سیامین سالگردِ تهاجمِ نظامی آمریکا به انقلاب گرِنادا
ژنرال جان کِلی، از فرماندهی ”نیروهای جنوب“ آمریکا، از شرکتکنندگان اصلی مراسم یادبود سیامین سال حملة واشنگتن به ”جزایر اَدویه“ یا کشور گرانادا بود که در آن کشور برگزار شد. ژنرال کِلی، پس از حضور در مراسم روز شکرگزاری در کلیسای انجیلی سِینتجان در شهر گویاوه، مرکز ایالت سِینتجان، و گذاشتن دستهگل بر ”مجسمة یادبود دخالت“ در نزدیکی فرودگاه بینالمللی موریس بیشاپ، به اتفاق کیت میچل، نخستوزیر گرنادا، در مراسم بزرگداشت مهاجمان کشته شدة آمریکایی بهدست نیروهای مقاومت میهندوست در سال ۱۹۸۳ [۱۳۶۲ش] که در محل مجسمة یادبود برگزار شده بود، شرکت کرد.
برای این گفتة قدیمی که ”تاریخ را فاتحان مینویسند“ مِصداقی بهتر از دورة انقلاب کوتاهمدتِ گرِنادا، درگیریهای داخلی آن، و تجاوزِ نظامی آمریکا نمیتوان یافت. واشنگتن هرگز نتوانست با سقوطِ بدون خونریزیِ متحدش “اریک گِیری”، دیکتاتور خشن گرِنادا، بهدست عدهیی از اعضای “جنبش نوین جوئل”[مخففِ عبارتی انگلیسی به معنای ”تلاش مشترک برای رفاه، آموزش، و رهایی“] در ماه مارس سال ۱۹۷۹ [اسفند۱۳۵۷ش] کنار بیاید و آن را فراموش کند.
دولت موقتِ انقلابی بهریاست موریش بیشاپ، که رهبری بانفوذ و شخصیتی تأثیرگذار بود، دستِ اتحاد به سوی کوبا، اتحاد شوروی، و دیگر کشورهای سوسیالیستی دراز کرد و نوسازی و توسعة گرِنادا را آغاز کرد. “جنبش نوین جوئل” الگوی پارلمانی بریتانیا را که در سراسر مستعمرههای سابق بریتانیا در منطقة کاراییب الگویی مسلّط بود، بهدور ریخت و نهادهای محلی نوینی را جایگزین آن کرد که با رأی دموکراتیک مستقیم انتخاب میشدند. انقلاب، زمینهای کشاورزی را در قالب تعاونیهای کشاورزی کوچک و اغلب خانوادگی در اختیار مردم گذاشت، و به آنان در تهیة بذر، ابزار کار، و مهمتر از همه، فروشِ میوه و ترهبار تازه در بازارهای جزیرههای همسایه یاری رساند. دولت انقلابی برای تولید و بستهبندیِ انبوهی از سبزیجات متنوع و آبمیوة تازه و عرضة آنها به بازارهای منطقه یک کارخانة کنسروسازی بهراه انداخت. مجموعة این طرحها و اقدامهای دولت موجب شد که نرخ بیکاری از ۴۹ درصد به ۱۴ درصد کاهش یابد. آموزش و پرورش و بهداشت و درمان برای دولت جدید از اولویت بالایی برخوردار بود. کارشناسان کوبایی به نوسازی مؤسسههای پزشکی و درمانی کمک کردند و خدمات آموزشی و پزشکی در اختیار دولت انقلابی گرِنادا قرار دادند. آموزش صرفاً به درسهای پایهیی محدود نبود، بلکه در دولت جدید، کتاب تاریخِ واقعیِ مردم گرِنادا نیز گشوده و تدریس شد، تا گرِناداییها تاریخ قیامهای ضدبردهداری، مبارزات ضداستعماری، و کوششهای مردمی برای استقلال کشور از بریتانیا را بخوانند و به آن افتخار کنند. آنانی را که میتوانستند بخوانند و بنویسند، با شعار “هر کس به یک نفر درس بدهد”، برای درس دادن به بیسوادان فرستادند، تا بیسوادی را براندازند. جامعة بزرگ مهاجران به خارج رفتة گرِنادایی با شور و اشتیاق به کمک انقلاب آمد، و در سفر به وطن، تختخواب برای بیمارستانها و اسباب و وسیلههای لازم برای مدرسهها را با خود آورد، و برای ساختن فرودگاهِ پیشنهادیِ جدید، در سازماندهیِ جمعآوری پول و خرید اوراق قرضة دولتی فعالانه شرکت کرد. در آن زمان شمار کمی از گردشگران منطقه و جهان از زیباییهای طبیعی گرِنادا، از دریای آن و ساحلهای شنی و جنگلهای زیبای آن، بهره برده بودند، زیرا که برای رفتن به گرنادا، میبایست نخست به ترینیداد یا باربادوس پرواز کرد و از آنجا با پروازی دیگر به گرنادا رفت. دولت “جنبش نوین جوئل” ایجاد یک فرودگاه بینالمللی را در مرکز طرحهای توسعة اقتصادی کشور قرار داد، و در این راه از بسیاری از کشورهای دیگر، از جمله از دولت مارگارت تاچر، کمکهای مالی دریافت کرد. بهرغم این قبیل کمکهای دولت بریتانیا، رونالد ریگان، رئیسجمهوری آمریکا و متحد مارگارت تاچر، تصمیم به برانداختن رژیم انقلابی گرنادا گرفته بود، آن هم بر اساس این ادعا که، آمریکا حضورِ کوبای دوّمی را در “حیاط خلوت”ش تحمل نمیکند. این اصطلاحِ “حیاط خلوت” نهتنها خشم دولت و مردم گرنادا، بلکه خشم دیگر ملتها و دولتهای منطقة کاراییب را برانگیخت، و این برخورد و نامگذاری را اهانتآمیز دانستند و به آن اعتراض کردند. “سیا” تبلیغات منفیاش را شدت بخشید و ادعا کرد که گرنادا “نیاز”ی به فرودگاه بینالمللی ندارد، پس [چنین وانمود که] ایجاد این فرودگاه جدید را فقط میتوان در چارچوب جنگ سرد ارزیابی کرد و احتمالاً پایگاه نظامیای برای شوروی خواهد بود. البته این زشتترین اتهامی نبود که از مقرّ “سیا” بیرون آمد و رسانههای راستگرای جهان آن را با هو و جنجال منتشر کردند. افتخار مقام اوّلی را در این مورد باید به این ادعا داد که: گرنادا به اتحاد شوروی اجازه داده بود که ساختمان یک پایگاه زیردریایی هستهای بزرگ را در زیر خاک آن کشور آغاز کند! رهبری “جنبش نوین جوئل” تردیدی نداشت که با توجه به پیشینة تاریخی آمریکا در نیمکُرة غربی، واشنگتن در صدد برانداختن انقلاب گرنادا برخواهد آمد. به همین علت، دولت واحدهای شبهنظامی محلیای را تشکیل داد و آنها را در سراسر جزیره مستقر کرد تا در وضعیت اضطراری، به ارتش انقلابی خلق یاری رسانند. و البته دولت رونالد ریگان هم برای اینکه قصد و منظور خود را بهروشنی نشان دهد، در سال ۱۹۸۱ [۱۳۶۰ش] به اجرای مانورهای نظامی در پورتوریکو و تمرین حملة دریایی به گرنادا و جزیرههای اطراف آن دست زد. با وجود این، نشریة “میامی هرالد”، در یکی از شمارههای اخیر خود، نوشت: “برنامهریزی برای عملیات ”خشمِ فوری“ فقط بعد از بهقتل رسیدن موریش بیشاپ، نخستوزیر گرنادا و متحد نزدیک کوبا، و کشته شدن ۱۰ تن از همراهانش در جریان کودتای ۱۹ اکتبر به دست معاون مارکسیست افراطی خودش، یعنی برنارد کورد، و ژنرال هودسن آستین، رئیس ارتش ۱۵۰۰ نفری انقلاب خلق، آغاز شد.”
”علت“ی که ریگان برای حمله و تجاوز به گرنادا با نام ”عملیات خشم فوری“ در روز ۲۵ اکتبر ۱۹۸۳ [۳ آبان ۱۳۶۲] مطرح کرد این بود که او در پاسخ به تقاضای سران کشورهای منطقه و فرماندار گرنادا آقای پال سکون و از ترس آسیب دیدن و به گروگان گرفته شدن ۸۰۰ دانشجوی علوم پزشکی آمریکایی در جزیرة گرنادا، اجازة این عملیات را صادر کرده است. آقای سکون هم بعداً ادعای ریگان را تصدیق کرد، گرچه این ”تصدیق“ هم نتوانست دروغ بودنِ آن ادعا را راست بنمایاند، زیرا درست در همان زمان، تمام جزیره و از جمله محل سکونت فرماندار[پال سکون]، در محاصرة کامل نیروهای امنیتی بود. رونالد ریگان مثل همیشه که هیچ ارزش و احترامی برای حقیقت قائل نبود، این طور به آمریکاییها وانمود کرد که ”گرنادا یک مستعمرهیی شورویایی- کوبایی شده بود که همچون سنگر نظامیای برای صدور ترور و صدمه زدن به دموکراسی داشتند آن را آماده میکردند. و ما [آمریکا] بهموقع اقدام کردیم.“ حتّی مارگارت تاچر هم از او خواسته بود که به گرنادا حمله نکند، و چندی بعد هم مجمع عمومی سازمان ملل متحد هم با ۱۰۸ رأی موافق و ۹ رأی مخالف، اقدام آمریکا را در حکم ”نقضِ آشکار قوانین بینالمللی“ محکوم کرد.
لااقل اشارة مقالة ”میامی هرالد“ به موریس بیشاب در مقام ”متحدِ نزدیکِ کوبا“ میشود گفت که اشارة دقیقی است، برخلاف آقای گای فارمِر، سخنگوی پیشین کاخ سفید، که هنوز هم حرف از ”کودتای مارکسیستهای افراطی به سرکردگی برنارد کورد، معاون نخستوزیر“ میزند که ”پیوندهای نزدیکی با کوبا داشت.“ رابطة فیدل کاسترو با موریس بیشاپ را خیلیها به رابطة پدر و فرزندی توصیف میکردند، و احتمالاً توصیة رهبر کوبا در تصمیم موریس بیشاپ به روی گرداندنش از توافق قبلیاش با تصمیم کمیتة مرکزی ”جنبش نوین جوئل“ برای رسمی کردن ”رهبری مشترک“ انقلاب با معاونش برنارد کورد، بیتأثیر نبوده است. فِنیس آگوستین، نمایندة عالی گرنادا در لندن در دورة انقلاب، میگوید که او هرگز نتوانست بفهمد که چرا کمیتة مرکزی اینقدر بر تغییر ”رسمی“ توافق موجود اصرار داشت و چرا بیشاپ آنقدر دیر به فکر افتاد که بر نپذیرفتنِ تغییر رسمی اصرار کند. از دید آگوستین، رهبری مشترک در عمل وجود داشت: بیشاپ چهرة بیرونی انقلاب و کورد شخصیت ایدئولوژیک و اقتصادی انقلاب بود. ارزیابی آگوستین این است که هر دو طرف به دنبال یافتن راهحلی اداری برای مسئلهیی سیاسی بودند. بارِ به پیش بردن انقلاب و حفظ علاقه و اشتیاق عمومی به انقلاب، داشت توان گروه کوچکی از رفقای حزبی را تحلیل میبرد؛ رفقایی که گرفتن همة تصمیمها و اجرای آنها بهعهدهشان بود. ناگفتهها هرچه باشد، واقعیت این است که بازگشت بیشاپ از سفر اروپای شرقی از طریق کوبا، و ردِ بیدرنگِ طرح رهبری مشترک از سوی او، به حبس خانگی او بر اساس تصمیم کمیتة مرکزی منجر شد.
در تظاهرات تودهای بزرگی که پس از حبس او بهراه افتاد، مردم نگهبانهای خانة محل حبس او را از سر راه کنار زدند و بیشاپ را با خود بردند تا در راهپیمایی بزرگی که قرار بود در سِینتجورجز، پایتخت گرنادا، برگزار شود شرکت کند. امّا در عوض، جمعیت تظاهرکنندگان مسیر خود را تغییر دادند و به فورت روپرت که ستاد ارتش در آن واقع است رفتند و همانجا بود که سربازان با اسلحه به آنان حمله کردند. زرهپوشها را از پادگانهای دیگر به فورت روپرت فرستادند تا مقرّ ارتش را بازپس گیرند، ولی خود زیر آتش گلوله قرار گرفتند و خسارتها و تلفاتی به آنها وارد شد. با وجود این، نیروی آتش برتر زرهپوشان و همراهان آنها مُنتَهی به بازپس گرفتن پادگان شد. موریس بیشاپ و هفت نفر دیگر را در برابر جوخههای اعدام تیرباران و همه را در یک گور مشترک دفن کردند. شورای نظامی انقلابی به ریاست ژنرال هودسن آستین تشکیل شد که حکومت نظامی اعلام و مقرارت منع رفتوآمد را برقرار کرد. شش روز بعد، نیروهای تجاوزگر آمریکا با پشتیبانی واحدهای جاماییکایی و باربادوسی به گرنادا حمله کردند. بهرغم ضربة روحیای که در نتیجة رویدادهای اخیر بر مردم وارد شده بود، ارتش انقلابی خلق در برابر متجاوزان مقاومت نظامی جانانهیی کرد. کوباییهایی هم که در کار ساختمان فرودگاه بینالمللی بودند به یاری نیروی مقاومت شتافتند و چند هلیکوپتر آمریکایی را سرنگون کردند که در این میان شماری از متجاوزان کشته شدند.
پس از استقرار اشغالگران آمریکایی در گرِنادا، حکومت نظامی رهبری انقلابی باقیمانده را در دادگاههایی فرمایشی که سازمان عفو بینالملل آنها را ”نه عادلانه و نه بیطرف“ خواند، به محاکمه کشاند. سازمان عفو بینالملل گروه ۱۷ نفری گرناداییهایی که بهمحاکمه کشانیده شده بود را ”آخرین زندانیان جنگ سرد“ خواند که در واقع اشارهاش به هیستری کاخ سفید و مشغلة ذهنی دائمی آن بود که همة مناقشهها و درگیریها را گوشهیی از رقابت جهانی آمریکا – شوروی در مقیاسی کوچکتر میدید. کورد و ۱۳ رهبر نظامی و سیاسی دیگر به مرگ محکوم شدند که کارزاری طولانی از سوی ”کمیتة دفاع از حقوق بشر در گرنادا“ (مستقر در بریتانیا) برای بخشودگی زندانیان را بهدنبال داشت که سرانجام موفق هم شد. بالاخره ۴ سال پیش همة زندانیان آزاد شدند. سناتور پیشین چستِر هامفری که از رهبران برجستة کارگری گرناداست و خود به اتهام تأمین اسلحه در جریان انقلاب اسفند ۵۷ و به قدرت رسیدن بیشاپ، در آمریکا زندانی بود، پس از آزادی آخرین ۷ زندانی در اواخر شهریور ۱۳۸۸ گفت: ”این پایان یک فصل است، نه اِتمام کتاب؛ گرنادا در پی ساختن آینده است و نه زندگی کردن در گذشته.“
امروزه زخمهای ملّتی که فقط اندکی بیشتر از ۱۰۰ هزار نفر جمعیت دارد، تا حدّی التیام یافته است. بسیاری از خانوادههای اعدامشدگان در فورت روپرت، مسئولان و قاضیهای دادگاهی را که حکم مرگ را صادر کرده بود، بخشیدهاند و آنانی که در جریان انقلاب به زندان افتاده بودند، امروزه برای آزادی بازداشتکنندگان سابق خود تلاش میکنند. با وجود این، ضمن اینکه خاطرات خوش دستاوردهای ناکامل انقلاب همچنان در ذهن مردم گرنادا حفظ شده است، امّا تلاشهایی که برای ایجاد سازمانهای سیاسی به منظور بازسازی گرنادا صورت گرفته، فوقالعاده ناموفق بوده است.
علاوه بر این، اگرچه اتحاد شوروی دیگر وجود ندارد، امّا انقلاب کوبا همچنان زنده است و دیگر در میان کشورهای منطقه منزوی شده نیست. دگرگونیهای مترقیانه در ونزوئلا و دیگر کشورهای آمریکای لاتین نقش و موقعیت آمریکا را ضعیف کرده است و در این میان، چین پیوندهای متقابلاً سودمند خود با بسیاری از کشورهای منطقه، از جمله گرنادا را گسترش داده است.
دورة انقلاب گرنادا برای مدتی کوتاه این کشور را در مرکز خبرها و توجه جهانیان و در عین حال و متأسفانه در مرکز هدف سلاحهای واشنگتن قرار داد، امّا فروریزش انقلاب اساساً ناشی از اشتباههای رهبری ”جنبش نوین جوئل“، بهویژه در امر ضرورت حفظ وحدت انقلابی جنبش بود.
به نقل از “نامه مردم”، شماره 933، 13 آبان ماه 1392