مسایل سیاسی روز

به‌مناسبت صدوسی‌امین سال‌گشتِ درگذشتِ کارل مارکس: میراثِ علمی مارکس، راهنمایِ عملِ بشریت مترقی است

سخنران اصلی مراسم امسال بر سر مزار مارکس، رفیق ”هانس مودرو“، آخرین رهبر ”حزب سوسیالیست متحد“ و نخست وزیر جمهوری دموکراتیک آلمان، در پایان دهه ۱۹۸۰ میلادی، بود. ”هانس مودرو“ اکنون سمت صدر حزب ”چپ“ آلمان را برعهده دارد.

رفیق هانس مودرو: مضمونِ این ایدئولوژی[نولیبرالیسم]، بُت‌سازی مذهب‌وار و تمام‌عیار از بازار در مقام تنها ساختار تنظیم کننده همه‌چیز در زندگی روزمره است.
بنابر رسم هرساله، امسال هم در روز ۲۴ اسفندماه (۱۴ مارس)، سال‌گشتِ درگذشت کارل مارکس، به دعوت کتابخانه یادبود مارکس در لندن، مراسم یادبودی با شرکت نمایندگان حزب‌های کمونیست و سفارت‌خانه‌های کشورهای سوسیالیستی کوبا، ویتنام، و چین، در گورستان ”های‌گیت“ برگزار شد. به‌دعوت رفیق دکتر جان کالو، رئیس کتابخانه یادبود مارکس، و رهبری حزب کمونیست بریتانیا، هیئتی به نمایندگی از سوی کمیته مرکزی حزب توده ایران در این مراسم شرکت کرد، و با نثار دسته‌گلی بر مزار این رهبر دانشمند جنبش کارگری جهان، به ایشان ادای احترام کرد.
در بزرگ‌داشتِ منزلت کارل مارکس، فردریش انگلس، رفیق و همکار او، در خطابه ستایش‌آمیزی که سه روز پس از مرگ مارکس، در سال ۱۸۸۳، در مراسم تدفین او ایراد کرد، به خدمت عظیم و بی‌بدیل او به علم و مبارزه قانون‌مند برای پیشرفت جامعه بشری اشاره کرد. انگلس، کشف قانون‌مندیِ تکوین و رشد تاریخ بشری، یا به عبارت دیگر، ماتریالیسم تاریخی، و دوم، قانون‌مندیِ حرکتِ ویژه حاکم بر شیوه تولید سرمایه‌داری امروزی را ارثیه مارکس دانست، و افزود: ماتریالیسم تاریخی یگانه کشف بزرگ مارکس نبود. ” مارکس همچنین قانون‌مندیِ حرکت ویژه‌ای را یافت که بر شیوه تولید سرمایه‌داری امروزی، و جامعه بورژوایی حاکم است. کشف ارزشِ‌اضافه به‌ناگهان به روشن شدن مسئله‌یی کمک کرد که تمام پژوهشگران پیش از آن، هم اقتصاددانان بورژوایی و هم منتقدان سوسیالیست، در تاریکی در پیِ حل کردن آن بودند.“
سخنران اصلی مراسم امسال بر سر مزار مارکس، رفیق ”هانس مودرو“، آخرین رهبر ”حزب سوسیالیست متحد“ و نخست وزیر جمهوری دموکراتیک آلمان، در پایان دهه ۱۹۸۰ میلادی، بود. ”هانس مودرو“ اکنون سمت صدر حزب ”چپ“ آلمان را برعهده دارد. متن سخنرانی این رهبر خوشنام مبارزان راه سوسیالیسم در آلمان، در زیر می‌آید:
***
ما امروز در صدوسی‌امین سال‌مَرگ کارل مارکس بر سر مزار او گرد آمده‌ایم تا نسبت به این اندیشمند و انقلابی بزرگ ادای احترام و سپاس کنیم. مارکس همیشه بنیاد همه‌چیز را بر واقعیت‌های موجود می‌گذاشت. بیایید ما هم نگاهی کنیم به واقعیت‌های امروز، ۲۳ سال پس از فروریزی سوسیالیسم واقعاً موجود. کشورهای سوسیالیستی پیشین در روزهای آخر موجودیت خود به علت کمبودها و کاستی‌هایی که داشتند، از سوی اکثریت مردم‌شان در حکم بدیلی کامیاب و پایدار در برابر سرمایه‌داری دیگر جدی گرفته نمی‌شدند. در عین حال، امروزه بسیاری از همان مردم از تجربه‌های مثبت آن دوره یاد می‌کنند. در مقیاس جهانی، صِرفِ وجود جامعه سوسیالیستی، سرمایه‌داری را تا حد زیادی در حصار نگه داشته بود. امّا اکنون رخدادهایی را شاهدیم که به‌روشنی نشان دهنده خطری‌اند که نظام اقتصادی و اجتماعی کنونی برای آینده بشریت دارد. این بُعد و تحوّل تازه، از لحاظ نظری، در چیرگی نولیبرالیسم بازتاب یافته است. مضمون این ایدئولوژی، بت‌سازی مذهب‌وار و تمام‌عیار از بازار در مقام تنها ساختار تنظیم کننده همه‌چیز در زندگی روزمره است. بت کردن بازار یعنی خصوصی‌سازی هر چیزی که جزو نیازهای اساسی همگان است، از خوراک و پوشاک و مسکن گرفته تا بهداشت و درمان و آموزش. بازار فقط یک هدف را می‌شناسد و بس: تلاش مستمرّ و بی‌وقفه برای به حداکثر رساندن سود. پیامدهای این روند در سطح جهان و در منطقه، چه در فقیرترین کشورها و چه در کشورهای سرمایه‌داری غربی به‌روشنی دیده می‌شود. امروزه تمرکز بیش از پیش و فزاینده ثروت و قدرت در دست عده‌یی کم‌شمار از یک سو، و افزایش بیش از پیش و فزاینده شمار مردمانی در سراسر جهان از سوی دیگر، را شاهدیم که از فقر و استثمار رنج می‌برند و حتّی مجبور می‌شوند کشور خود را ترک کنند. آمارهای موجود در این زمینه بسیار دردناک و هشدار دهنده‌اند. در سال ۲۰۰۱ در سراسر جهان ۴۹۷ میلیاردر (دلاری) بودند که مجموع دارایی‌های آنان بر ۱/۵۰۰ میلیارد دلار بالغ می‌شد. در سال ۲۰۱۰، عده این اَبَرپولدارها به ۱/۱۲۰ نفر رسید و مجموع دارایی‌هاشان سر به ۴/۵۰۰ میلیارد دلار زد، که بیشتر از تولید ناخالص ملی کشور آلمان [نزدیک به ۳/۶۰۰ میلیارد دلار] است. امروزه شمار اندکی از شرکت‌های بزرگ چندملیتی کنترل بازار عرضه مواد غذایی را در دست دارند. جَن زیگلر، نماینده ویژه سازمان ملل متحد در امر ”حق برخورداری از غذا“ که از سال ۲۰۰۰ در این سِمَت کار می‌کند، داده‌ها و اطلاعات فراوانی را در مدت این سال‌ها گرد آورده است که حاکی از نفوذ منافع سوداگران و سودورزان در تنظیم و اجرای سیاست‌های ملّی و بین‌المللی است. برای مثال، در سراسر جهان فقط ۱۰ مجتمع (کُنسرن) بزرگ سرمایه‌داری هستند که یک سوّم بازار دانه‌های کشاورزی و ۸۰ درصد بازار سُموم ضدآفت کشاورزی را در دست دارند. ۷۷ درصد بازار کود شیمیایی در اختیار فقط ۶ مجتمع بزرگ است. شش مجتمع سرمایه‌داری بر ۸۵ درصد بازار جهانی غلّات تسلط دارند، ۸ مجتمع کنترل ۶۰ درصد بازار جهانی قهوه را در دست دارند، و سه مجتمع بر ۸۰ درصد بازار کاکائو و ۷۱ درصد بازار موز چنگ انداخته‌اند. به قول رهبر جنبش بی‌زمینان برزیل در مورد صنعت کشاورزی جهانی: ”هدفِ آن نه تولید مواد خوراکی، بلکه تولید کالاهایی است که بتوان از آنها پول درآورد.“
روزا لوگزامبورگ زمانی گزینه‌های موجود را ”سوسیالیسم یا بَربَریت“ تعریف کرده بود. ما بر اساس آموزه‌های مارکس می‌دانیم که نیروی جلو‌بَرَنده این ”بربریت“، حرص و آز برای کسب سود است. در سال‌های اخیر، همین آزمندی و سودخواهی فزاینده را می‌توان به مقیاس گسترده‌یی در تهاجم زمین‌خواران در آفریقا دید، که به بهانه بارآوری بیشتر، سبب ویرانی و تباهی موجودیت دهقانان شده است. امّا این بارآوریِ بیشتر، سودی برای افراد محلی ندارد، [سودی] که بیش از هر کس، خودِ آنان برای بقای‌شان به آن نیاز دارند. آنانی که سود می‌برند، کسانی‌اند که از این زمین‌ها برای تولید کالاهای قابل فروش بهره می‌گیرند و آن‌ها را در هرجا که بیشترین سود را نصیب‌شان کند، می‌فروشند. ما اکنون پیامدهای جهانی این نیروی بی‌رحم و لگام‌گسیخته را در صنعت نسّاجی یا در بازار املاک شاهدیم که هرگاه ”حباب املاک“ می‌ترکد، مردم خانه و کاشانه خود را از دست می‌دهند. ما به قدرت بانک‌ها، در حکم شتاب‌دهنده این روند، به‌خوبی آگاهیم. اکنون در سطح جهان می‌بینیم که، سرمایه‌داری بازار مالی برای سیاستمداران کشورها تصمیم‌گیری می‌کند. شاهدیم که بانک‌های ”مرتبط با نظام“ را با پول مالیات دهندگان از مخمصه نجات می‌دهند. امّا جالب است که در کشورهای اروپای جنوبی، بیکاری را مسئله‌یی ”مرتبط با نظام“ نمی‌دانند و با وجود اینکه بیکاری در میان جوانان به مرز ۵۰ درصد رسیده است، حاضر نیستند برای حل این مسئله پول خرج کنند. آیا نظام اقتصادی و اجتماعی سرمایه‌داری جلوه‌های شوم‌تر از این هم دارد؟ باید گفت آری. در کشورهای غربی، ما اکنون نظام بهداشت و درمانی‌ای دوگانه و بیمارستان‌های خصوصی شده را شاهدیم که در آن‌ها بخش حسابداری تعیین می‌کند که کدام معالجه‌ها از همه پُرسودترند و باید انجام شوند! در این بیمارستان‌ها تندرستی و بهزیستی بیماران معیار نیست. معیار، سود است.
دیگر نمایش این نیروی محرّکه ضدانسانی را می‌توان در مجتمع‌های نظامی- صنعتی بسیار سودآور و بسیار قدرتمند سیاسی دید. از سال ۱۹۹۰ تا کنون، هزینه‌های نظامی در سطح جهان به اندازه حدود ۳۰ درصد افزایش یافته است. در آمریکا، هزینه‌های نظامی در ده سال گذشته بیش از دوبرابر شده است! این کشور از گسیل نیروهای نظامی به همه‌جای دنیا برای تأمین و تضمینِ منافع اقتصادی خود و حفظ سرکردگی نظامی و سیاسی‌اش استفاده می‌کند. و باز شگفت‌انگیزتر اینکه، همه این سودورزی‌ها را زیر پوشش نیاز به برقراری دموکراسی و حقوق بشر به پیش می‌برند. نتیجه این سیاست‌ها تا کنون چیزی نبوده است جز بی‌ثباتی فزاینده و ”دولت‌های ضعیف“. عراق یکی از نمونه‌های آن است.
شتاب سریعی که گسترش نظام اقتصادی و اجتماعی سرمایه‌داری از سال ۱۹۹۰ به این سو داشته است، پیامدهای ناگواری برای کل فضای زندگی بشر داشته است. البته مردم جهان به‌تجربه نسبت به پیامدهای نگران کننده این روند آگاه شده‌اند، اگرچه هنوز به نقطه‌یی نرسیده‌اند که اساس نظام سرمایه‌داری را زیر علامت سؤال ببرند. جوزف استیگلیتز، برنده آمریکایی جایزه نوبل اقتصاد، کتابی نوشته است با عنوان اصلی: ”بهای نابرابری“ و عنوان فرعی: ”چگونه جامعه تقسیم‌شده امروز، آینده ما را در معرض نابودی قرار می‌دهد“. از دید او ظاهراً مارکس اهمیتی ندارد. او ساده‌لوحانه صرفاً خواستار انجام تغییرهایی در چارچوب سیستم دموکراتیک آمریکاست. امّا او در عین حال سرشت ویرانگر دگرگونی‌های اخیر را پیگیرانه نشان می‌دهد و از جنبش ”تسخیر“[وال‌ستریت] حمایت می‌کند که صدای ۹۹ درصدی‌ها در برابر آن ۱ درصدی‌ای است که محفل‌های حاکم آمریکا نماینده آنند. نکته جالب دیگر اینکه، او در کنار ”برآشفتگان“- مردم خشمگین اسپانیا- می‌ایستد و از آنان حمایت می‌کند. مارکس بازگشته است، و اندیشه‌های او همچنان تازگی دارد. حتّی در رسانه‌های بورژوایی آلمان نیز می‌بینیم که به‌وفور به اندیشه‌های مارکس اشاره می‌شود. توجه به او به طورِچشمگیری افزایش یافته است. ممکن است که ما نتوانیم از درون آثار مارکس برای مسئله‌ها و دشواری‌های گوناگون امروز، مثلاً ویرانی محیط زیست به سبب شیوه کارکرد صنعت، راه‌حل‌های مشخصی درآوریم، امّا روزا لوگزامبورگ نشان داده است که مارکس، به موازات بینش‌های مشخصی که در مقام نظریه‌پرداز و مفسّر تاریخ دارد، شیوه تحلیل علمی‌ای نیز از خود به‌جا گذاشته است، به‌ویژه در زمینه شیوه تحلیل سرمایه‌داری، تکامل تاریخی آن، و سازوکارهای درونی‌اش. در سال‌های آغازین سده نوزدهم، مارکس سرشت انقلابی طبقه کارگرِ سازمان‌یافته را تشخیص داد. بررسی دقیق آثارش نشان می‌دهد که او با تیزبینی به تشکیل جنبش‌های سیاسی در مبارزه برای عدالت اجتماعی توجه و تمایل داشت. در فاصله سال ۱۸۸۳ که کارل مارکس درگذشت و سال ۱۸۹۵ که فردریش انگلس درگذشت، جنبش بین‌المللی سوسیالیستی رشد عظیمی یافت. در این فاصله زمانی، ”مانیفست کمونیستی“ دست‌کم ۷۵ بار و به ۱۵ زبان مختلف منتشر شد. پس از مرگ مارکس، انگلس بسیاری از آثار مارکس را برای نخستین بار ویرایش کرد و چاپ‌های تازه‌یی از آثار قبلاً منتشر شده مارکس را انتشار داد. یکی از نخستین آثاری که منتشر شد، ”تزهایی درباره فویرباخ“ بود که مارکس آن را در سال ۱۸۴۸ نوشته بود. انگلس این تزها را ”جوانه‌های درخشانِ جهان‌بینی نوین“ توصیف کرد. او در اینجا به روش درک واقعیت و تاریخ به صورت ”فعالیت حسّی انسان“ و ”عمل“‌ (پراتیک) اشاره دارد. در یازدهمین و آخرین تز مارکس درباره فویرباخ است که پیوند ناگسستنی میان تعالی نظری و کوشش سیاسی مارکس را یک‌جا می‌بینیم: ”فیلسوفان به انحای گوناگون فقط جهان را توضیح داده‌اند، ولی نکته بر سر تغییر آن است.“
تا همین امروز هم استقبال از نوشته‌های مارکس و انگلس، در شرایطی که دائماً در حال تغییر است، در ارتباط با تدوین برنامه‌های سیاسی بوده است. این امر هم در مورد جنبش کارگری اروپا در سال‌های پایانی سده نوزدهم و اوان سده بیستم صادق است و هم در مورد جنبش جهانی کمونیستی پس از انقلاب اکتبر. اینکه آثار مارکس را در عمل چطور به کار می‌گرفتند، همیشه به مبارزات عملی و واقعی، به توازن نیروها، و به جستجو برای یافتن راه‌های عملی بستگی داشت. توجه تازه‌یی که در روزگار ما به آثار مارکس نشان داده می‌شود، حاکی از آگاهی فزاینده بر این است که برقراری دنیایی دیگر نه‌تنها لازم، که امکان‌پذیر هم هست. در ارتباط با اندیشه‌های مارکس، اکنون باید این پرسش بااهمیت را پرسید که: در شرایط تغییریافته کنونی، امروزه چه کسانی در خط مقدّم مبارزه برای غلبه بر نیروی محرکه بربرمنشانه سرمایه‌داری قرار دارند؟ در آمریکای لاتین، دولت‌های چپگرا هستند. در کشورهایی مثل آلمان، آن نیروهایی‌اند که ضد خصوصی‌سازی در همه عرصه‌ها مبارزه می‌کنند، از جمله در عرصه‌هایی که برای هستی و زندگی انسان بنیادی‌اند، مانند مسکن، بهداشت و درمان، و آموزش. همچنین نیروهایی را داریم که ضد قدَر قدرتی بانک‌ها و نظامی‌گری در سیاست خارجی مقاومت و مبارزه می‌کنند. مارکس در اندیشه‌های منظّم و یک‌پارچه‌اش ارتباط درونی میان همه این عرصه‌های زندگی را نشان داده است. امروزه، زمانی که موجودیت بشر در خطر است، برخورداری از این دانش اهمیت و ضرورتی بیش از پیش دارد.

به نقل از “نامه مردم”، شماره 918، 19 فروردین ماه 1392

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا