بَر سکویِ ماهِ مه
و اینک میبینمتان
نه در سایة پرچمهای سرختان
نه در صفِ بیپایانتان
که در گریزِ دشمن و هراسِ آن چشمان
که ارزیابیتان میکنند
با دقتِ دلالگان
و میاندیشم که چه خواهد شد اگر
متحد شوید
کارگران ایران!
می آیید
از فرازِ خیزابههایِ خون
-بیتشویشِ باد و مبادِ جان –
از درونِ گِردبادِ جنگ و جنون
می آیید
پیمانکرده
پیوندزده
پیکارکرده و پیروزی آورده
که خود
پیک و پیامید
شایستة نامید
میگذرید
بر فرشی از لاله
از دلِ دالانِ آفرین و هِلهله
برمیآیید و
میایستید
بر سکویِ افتخارِ اولِ ماه مه
تا شاهان
از پیشگاهتان
بگذرند و سرمایهداران.
ای خداوارگان
ای کارگران که دستِ شما راست
تردستیِ آفرینندگی:
تراشِ آهن و سنگ
سازِ سقف و ستون
بُرشِ بههنگامْ بر اندامِ زندگی
و رهانیدنِ حیات از برهنگی
نیایتان نعلبند بود
شما چلنگر
فرزندانتان موشک خواهند ساخت
آی چه والا که شمایید:
اسبی رهوار کردن
قفل گشودن
و آسمان را پوییدن
این بس
که بازوان بگشایید و
جغرافیایِ جهان
در آغوشتان باشد
میشناختم
شمایان را به بویِ شمایان
و نه بوی شبنم عرق
که بر مفرغِ اندامتان مینشست
نه به بوی روغن چرخ و دستگاه
و نه حتی به بوی نفت
که پیشاپیش شما میدوید
می شناختم
به عطرِ کار
که از هزار ابزار میتراوید
و اینک میبینمتان
نه در سایة پرچمهای سرختان
نه در صفِ بیپایانتان
که در گریزِ دشمن و هراسِ آن چشمان
که ارزیابیتان میکنند
با دقتِ دلالگان
و میاندیشم که چه خواهد شد اگر
متحد شوید
کارگران ایران!
سیاوش کسرایی
به نقل از نامه مردم، شماره 945، 1 اردیبهشت ماه 1393