
سرود پنجم حزب
سپاه لالهها دميده بر ايران
ز پرتو اميد وطن شده تابان
کز انقلاب ما چو تندری غران
نوای بس موزون
ز نغمه ترانه ها
پرنده تا گردون
بی باک ای تودهها
خيزيد اينک ز جا
اکنون امپرياليسم
کوشد بر ضد ما
با رزم بی امان
در شهر و ده بپا
تا زين وابستگی
ايران سازيم رها
ای خلق بيدار،
پرجوش، هشيار
همگام ای توده کار
با اتحاد پادار
بر ضد خصم غدار
با فکری روشن و جسور
با روحی محکم و غيور
گر تو خواهی بهر ميهن نظم نو يابی
رو سوی حزب ارانی به که بشتابی
تا درفش کارگر را پر توان بينی
همچو خورشيد درخشان از جهان تابی
می روند بر ضد زور و زر
رغم بدخواهان غارتگر
متحد، دهقان و کارگر!
سرود چهارم حزب
شعر: احسان طبری
برشکن هر سد اگر خواهی آزادی
برفکن از پی نظام استبدادی
از تلاش ما ظفر يابد داد
کشور ايران رهد از بيداد
حزب ما توده را سازد پيروز
میرسد فردايی از پی امروز
از رزم است گر خلقی شد رسته ز بند
از رزم است هر خلقی قدرتمند
اختر رزم ارانی تا تابنده است
شيوه روزبه سزای هر رزمنده است
مهر آزادی رسم و راه ماست
ياری مردم جان پناه ماست
حزب ما توده را سازد پيروز
میرسد فردايی از پی امروز
از رزم است گر خلقی شد رسته ز بند
از رزم است هر خلقی قدرتمند
کار و دانش را به تخت زر بنشانيم
ديو استبداد ز خانه بيرون رانيم
توده زحمت بهرهور نکوست
صاحب (اصلی) خاک ميهن اوست
حزب ما توده را سازد پيروز
میرسد فردايی از پی امروز
از رزم است گر خلقی شد رسته ز بند
از رزم است هر خلقی قدرتمند
سرود سوم حزب
شعر: احسان طبری - آهنگ: محمود پرویز
جنبد ز جا چونان سيلی خروشان
اردوی ما زحمتکشان
باید پدید آید از کوشش ما
ایرانی آزاد، ایرانی آباد
نيروی توده سخت و محکم باد
ای توده، این زمان دوران آخرین پيکار است
با رزم توده ها اساس انسانيت برقرار است
سرتاسر گيتی از جنبش خلق
رستاخيزی اینک برپاست
این عصر ما عصر طوفان دنياست
در دنيای نو خاموشی بی جاست
با عزمی محکم باید بپا خاست
ای توده، این زمان دوران آخرین پيکار است
با رزم توده ها اساس انسانيت برقرار است
کاخ ستمکاران تا ویران گردد
صبح اميد تابان گردد
خورشيد آزادی فروزان گردد
بر روی عالم پرتو فشاند
تا ظلمت و غم باقی نماند
ای توده، این زمان دوران آخرین پيکار است
با رزم توده ها اساس انسانيت برقرار است
سرود دوم حزب
شعر: احسان طبری - آهنگ: جمشيد کشاورز
میزند کنون صدا
حزب آهنین ما
با ثبات و متحد
ای ستمکشان بپا!
سخت و متحد بپا به ضد این ستمگری ز جا
با تمامی قوا به رغم این اساس ناروا
کوششی بود سزا که جسم و جان و راحت شما
میشود همه فدا به دست اقتدار اغنیا
میشود همه فدا
جسم و راحت شما
زیر بار اغنیا
ای ستمکشان بپا!
راه اگر چه پر خطر
خصم اگر چه حیلهگر
توده بیگمان شود
کامیاب و با ظفر
یا رها ز بندگی زمانی شادمان و کامران
یا بپای زندگی نهاده خانمان و جسم و جان
شرم و سرفکندگی نباشد چاره ستمکشان
با چنین درندگی ستمگر کی دهد به ما امان
میشود همه فدا
جسم و راحت شما
زیر بار اغنیا
ای ستمکشان بپا!
راه اگر چه پر خطر
خصم اگر چه حیلهگر
توده بیگمان شود
کامیاب و با ظفر
سرود اول حزب
شعر: احسان طبری - آهنگ: جمشيد کشاورز
دلها از غم گشته خونفشان
خيزيد از جا ای ستمکشان
بايد کآخر در نبرد ما
ظالم گردد محو و بی نشان
ندا رسد به ما کنون ز هر کران
بپا، برادران، به جنگ دشمنان
ز جا به چاره گر نخيزی اين زمان
رها کجا شوی ز جور ناکسان؟
خوش بود فدا تن و جان را
در ره مرام خود سازيم
تا در اين بساط ويرانی
کاخ خرمی بر افرازيم
ندا رسد به ما کنون ز هر کران
بپا، برادران، به جنگ دشمنان
ز جا به چاره گر نخيزی اين زمان
رها کجا شوی ز جور ناکسان؟
تا کی ماندن بسته ستم
تا کی بودن برده درم؟
بايد اکنون توده اسير
با ما گردد يار و همقدم
ندا رسد به ما کنون ز هر کران
بپا، برادران، به جنگ دشمنان
ز جا به چاره گر نخيزی اين زمان
رها کجا شوی ز جور ناکسان؟
خوش بود فدا تن و جان را
در ره مرام خود سازيم
تا در اين بساط ويرانی
کاخ خرمی بر افرازيم
ندا رسد به ما کنون ز هر کران
بپا، برادران، به جنگ دشمنان
ز جا به چاره گر نخيزی اين زمان
رها کجا شوی ز جور ناکسان؟
مرگ و فقر رنج و نادانی
بهر چه نصيب خود دانی
با چنين غم و پريشانی
خامش از چه رو چنين مانی؟
ندا رسد به ما کنون ز هر کران
بپا، برادران، به جنگ دشمنان
ز جا به چاره گر نخيزی اين زمان
رها کجا شوی ز جور ناکسان؟
خوش بود فدا تن و جان را
در ره مرام خود سازيم
تا در اين بساط ويرانی
کاخ خرمی بر افرازيم
ندا رسد به ما کنون ز هر کران
بپا، برادران، به جنگ دشمنان
ز جا به چاره گر نخيزی اين زمان
رها کجا شوی ز جور ناکسان؟