دو سخنرانیِ متفاوت در روزِ دانشجو، اما با هدف مشترک جعل و تحریفِ تاریخِ مبارزه در راهِ ”استقلال، آزادی و حاکمیتِ ملیِ“ میهنمان
آنچه که در این دو سخنرانی اتفاق افتاد بیشک توجهِ هیئت حاکمة رژیمِ ولایی و طراحانِ انتخابات خردادماه ۱۳۹۲ در راستای ظهور و پدید آوردنِ دولت اعتدال را به خود جلب کرده است، زیرا جو این دو جلسة سخنرانی، نوعِ سئوالها و شعارهای دانشجویان و پاسخهای کلیگویانة دو سخنران، نشانگر وجود آتشِ زیر خاکستر بود و از گریزناپذیریِ رودرو شدن دوبارة مردم و بهخصوص نسل جوان با دستگاه دیکتاتوری حاکم حکایت داشت.
از سویی “برادر حسین”( نمایندة ولی فقیه در کیهان)- کسی که در مقامِ شکنجهگرِ سالهای دهة ۱۳۶۰، در جریان سرکوب روشنفکرهای مترقی، شهرت یافت و منفور شد- اینک در مقامِ یکی از مروجانِ حرفهایِ نظریههایِ واپسگرایانة ذوب در ولایت فقیه بهمناسبتِ روز دانشجو در دانشگاه شریف سخنرانی میکند و در خلال آن با واژگان و لحنی جاهلی (ما بچه تهرانیم!) و از سر درماندگی و کاملا تدافعی، آشکارا نشان داد که دورانِ “برادر حسین”ها بهسرآمده و حنایِ دروغ و لافزنی و ادعاهای ”ضدِ استکباری“ شان بیرنگ از آب درآمده است. حاضران در تالار سخنرانی خوب میدانستند که او عنصری از رژیمی است که در طولِ سه دهه میهنمان را به سوی ورطههای هلاکتباری کشانده است. حاضران در تالار سخنرانی درعینحال خوب میدانستند که علی خامنهای، در مقام ولیفقیهِ مطلق، دستگاهِ ولایت و دستاندرکاران آن از قماشِ حسین شریعتمداری نزدِ مردم منفورند. در مورد “برادر حسین” که از عنصرهای امینِ ولیفقیه است، کافی است بگوییم که او از سرکوب و ریختنِ خونِ فعالان سیاسیِ چپ، ملی، ملی-مذهبی و اصلاحطلب ابایی نداشته و ندارد و حتی بدان افتخار می کند و آن را بهمنظور صلابتِ بیشتر رژیم ولایی لازم هم میداند. این یکی از شاهکارهای “کثرت گرایانه”[!!] ویژة رژیمِ حاکم بر کشور ماست که شخصی با این شناسنامة پلید ضد انسانی میتواند با کمال وقاحت در سالروزِ واقعهیی که ۶۰ سال پیش در آن دو مبارز حزب توده ایران و یک مبارزِ هوادار دکتر مصدق در راه میهن جان باختند سخنرانی کند. توجهبرانگیز آنکه، در تبلیغاتِ رسمی رژیم ولایی نقشِ اساسیِ جبهه ملی و تلاش فداکارانة حزب توده ایران در مبارزه با کودتای آمریکایی-انگلیسی ۲۸مرداد ۱۳۳۲ اساساً انکار میشود، و بهجای آن و برخلافِ واقعیتهایِ تاریخی، نقش روحانیت و بهخصوص کسی مانند آیتآلله کاشانی که سرانجام بر ضد دکتر مصدق اقدام کرد در مقام مبارزانِ اصلیِ این برهه برجسته میشوند. در طیف مطبوعات رسمی کشورمان نیز در یادآوریِ پیشینة رویداد ۱۶ آذر بندرت شناسنامة سیاسیِ این سه مبارزِ ضد استبداد و استعمار آورده میشود. این نوع سانسور و تاریخ نویسی تنها به تبلیغات رسمیِ رژیم و مطبوعات آن منحصر نمیشود. برخی از شخصیتها و فعالان سیاسی و “سوپر لیبرال دموکرات” نیز چنین میکنند. برای مثال، سخنان اکبر