مسایل بین‌المللی

جهانِ عرب، در انتظار ”رستاخیز“ کشورهایی بدون ”رئیس“ و رؤسایی بدون ”کشور“

[برگردان از: نشریة ”الندا“، چاپ بیروت، شمارة ۲۳۸]

در حالیکه مردم ”مصر“ در شرف بازسای کشور تاریخی خویش با انتخاب رئیس جمهور جدید اند، کشورهایی دیگر در جهان عرب هستند که در نابسامانی، ویرانی و خطر از بین رفتن روز گار می گذرانند.

۱. درحالی که کشور سوریه پاره پاره و به چندین بخش تقسیم گردیده است، “رئیس”جمهور در تلاش تجدید ریاست  خود است. شمال سوریه عرصة تاخت و تاز وغارت از جانب ترکیه است. گروه‌های شبه‌نظامی وابسته به جبهه‌های مختلف ”اسلام سیاسی ” با هدف‌ها و پرچم‌های گوناگون در این سو فعالیت دارند. در جنوب و آنجا که روزگاری جبهه ”پایداری“ برای رودررویی و مقابله با تجاوزهای اسرائیل به مرزها و به درون خاک کشور، تشکیل شده بود اینک  به اردودگاهی برای مبارزه بین ارتش دولتی و  دیگر گروه‌های شبه نظامی اسلامگرایِ زیرِ حمایت پادشاهی سعودی و تحت نظارت آمریکا تبدیل گردیده است. ماموریت این گروه‌ها در تداوم بحران کنونی به‌گونه ای است که در ظاهر مسئولیتی در چند پارگی و تجزیه کشور متوجه آنان نیست. در شرق کشور عراق مقاومت در برابر تروریسم گروه‌های اسلامی منشعب شده از ” القاعده“، به هدفی مشترک برای هر دو ”حکومت مرکزی“ چه در بغداد و چه در دمشق تبدیل شده است. در این میان، هر دو نظام حاکم از پی این هدف مشترک به‌طوراضطراری اتفاق نظر هم پیدا کرده‌اند. حزب‌الله، امنیت غرب کشور لبنان را پس از رشته‌یی از درگیری‌های خونین که از منطقه‌های مرزی با سوریه شروع و به دروازه‌های حُمص منتهی شد، تامین کرد. امنیت شاهراه بین المللی بین دمشق و سواحل سوریه نیز در چارچوب ”مبارزه با تروریسم اسلامی“ و در پاسخ به کمک‌های سوریه در مبارزه برای بیرون راندن اسرائیل از سرزمین‌های اشغالی در سال ۱۹۷۸ و سال ۲۰۰۰ و میزبانی صدها هزار آوارة لبنانی در جنگ با اسرائیل در تابستان ۲۰۰۶، از سوی حزب‌الله تامین گردید. در شرایطی که نیروهای جبهه مقاومت در لبنان با مقاومتی بی‌نظیر ارتش شکست‌ناپذیرِ اسرائیل را به قبول شکست و عقب‌نشینی کامل از سرزمین‌های اشغالی در قلمرو لبنان وادار کرد، این میزبانی صورت گرفت. هشت سال پیش جبهه مقاومت در لبنان این پیروزی آشکار و تردیدناپذیر نظامی  را بر ارتش اسرائیل تحمیل کرد.
۲. با نگاهی به نقشه ”عراق“ می‌‌توان دید که این کشور به ”اقلیم“‌هایی تقسیم شده است. در شمال، رهبران کرد درتلاش برای ساختن کشوری از برای خودند. این تلاش‌ها زیر پوشش ”کنفدرالیسم“ به‌رهبریِ ”مرکز“ [بغداد] صورت می‌گیرد. رهبران کرد به‌بهانة اِعمالِ دیکتاتوری از سوی ”نوری‌المالکی“ هر از گاهی مرکز را به جدایی و برپاییِ کشور مستقل خود تهدید می‌کنند. از جانب دیگر، اختلاف‌های شیعیان وسنی‌ها مرزهای سیاسی را درمی‌نوردد و به‌سوی ”فتنه‌یی بزرگ“ گام می‌سپرد و بهانه‌یی دیگر برای تقسیم و تجزیه کشور ”رافدین“ [عراق] بر پایه  ”مذهب“ می‌گردد. به این‌ها زمینه‌های نژادپرستانة ”عرب“ و ”کرد“ و دیگر اقلیت‌های مذهبی و قومی را نیز باید افزود.
خلاصه آنکه هیچ‌گونه ”حکومت مرکزی“‌ای درحال‌حاضر در عراق وجود ندارد. بازسازی این کشور و امکان استقرار آرامش در زمانی کوتاه را در عراق به‌سختی می‌توان به‌تصور آورد. این وضعیت وحشتناک‌ترین و زشت‌ترین رهاوردِ اشغال این کشور از سوی آمریکا آن هم به‌بهانة سرنگونی دیکتاتوری ”صدام حسین“ است.
۳.  با نگاهی به یمن در دورترین سوی شرق جهانِ عرب، جنگ‌های جدایی‌خواهانه‌یی که ”امپراتوری تازه تولد یافته“ موردِ ادعایِ حکومت مرکزی را  هدف قرارداده و در حال دریدنِ آن است به‌آسانی می‌توان دید. همزمان، این کشور در معرض تضادها و جنگ‌های قبیله‌ای و مذهبی است. این جنگ‌ها در واقع نمودِ اجرای پروژه‌های سیاسی‌ای متضاد از سوی حکومت‌های ایران و پادشاهی سعودی بوده است و برای جهان عرب در آن‌ها نقشی نمی‌توان یافت. کشور مصر در مقام بزرگ‌ترین کشورِ جهان عرب هم اکنون درگیرِ مشکل‌های داخلی‌اش است و به‌ایفای نقشش درجهان بزرگِ ”عرب“ قادر نیست.
پیش از آنکه به ”مغرب عربی“ بپردازیم، نگاهی هرچند گذرا به بقیه کشورهای شرقی“جهان عرب“ ضروری می‌نماید.
کشور پادشاهی سعودی با عوض کردن ”پُست“ها در هیئت حاکمه، مرحله‌یی ”انتقالی“ را از سرمی‌گذراند. مهم‌ترین نتیجة این مرحله انتقالی، به‌وجود آوردنِ تعادل میان بازماندگانِ مؤسسِ این کشور، یعنی ”عبدالعزیزآل‌سعود“، در پست‌ها و موقعیت‌های نظام حاکم است. حاصلِ این فرایند، به کاهشِ قدرت و نفوذِ ”السدیریین“ یعنی صاحبان بلامنازع قدرت: [فهد(پادشاه)، سلطان(وزیردفاع)، نایف(وزیرکشور)، سلمان(حاکم پایتخت)، نواف(حاکم منطقه شرقی) وجز اینان] در پیش از این مرحله می‌تواند بیانجامد.
در این میان، کشور امارات متحده عربی بزرگ‌ترین ”هم‌پیمان“را برگزید. این کشور روابطش را با پادشاهی سعودی در خارج از چارچوبِ ”شورای همکاری خلیج‌(فارس)“ مستحکم کرد. از نکته‌های توجه‌برانگیز در این روند، سفرِ اخیر شاهزاده سعود‌الفیصل به ”امارات“ و صدور بیانیه‌یی مشترک با مضمونی متفاوت با بیانیه‌های شورای همکاری خلیج(فارس) بود. این بیانیه، ”مصر“ را نقطة تلاقی و یگانگیِ سیاست‌های دو کشور معرفی می‌کند و گویی زمینه را برای پیمانی سه گانه میان ”قاهره“، ”ریاض“، و“ابوظبی ” آماده می کند.
کویت ”استقلالِ نسبی“ را انتخاب کرد. این کشور در میدانی وسیع‌تر از آنچه ”شورای همکاری“ تعیین کرد، حاشیه‌یی ”محافظه کارانه“ اختیار کرده است.
قطر اما خارج از ”خانواده“ خلیجی‌ها و در موضع متزلزل ”اتحادیه عرب“ باقی ماند. این کشور هم از طریق ”شیخ یوسف‌ قرضاوی“ و هم همراه با ”جامعه جهانی“[!] که پس از شکست مفتضحانه ”اخوان“ در مصر وارد عمل گردید، روابطش را با ”اخوان‌المسلمین“ ادامه می‌دهد.
نگاهی به موقعیت کشور ”اردن“ پیش از پایان دادن به بررسی وضعیت ”مشرق عربی“ خالی از اهمیت نیست.  به‌نظر می‌رسد که تنها یک کشور در شرقِ جهان عرب از حمایت تضمینی و مطلق آمریکا، غرب و اسرائیل برخوردار است و آن هم اردن است. اردن همزمان از حمایتِ نفتی [پادشاهیِ سعودی، امارات، قطر وجز این‌ها] بهره‌مند است و بی‌آنکه به‌طورِمستقیم درگیر جنگ در سوریه شود، به هر دو طرفِ جنگ ”خدمات“ ارائه می‌کند.
نتیجه آنکه، وضعیتِ شرقِ جهان عرب چنین می‌نماید: لبنان بدونِ حکومت و بدونِ ”رئیس“؛ انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری در این کشور به‌حالت تعلیق در آمده است. در سوریه  ”رئیس جمهورِ“ بدونِ کشوری وجود دارد که در گذشته‌یی نه‌چندان دور،همبسته و مقتدر و مؤثر در جهان پیرامونش  ایفای نقش می‌کرد. عراق بدونِ حکومت است، در شرایطی که این کشور تاریخی یعنی عراق، در خطر تجزیه و تقسیم بر پایه ”مذهب“ و“نژاد“ به‌سر می برد، به سوی بحرانی کنترل‌ناپذیر پیش می‌رود، زیرا بهره‌برداران از این بحران از قربانیان این بحران قوی‌ترند.
نگاهی به منطقه غربی جهانِ عرب، آرایش صحنه  را چنین به‌نظر می‌آورد: جامعة ”مصر“- این کشور تاریخی و ریشه‌دار- به نوسازی و بازسازی نیاز دارد. این امر مهم به امکان‌های بی‌شماری نیازمند است. مصر انتظار دارد که چنین امکان‌هایی را نخست از کشورهای خلیج (فارس) و به‌طورمشخص از پادشاهی سعودی و امارات متحده عربی و همزمان با آن‌ها از نهادهای بین‌المللی (بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و اتحادیة اروپا) به‌دست آورد. تمامی این نهادها و موسسه‌های بین‌المللی و از جمله کشورهای خلیج (فارس)، تابع سیاست‌های آمریکا هستند. هیچ‌کدام از این انتظارها بدون هزینه محقق نمی‌شوند. مصر در مقابل این کمک‌ها به پرداخت هزینه و تعهدهای سنگین سیاسی ملزم می‌گردد. ایفای ”نقش“ از سوی مصر درحال‌حاضر به‌دلیل مشکل‌های داخلی و کمبودِ توان در برآوردنِ نیازهای مردم، دشوار می‌نماید. این امر مصر را برای مدتی نه چندان کوتاه به‌خود مشغول می‌دارد.
سودان: با جدایی ”جنوب“ و سپس جنگ بدون جبهه در“شرق“ و ”غرب“ سودان با نیروهای جدایی‌طلبی که به‌خاطر نفت حامیان زیادی پیدا کرده‌اند، این کشور در حال حاضر پاره پاره است. بدین ترتیب ”مصر“، اضافه بر مشکل‌های داخلی‌اش، باید تاوان اوضاع سودان را نیز بپردازد. در خصوص مشکل رودخانة ”نیل“ این دو کشور به‌جای همکاری در سود و زیان برای همدگر مشکل می‌تراشند.
 اوضاع فاجعه‌آمیز کشور ”لیبی“ هراسناک تر از آنست  که از نظر دور بماند. فروپاشیِ جامعه‌یی که در یک شخص (قذافی) خلاصه می‌شد، تقسیم نیروهای نظامی و امکان‌های نفتی و ژئوپولیتیک[جغرافیای سیاسی] و گذاشتن آن‌ها در کف دست‌هایی ناپاک را به‌دنبال داشت. اسلحه‌یی که در اختیار این کشور بود از نیازهای بالفعل و بالقوه آن فراتر بود. این سلاح‌ها، غارت شد و به دست نیروهایی افتاد که ترجیح می‌دهند آن‌ها را در خارج از کشور به‌کار برند. نیروهای سیاسی (به‌استثنای نیروهای اسلام‌گرا) حضوری ”سمبلیک“ دارند. نیروهای اسلام‌گرا خود مهم‌ترین نیروی پخش کننده سلاح در منطقه‌اند. این نیروها با تمام توانایی‌شان، این ”اسلحه“ را در مصر از راه صحرای غربی و با گذر از سودان به صحرای سینا و علاوه بر آن در سوریه و لبنان توزیع می‌کنند. در داخل کشور، وضعیت آشوبگرانه اسلحه، امنیتِ ”تونس“ و الجزائر را تهدید می‌کند. زوزه‌های جنگ‌طلبی در این دو کشور به‌دلیل آشوب در لیبی هردم به‌گوش می‌رسد. طبیعی است که این نابسامانی و درهم‌ریختگی نظامی برای همسایگان آن خطرساز است. اختلاف‌های درون جنبش در ”تونس“ و آرامش پیش از توفان در ”الجزائر“، از مرحلة سیاسی تجاوز کرده است و به مرحله‌های نظامی نزدیک می‌گردد. در این میان الجزائر با ”رئیسِ“ ناتوانی که در انتخابات اخیر بر مسند نشست، ماجراجویی‌های سیاسی‌ای را که امکان تبدیل آن‌ها به درگیری‌های نظامی(زیر نظر آمریکا) در هر لحظه وجود دارد، قادر نخواهد بود که تحمل کند.

بدین‌گونه است که کشور‌های عربی به کشورهایی ”بدونِ رئیس“ و ”رئیس‌هایی“ بدونِ کشور، تقسیم گردیده‌اند. در شرایطی که هرکدام از این کشورها با خطرجنگ‌های داخلیِ اعلام‌شده و یا درپیشِ رو مواجه‌اند، زیر ساختارهای اجتماعی محکم و همبستگیِ لازم را برای حل معضل‌هایشان دراختیار ندارند.
تنها امیدِ باقی مانده ”بیداریِ مصر“ است. باهمه مشکل‌ها و دلیل‌های بسیار بر عدم توانایی این کشور، و در رأس آن‌ها مشکل‌های اقتصادی، مصر به‌ایفایِ نقشِ بی‌بدیلش قادر خواهد بود. مصر هم ”آغاز“ و هم ”سرانجام“ است، کشوری که مشروعیتِ ”تاریخی“ و خصیصه‌های به‌اثبات رسیده‌اش در طولِ تاریخ  انکارناپذیر است.
در خصوصِ ”دموکراسی“ در کشورهای عربی باید گفت: جز واگذاریِ آن به آینده‌یی که در این کشورها حکومت‌هایی ”واقعی“ و ”برحق“ بر سرکار آیند، چاره‌یی نیست

به نقل از ”نامه مردم“ 949، 26 خرداد ماه 1393

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا