابره کرد، با سخنانی مشابه، دورخیزهای وزارتخانه اش را تشریح کرد، که در محتوا ادامه موردهایی است که در بالا بدانها اشاره کردیم. وی در قسمتی از این سخنان گفت: “… دانشگاه های ما دستاوردهای مهمی را تقدیم جامعه کردهاند و قطعاً اگر دانشگاههای ما از ابتدا جهتگیری بومی داشتند، شاهد پیشرفت و دستاوردهای بیشتری بودیم.“ برای اینکه به ”جهتگیری بومیِ“ کامران دانشجو بیشتر پیببریم، لازم است به ادامه سخنان او توجه شود. وی تغییر ۴۰۰ سرفصل و برنامه درسی دانشگاهها، ایجاد دانشگاه ویژه دختران، بازگشت گفتمان انقلاب، اصرار بر جاری و ساری کردن احکام ”شرع مقدس اسلام“ را، از جمله اقدامهایی خواند که وزارت علوم در صدد پیاده کردن آنهاست. او با تاکید بر اینکه هنوز با تحقق دانشگاه اسلامی فاصله زیادی داریم، با اشاره به ضرورت تحول در علوم انسانی دانشگاهها گفت:“ بخش غالب متون درسی علوم انسانی در دانشگاهها نظریات ۵۰ سال گذشته اندیشمندان غربی است که تحول این متون در جهت استفاده از آموزه های اسلامی، بومی سازی و روزآمد سازی ضروری ست.“ دانشجو توضیح نمیدهد که اگر نظریههای ۵۰ سال پیش ناکارآمدند پس اصرار بر پیاده کردنِ نطریههای متعلق به ۱۴ قرن پیش با چه توجیهی در مرحله تدریس قرار گرفتهاند؟ خبرگزاری مهر، ۱۸مردادماه، گزارشی را مخابره کرد که تا حدود زیادی اقدامهای انجام شده و یا در شُرُف انجام را افشا می کند و تصویر روشنتری از ”سندِ تحول“ و ”بومی سازی“ را در سیستم آموزشی مشخص می سازد. بنابر این گزارش، “دانشگاه محقق اردبیلی“، “دانشگاه اصفهان“، “دانشگاه لرستان“، “دانشگاه صنعت نفت“، و “دانشگاه سیستان و بلوچستان“ گامهایی برای حذف و یا نپذیرفتنِ دختران را به مرحله اجرا درآوردهاند. طبق همین خبر، ۳۶ دانشگاه کشور ظرفیت پذیرش دختران را در برخی از رشته های دانشگاهی از دفترچه انتخاب رشته سال ۹۱ حذف کردهاند. در این میان علاوه بر جداکردن دختران از پسران، موضوع نگران کنندهتر حذف دختران در بیشتر رشتههای دانشگاهی است. اقدامی که از سال گذشته زمزمه آن آغاز گردید امسال در سطحی وسیع در حال پیاده شدن است. در حالی که بیشترین هجوم خبری بر اسلامی کردن مرکزهای آموزشی میهن متمرکز گردیده است ، کوچکترین اشاره ای به دیگر معضلها که اتفاقاً مهمتر و ریشهایترند، نشده و انتظار هم نمیرود بدانها توجه لازم بشود. دنیای اقتصاد، ۲۳اردیبهشتماه، در مطلبی به قلم میثم هاشمی، آورده است: ”۴۱ درصد از جمعیت بالای ۱۵ سال کشور، تحصیلاتی در حد ابتدایی دارند. … تقریباً ۲۵ درصد دارای تحصیلاتی حداکثر تا پنجم ابتدایی هستند.“ روزنامه اعتماد، ۲۸اردیبهشتماه، به نقل از فرشید یزدانی، فعال حقوق کودک، با اشاره به اینکه سه و نیم میلیون کودک خارج از چرخه تحصیل قرار دارند، گفت: ”استمرار نابرابریها و کاهش فرصتهای اشتغال برابر از تبعات خارج ماندن کودکان از چرخه تحصیل است.“ خبرگزاری مهر، ۱۹اسفندماه ۹۰، با اشاره به گزارش رسمی وزارت آموزش و پرورش که به موضوع و آمار افرادی که ترک تحصیل میکنند نیز ارتباط دارد، نوشت:“ در اسفند سال ۱۳۸۷ مدیر کل آموزش و پرورش از ترک تحصیل ۳۰ هزار دانش آموز در پایه اول راهنمایی خبر داده بود و پس از آن هیچ گاه آمار دقیقی در این باره از سوی منابع رسمی این وزارتخانه عنوان نمیشد.“ نکته قابل تعمق اینکه، خود این گزارش علت اصلی ترک تحصیل را معضلهای اقتصادی میداند، و آورده است: ”به رغم هزینه سنگین دولت، همه ساله درصدی از دانش آموزان دوره ابتدایی به دلیل مشکلات خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی در پایان دوره ابتدایی ترک تحصیل کرده و عملاً از چرخه آموزشهای رسمی خارج میشوند.“ علاوه بر این روند خطرناک، گاه و بیگاه موردهایی را شاهدیم که دانش آموزان باقی مانده در سیستم آموزشی در شرایطی مجبورند ادامه تحصیل بدهند که حتی حداقل استانداردهای موجود نیز در آن رعایت نمیشود. جام جم، ۱۷بهمنماه ۹۰، مینویسد: ”هر چند سیستمهای گرمایشی در سالهای اخیر از حالت تأسفبار خارج شده و در سراسر کشور توزیع اعتبارات ویژه برای گرم شدن کلاسها مسئولان میانی آموزش و پرورش را به چاره جویی واداشته است، اما هنوز در برخی نقاط دور دست که معمولاً صدایشان دیرتر به مسئولان میرسد، شاهد استفاده از بخاریهای غیر استاندارد در فضای آموزشی هستیم. … هنوز در برخی مناطق، مدارس را با علاءالدین و چراغهای هیزمی گرم میکنند.“ خبرگزاری مهر، ۲۹خردادماه، از قول مدیر کل آموزش و پرورش شهرستانهای تهران، نوشت: ”تعدادی از مدارس در شهرستانهای تهران فرسوده بوده و باید در ۳ سال آینده تخریب و نوسازی شود، به همین منظور در صدد برآمدیم تا هزینه های اضافی را کنار گذاشته و با ایجاد کانکس فضای لازم را برای دانش آموزان ایجاد کنیم.“ اینکه ما در قلب پایتخت فقط ”تعدادی“ مدرسه فرسوده داشته باشیم را به سختی میتوان باور کرد. معمولاً مسئولان با کم اهمیت جلوه دادن این موردها، معضلهای ریشهای را، که سابقهیی چندین دههای دارند، پنهان میدارند. لااقل در سخنان این مقام مسئول به گوشهیی کوچک از وضعیت موجود اذعان میگردد، اما در خبری دیگر که ایسنا، ۱۰تیرماه، به نقل از مرتضی رئیسی، معاون وزیر آموزش و پرورش، مخابره کرد، گفته شده است :“بر اساس آمار سازمان نوسازی هر ۱۲ ثانیه یک متر مربع فضای آموزشی و جایگزین و مقاوم سازی شده در کشور تحویل دادیم و میتوان گفت تحویل کلاس درس به صورت ساعتی انجام شده است.“ به نظر میرسد منظور رئیسی از تحویل ساعتی کلاسهای جدید و مدارس نوسازی شده فقط انجام آنها روی کاغذ و مصاحبه بوده باشد، وگرنه با توجه به گزارشهای آمده در بالا، بعید به نظر میرسد که کسی را بتوان پیدا کرد تا این گونه سخنان را باور کند. رشد مدارس غیر انتفاعی یا خصوصی، در گزارشی که روزنامه شرق، ۱۳ تیرماه، آن را انتشار داده است، نیز هشدار دهنده است. بنابر همین گزارش، تعداد کل مدرسههای تهران سه هزار و ۹۵۶ واحد است، که یک هزار و ۵۳۱ واحد آن مدرسههای غیرانتفاعیاند. به عبارتی، کمی بیش از ۴۰ درصد مدرسهها در تهران خصوصیاند. نکته قابل توجه دیگر اینکه، شهریه این مدرسهها بین ۲ تا ۸ میلیون تومان برآورد میشود. روزنامه شرق، ۱۵فروردینماه، در گزارشی دیگر اعلام کرد که، حدود ۸۲ درصد دانشگاههای ایران در حال حاضر خصوصیاند. سعدالله نصیری، در ادامه این مقاله، میگوید که، در هیچ حوزهیی حتی اقتصاد کشور تا این حد خصوصی سازی انجام نشده است. این پدیده در حالی به امری رایج در سیستم آموزشی میهنمان تبدیل شده است که سیستمهای آموزشی وابسته به دولت نیز در نهایت با سرکیسه کردن پدران و مادران به تأمین هزینه های جاری خویش اقدام میکنند. جهان صنعت، ۲۲اسفندماه ۹۰، با اشاره به بودجه کشور که کمترین سرانه دانش آموزی را در بر دارد، مینویسد: ”شیرزاد عبدالهی، کارشناس آموزش و پرورش میگوید که، در برخی سالها مثل سال ۸۶ پرداخت نشدن سرانه آموزش و پرورش موجب شد مدیران مدارس برای تأمین هزینه های جاری مدرسه دست به دامن مربیان و دانش آموزان شوند و با توجه به اینکه اخذ پول از دانش آموزان ممنوع بود به بهانه های دیگر از دانش آموزان پول بگیرند.“ با تمامی این معضلها و مشکلها، دغدغه رژیم ولایت فقیه ”تحولِ”[!!]( بخوان مسخِ) سیستم آموزشی میهن به وسیله درسها و برنامههایی است که از درون حوزههای علمیه قم و از سوی تاریکاندیشانی همچون مصباح یزدی تدوین میشوند. سیستم آموزشی میهنمان بار دیگر، همچون سالهای پیش، خالی شدنِ محتوای علمی کتابها، افزایش عده دانشآموزانی که در مقطعهای پایین ترک تحصیل میکنند، اُفتِ چشمگیر کیفت، و جداسازی، و در نهایت، به بیرون رانده شدن اجباری دختران و زنان از محیطهای آموزشی، را باید شاهد باشد. متأسفانه در حال حاضر هیچگونه افق روشنی که نوید دهنده پایان این مسخ در سیستم و محیط آموزشی جامعه ما باشد به چشم نمیخورد، اما بیتردید، پیامدهای زیان بار آن بار سنگینی است بر دوش آیندگان!
به نقل از نامه مردم، شماره 903، 20 شهریور ماه 1391