از تاریخ بیاموزیم: برپاییِ جبهه متحد نیروهای دموکراتیک و چپ ضرورتی تعطیلناپذیراست!
امروزه کمتر فعال سیاسی ترقیخواهی را میتوان سراغ گرفت که به طور جدی ضرورت حیاتی بسیج وسیعترین قشرها و طبقههای جامعه برای شرکت هدفمند در مبارزه به منظور به وجود آوردن تغییرهای بنیادین در ایران را نفی کند.
تحلیلهای جدی، خردمندانه، و جامعه شناسانه علل ناکام ماندن جنبشهای مردمی در مخالفت با سیاستهای رژیم ولایت فقیه در دهههای اخیر- و به ویژه قیام اعتراضی مردم در روزها، هفتهها، و ماههای پس از کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد ۱۳۸۸- را شرکت نکردن طبقه کارگر و زحمتکشان در آن می دانند. بسیاری از این بررسیهای علمی به این حقیقت اشاره کردهاند که، بخشهای چشمگیری از زحمتکشان شهر و روستاهای کشور، به دلیلهای متفاوت و از جمله بر پایه تجربه مشخص خود، در این جنبش بسیار با اهمیت سالهای اخیر شرکت موثر نکردند.
در ارتباط با توضیح و بررسی عاملهای مهم و موثر در عدمموفقیت نهایی جنبش وسیع اعتراضی پس از کودتای انتخاباتی، کندوکاوهای جامعهشناسانه مارکسیستی از جمله به پراکندگی و انشقاق بیسابقه نیروهای چپ کشور اشاره می کنند. این بررسیها با مقایسه مبارزات مردم ایران بر ضد دیکتاتوری در دهههای اخیر با آنچه که در شیلی پس از ۱۱سپتامبر ۱۹۷۳، عراق در دوره دیکتاتوری صدام حسین، و رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی در دهه های ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰، روی داد، عامل مهم و موثر در عقیم ماندن جنبش را ضعف اپوزیسیون در ارائه آلترناتیوی جدی که توانایی ایفای نقش سخنگویی از سوی آن را داشته باشد، تعریف می کنند.
البته در دهههای گذشته بحث در ارتباط با ”اتحادها“، ”اتحاد چپ“، ”ایجاد حزب واحد چپ“ و ”تشکل بزرگ چپ“، بین نیروهای چپ کشور همواره در جریان بوده است. یکی از مشخصههای عمده این بحثها، ذهنگرائیهای روشنفکرانه، توجه نداشتن به روند قانونمند تحول مرحلههای مبارزاتی نیروهای مطرح در جامعه، مطلق کردن یک شکل و برخورد ارادهگرایانه با امر اتحادها، برخورد مکانیکی با مسئله، و سعی ارادهگرایانه در نفی حقایق مطرح در جامعه ایران در رابطه با حضور و فعالیت جریانهای سیاسی بوده است.
مبارزات نیروهای چپ برای نضج و تکوین عامل ذهنی موثر در تغییرهای اجتماعی- سیاسی، تاریخی بهدرازای بیش از صد سال، در تلاشی خستگیناپذیر و بسیار موُثر در جامعه ایران دارد. نمیتوان از ضرورت برپایی ائتلافها، جبههها، و همگراییها صحبت به میان آورد- چه در جبهه چپ و چه در جبهه نیروهای ملی و میهن پرست- اما این تاریخ پر فرازونشیب و عبرتآمیز را دلیل راه قرار نداد. حزب توده ایران، با توجه به اهمیت مسئله اتحادها و ضرورت تعطیلناپذیر برپایی جبهه نیروهای ضد دیکتاتوری، بخش مهمی از سند مصوب کنگره ششم خود را به بحث و ارائه پیشنهاد در ارتباط با وظایف آن اختصاص داد. در حکم آغازی برای بحثی جدی و ادامه یابنده با نیروهای مترقی و چپ میهن، در مطلب زیر تاریخچه کوتاهی از تجربه برپایی جبهه در میهنمان و عملکرد آن، میآوریم.
از بدو شروع فعالیت سوسیال دمکراسی در ایران، که تاریخ شروع فعالیت نیروهای چپ در کشور نیز است، مسئله وحدت، ائتلافها، جبههها، و همگراییهای تشکیلاتی بر سر پیشبُردِ یک سری هدفهای مشترک، همیشه از زمره با اهمیتترین موضوع گفتوگوها و یا عملکردها بوده است. برای اینکه بتوان از تجربههای بسیار ارزنده و گرانبهای مبارزان چپ در ایران و گروهها، سازمانها، و حزبهای مردمی در طی این تاریخ صدساله بهره برد، مفید است که آنها را به چهار دوره مشخص که نمود بارزتری دارد، تقسیم کرد.
دوره نخست: آغاز مبارزات سوسیال دمکراتها در آستانه و طی دوران انقلاب مشروطه ایران
درباره پایه گذاران سوسیال دمکراسی در ایران، تاریخ نویسان در این امر وحدت نظر دارند که نخستین پیشقراولان مبارزه برای سوسیالیسم و تشکیل دهندگان گروههای سوسیال دمکراسی انقلابی ایرانیانی بودهاند که در ماوراءِ قفقاز در کنار سوسیال دمکراتهای روسی مبارزه کرده و تجربه اندوخته بودند. این اشخاص بهطورِعمده ایرانیانی بودند که به منظور یافتن کار به مرکزهای صنعتی روسیه و بهخصوص در صنایع نفت قفقاز به آن کشور مهاجرت میکردند. مقیاس این رفت و آمدها بسیار گسترده بود، و تنها در سال ۱۹۱۱ حدود ۱۹۰هزار نفر بنابر آمار رسمی آن زمان برای یافتن کار به این منطقه روسیه مهاجرت کرده بودند، و در سال ۱۹۱۳ نیز ۸۰ هزار نفر، و سالهای دیگر نیز در همین حدود بوده است. بررسیهای آماری نشان میدهد که ۵ درصد کل کارگران صنعتی قفقاز و ۵۰ درصد کارگران نفت باکو از ایرانیان مهاجر بودهاند. این مهاجرت زمانی صورت میگرفت که حزب سوسیال دمکرات روسیه به پختگی کامل در شکل سازمانی، تئوریک، و تجربۀ مبارزاتی رسیده بود، و کارگران مهاجر ایرانی نیز در این دوره بهطورِ متشکل و چشمگیری در مبارزات، اعتصابها، و اعتراضها به رهبری حزب سوسیال دمکرات روسیه شرکت داشتند. و در این عرصه کار و پیکار است که گروههای سوسیال دمکرات ایرانی پایهریزی میشوند. باید اذعان داشت که نه تنها نقش این سوسیال دمکراسی در انقلاب مشروطه بیبدیل است، بلکه انقلابهای بعدی در آذربایجان، گیلان، و خراسان، امتداد کار و تفکر همین سوسیال دمکراسی است که در جریان مبارزه عملی در منطقههای کارگری قفقاز پخته شدند و این تجربه را با مبارزات داخل کشور پیوند زدند. در امتداد این مبارزه عملی بوده است که بعدها حزبهای چپ در ایران، مثل حزب عدالت، حزب کمونیست، حزب سوسیالیست ایران (سلیمان میرزا اسکندری) و همچنین حزب توده ایران، با پایگاه تودهای گسترده شکل گرفت، و رهبران برجسته و خوشنام کارگریای چون حیدرعمواوغلیها، سلیمان میرزاها، و امیرخیزیها، در زمین این مبارزات بالیدند.
اگرچه در مورد گروههای سوسیال دمکراسی در ایران که در تبریز، رشت، مشهد، آسیای میانه، و قفقاز وجود داشتهاند و نیز درباره پراکندگیشان، همکاریهایشان، و دستورنامه (برنامه) های آنها ابهامهایی وجود دارد، ولی از اسناد و شواهد و نوشتههایی که بهجا ماندهاند میتوان شکل همکاری این سوسیال دمکراتها و نحوه مبارزاتشان در داخل کشور، برپایی ائتلافها، جبههها، ادغامها، و نهادسازیهای مردمی را دید و از آن تجربه آموخت.
شکل عمل سوسیال دمکراتها در انقلاب مشروطه در تبریز نشان میدهد که، آنها کار تشکیل جبهه به صورت ایجاد نهادهای مردمی که کار عملی مبارزه را به پیش ببرد و به ضرورت مبارزه انقلابی پاسخ دهد را در اولویت کارشان قرار داده بودند. زندهیاد احمد کسروی، در تاریخ مشروطۀ ایران، چاپ چهارم، صفحه ۱۶۷، مینویسد: ”… در این میان کسانی از سران کوشندگان، شادروانان علی مسیو و حاج رسول صدقیانی و حاج علی دوافروش… یک نشست نهائی به نام مرکز غیبی بر پا کرده و به یک کار ارجدار دیگری میکوشیدند و آن اینکه دستهیی به نام ”مجاهد“ پدید آوردند.“ رویدادها نشان میدهند که تشکیل دهندگان مرکز غیبی سوسیال دمکراتهای ایرانی بودهاند، و این هسته کاری بهمنظور بهوجود آوردن جمعیت وسیعی در مسیر سازمان دادن مبارزه مسلحانهیی بوده است که قشرها و طبقههای گوناگونی در آن شرکت داشتند و همچنین نشانگر شکل عملی و ضروری “جبهه“یی بسیار وسیع بوده است. احمد کسروی درباره قشرها و طبقههای شرکت کننده در آن و نحوه کار آن به تفصیل صحبت کرده است. در ادامه مبارزه جنبش مشروطه میتوان انواع اتحادها، جبههها، و همکاریها را بین سوسیال دمکراتهای داخل کشور و سوسیال دمکراتهای قفقازی با سوسیال دمکراتهای تبریز، رشت و خراسان، و داشناکهای ارمنی با سوسیال دمکراتهای تبریز و رشت، و سازمانهای انقلابی دهقانی ارمنی در جنبش گیلان ”رشت و انزلی“ دید که در چارچوب ضروریترین مضمونهای مبارزات عملی آن دوره شکل میگرفته، و در کنار آن هیچ صحبتی از اقدامهای تصنعی، غیرضروری، و جدا افتاده از مبارزات مردم، در آن نمیشود.
دوره دوٌم، درس آموزی از همکاریها، ائتلافها، و جبههسازیهای مبارزان چپ در دوره حکومت رضا شاه ده سال اوٌل حکومت رضاشاه بهویژه بسیار تاُمل برانگیز است، و شرایط این دوران از جمله شرایطی است که فعالیت علنی و نیمه علنی حزبهای چپ و پیوند عملی و تودهای آنها با جامعه وجود دارد، و از این نظر میتواند در مورد وحدتگراییِ جنبش چپ و نحوه طبیعی این وحدتگرایی، چراغ راهی باشد.
بهطورکلی سیر اوضاع سیاسی در جامعه در آغاز تشکیل “حزب کمونیست ایران“ بدین عبارت است: پس از ناکامیهای قیامهای شمال کشور، تا مدتی روحیه عمومی ضد امپریالیستی تسلط دارد و منافع محدود طبقهها و قشرهای مختلف تحت الشعاع آن قرار میگیرد. در اثر این وضع، سازمانهای وسیعی از نیروهای ضدامپریالیستی در نقطههای مختلف کشور، به خصوص در نقطههایی نظیر قزوین، همدان، کرمانشاه، و جز اینها، وجود دارند. این سازمانها، بازماندههای حزبهای گوناگون سابق (دمکراتها، سوسیال دمکراتها، و جز اینها ) هستند که بنا بر ویژگیهای محل و سابقه مبتکران آنها شکل و نام خاصی به خود گرفتهاند. حزب کمونیست ایران، از زمانی که مرکزیت خود را به تهران منتقل میکند، کار در بین این تشکلهای پراکنده را در برنامه خود قرار میدهد. به دلیل نداشتن کادرهای ورزیده، هنوز رهبری این جبهه را نمیتواند تاُمین کند، ولی بههیچوجه کار ادغامهای شتابزده را در دستور کار خود قرار نمیدهد، بلکه ارتقاءِ این تشکلها را مد نظر خود قرار میدهد، و در نتیجه، برای انجام وحدت تشکیلاتی و بالا بردن توان نظری (تئوریک) این تشکلهای ضدامپریالیستی، نخست روزنامه ”حقیقت“، سپس روزنامه “کار”، و بعد از آنها روزنامههای محلیای مثل روزنامه “نصیحت“ قزوین، ”پیک رشت“، و روزنامههای ولایتی دیگر را منتشر میکند. در این دوره، حزب ترقیخواه و مبارز دیگری که بهشدت زیر تاُثیر انقلاب اکتبر بوده است، به رهبری شخصیت بنام انقلاب مشروطه، سلیمان میرزا اسکندری، شکل گرفته است و آن، حزب “اجتماعیون“ (سوسیالیست) است که بر مبنای تمایلات قشرهای میانه شکل گرفته است و همکاری بسیار نزدیکی بین حزب “کمونیست ایران“ و حزب ”اجتماعیون“ وجود دارد. نزدیکی و وحدت کاری میان این دو حزب به نحوی است که بارها کنسول انگلیس در گزارشهایی که برای وزارت خارجه انگلیس در این دوران فرستاده این دو حزب را با هم اشتباه گرفته است.
در آن هنگام جوانان روشنفکر ذوق و شوق مخصوصی به ایجاد جمعیتهای فرهنگی، ادبی، و نمایشی از خود بروز دادند. در برخی از شهرها، صرفنظر از سازمانهای سیاسی، چنین جمعیتهایی نیز بهوجود آمده بودند. مهمترین این جمعیتها عبارت بودند از: ”جمعیت فرهنگ“ رشت، ”انجمن پرورش“ قزوین، “جمعیت فرهیخت“ بندر انزلی، و ”پیک سعادت نسوان“، و “نسوان وطنخواه“ تهران. در تمام این تشکلها، حزب ”اجتماعیون“ و حزب “کمونیست ایران“ فراکسیونهای قوی داشتهاند. ولی عملکرد اساسی حزب بر فعالیت در بین جمعیتهای سیاسی آن زمان متمرکز بود. پس از مرزبندی و تشکیل حزب “اجتماعیون“، این حزب به یکی از مرکزهای فعالیت مبدل شد، و حزب کمونیست ایران داخل این حزب فراکسیونی بسیار قوی داشته است. برای کنگره دوم حزب “اجتماعیون“، که در نظر بود تشکیل شود، عدۀ زیادی از اعضای “حزب کمونیست ایران“ از شهرهای مختلف از جمله: تهران، تبریز، رشت، قزوین، مشهد، و جز اینها، به نمایندگی انتخاب شدند، و اگر این کنگره تشکیل میشد، قطعاً حزب کمونیست در آن نقش بزرگی بازی میکرد. اما موضوعی که شایسته تاُمل است اینکه، نه “حزب کمونیست“ و نه ”حزب اجتماعیون“، با وجود همه وحدت عمل مشترک و همکاری بسیار نزدیک، در جهت دست زدن به ادغامهای شتابزده و غیر طبیعی حرکت نکردند، و از انجام این گونه الحاقها دوری میجستند.
دورۀ سوم، تجربه مبارزات نیروهای چپ در شکل دهی ائتلافها، جبهه ها،
تجربه مبارزات نیروهای چپ در شکل دهی ائتلافها، و جبهه ها، را میتوان در سالهای دهه بیست تا کودتای امریکایی- انگلیسی سال ۱۳۳۲ جستجو کرد. و این دوره به حضور حزب تازه تاُسیس حزب توده ایران، در مقام وارث حزب کمونیست ایران، مربوط است.
نمونههایی از کار جبههای که در میدان مبارزه شکل گرفت، و موفق بود، و حزب توده ایران مبتکر آن بود، شکلگیری ”جبهه آزادی“ در سال ۱۳۲۳ است، جبههای که مرحله به مرحله شکل گرفت و شکل سازمانی پیداکرد، شورایعالی انتخاب کرد و برنامه خود را ارائه داد. این جبهه به سرعت رشد کرد و نخست ۱۲ روزنامه در آن عضویت داشتند، و در پایان سال ۱۳۲۳ سی روزنامه، و در اوایل ۱۳۲۴ چهل و چهار روزنامه، یعنی بیش از نصف تمام روزنامههایی که در آن زمان منتشر میشدند، عضو آن شدند. این جبهه در جریان مبارزۀ عینی شکل گرفت، و نتیجه درخشانی نیز در مقاومت در برابر بازگشت دیکتاتوری رضا شاهی به کشور بهدست آورد.
در همین دوره اتحاد بین قشرها و طبقههای اجتماعی نیز شکل عملی به خود میگیرد، مثل: اتحاد بین کارگران و تشکیل “شورای متحده مرکزی” و اتحاد بین دهقانان در تشکل “اتحادیه دهقانان ایران“، و همکاری این دو تشکل با همدیگر. هر دو تشکل برضد ستم طبقاتی، سیستم دیکتاتوری، و استعمار مبارزه میکردند و در آن نفع داشتند، و با توجه به ساختار و آرایش جمعیتی آن زمان، فراگیرترین اتحادها بین قشرها و طبقههای اجتماعی آن دوره بوده است. در مورد الحاقها در این دوره، میتوان نتیجه گرفت که الحاقهایی که به سمت حزب توده ایران شکل گرفته است، نخست به صورت همکاریهای جبههای خود را نمایان ساخته است. الحاق شاخههای “حزب میهن“ در سال ۱۳۲۴ به حزب توده ایران، از جمله سازمانهای گرگان، کرمانشاه، خراسان، و سمنان… که به طور وسیع صورت گرفت. در مرحله اوٌل به صورت فعالیتهای جبههای روی مضمونهای عمده مبارزه در آن دوران متمرکز بود، که در نهایت در مبارزه مشترک و عملی، به الحاق به حزب توده ایران منجر شد. نمونه دیگر جبهه در آن دوره جبهه موُتلف حزبهای آزادیخواه است که نشان میدهد حزب توده ایران درک درستی از اتحادها را ارائه میداده است. این جبهه نخست بین “حزب توده ایران“ در مقام نماینده طبقه کارگر و جمعیت عظیم دهقانان، و “حزب ایران” در مقام نمایندگان بورژوازی ملی، شکل گرفت، و برنامه این جبهه را از طرف “حزب ایران“ آقایان الهیار صالح و مهندس زیرک زاده امضاء کردند. در قدمهای بعدی “حزب دمکرات آذربایجان“ و “حزب دمکرات کردستان“ به آن پیوستند، که نیروی عظیمی را برای رویارویی با برگشت دیکتاتوری فراهم آورد. برنامه حداقل این جبهه به قرار زیر بوده است:
در سیاست داخلی – مبارزه مشترک برای شکست کامل عناصر ارتجاع، دست نشاندگان استعمار، مخالفان اصلاحات، و مبارزه در راه آزادی و ترقی ملت ایران.
در سیاست خارجی – مبارزه مشترک در راه تاُمین استقلال سیاسی و اقتصادی ایران و ریشهکن ساختن استعمار.
نوع دیگر همکاری های جبههای همکاری “فراکسیون حزب توده ایران“ با نیروهای ملی و آزادیخواه در مجلس شورای ملی آن زمان بود، که نتیجههای بسیار درخشانی را دربرداشته است. تشکیل “جبهه ضد فاشیستی“ و “دفاع از صلح“ از دیگر ابتکارهای حزب توده ایران بوده است که اهمیت تشکیل جبهه را در کار مبارزات مشترک بین سازمانهای مبارز نمایان میسازد. تمام این ابتکارها نشان میدهد که اتحاد ها، وحدت، و پایهریزی جبهههای متحد میبایست روند طبیعی خود را طی کند، و در جریان مبارزۀ مشترک عملی در بطن جامعه صورت گیرد، و بهترین شکل انجام آن هم، وحدتِ عملی بین قشرها و طبقههای اجتماعی جامعه بر زمینه و مبنای ضرورت مبارزه و دستیابی به هدفهای مشخص باشد.
دوره چهارم، تجربههای انقلاب بهمن ۱۳۵۷
در آستانه انقلاب، حزب توده ایران با شعار “جبهه متحد ضد دیکتاتوری“ پای در میدان مبارزه توده ها برای سرنگونی رژیم کودتا گذاشت. حرکتهای انقلابی مخصوصاً از اوایل سال ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷، نشان درستی این شعار بود. اگر چه در رابطه با این جبهه سازمانی رسمی شکل نگرفت و برنامه رسمی مشترکی از سوی حزبها و گروههای سیاسی نوشته نشد، ولی وحدت بین قشرها و طبقههای اجتماعی در خیابان ها، کارخانهها، و روستاها شکل گرفت، و نشان داد که تنها راه شکست رژیم شاه، برپایی و شکل گیری “جبهه واحد ضد دیکتاتوری“ است.
از مبدا پیروزی انقلاب بهمن و سرنگونی رژیم شاه، حزب توده ایران تنها حزب و سازمان سیاسی بود که با برنامهیی روشن وارد کارزار مبارزه سیاسی بهمنظور عمق بخشیدن و گستردن انقلاب و حرکت آن در مسیر ورود به مرحلههای تحولهای اجتماعی و اقتصادی و سرعت دادن به حرکت آن در پیمودن راه به جلو بود. برنامههای مبارزاتی حزب توده ایران در سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ با کوشش برای سمتگیری صحیح و منطقی انقلاب، تاثیرهای چشمگیری بر سمت و سوی انقلاب بهمن، تصمیمگیریها، و تدوین و تصویب قوانین، در دوره دو ساله اول انقلاب داشت. حزب در این دوره نیز شعار “جبهه متحد خلق“ را پشتوانِ ژرفش و گسترش انقلاب و خنثی کردن دسیسههای امپریالیسم و ارتجاع میدانست. این شعارهای درست و برنامههای روشن، در آن شرایط بسیار پیچیده، به این منجر گردید که یکی از بزرگترین سازمانهای سیاسی چپ، یعنی سازمان فدائیان خلق ایران، با قبول ضرورت تمرکز مبارزه برای حفظ و عمق بخشیدن به دستاوردهای انقلاب در حکم تحول ضرورِ ملی دموکراتیک، اتحاد عمل با حزب توده ایران را بپذیرد، و روند وحدت سیاسی و تشکیلاتی با آن را آغاز کند. همکاری نزدیک بین دو جریان سیاسی چپ سرشناس، قدرت عظیمی را به وجود آورد که می توان از آن در حکم موفقیتی بزرگ در تاریخ مبارزات چپ در ایران و منطقه نام برد، که وحشت ارتجاع و امپریالیسم را دوچندان ساخت. اما این وحدت سیاسی و برنامهای منجر به ادغام شتابزده بین دو جریان سیاسی منجر نگردید، و هم حزب توده ایران و هم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) وحدت تشکیلاتی را موکول به روند طبیعی رشد و ارتقاء تشکیلاتی و فراهم آوردن زمینه برای آن موکول کردند. حزب توده ایران برای فراهم آوردن این شرایط بسیاری از تجربههای خود را بهکار گرفت. اینکه به دلیل شکست انقلاب بهمن و یورش خونین رژیم ولایت فقیه ابتدا به حزب توده ایران و سپس به سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) این روند متوقف، بهتعویق درآمده، و در مرحلههایی معکوس شده است را نمیتوان به هیچ روی غلط بودن استراتژی سیاسی این دو جریان سیاسی قلمداد کرد. حقیقت اینست که، تحولهای سیاسی در میهن ما، به باوری که در درک قانونمندیهای جامعه ایران، بافت طبقاتی آن، و ضرورتهای پیشارویِ آن پایه دارد، شاید بهجز حرکت بر زمینه تشکیل جبهههای وسیع نیروهای سیاسی ملی و دموکراتیک راهی ندارد. نیروهای راستین چپ ایران جائی جز در مرکز چنین جبهههایی ندارند. و این بحث ادامه دارد.
به نقل از “نامه مردم”، شماره 919، 2 اردیبهشت ماه 1392