رفسنجانی دربارة روز دانشجو و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در جلسة مجمع تشخیص مصلحت نظام، بهروالِ این نوع تاریخ نویسی است، هرچند که بهناگزیر بخشی از واقعیت را اعتراف میکند، اما در مقابل با سفسطه چینیهای معمولش در بازنویسیِ دروغین تاریخ، نقشِ نیروهای متصل به “اسلام سیاسی” و بازاری ها را بزرگنمایی میکند: “در چنین شرایط سخت و خفقانآوری، دو یا سه کانون اصلی مبارزه در صحنه علیه شاه فعال بودند که دانشگاهها و دانشجویان با روحیه قبل از کودتا، بازاریهای مذهبی و انقلابی و نیروهایی از حوزههای علمیه و روحانیت در این عرصه نقشآفرین بودند ولی افتخار واقعه ۱۶ آذر و حرکت انقلابی علیه سفر نیکسون برای برگزاری جشن پیروزی کودتا، با دانشجویان انقلابی آن زمان است که شیرینی پیروزی کودتا را در در ذائقه رژیم تلخ کردند.” در زمینة تاریخ درخشان مبارزه دانشجویان کشورمان سندهای بسیار معتبری موجودند که واقعیتها را کامل و راستین بیان میکنند۱.
در همان روز ۱۶ آذر که جناحهای گوناگون هرمِ قدرت رژیم ولایی همراه با دستگاهِ تبلیغاتیاش فرصتطلبانه و ریاکارانه از مبارزه ضد استبدادی دو تودهای و یک هوادار دکتر مصدق بهرهبرداری میکردند، آقای روحانی نیز در دانشگاه شهید بهشتی، در جمع دانشجویان، با عنوان: “استقلال، آزادی و حاکمیت ملی” سخنرانی کرد و با توجهِ دانشجویان موافق و مخالفش روبهرو شد. صحن تالار و جایگاه سخنرانی در پشت سر حسن روحانی با سه عکس جانباختگان ۱۶ آذر (مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی) مزین شده بود، ولی آقای روحانی در ارائه تاریخچه مختصر ۱۶ آذر و نقش دانشجویان در جنبشهای کشور مان از توضیح اینکه این سه قهرمان در ۶۰ سال پیش دارای چه گرایشهای فکریای بودند و به کدام جریانهای سیاسی تعلق داشتند سخنی نگفت، و تاریخ حرکتهای سیاسیِ دانشگاهها را فقط به یاد کرد از فعالان اسلامیای مانند مطهری، چمران، شریعتی، بازرگان و جز اینان، منحصر ساخت! این تحریفِ تاریخ و ناگفته گذاشتنِ عامدانة پیشینة افتخارآمیزِ مبارزة دانشجویی کشورمان از سوی آقای روحانی در حالی بود که بخشی از سخنرانی او با درسِ اخلاق و موعظه دربارة درستکاری و اعتدال پر گردید. بههرحال، سخنان متناقض آقای روحانی از آن نوعِ انقلابی و استکبارستیزیای نبود که “برادر حسین” در نقطة دیگری در شهر بیان میگردید، ولی جالب توجه آنکه هر دو جلسة سخنرانی بهلحاظِ واکنشِ حاضران بدانها دارای وجههای مشترکی بودند: نخست اینکه، جوِ حاکم بر هر دو تالار نشاندهندة درجة نارضایتی اکثر حاضران از وضع موجود در کشور بود، یعنی چیزی که- در سطحی وسیعتر- ذهنیتِ جامعه را بهطورِعیان بازمیتاباند؛ دوم اینکه، سئوالها و شعارها در هر دو تالار بیانگرِ خواستی مشخص و حساس بود که دانشجویان با شهامت آن را تکرار میکردند: آزادیِ زندانیان سیاسی و بهخصوص رفعِ حصر از موسویها و کروبی! البته صدا و سیما- در تبعیت از رسمِ شبان و رمه که مورد تائید ولی فقیه در زمینة رابطة حکومت و مردم است- این نوع شعار ها را سانسور میکرد. بنابراین، تا آنجا که به حاضران در این دو جلسة سخنرانی مربوط میشد، رهبران معنوی و سیاسیِ مورد قبول آنان در این دو سالن غایب بودند، نکتهیی که بهعبارتی دیگر میتوان آن را به سطح افکار عمومیِ جامعه تعمیم داد. بهبیانی دیگر، برخلاف تلاشهای رژیم، مردم حاضر به گذار از رهبرهای جنبش سبز نیستند و آتش این جنبش در زیر خاکستر ِآن زنده است و دولت روحانی و هوداران آن نخواهند توانست کبکوار با سر فرو کردن در برف این بهاصطلاح ”فتنه“[!] را نادیده بگیرند؛ سوم اینکه، از جوِ موجود در دو تالار سخنرانی و نوعِ سئوالها مشهود بود که دانشجویان به کاهشِ سطحِ خواستهایشان و مهندسیِ آنها بههیچوجه تن درنمیدهند و چنین تن درندادنی را به ذهنیتِ غالب در پهنة جامعه نیز میتوان امتداد داد – در این رابطه، هر شخص نکتهبین و فکوری که در ایران سکونت داشته باشد میتواند کنش و واکنشهای حاضران در این دو سخنرانی را بهمانند آینهیی ببیند که همان گفتمان و واکنشهایی که زیر پوستِ شهرها درجریاناند بازمیتاباند. ازاینروی، اصرار بر مدیریت افکار عمومی در جهتِ پایین آوردن کفِ خواستهای تودههای مردم و نیروهای اجتماعی از دولت یازدهم، آن هم بهخاطر جلوگیری از عصبانی شدنِ طرف مقابل، کاری است عبث. در روز ۱۶ آذر دانشجویان با اعتماد بهنفس و بهطورِمستقیم در برابر ترشحات مغزی ”نماینده ولی فقیه” ایستادند و خواستهای خود را بیان کردند و او را آن چنان بهچالش کشیدند و در موضع تدافعی قرار دادند که شریعمتداری مجبور شد بگوید: ”ما از [آن]بیدهایی نیستیم که با این بادها بلرزیم.“
میتوان گفت که تلاش آقای روحانی و دیگر هواداران دولتِ تدبیر که ماستمالی کردنِ نقشِ “رهبر” در معضلهای موجود در پهنة داخلی و بینالمللی و تطهیرِ خامنهای بوده است در مورد وضعیت بسیار فاجعهبار میهنمان نیز آب در هاون کوبیدن است. سخنرانی آقای روحانی در روزِ دانشجو با وجود تفاوت فاحشِ آن با طرز بیان و دیدگاههای “برادر حسین”، در اصرارش به تمکین و ابراز ارادت به رهبریِ علی خامنهای با سخنان شریعتمداری دارایِ وجه مشترک بود. در این سخنرانی، آقای روحانی با تشریح اهمیتِ ”اعتدال“ و اشاره به سخنان ”حکیمانه مقام معظم رهبری“- از قبیل ”تاکید بر توازن بین آرمان و واقعیت”- مدعی شد که، باز شدنِ ”گره بینالمللی“ و ”ضربه خوردنِ صهیونیسم” بهوسیلة ”دولتِ تدبیر با رهنمود و حمایت مقام معظم رهبری امکان پذیر گشت.“
البته بهزودی مشخص خواهد شد که نتیجة این مذاکراتِ از موضعِ ضعف و با رهنمودهایِ رهبری چه پیامدهایی را در بُعدهای داخلی و خارجی برای میهن ما به ارمغان خواهد آورد. آقای روحانی برای تمکین به نقشِ “مقام معظم رهبری“ در مورد وضع بسیار بحرانی و ضعیف کشور، در این سخنرانی مردم را به لزوم ”اجماع در داخل” فراخواند. در اینجاست که آقای روحانی در مهمترین قسمت سخنرانیاش با اشاره به شعار ”چرخیدن سانتریفیوژ و چرخیدن زندگی مردم و اقتصاد“، به هستة اصلی کلام خود رسید و گفت که، دولت به همة وعدههای اقتصادی خود پایبند است و میتوان آنها را برآورد، ولی بهشرطِ ”اجماع در داخل”. پرواضح است که در شرایط مشخص کنونی، ”استقلال و حاکمیت ملی“ کشورمان- که سرفصل سخنان حسن روحانی بود- در خطر است و شخص “رهبری” بههمراه دستگاه ولایت فقیه مسئول درجه اول این شرایطاند. پس این سوال پیش میآید که: منظورِ روحانی از “اجماع در داخل” چیست و برای کدام هدف؟ همینطور بسیار روشن است که مهمترین پشتوانِ ”استقلال و حاکمیت ملی“، اقتصادی قوی و با ثبات است که بهصورت توزیعگرا در جهتِ منافع اکثریت مردم یعنی قشرهای کار و زحمتکشان عمل کند. در سخنرانیِ روزِ ۱۶ آذر آقای روحانی بهغیر از کلیگویی هیچ چیز دیگری ارائه داده نشد که از وجودِ طرحهایی از سوی دولت و یا عزمی از جانب آن برای انجام تغییرهای لازم برپایة بهرهبرداری از نیروی انسانی در راستای دگرگونسازیِ اقتصاد ملی نشان داشته باشد. اتفاقا آقای روحانی همان رویة مدیریتِ افکار عمومی برای پایین نگهداشتنِ سطحِ توقعها را ادامه داد. دولت یازدهم درصدد بازسازیِ اقتصاد ملی بر محور برنامة مدونِ همهجانبهیی در مسیرِ رشد و توسعه نیست و نخواهد بود، زیرا معتقد است که نقشِ محوریِ سرمایههای خصوصیِ کلان و مخصوصا انگیزه برای ثروتاندوزی الگویی است که سرانجام به رشد و پیشرفت ایران منتهی خواهد گشت. در این زمینه میتوان به ”بودجة انقباضی“ ای اشاره کرد که آقای روحانی یک روز بعد، یعنی ۱۷ آذر ماه، به مجلس ارائه داد. این بودجه، در ادامة بودجة ۱۳۹۲، خالی از هر نوع ابتکار و طرح و سرمایهگذاریِ مدون است و از شانه خالی کردنِ دولت یازدهم از وظیفههای کلیدی بهمنظورِ تغییر به نفع تودههای مردم حکایت میکند. در بیشتر دانشگاهها مراسم شصتمین سالگرد روزِ دانشجو در فضایی امنیتی و زیر نظارتِ تهاجمیِ نیروهای بسیج برگزار گردید. در این روز، سخنرانیهای روحانی و شریعتمداری- با وجودِ تفاوت در لحن و گفتمان- هر دو از شرحِ واقعیِ تاریخ و حتی نام بردن از نقش نیروهایی که در تعریفِ فعالان “اسلام سیاسی” نمی گنجند، طفره رفتند. هر دو سخنران، با وجود اینکه از دو زاویة متقابل به تفصیل دربارة مبارزه برای استقلال و حاکمیت صحبت کردند، اما در روز روشن به دانشجویان و نسل جوان میهن در مورد تاریخِ واقعی و مبارزه برای ”استقلال، آزادی و حاکمیت ملی“ دروغ گفتند! این خود معیاری برای سنجش درجه صداقت آنان در مورد مسئلههای مشخص سیاست کشور ما است. همینطور این دو سخنرانی- با وجود تفاوتهایی معین- نشان دادند که برخلاف توهمزاییهای برآمده از پیرایش روبنایِ سیاسی بعد از انتخابات خردادماه ۹۲، خصلت رژیم حاکم هنوز تغییر نکرده است وپایههای اصلی قدرت سیاسی و اقتصادی و مرکزیت آن همچنان بر اساس ولایت فقیه مطلق قرار دارند. ازاینروی، اینکه چرا هر دو سخنران دائما بر اهمیتِ رهنمودها و حمایتِ “مقام معظم رهبری” تاکید داشتند، درکشدنی است، زیرا دستگاهِ ولایت که علی خامنهای در صدر آن قرار دارد، در همه امور حرفِ اول و آخر را میزند و خواهد زد. برای مثال، حتی در تصمیمی مهم اما نسبتا فرعیای مانند شرکت کردنِ نماینده و شخصیت عالیرتبهیی از سوی جمهموری اسلامی در بزرگداشت و خاکسپاری نلسون ماندلا، که آقای روحانی از فرصت آن می توانست برای تحکیم و بهبود دیپلماسی ایران استفاده کند، تصمیم نهایی با دولتِ تدبیر نبود. حتی آقای خاتمی هم اجازه نیافت در این مراسم شرکت کند، و این سوال که آیا رئیس جمهور دورة اصلاحات ممنوع الخروج است، بار دیگر مطرح شد! واقعیت انکار ناپذیری که به نسل جوان کشور مان میباید آن را گفت این است که، بعد از سه دهه تسلط بلامنازع ولایت فقیه بر کشور و سرکوب کردنِ نیروهای مبارز و مترقی، هم اکنون کشور ما بهلحاظِ ”استقلال، آزادی و حاکمیت ملی“ همچنان در شرایط دشواری قرار دارد. جعل و تحریفِ تاریخ بهوسیله کسانی که سنگِ مبارزه با ”استکبار و صهیونیسم“ را به سینه میزنند، نشان میدهد که معنای مبارزه برای حقِ حاکمیتِ ملی و آزادی نزد اینان با معنای این مبارزه در قالبِ آرمانها و خواستهای آن سه دانشجویِ مبارز که ۶۰ سال پیش، بعد از کودتای ۲۸ مرداد هم سنگر مبارزه با استبداد و دفاع از حاکمیت ملی را ترک نکردند، بسیار تفاوت دارد. همواره این سنخ از مبارزان و نگرشِ مترقیشان بوده است که وجدان ملی را بیدار نگه میدارد. از اینروی، حزب توده ایران بهحق میتواند با سربلندی و غرور به این ارثیه مهمِ برآمده از تاریخ مبارزه این رفقا در کنار نیروهای ملیِ هودار دکتر مصدق افتخار کند. حزب توده ایران هم اکنون بهرهور از تلاش مبارزان نسل ارشدش و با درس آموزی از گذشته بسیار غنی مبارزه و تلاش آن رفقا، به دفاع از حق حاکمیت ملی ادامه میدهد.
با وجود شرایط متفاوت در قیاس با ۶۰ سال پیش، میتوان گفت که تاریخ تکرار می گردد و بار دیگر حقِ حاکمیت ملی میهن ما بهدست حکومتی دیکتاتوری در خطر قرار گرفته است. در این برهه نیز حزب ما و دیگر نیروها و فعالان میهندوست در صف اول مبارزه برای حق حاکمیت ملی و آزادی قرار گرفتهاند. این مبارزه حیاتی در راه ”استقلال، آزادی و حاکمیت ملی“ تعطیل ناپذیر است و تحریفِ تاریخِ این مبارزة پر افتخار از سوی دستاندرکاران رنگارنگ دیکتاتوری ولایی نمیتواند سد راهِ آن شود. نیروهای راستین مدافع مردم همواره تا دستیابی به پیروزی در صحنه باقی خواهند ماند. بهگفتة پرمعنایِ رفیق مرتضی کیوان: ”درد و رنجِ تازیانه، چند روزی بیش نیست / رازدارِ خلق اگر باشی همیشه زندهای.“
—————————————
۱. انتشارات حزب توده ایران یک سال پیش جزوة مهمی دربارة تاریخ مبارزه دانشجویی کشورمان با عنوان: “پا به پای دانشجویان در سنگر های پیکار – مبارزه ادامه دارد”، منتشر کرده است.
به نقل از “نامه مردم” شماره 936، 25 آذرماه 1392