یادمان

رفیق شهید صالح امیر افشار

گل سرخی دیگر فرا راه مبارزان توده‌ای
تیرباران ۲۴ ‏شهریور ۱۳۶۳
‏سپیده دم ۲۴ ‏شهریور رفیق «صالح امیر افشار»» در اهواز تیرباران شد. پیش از اجرای حکم اعدام، به او چند ساعتی مهلت دادند، که «توبه» کند. او نپذیرفت و قهرمانانه به استقبال شهادت رفت. مسئولین زندان به مادرش گفتند: «پسر تو توده‌ای بود و تا آخر هم از عقیده‌اش دفاع می‌کرد و هر چه برادران روی او کار کردند اصلاً آدم (!) نشد.» پدرش در مجلس ختم او که در خانه برگزار شد، گفت: «دوستان، محکم باشید و خوشحال، صالح زنده است. پسرم مردانه ایستاد. شما هم مردانه بایستید.» و بدینسان گل سرخی دیگر فرا راه مبارزان راه آزادی و عدالت اجتماعی شکفت.

رفیق صالح در ۱۷ ‏دی ۱۳۳۲ ‏در یک خانواده کارگری چشم به جهان گشود. پدرش راننده اتوبوس شرکت نفت اهواز بود. او که تنها پسر خانواده بود دوران تحصیل را با تمام مشقات و مشکلات در اهواز پشت سر گذاشت. از شانزده سالگی پا به عرصه مبارزه نهاد و پس از مطالعات ایدئولوژیک سرانجام به مارکسیسم – لنینیسم و پرچم‌دار راستین آن در ایران، حزب توده ایران، روی آورد. او به دلیل شخصیت متین، خون گرم، خلقی و شادابش و به خاطر سواد تئوریک و معلومات گسترده‌اش مورد احترام تمام دوستان، افراد فامیل، رفقا و همکارانش بود. و همیشه به عنوان یک عنصر انقلابی فعال چه پیش و چه پس از انقلاب فعالیت داشت. او در اداره مرکزی شرکت ملی نفت ایران (اهواز) کار می‌کرد. اکثر کارگران و کارکنان صنعت نفت اهواز او را به جسارت و شجاعت می‌شناختند.
رفیق صالح پیش از انقلاب بهمن ۵۷ ‏به همراه چند تن از همکارانش هسته ای تشکیل داد و بیشتر افراد این هسته به تدریج و بیش از همه تحت تأثیر مطالعات ژرف و استعداد کم نظیرش به موضع حزب روی آوردند. در دوران تلاطم انقلابی سال‌های ۵۶ و ۵۷ ‏همراه با توده‌های مردم به طور فعال در انقلاب شرکت کرد و با ایثار و کوشش بی نظیری پا به پای کارگران نفت جنوب در اعتصاب گسترده آن‌ها که موجب سقوط رژیم شاه شد فعالیت کرد. پس از پیروزی انقلاب در سازمان دهی تشکیلات حزب در صنعت نفت، نقش ویژه ای ایفا کرد. وی همراه با سایر رفقا، در راه دفاع از منافع کارگران صنعت نفت، به طور پی گیر مبارزه می‌کرد و کوشش داشت تا از انحلال تشکل‌های کارگری جلو گیری کند. پس از انحلال تشکل‌های کارگری در صنایع نفت جنوب، مبارزه و فعالیت او و هم رزمانش در راه ایجاد تشکل‌های جدید کارگری بود.
رفیق صالح پس از آغاز جنگ و حمله نیروهای تجاوزگر به ایران، ۹ ‏ماه را در جبهه گذراند. کار او در جبهه ایثار و پیکار در راه آزادی میهن و ترویج آرمان‌های حزب طبقه کارگر ایران بود. او در میان سربازان و درجه داران محبوبیت زیادی کسب و بسیاری از آن‌ها را با نظرات روشن و انقلابی حزب آشنا کرد.
رفیق صالح، همگام با فعالیت گسترده سیاسی – اجتماعی به طور جدی به امور مطالعاتی و تحقیقاتی می‌پرداخت. او دارای معلومات قابل توجهی در رشته کمونیسم علمی و استعداد کم نظیری در امور تحقیقاتی بود. در اثر همین استعداد و قابلیت پس از عضویت در «کمیته نفت» حزب در اهواز، مسئولیت تعلیمات کمیته به او داده شد و چند ماه بعد عضویت در «کمیته شهر اهواز» را به عهده گرفت. او ضمن بهبود فعالیت‌های آموزشی در سطح استان، مقالات متعددی درباره وضع کارگران صنعت نفت نگاشت که برخی از آن‌ها در نشریه کارگری «اتحاد» منتشر شد. در این اواخر رفیق دست اندر کار نگارش کتابی درباره تاریخچه مبارزات کارگران صنعت نفت جنوب بود که دست خون‌چکان جلادان جمهوری اسلامی رشته حیات او را قطع کرد و کتابش را نیمه تمام گذاشت.
در اردیبهشت ۱۳۶۲‏، رفیق صالح در محل کارش دستگیر شد و تا تاریخ تیرباران، ۲۴ ‏شهریور ۶۳‏، شدیدترین شکنجه‌ها را تحمل کرد و در هیئت یکی از اسطوره‌های مقاومت سبب دلگرمی یاران دربندش شد. رژیم هرگز نتوانست در ایمان توده‌ای او کوچک‌ترین خللی ایجاد کند. ایمان او را به راهی که برگزیده بود در کلام پرشور او می‌توان یافت. پیش از دستگیری خطاب به یکی از رفقایش از جمله نوشت: «ما از ساطور خون‌چکان مدافعان سرمایه نخواهیم ترسید و هرگز مرعوب نخواهیم شد. ما علی رغم تمام مشکلات و پیچیدگی‌های موجود در عرصه سهمناک نبرد، بدون هراس از دشواری‌ها و شداید، همچنان استوارانه خواهیم رزمید و درفش پر افتخار حزب را که با خون شسته شده افراشته نگاه خواهیم داشت. ما به نبرد بی امان خود در دفاع از انقلاب و منافع توده‌های زحمتکش ادامه خواهیم داد و هیچ چیز قادر نخواهد بود ما را از پیمودن راه مقدسی که در پیش داریم باز دارد. آینده با تمامی شکوه و عظمت خود به ما تعلق دارد. ما قطعاً و بدون کمترین تردید اگرچه با رنج‌های گران، پیروزمندانه به آینده دست خواهیم یافت. پس زنده باد آینده و پیش به سوی آینده! بگذار سرمایه پرستان سیاه دل، از پیکار آهنین ما بر خود بلرزند. ما پیروز خواهیم شد و در پیشگاه تاریخ سربلند خواهیم ماند.»
فصل درخشان و زرین زندگی پر افتخار رفیق صالح به دوران زندان وی تعلق دارد. بی هیچ تردیدی باید گفت رفیق صالح یکی از پرشورترین، مقاوم‌ترین و سازش ناپذیرترین رفقای توده‌ای ما در زندان اهواز بود. رفیق از اولین دقایق دستگیری با اراده‌ای خلل‌ناپذیر از آرمان‌های سترگ حزب دفاع کرد. وی در زیر سخت‌ترین شکنجه‌های قرون وسطایی، چشم در چشم بازجویان و دژخیمان از مشی حزب دفاع می‌کرد و به افشاگری رژیم می‌پرداخت. هنگام نمایشات رسوای تلویزیونی با قاطعیت از آرمان حزب دفاع می‌کرد و می‌گفت: «حتی در صورت صحت این نمایشات که زیر فشارها و شکنجه های غیر انسانی گرفته شده، راه ما ادامه دارد ، کمونیسم فناناپذیر است.» با وجودی که رفیق صالح، به اصطلاح زندانیان، همه روزه جیره شکنجه داشت، هیچ‌گاه حتی قدمی از موضع انقلابی‌اش عدول نکرد. رفیق صالح در بند زندانیان سیاسی که به طور عمده توده‌ای بودند، از سویی مظهر مقاومت و شکست ناپذیری بود و از دیگر سو به عنوان یک توده ای آگاه و با سواد می‌کوشید تا سطح دانش سیاسی و تئوریک زندانیان را افزایش دهد. جلادان کوشیدند تا او را در برابر زندانیان وادار به «اقرار» کنند، اما موفق نشدند. او گفت: «از من می‌خواهند حرف بزنم» و رو به شکنجه گران فریاد زد: «دیوارها از ضرب کابل‌های شما به صدا در می‌آیند ولی من به صدا در نمی‌آیم، چون یک توده‌ای هستم و وقتی این راه را انتخاب کردم، درس مبارزه و مقاومتش را هم فرا گرفتم و باز می‌گویم زنده باد حزب توده ایران، زنده باد آینده.»
وقتی کوشش شکنجه گران جمهوری اسلامی به نتیجه ای نرسید او را به سلول انفرادی منتقل کردند. با این حال جان پرشور و عشق او به مبارزه، چنان شعله ای بود که با زبانه های شرربار، جان رفقای دربند توده ای را از ورای سلول نمور و تنگ انفرادی، گرم می‌کرد.
رفیق صالح امیر افشار را با یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران یکجا تیرباران کردند و علی رغم تلاش رژیم در جلوگیری از انجام مراسم یاد بود، گروهی از توده‌های زحمتکش و به ویژه کارگران نفت، آرامگاه آنان را در گل غرق کردند.
اکنون رفیق صالح در میان ما نیست، اما مبارزه پی‌گیر او و نبرد و مقاومت قهرمانانه‌اش در همه عرصه‌ها فراموش نخواهد شد.
کارگران صنعت نفت که چنین فرزند شجاعی را در دامان خود پرورده‌اند، به وجود او می‌بالند و راهش را که راه رهایی همه زحمتکشان است در مبارزه پی گیر با استثمارگران ادامه خواهند داد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا