مسایل سیاسی روز

چهاردهمین نشستِ بین‌المللیِ حزب‌های کمونیست- کارگری در بیروت

* سخنرانی ارائه شده کمیته مرکزی حزب ما به چهاردهمین نشست بین المللی احزاب کارگری و کمونیستی
“جنبش جهانی کمونیستی و کارگری برای شکل دادن، تجهیز، و پیشبُرد مبارزه به منظور به‌وجود آوردن گزینه‌یی که مردم را مقدّم بر سود بشمرد، و بر امر صلح تمرکز یابد، توان بالقوه عظیمی دارد. این جنبش بین‌المللی، بر اساس تحلیل عملی از رخدادهای جهان، به شکل‌گیریِ جنبش‌های توده‌ای در راه عدالت اجتماعی، صلح، و تغییر، یاری می‌رساند. تاریخچه غنی ما، جهان‌بینیِ مارکسیستی- لنینیستی ما، و ریشه‌های ما در طبقه کارگر و مبارزه‌های مردمی، قدرت‌بخشِ نیروهای پیشرفت و ترقی است…”

چهاردهمین نشست بین‌المللی حزب‌های کمونیست- کارگری، در روزهای دوم تا پنجم آذرماه، در شهر بیروت، پایتخت لبنان، برگزار شد. نشستِ امسال حزب‌های کمونیست- کارگری جهان- که برای نخستین بار در خاورمیانه برگزار می‌شد- ”تقویتِ مبارزه با شدت‌گیریِ تجاوزگریِ امپریالیستی، و با هدفِ دستیابی آرمان‌ها و حقوق اجتماعی، اقتصادی، و دموکراتیک مردم در راه سوسیالیسم“ نام داشت. کمیته کاری برگزار کننده اجلاس‌های حزب‌های برادر، امسال هم از حزب توده ایران برای شرکت در این گردهماییِ حزب‌های کمونیست جهان دعوت کرده بود، و در هماهنگی با رهبری حزب توده ایران، امکان متناسبی به‌منظور طرح نظرها و تحلیل‌های حزب در اجلاس را، با توجه به شرایط امنیتی لبنان، فراهم کرده بود. متن سخنرانی نماینده کمیته مرکزی حزب توده ایران در همین شماره “نامه مردم“ منتشر شده است. این نشست، که در آن ۸۴ نماینده از ۵۹ حزب کمونیست و کارگری، از ۴۴ کشور جهان، در آن شرکت داشتند، در بحبوحه اوضاع ژئوپلیتیکی‌ای پُرمخاطره و بی‌ثبات برگزار شد، اوضاعی که، منطقه خاورمیانه را در تهدید فزاینده‌یی قرار داده است. چنین وضعی، طبیعتاٌ جنبش کمونیستی، و نیروهای ترقی‌خواه و چپ را در رویارویی با یکه‌تازی‌های امپریالیستی و ستیزه‌جویی‌های صهیونیستی با چالش عظیمی روبه‌رو کرده است.
رخدادهایی که هم‌زمان در غزه اتفاق افتاد نیز موجب نگرانی و تیرگی خاطر، و بالا گرفتن بحث‌ها درباره تجاوزگریِ صهیونیست‌ها و امپریالیست‌ها شد، که در مضمون و محور اصلی بحث‌های “نشست“ نیز بازتاب همه جانبه‌ای یافت. با توجه به تعداد بیش از معمول حزب‌های کمونیست شرکت کننده در این نشست از کشورهای عربی، بحث‌های بسیار سودمندی در طول اجلاس سه روزه صورت گرفت، که شناخت و تحلیل چالش‌های کنونی رویاروی ملت‌ها را، با توجه به آنچه مردم عادی منطقه و دیگر نقطه‌های جهان تجربه کرده‌اند، دقیق‌تر می‌کرد.
علاوه بر روند معمول چنین اجلاس‌هایی، آنچه در “نشست بیروت“ جالب توجه بود، نه‌تنها حضور شمار بیش‌تری از حزب‌های کمونیست کشورهای عرب، بلکه تحلیل و بررسی‌های ویژه و پراهمیتی بود که درباره‌ طرح‌های ژئوپلیتیکی امپریالیسم و افزایش مداوم نظامی‌گری در حکم راه عمده و کلیدی به‌منظور نجات نظام سرمایه‌داری صورت گرفت. نقشه‌های امپریالیسم در ارتباط با استراتژی وسیع‌تر آن در منطقه‌های کلیدی جهان، اوضاع در منطقه آسیا- پاسیفیک، موضوع ”خاورمیانه‌جدید“، وضعیت در آفریقا، اروسیا (اروپا+آسیا)، و آمریکای لاتین، از این واقعیت مهم حکایت می‌کند که، جنبش کمونیستی جهانی و نیروهای ترقی‌خواه چپ در میدانی بسیار متغییر، پرتحرّک، و خطرناک مبارزه می‌کنند، میدانی با انبوهی از مانع‌ها و چالش‌های عظیم و رو در رو و بر سر راه آن‌ها. به این ترتیب، شرکت کنندگان در این نشست، به این نکته گرهی‌ توجه و بر آن تأکید کردند که، چنین وضعیتی نیازمند بسیج حداکثری نیروها و حمله متقابل از سوی کمونیست‌ها و دیگر نیروهای ترقی‌خواه چپ با همکاری جنبش‌های توده‌ای است، تا از این طریق، با ترفندها و دسیسه‌های امپریالیسم در هر جا که مجال بروز پیدا می‌کند، بتوان مقابله کرد. رفیق ماری ناصیف دبس، مسئول شعبه روابط بین المللی و معاون دبیرکل حزب کمونیست لبنان، در سخنرانی‌اش در مراسم گشایش چهاردهمین نشست حزب های کمونیست- کارگری جهان، برگزاری این اجلاس را در خاورمیانه دارای اهمیت ویژه دانست و بر آن تاکید ورزید: ” جنگ تجاوزگرانه جدید اسرائیل برضد مردم فلسطین در غزه، و آنچه که قبل از آن در جریان بود، یعنی مداخله امپریالیسم، به ویژه در دو انقلاب در تونس و مصر، به‌منظور جلوگیری از جامه عمل پوشاندن مردم به خواست‌ها و آرمان‌های خود، بسیار با اهمیت‌اند. این به روشنی نشان می دهد که منطقه خاورمیانه هنوز در صدر ارجحیت‌های سیاست‌های امپریالیستی است، که نه فقط در سخنرانی رئیس جمهوری آمریکا در دانشگاه قاهره، بلکه همچنین در اجلاس سران کشورهای عضو پیمان ناتو در لیسبون (آبان- آذر ۱۳۸۹‌[نوامبر ۲۰۱۰]) به صراحت بیان شدند.
رفیق خالد حداده، دبیر کل حزب کمونیست لبنان، سخنرانی خود در آغاز “نشست بیروت” را به تشریح دشمنی و تجاوزگری اسرائیل در ارتباط با غزه و مردم فلسطین، مسئولیت حزب‌های کمونیست- کارگری در قبال آن‌ها، و مسئله فلسطین، اختصاص داد. او همچنین بر اهمیت درکِ طرح‌های امپریالیسم برای منطقه، و گوش فرادادن به صدای مردم و خلق های خاورمیانه و حزب‌های کمونیست کشورهای منطقه، تاکید کرد. در سخنرانی‌ها و اظهار نظرهای حزب‌های شرکت کننده در اجلاس بیروت، نمایندگان همه ۵۹ حزب شرکت کننده، بر پایه تجربه مبارزاتی خود در زمینه موضوع مورد بحث نشست، اظهار نظر کردند و به زاویه‌های مشخصی از آن توجه نشان دادند. طبیعتاٌ هم به دلیل محل برگزاری اجلاس چهاردهم و هم به سبب حمله تجاوزگرانه اسرائیل به نوار غزه، اوضاع ملتهب و تهدید آمیز خاورمیانه به شکل ویژه‌ای در اولویت توجه سخنران‌ها قرار داشت. حزب‌های کمونیست در کل بر این باورند که، آنچه در غزه اتفاق افتاد به‌روشنی حاکی از ستیزه‌جویی امپریالیسم و شکست سیاست آمریکا در مورد فلسطین است. این امر به طور کلی به شدت یافتن ناپایداری و شکنندگی اوضاع، و خطر موج بعدی تجاوز نظامی منجر شده است، که دست‌آخر به حمله‌های مداوم و سازمان‌یافته برضد نیروها و کشورهایی منتهی خواهد شد که امپریالیسم- در راستای گسترش هژمونی همه جانبه خود در منطقه- خواهان تغییرهای سیاسی پایا و ویژه‌ای در آن‌ها است. یکی از هدف‌های این تجاوزگری تغییر وضع در شرایط کنونی ایران است. هیاهو و سروصدای دولت راست‌گرای صهیونیستی حاکم در تل‌آویو و نیروهای ضدصلح، به‌طور مرتب تهدید به جنگ را شدت بخشیده و به آن دامن زده است، به‌طوری که، اینک به‌هیچ‌وجه نمی‌توان چنین سرنوشتی را غیرمحتمل دانست. حزب‌های کمونیست جهان در مجموع بر این نظر بودند که اگر چنین اتفاقی بیفتد، پیامدهایی جدّی برای منطقه، و در واقع برای دنیا دربرخواهد داشت.
قطعنامه‌ها و برنامه‌های عملی‌ای که در این نشست در ارتباط با مسئله فلسطین به تصویب رسید، همچنین بر این واقعیت مهم تأکید داشت که برای پدید آوردن جبهه‌های مقاومت چشمگیر و مؤثر در هر عرصه‌یی، باید در چارچوب ائتلاف‌های ضدجنگ و ائتلاف‌های گسترده نیروهای ترقی‌خواه و چپ در جنبش صلح به فعالیت ادامه داد. باید بیش‌ترین و گسترده‌ترین نیروهای ممکن را برضد صهیونیسم گردآورد، و در راه پیشبرد اقدام‌هایی مثل ”تحریم کالاها، عدم سرمایه‌گذاری، و تحریم‌های اقتصادی“‌ برضد دولت صهیونیستی اسرائیل تلاش کرد. دولت اسرائیل به‌ویژه اینک که در آستانه انتخابات ژانویه ۲۰۱۳ مجلس (کنِسِت) آن کشوراست، به احساسات صهیونیستی ضد فلسطینی و ضدعرب دامن می‌زند. در نشست بیروت، همداستانیِ عمومی شرکت کنندگان بر این بود که: فلسطین نیاز به همبستگی‌ای هماهنگ‌‌تر نیاز دارد، و جنبش بین‌المللی کمونیستی و نیروهای ترقی‌خواه چپ برای گردآوری و سازمان‌دهی نیروی بیشتر، باید تلاش بسیار بیشتری کنند و توجه بیشتری به این موضوع داشته باشند، تا بتوان به راه‌حل صلح‌آمیز و پایداری دست یافت که حق پناهندگان فلسطینی به بازگشت به وطن خود، در هم شکستن دیوار جداساز، و پایان دادن به اشغال را عملی سازد. نشست پراهمیت حزب‌های کمونیست- کارگری جهان در بیروت، پس از سه روز کار مداوم، با تصویب ”بیانیه بیروت“ که در آن بر عرصه‌های فعالیت آتی کمونیست‌های جهان تاکید شده است، و صادر کردن قطعنامه‌های مشخصی درباره مبارزه خلق‌ها و جنبش کارگری کشورهای جهان، و از جمله در رابطه با ایران، به پایان رسید. قطعنامه در مخالفت با تهدید جنگ برضد ایران و همبستگی با مبارزه مردم ایران، با حمایت ۵۴ حزب کمونیست شرکت کننده در اجلاس به تصویب رسید. قطعنامه به‌طور مشخص همبستگی با مبارزه حزب توده ایران را به صراحت ابراز داشت. از نکته‌های مهم و بی سابقه “بیانیه بیروت”، حمایت حزب‌های کمونیست “چین“ و “ویتنام“ از تحول‌های سیاسی کشورمان است.

سخنرانی ارائه شده کمیته مرکزی حزب ما به چهاردهمین نشست بین المللی احزاب کارگری و کمونیستی

رفقاو دوستان گرامی،
این بار هم نشست ما در زمانی برگزار می‌شود که آینده “جنگ“ و “صلح“ در منطقه ما و در جهان موجب نگرانی جدّی ماست. واقعیت این است که، خاورمیانه همچنان محتمل‌ترین نقطه گرهی و سرنوشت‌ساز برای بروز یک برخورد گسترده‌تر جهانی است.
آنچه به نام ”بهار عربی“ معروف شد، تغییر توازن نیرو در “مصر“ و “تونس“ را به دنبال داشت، در حالی که زمینه‌سازی‌ها و ترفندهای امپریالیسم همچنان بر شکل‌گیری رخدادهای “عراق“، “افغانستان”، و “سوریه“ اثرگذارند. بروز درگیری اخیر در غزه بار دیگر بر این امر تأکید دارد که بدون تأمین عدالت برای مردم فلسطین و شناسایی قطعنامه‌های سازمان ملل از سوی دولت اسرائیل، به هیچ راه‌حلی در مسئله‌های منطقه ما نمی‌توان رسید. ما همه به‌خوبی می‌دانیم که حتّی برداشتن چنین گام‌هایی در راه رسیدن به راه‌حلی واقعی و پایدار برای ملّت‌های منطقه نیز فقط گام‌های نخست خواهند بود. چنین راه‌حلی، نه مداخله امپریالیستی است و نه شکلی از شکل‌های بنیادگرایی مذهبی، بلکه در پیش گرفتنِ راهی سوسیالیستی خواهد بود که بهره‌گیری از منابع غنی موجود به سود همه مردم را تضمین خواهد کرد.
امّا موضوع جنگ و صلح، ناگزیر با وضعیت بین‌المللی خود سرمایه‌داری پیوند می‌یابد. با توجه به این پس‌زمینه، باید گفت که بحران مالی کنونی سرمایه‌داری همچنان انگیزه اصلی برای به دست آوردن و کنترل منابع انرژی، به‌ویژه در منطقه خاورمیانه است. سرشت قماری سرمایه‌گذاری‌های نهادهای مالی و بانک‌ها، و سرمایه‌گذاری‌های مرکزهای عمده مالی اروپا و آمریکا، به ترکیدنِ حبابِ سرمایه‌داری در سال ۲۰۰۸ منجر شد که پیامدش هنوز هم ادامه دارد. در این مورد، حتّی سرمایه‌داران هم نمی‌توانند کتمان کنند که سرمایه‌داری در بحران به سر می‌برد، اگرچه ممکن است با ما هم‌عقیده نباشند که این بحران، در سرشتِ این نظام است، و چیزی نیست که با تنظیم و تعدیل مخارج دولت، افزایش ذخیره پولی، یا ایجاد تغییر در نظام مالیاتی بتوان آن را حل کرد. واقعیت این است که راهی که برای حل این بحران از طریق انداختن بدهی قماری بانک‌ها به دوش زحمتکشان این کشورها، در چارچوب اقدام‌های ریاضتی، به‌ویژه در درون اتحادیه اروپا، در پیش گرفته شده است، در حقیقت موجب ژرفش هرچه بیشتر بحران می‌شود. در رشته تظاهراتی که در روز ۱۴ نوامبر(‌۲۴ آبان‌ماه‌) در سراسر اروپا برگزار شد، ده‌ها هزار تن از اعضای سندیکاها و دیگر فعالان در اسپانیا، ایتالیا، پرتغال، و یونان به خیابان‌ها آمدند تا به درد و رنجی که از اقدام‌های ریاضتی بیشتر نصیب آنان خواهد شد اعتراض کنند. اعتراض‌های اخیر دنباله رشته اعتراض‌ها‌یی است که از سال ۲۰۰۸، و در پی اثر گذاشتن مستقیم تعدیل اقتصادی سرمایه‌داری بر زندگی روزمره مردم، تا کنون در سراسر اروپا ادامه داشته است. شاید بتوان گفت که از این مهم‌تر، وضعیت در ایالات متحد آمریکاست که پرقدرت‌ترین اقتصاد و ابرقدرت جهان محسوب می‌شود. نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۶ نوامبر(‌۱۶ آبان‌ماه‌) تسکین مردم در بسیاری از نقاط جهان را موجب شد، البته نه به این دلیل که باراک اوباما- آن طور که خیلی از بدگویان او تبلیغ می‌کنند- یک رهبر مترقی یا واقعاً سوسیالیست است. ای کاش چنین بود! بلکه باید گفت که انتخابات آمریکا شکستی بود برای ارتجاعی‌ترین عنصر‌های حزب جمهوری‌خواه در سیاست آمریکا، و این احتمال می‌رود که شاید با بازبینی علت‌های آن شکست، برخی از موضع‌گیری‌های افراطی‌تر آن گرایش (محافظه‌کاران) به‌اجبار تعدیل شوند. ایالات متحده آمریکا همچنان به موضع ستیزه‌جویانه خود نسبت به ایران، و حفظ و تحکیم ائتلاف تجاوزکارانه‌اش با نیروهای صهیونیستی در اسرائیل ادامه می‌دهد. در همین هفته‌یی که گذشت، باراک اوباما از سیاست‌های مرگبار دولت تبهکار اسرائیل در حمله به غزه و حقِ اسرائیل در ایجاد ترس و وحشت و ویرانی در غزه- به بهانه به‌اصطلاح ”دفاع از خود و سرزمین خود در برابر تجاوز“- پشتیبانی کرد. چهارمین ارتش بزرگ دنیا، با سلاح‌هایی که از سوی آمریکا و به هزینه آمریکا خریده شده‌اند، به ملّتی حمله می‌کند که در باریکه‌یی کوچک گنجانده و محصور شده است، و به موشک‌هایی مجهّز است که دشوار بتوان آن‌ها را سلاح‌هایی دقیق دانست. در هفته گذشته، ۱۴۰ فلسطینی از سوی نیروهای اسرائیلی کشته و صدها تن زخمی شدند.
ما باید حق خودمختاری و دفاع از خود را محترم بشماریم. ما باید به ایالات متحد آمریکا و متحدان امپریالیستی آن یادآوری کنیم که، این‌ها حقوقی‌اند که از چهل و پنج سال گذشته تاکنون و به علت اشغال غیرقانونیِ سرزمین‌ فلسطین از سوی دولت اسرائیل، از فلسطینی‌ها گرفته شده است.

اوضاع ایران
همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، این نشست در مقطع زمانی بسیار مهمی در تاریخ معاصر خاورمیانه برگزار می‌شود. خطرِ جنگ، تسلط (هژمونی) بی‌رقیب امپریالیسم بر منطقه، و بنیادگرایی اسلامی، مانع‌های موجود بر سر راه استقلال ملت‌ها، و نیز محروم کردن مردم از برخورداری از حقوق بشر و حقوق دموکراتیک، چالش‌هایی‌اند که بیش‌تر از هر زمان دیگر این مردمان را به رویارویی می‌طلبند. از پایان جنگ جهانی اول تا کنون، این منطقه با چالشی چنین حادّ و پیچیده روبه‌رو نبوده است. یکی از عنصرهای کلیدی در تلاش امپریالیسم برای حفظ کنترل خود بر این منطقه، ”طرح خاورمیانه جدید“ است، که هدف از طراحی آن، اطمینان از این امر است که هیچ چالش عمده‌ای در برابر سرکردگی آمریکا در این منطقه صورت نگیرد. ایالات متحد آمریکا کنترل منبع‌های انرژی این منطقه و راه‌های انتقال این منبع‌ها به اروپا و آسیای شرقی را برای حفظ سرکردگی بلامنازع خود حیاتی می‌داند. در پرتو این واقعیت، نقش مهم و چشمگیری را که شماری از متحدان ایالات متحد آمریکا در این منطقه- مانند ترکیه، عربستان سعودی، و قطر- به‌ویژه در دهه گذشته بازی کرده‌اند، باید تحلیل کرد. توجه به نقش مخرّبی که این کشورها در دو سال گذشته بازی کرده‌اند، به‌ویژه در رخدادهای بحرین، لیبی، و اینک در سوریه و ایران، از اهمیت زیادی برخوردار است.
توجه کردن به نقشه‌های دولت‌های حاشیه خلیج فارس در حمایت از هر گونه اقدام برضد ایران، و نیز به‌هم‌پیوستن راهبردیِ نیروهای دفاعیِ دولت‌های حاشیه خلیج فارس، به جلوداری عربستان سعودی، در این اواخر، به‌ویژه مهم است. در۱۶اسفندماه ۱۳۹۰‌( ۶ مارس ۲۰۱۲)، ”شورای همکاری خلیج (فارس)“ اعلام کرد که، تصمیم دارد خود را از بلوکی منطقه‌ای تبدیل به کنفدراسیون کند. در اردیبهشت‌- خردادماه ۱۳۹۰‌(ماه مه ۲۰۱۱)، ”شورای همکاری خلیج (فارس)“ موضوع عضویت اردن و مراکش در این سازمان را نیز مطرح کرد. سران عربستان سعودی عزم خود را برای تبدیل این شورا به ”نهاد واحد“ی به نام ”شورای عربی وحدت خلیج“ نشان داده‌اند. با توجه به تسلیم کامل دولت‌های کنونی کشورهای حاشیه خلیج فارس در برابر نقشه‌ها و برنامه‌های آمریکا در خاورمیانه، و حمایت آن‌ها از مداخله امپریالیستی برضد ایران، تحول‌های پیش‌گفته را باید حائز اهمیت ویژه‌یی دانست. ما هیچ گونه گرایش مثبتی نسبت به رژیم ارتجاعی و استبدادی کنونی حاکم در تهران نداریم، ولی مسلّم است که نسبت به سرنوشت مردم ایران و میهن‌مان در صورت روی دادنِ مداخله نظامی خارجی، به‌شدت نگرانیم.
دولت راستگرای افراطی اسرائیل، در دو سال گذشته، و به‌ویژه از زمان تجاوز نظامی به لیبی، بارها به اقدام نظامی برضد هدف‌های راهبردی (استراتژیک) ایران تهدید کرده است. به باور ما، چنین ماجراجویی نظامی‌‌ای پیامدهای بسیار ناگواری برای ملت‌های منطقه، از جمله هم در ایران و هم در اسرائیل، خواهد داشت. سران اسرائیل و حامیان آنان در محفل‌های راست‌گرای آمریکا و اتحادیه اروپا، سیاست‌های تجاوزکارانه خود را بر اساس این نظر تنظیم کرده‌اند که ایران به طور مخفیانه در حال ساخت سلاح‌های هسته‌‌ای است. واقعیت امر این است که، نه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و نه دولت ایالات متحد آمریکا تاکنون نتوانسته‌اند هیچ مدرک مستندی را در مورد تسلیحاتی شدنِ برنامه هسته‌‌ای ایران ارائه دهند. اما این امر مانع کارشکنی نیروهای جنگ‌افروز آمریکا و اتحادیه اروپا در مذاکرات ۵+۱ در اوایل سال جاری در استانبول، بغداد، و مسکو نبوده است. در حال حاضر، ایالات متحد آمریکا هیچ تمایلی به پذیرش راه‌حلی برای پایان دادن به مناقشه بر سر مسئله هسته‌‌ای ایران از راه‌های دیپلماتیک نشان نمی‌دهد. بلکه برعکس، آمریکا و متحدانش همچنان به تشدید تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی برضد ایران ادامه می‌دهند که اثرهای چشمگیری بر زندگی مردم دارند. در مورد بحران کنونی، حزب ما بر این باور است که، سیاست تجاوزکارانه و مداخله‌گرانه امپریالیسم آمریکا و متحدانش نسبت به ایران، هیچ ربطی به سیاست‌های هسته‌‌ای ایران، یا نگرانی ”غرب“ نسبت به گسترش سلاح‌های کشتار جمعی در منطقه ما ندارد. اگر ایالات متحد آمریکا نگران چنان مسئله‌های حیاتی و مهمی بود، به گسترش آشکار توان هسته‌‌ای اسرائیل اعتراض می‌کرد. مسئله اصلی در مناقشه کنونی، در واقع بر سر طرح‌های راهبردی (استراتژیک) امپریالیسم برای به دست آوردن کنترل درازمدت بر خلیج فارس و منبع‌های غنی نفت و گاز آن است. حضور گسترده نیروهای نظامی ایالات متحد آمریکا در منطقه خلیج فارس‌(از جمله قرار گرفتنِ جایگاهِ اصلی “ناوگان پنجم آمریکا” در بحرین)، نشانه بارزی از نقشه‌های درازمدت آمریکاست. بنابراین، روشن است که ادعاهای ایالات متحد آمریکا در باره خطر سلاح‌های هسته‌‌ای در این منطقه، چیزی نیست جز پرده استتاری برای پنهان کردن مقاصد واقعی آمریکا. همچنین، باید یادآوری کرد که، مسئولیت مسابقه تسلیحاتی کنونی در منطقه خاورمیانه، و این واقعیت که کشورهایی مانند اسرائیل و پاکستان دارای سلاح‌های هسته‌‌ای‌اند، متوجه امپریالیسم آمریکا و متحدانش است. حزب ما، همراه با همه نیروهای ترقی‌خواه منطقه، برای تبدیلِ خاورمیانه به منطقه‌یی عاری از سلاح هسته‌‌ای، مبارزه می‌کند. همان‌طور که حزب ما در دو سال گذشته بارها اعلام کرده است، استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌‌ای از سوی ایران، یا به طور کلی هر کشور دیگری در منطقه یا جهان، حق قانونی آن کشور است، و به رضایت یا توافق آمریکا یا دولت دیگری نیاز ندارد. مردم ایران با هرگونه حمله نظامی به کشورشان به‌طور قاطع مخالفند. مردم ما هنوز درد و زخم‌های عمیق هشت سال جنگ در دهه ۱۹۸۰ (۱۳۵۹‌) را بر تن دارند، یعنی جنگی که، از جانب امپریالیسم آمریکا و به تشویق آمریکا بر آنان تحمیل شد تا جنبش انقلابی جوان کشورمان را درهم بکوبد. در جنگ ایران- عراق، میلیون‌ها تن- به‌ویژه جوانان- از هر دو طرف جنگ، زخمی و کشته شدند، و میلیاردها دلار خسارت به هر دو طرف وارد آمد. حزب توده ایران، تهدید به حمله نظامی برضد ایران را در حکم بخشی از سیاست امپریالیستی برای پیشبردِ طرحِ ”خاورمیانه بزرگ“ ارزیابی می‌کند. ما بارها هرگونه مداخله خارجی در ایران، به هر بهانه‌یی، را محکوم کرده‌ایم و می کنیم، چرا که ارمغانش مرگ، ترور، و ویرانی خواهد بود. ایران اکنون دوره بسیار حساسی را می‌گذراند که در آن، جنبش مردمی برای صلح، دموکراسی، و عدالت اجتماعی، به مرحله‌ بحرانی و در عین‌حال حیاتی‌ای رسیده است. رژیم “ولایت فقیه“ در ایران، نشان داده است که به ارائه هیچ راه‌حل ممکن و اجراشدنی‌ای به منظور برطرف کردنِ دشواری‌های اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی کشور توانایی ندارد. سیاست‌های اقتصادی نولیبرالی رژیم، همخوان با نسخه‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول‌اند. حذفِ یارانه‌ها از خدمات و کالاهای اساسی، از جمله حامل‌های انرژی، مردم عادی و به‌ویژه ساکنان شهرها را در تنگنای شدید اقتصادی قرار داده است. خصوصی‌سازی بی‌وقفه ادامه داشته است و به هر عرصه‌یی از اقتصاد کشانده شده است، و اکنون حتی بخش‌هایی از صنعت نفت ”ملی“‌ ایران نیز خصوصی شده است. یک سال پس از تحمیل رسمی تحریم‌های گسترده و فزاینده اقتصادی بر ایران از سوی ایالات متحد آمریکا و متحدان آن در اتحادیه اروپا، باید گفت که این تحریم‌ها اثری ویرانگر بر اقتصاد کشور داشته‌اند. روز ۶ اوت(۱۶ مردادماه)، بانک مرکزی ایران آمار جدید تورّم را منتشر کرد که برابر با ۲۳ درصد بود، امّآ تحلیل‌گران بی‌طرف معتقدند که رقم واقعی بسیار بیشتر از این است. بنابر گزارش‌های “بانک مرکزی ایران”، در ماه آوریل(فروردین-‌اردیبهشت‌ماه)، نرخ کالاهای اساسی و مورد نیازهای روزمره مردم سر به فلک کشیده است. کمبود و نایابی مواد خام برای واحدهای تولیدی به دلیل تحریم‌ها، به طور ترمیم‌ناپذیری به زندگی و معیشت مردم آسیب رسانده است. ناپایداریِ اقتصادی، تعطیلیِ کارخانه‌های تولیدی، و افزایشِ میزان بیکاری، اُفت ارزش پول ملی کشور را موجب شده است. ارزش پول ایران در برابر دلار آمریکا، اینک فقط ۴۰درصد ارزشِ آن در نوامبر‌۲۰۱۱ (آبان- آذرماه)است. بار اصلی تحریم‌ها بر دوش مردم عادی ایران بوده است و آنان را در تنگنای اقتصادی قرار داده است. در نتیجه تحریم‌ها، میزان بیکاری و فقر رو به افزایش دارد. بنابر آمار رسمی، نرخ بیکاری تقریباً ۱۵ درصد است، در حالی که شمار کسانی که رسماً در زیر خط فقر زندگی می‌کنند، بیش از ۲۰‌درصد جمعیت کشور را دربر می‌گیرد. رقم‌های واقعی بسیار بزرگ‌تر از این است. اقلیتی اَبَرثروتمند که ریشه‌های مشترک و پیوندهای تنگاتنگی با روحانیت اسلامی دارد و در بالاترین رده‌های دستگاه دولتی و نظامی جای گرفته است، قدرت دولتی را در مهار خود دارد. چشم‌انداز سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی رژیم، به‌طرز هولناکی عقب‌مانده و ارتجاعی است. رژیم دیکتاتوری حاکم، به‌رغم آنکه همه نیروهای ترقی‌خواه و دموکراتیک را به‌طور وحشیانه‌یی سرکوب کرده است، و نیروهای طرفدار “اصلاحات“ در چارچوب ساختارهای رژیم را به‌طور جدی کنار زده است، اما هنوز با بحران سیاسی جدی‌ای دست به گریبان است. با نزدیک شدنِ پایان دوره ریاست جمهوری دولت احمدی نژاد- که در جریان کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸، با زیر پا گذاشته شدن خشن رای میلیون ها ایرانی، به قدرت رسید- مانور بخش‌های مختلف گروه‌های حاکم برای صاحب ‌شدن کرسی ریاست جمهوری، شدت پیدا کرده است. جنگ قدرت در درونِ این گروه‌های حاکم، نه بر سر تغییر راه و روش یا تغییر خط مشی عمیقاً ارتجاعی و ضد مردمی حاکم بر کشور است، بلکه بر سر چگونگیِ طولانی‌تر کردن حیات این رژیم ارتجاعی است که ثمره‌اش برای میهن‌مان، فقر و محرومیت بیشتر، و سرکوب حقوق و آزادی‌های شهروندان بوده است. به گمان حزب ما و بخش مهمی از نیروهای مترقی و آزادی خواه ایران، با ادامه رژیم مذهبی عمیقاً استبدادی و قرون‌وسطاییِ کنونی، نمی توان به سمتِ برپایی حکومتی مردمی که مردم ما در آن حاکم بر سرنوشت‌شان باشند راه را گشود. حزب توده ایران، خود را متعهد به مبارزه برای صلح و ترقی می‌داند، و از مبارزه مردم ایران برای صلح، دموکراسی، و عدالت اجتماعی حمایت می‌کند و در آن شرکت می‌کند. در رویارویی با وضعیت خطرناک کنونی در منطقه و به‌ویژه در ارتباط با ایران، ما در راهِ دست‌یافتن به گسترده‌ترین همبستگیِ ممکن بین‌المللی با مردم ایران تلاش می‌کنیم، تلاشی که به پیکار راهبردی‌(استراتژیک)‌مان در این مبارزه اصولی خدمت می‌کند. اطمینان داریم که در مبارزه عادلانه‌مان از اعتماد و حمایت نیروهای صلح و دموکراسی، نیروهای مخالف استبداد و بنیادگرایی، ترور و واپس‌گرایی، و نیروهای مدافع سوسیالیسم برخورداریم.
بحران سرمایه‌داری
همان‌طور که پیش از این نیز اشاره کرده‌ایم، این رخدادها را در زمینه و چارچوب بحران جهانی سرمایه‌داری، آزمندی پایان‌ناپذیر شرکت‌های فراملّی، و ناتوانی سیاسی سرمایه‌داری حاکم در یافتن راه‌حل‌های پایدار، باید بررسی کرد. اکنون حتّی دموکراسی بورژوایی هم در خطر است. در ایتالیا، “اتحادیه‌ اروپا“ برای به‌اصطلاح مدیریت بحران، دولت مورد علاقه خود را به آن کشور تحمیل کرد. در یونان هم بعید نیست همین کار را بکنند.
ما قبلاً به واکنش گسترده کارگران و زحمتکشان در سراسر اروپا نسبت به برنامه‌هایی که برای پایین کشیدن سطح زندگی آنان در دست اجراست اشاره کرده‌ایم، و این در حالی است که صاحبان و کنترل کنندگان وسایل تولید، توزیع، و مبادله، با جدیت در پی حفظ و تحکیم موقعیت خودشانند. تخلّف‌ها و تقلّب‌های مالیاتی و فرار از پرداخت مالیات از سوی ثروتمندان در کشورهای سرمایه‌داری عمده بسیار رایج است؛ با وجود این، تبانی و چشم بستن بر این وضع، به هزینه مردم عادی، همچنان ادامه دارد.
آنچه در “اتحادیه‌ اروپا“ در حکم بحران یورو شناخته می‌شود، در واقع بحران کلاسیک سرمایه‌داری ناشی از تولید اضافی بی‌برنامه و وام‌های مالی بی‌حساب و کتاب و نامطمئن است. جالب اینجاست که، گرایش قدرت‌های عمده سرمایه‌داری به مداخله نظامی در درگیری‌های گوناگون، اقتصاد آن‌ها را از این هم ضعیف‌تر می‌کند، چرا که منبع‌های موجود را به‌جای صرف کردن در تولید اجتماعی سودآور، صرف ماجراجویی‌های نظامی و حفظ و ادامه اقتصاد جنگی می‌کنند.
مقاومت در برابر بحران، در اروپا شکل‌های فراوانی به خود گرفته است. اعتراض‌های سندیکاها همچنان عاملی ضروری و حیاتی‌اند. شکل‌های تازه‌یی از اعتراض پدید آمده‌اند، مانند: ”جنبش اشغال“، جنبش ”عدم تخفیف“ برضد فرار از پرداخت مالیات در انگلستان، و جنبش ”خشمگینان“ (Indignados) در اسپانیا. هم‌زمان با ملموس شدن پیامدهای اقدام‌های ریاضتی بر خدمات و برنامه‌های اجتماعی برای تنگدستان، تلاش فعالان اجتماعی در بخش‌های مختلف جامعه در حال اوج‌گیری است. این کوشش فزاینده فعالان اجتماعی در سطح بین‌المللی، چه در اروپا و چه در ارتباط با مبارزه ملت‌های خاورمیانه برای صلح، دموکراسی، و عدالت اجتماعی، را باید به هم پیوند داد. نشانه‌های امیدوار کننده پرشمار دیگری نیز در سراسر جهان به چشم می‌خورد. در آمریکای جنوبی، آفریقا، و خاورمیانه، نیروهای ترقی‌خواه نفوذ هرچه بیشتری کسب می‌کنند، و در بسیاری از کشورهای جهان، این نیروها تأثیر و نفوذ مستقیمی بر قدرت‌های دولتی و برضد منافع امپریالیسم دارند. گزینه‌های قدرتمند و سالم در برابر جنگ و بحرانِ امپریالیستی، راه‌های تازه‌یی را به سوی صلح و دگرگونی‌های دموکراتیک نشان می‌دهند.

نتیجه‌گیری
جنبش جهانی کمونیستی و کارگری برای شکل دادن، تجهیز، و پیشبُرد مبارزه به منظور به‌وجود آوردن گزینه‌یی که مردم را مقدّم بر سود بشمرد، و بر امر صلح تمرکز یابد، توان بالقوه عظیمی دارد. این جنبش بین‌المللی، بر اساس تحلیل عملی از رخدادهای جهان، به شکل‌گیریِ جنبش‌های توده‌ای در راه عدالت اجتماعی، صلح، و تغییر، یاری می‌رساند. تاریخچه غنی ما، جهان‌بینیِ مارکسیستی- لنینیستی ما، و ریشه‌های ما در طبقه کارگر و مبارزه‌های مردمی، قدرت‌بخشِ نیروهای پیشرفت و ترقی است.
جنگ و بحران اجتناب‌ناپذیر نیستند، بلکه از تضادهای درونی سرمایه‌داری منشأ می‌گیرند؛ نیروهای ترقی‌خواه می‌توانند درتلاش خود به راهِ صلح و اثرگذاری بر مبارزه واقعی‌ای که در جریان است، مسیر تاریخ را به‌طور بنیادی تغییر دهند. به گفته مشهور کارل مارکس: ”فیلسوف‌ها تا امروز فقط به تفسیر و توضیح جهان پرداخته‌اند. اما هدف باید این باشد که آن را تغییر دهیم.“ سازمان‌یافتگی ما و تحلیل‌های ما این امکان و توان را به ما می‌دهد که بتوانیم تعبیر و تفسیر را به عمل برگردانیم، و نقش رهبری کننده تمام و کمالی در حمایت از مبارزه جهانی با امپریالیسم را به عهده گیریم. در ارتباط با اوضاع ایران، ما بر این باوریم که، مبارزه در راه دموکراسی، حقوق دموکراتیک، عدالت اجتماعی، و صلح، پیوندی سرشتی و درونی با یکدیگر دارند. فعالیت آزادانه سندیکاها و سازمان‌های مترقی جوانان و زنان در ایران عاملی مهم و مؤثر در برپایی جنبش صلحی پرقدرت است که می‌تواند در برابر ماجراجویی و جنگ‌طلبی از هر سو که باشد مقاومت کند. حزب توده ایران، خود را به مبارزه در راه صلح و پیشرفت متعهد می‌داند، و از مبارزه مردم ایران برای حقوق بشر و حقوق دموکراتیک، دموکراسی، و عدالت اجتماعی حمایت می‌کند و فعالانه در آن شرکت می‌کند. حزب توده ایران به انجام نقش و ادای سهم خود، هم در ارائه تحلیل‌های سیاسی و هم در پیشگامی در عمل، ادامه می‌دهد، که می‌تواند به جهانی بهتر برای همه ملّت‌ها بینجامد.

به نقل از نامه مردم، شماره 909، 13 آذر ماه 1391

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا