توسعهطلبیِ استعماری انگلستان، در آمریکای لاتین
نوشته: رفیق ”جان هایلت“، عضوهیئت سیاسی حزب کمونیست بریتانیا، و سردبیر سیاسی روزنامه ”مورنینگ استار“
درست همان موقع که دیوید کامرون برای دفاعش از چنگ انداختن بر “جزیره فالکلند” بهمانند سرزمینی مستعمره به مخمصه افتاده است، روزنامه ”سان“- متعلق به روپرت مورداک- هم وارد صحنه میشود و وضع را از آنچه که هست، وخیمتر میکند.
آگهی جنجالی ”سان“ با عنوان: ”دستها کوتاه“، که در یک صفحه کامل در یکی از نشریههای انگلیسیزبانِ بوئنوس آیرس (در آرژانتین) به چاپ رسید، بههیچوجه نخواهد توانست حتّی یک آرژانتینی را هم متقاعد کند که مالک قانونی این جزیرهها- که آنها را در سراسر آمریکا لاتین با نام ”مالویناس“ میشناسند- بریتانیاست. مردم آرژانیتن صفحه اول ورقپاره جنجالیِ مورداک[یعنی “سان“[ در ماه می ۱۹۸۲ را فراموش نکردهاند که با عنوان بزرگ ”گرفتمت!“، پا را از حدّ و مرز روزنامهنگاری هوچیگرانه خودش هم فراتر گذاشت تا کشته شدن بیمورد ۳۲۳ ناوی[سرباز نیروی دریایی] به علت غرق شدن ناو آرژانتینی ”ژنرال بلاگرانو“ در حمله ناوگان بریتانیا را جشن بگیرد. امّا مورداک و شرکت غولآسای ”نیوز اینترنشنال“ که روزنامه ”سان“ یکی از محصولاتش است، نگران این وجه قضیه نیستند. عنوانهای جنجالی نشریههای ”نیوز اینترنشنال“ تا کنون بارها نشان دادهاند که تا چه حدّ از معیارهای معمول درستکاری و راستگویی بهدورند. باید گفت که، اقدام ”سان“ در چاپ آگهیِ پیشگفته، بیشتر مصرف داخلی دارد، و نمیتوان آن را آگاهیرسان و قابلبحث دانست.
برخلاف آگهی نشریه ”سان“ که بیشتر به درد خودش میخورد، اطلاعیه خانم “کریستینا فرناندز د کیرچنر“، رئیسجمهوری آرژانتین، که در دو روزنامه انگلیسی منتشر شد، متعادل و دربردارنده اطلاعاتی مبتنی بر واقعیت بود، و لندن و بوئنوس آیرس را به گفتوگو درباره این جزیرهها دعوت میکرد.
خانم “فرناندز د کیرچنر”، در این اطلاعیه، اشاره میکند که، مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۶۵ (۱۳۴۴) قطعنامهیی را بدون حتّی یک صدای مخالف به تصویب رساند که جزیرههای مورد بحث را در حکم قلمرو مستعمراتی بریتانیا شناخت و از بریتانیا و آرژانتین خواست تا در مورد استعمارزدایی از آن مذاکره کنند. باید گفت که رئیس جمهوری کنونی آرژانتین از جنس خونتای نظامی فاشیستی سابق آرژانتین نیست که در سال ۱۹۸۲ میخواست از راه ماجراجویی نظامی و پیاده کردن نیروهای نظامی در جزیرههای مورد مناقشه، حمایت مردم را جلب کند. او سیاستمداری جدّی است که کمک کرده است کشورش از فقر و فلاکت ناشی از تسلیم شدن رهبران سابق به سیاستهای نولیبرالیستی نجات یابد. او با موفقیت در برابر شرکتهای سرمایهگذاری لاشخورصفتی مثل”ان ال ام کاپیتال”)”NML Capital“) ایستاده است. این شرکت یکی از کشتیهای آرژانتینی را در کشور غنا به گروگان گرفته بود تا از این راه بتواند دولت آرژانتین را مجبور کند ”بدهی“های عقبافتاده خود را به طور کامل به این شرکت بپردازد. با تلاشهای دولت آرژانتین، این باجخواهی با شکست روبهرو شد.
برخلاف سال ۱۹۸۲ که موضع دیکتاتوری نظامی شیلی به رهبری “آگوستینو پینوشه“ در مورد مالکیت این جزیرهها، در حمایت از دولت محافظهکار “مارگارت تاچر“ بود، امروز همه کشورهای همسایه آرژانتین از موضع این کشور در مورد جزیرههای فالکلند حمایت میکنند. درست همانطور که خانم فرناندز قصد تکرار تاریخ را ندارد، شایسته است که نخستوزیر بریتانیا هم همین راه را دنبال کند. اکنون روشن شده است که حتّی همان ۳۰ سال پیش هم رونالد ریگان مردد بود که آیا منبعهای اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا را در اختیار متحد محافظهکار بریتانیایی خود، مارگارت تاچر، قرار دهد یا نه. و امروز قدرت آمریکا بسیار کمتر از آن سالهاست. این کشور تلاش دارد نفوذ خود را در نیمکره غربی حفظ کند، یعنی در جایی که انتخاب پیاپی دولتهای مترقی ضدامپریالیستی، وحدتِ منطقهای را تقویت کرده و امکان دخالت مستقیم آمریکا را در امور کشورهای این منطقه کاهش داده است.
شکستِ میت رامنی، نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از حزب محافظهکار “جمهوریخواه” در انتخابات دو ماه پیش، شکست نیروهای سیاسییی بود که رویکردشان از سال ۱۸۲۳ که دکترین “مونرو“(۱) تنظیم شد، تا کنون تغییری نکرده است. نارضایتی از سیاستهای باراک اوباما در بهبود نبخشیدن به روابط آمریکا با کوبا و ونزوئلا نباید باعث شود این نکته مهم نادیده گرفته شود که میان رویکرد آمریکا در دوره ریاست جمهوری اوباما، با رویکردی که ممکن بود در صورت پیروز شدن رامنی درپیش گرفته شود، تفاوت زیادی دارد.
تقریباً دو سال پیش بود که هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، به دعوت رئیس جمهوری آرژانتین برای میانجیگری به آن کشور دعوت شد. البته کلینتون خود را درگیر میانجیگری نکرد، ولی بهصراحت گفت: ”ما دوست داریم ببینیم که آرژانتین و بریتانیا دور یک میز بنشینند و مسائل میان خود را به طور مسالمتآمیز و سازنده حل کنند.“ او اضافه کرد: ”ما به ترغیب دو طرف برای انجام گفتوگو در سر میز مذاکره، ادامه خواهیم داد.“
تکرار خشک و طوطیوار فرمولهای کهنه و از کارافتاده گوردون براون از سوی دیوید کامرون در مورد اینکه مسئله اساسی عبارت است از ”خودمختاری“ جزیرهنشینان، کسی را گول نمیزند و متقاعد نمیکند. ملّیتی به نام ”فالکلندی“ وجود ندارد. جمعیت کنونی این جزیرهها را حدود ۳۰۰۰ مهاجر بریتانیایی که ۱۳هزار کیلومتر از سرزمین مادری خود دورند تشکیل میدهد. فکر برگزاری همهپرسی در مورد ”خودمختاری“ در میان این مهاجران، که بهغیر از تعداد بسیار کمی از آنان، بقیه متولد بریتانیایند، فکر مضحکی است، و افکار عمومی جهانی نسبت به آن بیاعتنا خواهد بود، همانطور که نسبت به این توصیه رئیسمآبانه دیوید کامرون بیاعتنا خواهد بود که به خانم فرناندز میگوید تا به نتیجه همهپرسی ”گردن بگذارد“.
از زمان رأیگیری سال ۱۹۶۵ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد تا کنون، توجه دولت بریتانیا بر دو موضوع متمرکز بوده است؛ یکی جنگ ۱۹۸۲ با آرژانتین، و دیگری کشف اخیر منابع احتمالی نفت و گاز در حوضه فالکلند شمالی واقع در شمال جزیرههای فالکلند.
پس از آنچه در عراق و افغانستان گذشت و میگذرد، اکنون بهسختی میتوان باور کرد که دولت بریتانیا بتواند مردم را به دخالت نظامی دیگری متقاعد کند، آن هم در دفاع از حق ۳۰۰۰ شهروند بریتانیا در برافراشتن پرچم دولت فخیمه، و ۱۳هزارکیلومتر آن طرفتر از سرزمین مادری. بهویژه که مردم شک خواهند کرد که چنان جنگی به تحریک و خواست شرکتهای نفتی فراملی مستقر در بریتانیا به راه انداخته میشود. اکتشاف اقتصادی ثروتهای معدنی پیرامون جزیرههای فالکند را فقط با همکاری منطقهای میتوان و باید به پیش برد، نه با رودررویی با آرژانتین و متحدان منطقهایاش.البته همحزبیهای دیوید کامرون که فکر میکنند هنوز ملکه ویکتوریا بر تخت سلطنت نشسته است، و یا آرزوی آن را دارند، ممکن است از ”حمایت صددرصدی“ او از حق ”فالکلندی“ها برای ”باقی ماندن جزو بریتانیا“ خشنود باشند. اما این امر برای آنانی که درگیر این قضیهاند، هیچ سودی ندارد. دولت بریتانیا باید غرور امپراتوری خود را فراموش کند، و به هدف یافتن راهحلی سودمند به حال هر دو طرف، برای مسئله پیش آمده به خاطر حفظ این یادگارهای دوران امپراتوری مستعمراتی، با گفتوگو توافق کند.
(۱)- ”جیمز مونرو“، پنجمین رئیس جمهوری آمریکا، که خواهان حفظ قاره آمریکا در دایره نفوذ ایالات متحد آمریکا بود، و هرگونه دخالت کشورهای قدرتمند اروپایی را اعلام جنگ تلقی میکرد. جنبشهای مترقی آمریکای لاتین، چکیده این سیاست را ”قاره آمریکا برای آمریکاییها!“ میدانند.
به نقل از نامه مردم، شماره 912، 25 دی ماه 1391