بیانیه کمیته مرکزی حزب تودة ایران، درباره سی و پنجمین سالگرد انقلاب بهمن ۱۳۵۷
درس های انقلاب: کلید پیروزی جنبش مردمی، مبارزه هماهنگ و سازمان یافته بر ضد رژیم استبدادی
ولایت فقیه است!
با فرا رسیدن 21 بهمن ماه 1392 سی و پنج سال از پیروزی انقلاب دمکراتیک و مردمی ایران گذشت. انقلاب بهمن 57، حکومت سلطنتی وابسته و استبدادی پهلوی را سرنگون کرد و سرمنشاء تحول های مهمی در ایران و منطقه گردید. زمینه های عینی و ذهنی جنبش انقلابی در میهن ما، در بطن جامعه یی عمیقاٌ وابسته به انحصارهای امپریالیستی، غرق در نابرابری و بی عدالتی گستردة اجتماعی و زیر حاکمیت اختناق پلیسی رژیم سلطنتی شکل گرفت و به خیزش های وسیع مردمی در شهرهای مختلف، اعتصاب های گسترده و سرانجام به بسته شدن شیرهای نفت و درهم شکسته شدن ستون فقرات اقتصادی حکومت شاه منجر گردید.
با وجود سرکوب خونین جنبش مردمی و آتش گشودن مزدوران شاه به سوی تظاهر کنندگان، با جان باختن هر مبارزی هزاران تن دیگر پای به میدان پیکار گذاشتند و ”نیرومند ترین ارتش“ منطقه و ماشین سرکوب آن – ”ساواک“ سرانجام فرو پاشیدند و راه برای تحول های عظیم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در میهن ما گشوده شد. چند ماه، پیش از پیروزی انقلاب بهمن، هیئت اجرائیه وقت کمیته مرکزی حزب توده ایران، در اطلاعیه یی زیر عنوان ”ویژگی های جنبش انقلابی ایران و شعارهای اساسی مبارزه“، در مهرماه 1357، در توصیف و تحلیل خیزش توده های میلیونی مردم از جمله نوشت: ”کشور ما با جنبش کنونی خود یک بار دیگر نشان داد که سنن و روحیات طغیان انقلابی علیه ستمگران و غارتگران داخلی و خارجی در ایران ریشه های عمیق دارد و سخت در اشتباهند کسانی که خیال می کنند این مردم را می توان خموشانه تاراج کرد و بی کیفر در قید استبداد فشرد. جنبش کنونی مردم ایران جنبشی است عمیقا خلقی، جنبشی است دمکراتیک، جنبشی است علیه حکومت مطلقه یک پادشاه خائن و خونخوار، جنبشی است ضد امپریالیستی…“
تأکید بر محتوی، ویژگی ها و ریشه های عینی و ذهنی انقلاب بهمن 57، از دیدگاه علمی آنگونه که حزب ما ارائه داده است، به ویژه در سی و پنج سالگی این رخ داد عظیم مهم و با اهمیت است، و در پیکارِ کنونیِ مردم ما بر ضدِ رژیم دیکتاتوریِ حاکم میتواند دربردارندة درسهای مهمی باشد. هستند حزب ها و نیروهایی که رویدادهای تاریخ از آن جمله انقلاب بهمن را نه در چارچوب و ظرف تاریخی آن، بلکه با معیارهای ذهنی امروزین شان سنجیده و به ارزیابی آنها می نشینند و نتیجه هایی به کلی نادرست از آنها به دست می دهند. در همان دوران نضج گیری انقلاب نیز کم نبودند نیروهایی که بر اساس برداشت های نادرست از شرایط عینی و ذهنی جامعه ما انقلاب شکوهمند بهمن را تنها یک ”قیام مردمی“ ارزیابی می کردند و ماهیت تاریخی این جنبش عظیم مردمی را زیر علامت سئوال می بردند. روند رشد جنبش انقلابی و سپس پیروزی انقلاب در 21 بهمن ماه 1357 دارای پیچیدگی ها و ویژگی هایی بود که مهر و نشان اش را بر مسیر انقلاب و سرانجام شکست انقلاب برجای گذاشت.
حزب توده ایران و انقلاب
برنامه نوین حزب، مصوب ششمین کنگره حزب، درباره ارزیابی ما از انقلاب بهمن نظر روشنی را ارائه می دهد. در این برنامه از جمله می خوانیم:
” حزب توده ایران بر این عقیده است که، … انقلاب با درهم کوبیدن رژیم شاهنشاهی، مرحله سیاسی خود را با موفقیت پشت سر گذاشت و به مرحله اجتماعی، یعنی اصلاحات بنیادین اقتصادی- اجتماعی در راه محدود کردن سرمایه داری گام نهاد. پیروزی انقلاب در مرحله سیاسی، بیشک، مدیون اتحاد نیرومند همه نیروهای سیاسی و توافق همگانی بر سر شعار سرنگونی رژیم استبدادی بود. بدیهی است که نیروهای شرکت کننده در انقلاب، هرکدام با دیدگاهها و برنامههای خود، در این جنبش عظیم شرکت کردند، و خصوصاً در این مورد که پس از سرنگونی چه باید کرد، دارای نظرهای بسیار متفاوت و گوناگونی بودند. با پیروزی انقلاب، و با وجود جو انقلابی حاکم بر جامعه، حاکمیت برآمده از انقلاب، به یک رشته اقدامهای پر اهمیت دست زد، که خلاصه آن به شرح زیر است:
اخراج مستشاران، و بر چیدن پایگاه های نظامی آمریکا در ایران؛
ملی کردن ۷۰ درصد از صنایع بزرگ کشور، متعلق به سرمایهداران بزرگ داخلی و انحصارهای خارجی؛
ملی کردن بانکهای خصوصی و شرکتهای بیمه، که با سرمایه داخلی و خارجی ایجاد شده بودند؛
تصویب قانون اصلاحات ارضی، مشهور به بند ”ج“ و ”د“؛
افزایش حداقل دستمزدها؛
برقرار کردن نظارت دولت بر بازرگانی خارجی؛
الغای قراردادهای اسارت بار اقتصادی با دولتهای امپریالیستی؛
خروج ایران از پیمان نظامی ”سنتو“ و پیوستن به جمع کشورهای غیر متعهد؛
لغو قرار داد اسارت بار ”کنسرسیوم“ نفت.
واقعیت این است که، نیروهای چپ ایران، با وجود توان کِمی نسبتاً محدودخود در آستانه انقلاب، از نفوذ معنوی چشمگیری در درون جامعه برخوردار بودند. اجرای خواستهای بالا، بخشهای زیادی از برنامه حداقل نیروهای چپ ایران، و به ویژه حزب توده ایران، بود، که به سبب توان عظیم اجتماعی حاضر در صحنه، و خواست تودهها، تحقق پیدا کرد….“ (فصلِ «سیمایِ ایران در هزارة سوم میلادی»، در: برنامة نوین حزب تودة ایران- مصوبِ ششمین کنگرة حزب، صص ۱۲ – ۱۳).
»نیروهای چپ ایران، و به خصوص حزب توده ایران، با تکیه بر این دستاوردها، توان تودهای عظیم انقلاب، و برداشتهای نظری خود از شرایط مشخص اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی کشور، به این نتیجه رسیدند که، در صورت ژرفش روند اصلاحات اجتماعی- اقتصادی، و تثبیت دست آوردهای مرحلههای نخست انقلاب، روند انقلابی در کشور را میتوان ادامه داد، و سرانجام بر عامل عقبماندگی روبنایی یعنی نبودِ ائتلاف بزرگ مردمی و مترقیای از نیروهای سیاسی کشور با برنامه معین و مشخصی در مسیر بازسازی کشور، میتوان چیره شد.« (همانجا)
حزب ما در دوران دشوار سنگین تر شدن سایه حاکمیت مطلقه ارتجاع بر حیات میهن ما، یعنی در شهریور ماه 1361، با انتشار جزوه یی با عنوان: ”سرنوشت انقلاب در گرو نظام اجتماعی-اقتصادی جمهوری اسلامی ایران“ در باره انقلاب از جمله نوشت: ”پس از برانداختن انقلابی رژیم سیاسی مبتنی بر استبداد سلطنتی و قطع پیوند های سلطه سیاسی-نظامی امپریالیسم … روند انقلاب حل مسایل بنیادی دیگری در زمینه های زیر را در دستور[کار] انقلاب قرار می دهد: 1. تحول اجتماعی-سیاسی از راه دگرگونی در اداره کشور و دستگاه ها و نهادهای دولتی بر پایه اصول دموکراتیک و ایجاد امکان همه جانبه برای فعالیت های سازمان های انقلابی و مدافع انقلاب؛
2. تحول اجتماعی-اقتصادی از راه دگرگونی بنیادی در زیر بنای اقتصادی به منظور تأمین عدالت اجتماعی….“
انقلاب بهمن در پی سرنگونی رژیم سلطنتی همان طور که از نقل قول بالا می توان استنباط کرد نتوانست تحول های بنیادین اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ضرور را در میهن ما پدید آورد و با حاکم شدن کامل نیروهای ارتجاعی نتوانست به هدف هایش دست یابد و در نتیجه با شکست رو به رو شد. حزب ما از همان آغاز جنبش انقلابی مردم ایران به زمینه های عینی اهمیت پیدا کردن نقش مذهب در جنبش انقلابی توجه کرد و به ارزیابی آن پرداخت. در طول 25 سال -از کودتای ننگین 28 مرداد تا انقلاب بهمن 57- روحانیون تنها گروهی بودند که به مراتب بیش از دیگر گروه ها و سازمان های سیاسی امکان داشتند از طریق مساجد، تکایا، جلسه های مذهبی به ترویج و تبلیغ افکار و نظرات خود بپردازند و این درحالی بود که نیروهای انقلابی و چپ مانند حزب ما، فداییان خلق و مجاهدین خلق در زیر شدیدترین عملیات پیگرد و سرکوب ”ساواک“ قرار داشتند و امکان تماس مستقیم و بی واسطه آنها با مردم وجود نداشت و همین امر موجبِ تقویتِ نقشِ خمینی و نیروهای هوادارش گردید و در تسلطِ او و اطرافیانش در رهبریِ انقلاب بسیار مؤثر افتاد. با پیروزیِ انقلاب بهمن، همة جناحهای هیئت حاکمة رژیم شاه از حاکمیت برکنار شدند و قدرتِ سیاسی به طیفِ وسیعی از نمایندگانِ خُردهبورژوازی، لایههایِ بینابینیِ سرمایهداریِ تجاری، و بورژوازیِ لیبرال منتقل شد.
واقعیت این است که نیروهای مذهبی به دلیل مجموعه ای از عوامل از همان نخستین روزهای انقلاب به شدت نگران تأثیر عمیق اندیشه های چپ، مجاهدین خلق به عنوان رقبای مستقیم خود، و تأثیر سیاست ها و برنامه های حزب توده ایران بر حیات کشور بودند.
اعتراف های اخیر علی مطهری درباره چگونگی انتخاب مهندس بازرگان به نخست وزیری جالب و گویاست. مطهری از جمله می گوید: ”… در آن دوره این بحث که حکومت ایدهآل آینده چه حکومتی باشد مطرح نبود. چون اصلا کسی حتی خود امام فکر نمیکرد انقلاب به این سرعت پیروز شود. کمتر کسی به فکر حکومت آینده بود. شاید بیش از همه شهید مطهری به این موضوع حساس بود و میگفت ما صرفا به دنبال سرنگونی شاه نیستیم، مهم این است که حکومتی که بعد قرار است بر سر کار بیاید چه حکومتی است. شهید مطهری خیلی نگران نفوذ مجاهدین خلق بود. چون آنها تا حدودی پایگاه اجتماعی هم داشتند. از این نظر البته با مهندس بازرگان هم نظر بودند، چون هردو ضد مارکسیسم بودند و هر دو گروههای کمونیستی و مجاهدین خلق را برای این نهضت خطر میدانستند. اصلا یکی از علل خوشبینی شهید مطهری به آقای بازرگان ضدیت مهندس بازرگان با کمونیسم بود. چون عدهای در بین انقلابیون بودند که کمونیستها را خطری نمیدانستند و میگفتند ما دشمن مشترکی به نام رژیم شاه داریم که باید در مبارزه با شاه با کمونیستها همراهی کنیم و بعد از پیروزی بر شاه فکری به حال کمونیستها میکنیم. اما شهید مطهری میگفت اینطور نیست، ما دو تا دشمن داریم یکی شاه و یکی کمونیستها. کمونیستها رقیب ما نیستند بلکه دشمن ما هستند. آن گروه دیگر میگفتند کمونیستها دشمن ما نیستند بلکه رقیب ما هستند…“ (به نقل از خبرگزاری ایسنا، شنبه 5 بهمن 1392)
البته مطهری و بازرگان تنها کسانی نبودند که نگران نفوذ اندیشه های چپ و تأثیر سیاست حزب بر رویدادهای کشور بودند، این سخن علی خامنهای نیز گویای این نگرانی است: ”در یک بُرهه از زمان و در همان اوایل انقلاب همهچیز در تیول حزب توده بود… چنین حالتی را من و هر کسی در اوایل انقلاب حس میکرد که تودهایها و جریان چپ، بهخصوص حزب توده بر همهچیز مسلط بودند و اصلاً حرکت انقلاب را میخواستند منحرف کنند…“
حزب ما براساسِ رهنمودهای پلنومِ شانزدهم کمیتة مرکزی، و بر پایه ارزیابی علمی و منطبق با درک مارکسیستی-لنینستی تحققِ کامل برنامة حزب در مرحلة انقلاب ملی و دمکراتیک را درگروِ تحققِ شرطِ عمدة طرحشده در برنامه، یعنی: برپاییِ جبهة متحدِ خلق با شرکتِ همة نیروهای ملی، مترقی، و انقلابی و نیز نیروهای هوادارِ خمینی، و یا بهعبارتی، روحانیتِ فعال در انقلاب، میدانست. به دلیلهایی معین، از جمله مواضع انحصارطلبانه و قشریِ هوادارانِ خمینی و تفرقه و چنددستگی بینِ نیروهای انقلابی، ملی، و آزادیخواه، جبهة متحدِ خلق برپا نگردید. تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و اجرای آن در عمل فاجعه کنونی را در میهن ما پدید آورده است و اینک پس از گذشت سی و پنج سال و با خیانت مستمر سردمداران رژیم به آرمان های عدالت جویانه، ملی، و دمکراتیک انقلاب بهمن، استبداد و ارتجاع بر کشور تسلط یافته اند و دیگر بار اقلیتی کوچک از کلان سرمایه داران، سرمایه بزرگ تجاری و سرمایه داری بوروکراتیک نوین -که دردستگاه اداری و نظامی فاسد رژیم رشد و نمو یافته است -به غارت ثروت ملی و پایمال کردن حقوق بدیهی توده های مردم مشغولند. انقلاب ایران درمرحله سیاسی متوقف ماند، سپس به بیراهه کشانده شده، و پس از آن دیگر نتوانست به مرحله عالی تر فراروید! براساس چنین دیدگاهی است که در برنامه نوین حزب، انقلاب بهمن یک انقلاب شکست خورده ارزیابی می شود و تأکید می گردد که، میهن ما تحولی بنیادین، که عرصه های گوناگون زندگی مردم را دربرمی گیرد، نیازمند است. ما چنین تحولی را در چارچوب انقلاب اجتماعی امکان پذیر می دانیم. پرواضح است که در این راه درس ها و تجربه های پرارزش انقلاب شکوهمند بهمن جایگاه ویژه ای دارد. براین اساس، مبارزه در راه تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری به منظور دستیابی به عدالت اجتماعی، صلح، و آزادی و طرد رژیم ولایت فقیه به مثابه سد اساسی راه پیشرفت و تکامل جامعه با استفاده از همه امکانات و مراحل، مطابق با واقعیت سیاسی کشور از اولویت های مبارزاتی حزب ما به شمار می آید.
ایران سی و پنج سال پس از پیروزی انقلاب بهمن، کشوری است که در بحران عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست و پا می زند. فشارهای کمر شکن اقتصادی، که ده ها میلیون خانواده زحمتکش را به زیر خط فقر و محرومیت شدید رانده است، در کنار ادامه سیاست های مخربی که زمینه ساز این بحران همه جانبه بوده اند، وضعیت دشواری را برای گذران زندگی هم میهنان ما پدید آورده است. صف های طولانی برای دریافت سبد کالایی در هفته های اخیر و انتشار آمارهای تکان دهنده از بیکاری مزمن، و تورم لجام گسیخته در حالی که دولت ”تدبیر و اعتدال“ بیشترین توان خود را معطوف تحقق خواست های کلان سرمایه داری، اجرای سیاست های نولیبرالی و حراج منابع طبیعی کشور نزد انحصار های مالی سرمایه داری جهانی کرده است، نشانگر وضعیت بسیار دشواری است که کشور ما با آن رو به روست. واقعیت این است که، ادامة حاکمیتِ رژیمِ ولایت فقیه، که چیزی جز خلیفهگریِ اسلامی و حاکمیتِ مطلقِ یک فرد بر حیات سیاسی، اقتصادی، اجتماعیِ یک کشور نیست، و همراهِ با آن، بیقانونی در همة شئونِ زندگی و بیحقوقیِ کاملِ شهروندان در برابرِ خواست و اوامرِ ”نمایندة خدا“ در زمین، سد اساسیای است که راهِ هرگونه تحولی را در راستایِ دستیابی به خواستها و آرمانهای مردمی در میهن ما میبندد. تجربههای دو دهة اخیر، یعنی از روی کار آمدنِ دولت و مجلسِ اصلاحات، تا برگماریِ احمدینژاد به ریاستِ دو دولت با کمکِ کودتایِ خونین و خشن ولی فقیه و مزدوران مسلح وابسته به او و دستگاههای امنیتیِ رژیم، نشانگرِ این واقعیت است که بهوجود آوردنِ تحولِ مثبت و در راستایِ خواستهای مردم تنها با حضورِ نیرومند و سازمانیافتة تودهها و مبارزه با سیاستهای رژیم ولایت فقیه ممکن میگردد. تصورِ اینکه مشتی مرتجعِ تاریک اندیش- که بزرگترین انقلابِ خلقیِ منطقه را این چنین به مسلخ کشاندند- از سرِ ”خیرخواهی“ و یا ”مردم دوستی“ گامی حتی در راهِ رعایتِ حقوق مردم برخواهند داشت، سرابی بیش نیست که پیِ آن دویدن تداومِ فاجعهیی است که ما امروز شاهدِ آنیم. تجربه دو دهة اخیر نشان میدهد که میتوان با استفاده از همه امکانهای دردسترس، با مبارزة مشترک پیرامونِ شعارهای واقعبینانه، رژیم را بهعقب نشینی و پذیرشِ خواستِ تودهها واداشت. زمینههای انقلاب بهمن ۵۷ نیز این چنین شکل گرفت و به توفانی انجامید که بساط استبدادِ سلطنتی را از ایران برچید. درسِ بزرگِ انقلاب بهمن این است: بدونِ مبارزة مشترکِ گردانهایِ اجتماعی، از جمله کارگران و زحمتکشان و در کنارِ آنها قشرهای میانی، تغییری جدی در وضعیتِ کنونی نمیتوان پدید آورد. برخلافِ شعارهایِ عوامفریبانة حاکم، ”کلید“ بازکردنِ قفلِ بحران و مشکلات کشور آشتی با ولایت فقیه و سکوت در برابرِ سیاستهای فاجعهبار کنونی نیست. کلیدِ گشودنِ گرهِ بحران کنونی، سازماندهیِ جنبشِ اجتماعی پیرامونِ خواستهای واقعبینانه و مشخص و به چالش کشیدنِ رژیم استبدادی حاکم است.
کمیتة مرکزی حزب تودة ایران
21 بهمن ماه 1392