تأملی بر نقشِ امپریالیسم در تحولهای منطقه خاورمیانه: رژیمِ ولایتفقیه و احیایِ مناسبات با غرب، و نقشِ آن در تحولهای منطقه
حسن روحانی، پس از مذاکرات وینِ ۵، در خصوص اهمیتِ احیای روابط جمهوری اسلامی با امپریالیسم گفت: ”توافق نهایی با ۵+۱ از بزرگترین توافقات سیاسی در منطقه و جهان است.“ در واقع نیز چنین است و حلوفصل مسئلة هستهای با غرب- خصوصاً با آمریکا- مرحلة نوینی در روابط رژیم ولایی با امپریالیسم بهویژه آمریکا خواهد بود. داعش و تحولهای عراق حرکتی از سوی امپریالیسم برای تغییر توازن کنونیِ قدرت در منطقه و بخشی از سیاست سلطه جویانة امپریالیسم است.
خاورمیانه، یکی از پراهمیتترین منطقههای جهان بهلحاظِ ژئوپلتیک[جغرافیایِ سیاسی]، در دهة دوم سدة بیستویکم در آتش مداخلهجوییِ امپریالیسم، نزاعهای فرقهای و مذهبی، و رقابتهای پرتنشِ منطقهای میسوزد. رویدادهایِ اخیر در عراق و تحرکات جریان تروریستیِ داعش، اوضاع بسیار خطرناکی را نه تنها در کشور عراق، بلکه در سراسر منطقة خاورمیانه و کشورهای حاشیة خلیجفارس پدیدآورده است.
برخلافِ تبلیغات هدفمند و فریبکارانة امپریالیسمِ خبری و محفلهای ارتجاعیِ [رسانهای و سیاسی]، “داعش“ پدیدهیی “اتفاقی“ و یا صرفاً “عصیان“ی در برابرِ تبعیضهای مذهبی و یا محصولِ بلافصلِ تفاوتِ گرایشهای مذهبی- قومی، و یا پیامدِ تبعیضهای مذهبیای که پس از تجاوز نظامی آمریکا[به عراق در ۲۰۰۳] همچون زخمی چرکین سر بازکرده باشد و یا فقط نتیجة فسادِ مالی، رشوهخواری و بیکفایتیِ دولتها نیست و نمیتواند باشد. بهظهور رساندنِ پدیدة فرقهگراییِ مذهبی [و رواجِ آن] در خاورمیانه- درحکمِ دستاویزی با هدف استعمار خلقهای زیر ستم این منطقه-سابقهیی طولانی دارد. استعمار انگلیس در سدة نوزدهم و سالهای آغازینِ سدة بیستم [میلادی]، از فرقهگرایی، بهویژه نوعِ مذهبیِ آن، بهمنظورِ تحکیم استیلایِ خود و غارتِ ثروتهای منطقه بسی سود برد. استعمار با شعارِ “تفرقه بینداز و حکومت کن“، بین خلقهایی که با وجودِ همة تفاوتهایی که با هم داشتند، در طول قرنها در مجاورت و مراوده باهمدیگر سپری کردهبودند، بذرِ نفاق، خشونت، و جنگ پاشید. سیاستِ استعماریِ انگلیس و دیگر دولتهای گسترشجو و استیلاطلب (روسیه تزاری، فرانسه، بلژیک، هلند، وجزآنها) در آسیا و آفریقا، بدونِ دامن زدن به فرقهگرایی و برپاییِ نزاعهای مذهبی، طایفهای، قومی، و سیاسی، بهپیش برده نمیشد. تاریخِ میهن ما و نیز تاریخ خلقهای همسایه، برادر و دوست ما در منطقه، در طول سدههای نوزدهم و بیستم[میلادی] مملو است از دسیسهچینی و توطئههای استعمار و امپریالیسم در تقویت و تشویق نزاعهای فرقهای در شکلهای مختلفِ آن.
امپریالیسم برای غارتِ منابع گوناگون خلقها و بهزانو درآوردنِ مقاومتشان در کارزارِ این غارت، از این ابزار همواره بهره برده است و اکنون نیز بهره میبرد. در دوران ما، مداخلهجویی و تجاوزگریِ امپریالیسم [در منطقه و کشورهای مورد نظرش] با بهانه و زیر پوشش “هدفهای بشردوستانه“، مخالفت با “دیکتاتوریها“ و نظایر آن، انجام میشود؛ اما در پسِ این بهانهها، استتارها، و تبلیغات عوامفریبانه، هدفِ واقعی چیزی نیست جز استیلاگری در مسیرِ غارت و چپاولِ ثروت خلقها! آنچه امروز زیر نام “داعش“ و “نزاع فرقهای- مذهبی“ در عراق، سوریه، لیبی، یمن- و منطقههای دیگر- مشاهده میکنیم، از سیاست امپریالیسم برای تسلط بر بازارهای پرسود این کشورها و واداشتنِ خلقهای آنها به پذیرشِ این سلطه در جهتِ حفظِ “نظم نوین جهانی“، جدا نبوده و نیست. دراین زمینه تجربههای تاریخی کم نیست. نگاهی دوباره به این تجربهها برای درک بهتر روندهای کنونیِ رویدادها در منطقه، از اهمیت جدی برخوردار است. کارل مارکس، با نبوغ ستایش برانگیزش، ماهیتِ تجاوزهای استعماری در سدة نوزدهم [میلادی] را در خلال جستارهای پرشماری نشان داده است. او در مقالهیی به تحلیل علتهای مداخله و تجاوز نظامی انگلیس به ایران (در دوران ناصرالدین شاه قاجار) میپردازد و مینویسد: ”اعلان جنگ انگلستان، یا در واقع شرکت هندِ شرقی به ایران در حقیقت تکرار ضرباتِ غدارانه و گستاخانة دیپلماسیِ انگلستان در آسیا است که در اثرِ آن انگلستان مالکیت خود را بر این قاره گسترانیده است. بهمحضِ اینکه شرکت هندِ شرقی چشم طمع به دولتی مستقل و مختار، یا به منطقهیی بدوزد که [برای این شرکت] دارای منافع سیاسی و تجاری[باشد] یا صاحب منابع زر و زیور بوده باشد، قربانی، به تجاوز به فلان و بهمان- خیالی، یا واقعی- و یا تخلف از قول و قراری وهمی و یا اهانتی جبرانناپذیر[به این شرکت] متهم میشود و به دنبال آن[با آن دولتِ مستقل و مختار] جنگ اعلام میگردد… از سالیان دراز انگلستان در خلیجفارس موقعیتی برای خود دستوپا کرده است، [و] حتی جزیرة خارک واقع در آبهای شمالی [خلیجفارس] را بهتصرف درآورده است… [انگلستان] جزیره خارک را به مثابة مرکز تجاری ترکیه، عربستان و ایران میپنداشت.“ مارکس در ادامه این مقاله به دسیسههای تفرقهافکنانه اشاره میکند و مینویسد: “انگلستان مدت نیم قرن پیوسته سعی داشته است نفوذ خود را در کابینة شاهان ایران استقرار بخشد… علاوه بر دسیسههای روسها، فرانسه نیز [در این مورد] جایگاه مهمی دارد و در میان این سه نابکار، انگلستان از آنهایی است که ایران باید بیش از همه ازآن بیمناک باشد.”۱
اشارة نمونهوار به مقالة مارکس، برای درک ماهیت پدیدههایی که اکنون در سدة بیستویکم و در منطقه زیر نام فرقهگرایی شاهدیم بااهمیت است. از اینروی، آنچه با عنوان درگیریهای مذهبی- قومی در عراق و دیگر کشورها باشدت جریان دارد، در درجه اوٌل نتیجه مداخلة امپریالیستی و جنگهای تجاوزکارانه بوده است، و هدف از برپاییِ آنها تسلط بیشتر بر منابع نفت و گاز و تحکیم موقعیت امپریالیسم است. استیلای داعش و دیگر گروههای تروریستی بر برخی میدانهای نفت سوریه و عراق و فروش نفت بهوسیلة این گروهها، عملاً بهمعنای تجزیة این کشورها و گام نخست بهمنظورِ سرهمبندیِ کشورهای کوچک با مرزهای ساختگی میتواند باشد. فراموش نکنیم که، “داعش” در حالی که به قتلوغارت مشغول است، همزمان، نفت هم صادر می کند. اسرائیل، با کمک آمریکا، به ائتلاف و نزدیک شدنِ نیروهای مختلف فلسطینی واکنش منفی نشان میدهد و با تجاوز به مناطق فلسطینی نشین و کشتارِ ساکنانِ آنها، میکوشد با شکاف انداختن بین نیروهای فلسطینی، از قوت گرفتنِ حزبها و سازمانهای راستین و مترقیِ عضو “سازمان آزادیبخش فلسطین” مانع گردد. همة اینها اقدامهاییاند در راستای بهوجود آوردنِ “خاورمیانه جدید“. داعش بیش از هرچیز دیگری محصول مستقیمِ سیاستهای امپریالیستی در منطقة خاورمیانه است. اینکه چرا در این لحظة معین ناگهان عراق مورد یورش این جریان تروریستی قرار میگیرد، پرسش بهجا و اصولیای است. برآمدنِ ”داعش“ و یورشِ آن به عراق را باید در متن و بَطنِ تحولهای منطقه بررسید، که عبارتند از: سرنوشت روندِ جهانیسازی و نیز سستی گرفتن بیشازپیشِ “نظم نوین جهانی“ امپریالیسم در اثرِ کنش و واکنشهای جدی به آن در فضای مناسبات بینالمللی، وجودِ گروه کشورهای ”بریکس“ [برزیل، روسیه، هند، چین، و آفریقایجنوبی] و توانِ آن در تغییر توازن قدرت در عرصة بینالمللی، و نیز روندهای تحول در منطقه بهویژه درپیش گرفتنِ سیاست احیایِ مناسبات با امپریالیسم از سوی رژیم ولایت فقیه.
حسن روحانی، پس از مذاکرات وینِ ۵، در خصوص اهمیتِ احیای روابط جمهوری اسلامی با امپریالیسم گفت: ”توافق نهایی با ۵+۱ از بزرگترین توافقات سیاسی در منطقه و جهان است.“ در واقع نیز چنین است و حلوفصل مسئلة هستهای با غرب- خصوصاً با آمریکا- مرحلة نوینی در روابط رژیم ولایی با امپریالیسم بهویژه آمریکا خواهد بود. داعش و تحولهای عراق حرکتی از سوی امپریالیسم برای تغییر توازن کنونیِ قدرت در منطقه و بخشی از سیاست سلطه جویانة امپریالیسم است. این مرحلة نوین در روابط رژیم ولایی با آمریکا، معادلههای تاکنونیِ منطقه را تغییر میدهد و این بازگشتِ علنیِ رژیمِ ایران به صف بندیِ متحدان آمریکا، توازن قوا در منطقه را دستخوش تحول میکند و همین تحول، برای عربستان و ترکیه از جنبههایی گران آمده است و پذیرفتنی نیست.
در صفبندیهای جدید و تنظیمات امنیتی، سیاسی و اقتصادی [در منطقة خاورمیانه] بهسرکردگیِ امپریالیسم آمریکا، رژیم اسلامی ایران با اهرمهایی که دراختیار دارد، میتواند نسبت به ترکیه و عربستان به میزان معینی دست بالا را داشته باشد. این تفوق، مورد تایید و قبولِ همة شرکا و متحدانِ منطقهای و بینالمللیِ آمریکا بهویژه ترکیه و عربستان نیست. ”داعش“، اهرمِ رقیبهای منطقهایِ جمهوری اسلامی بهمنظورِ مهار، کنترل، و فرو آوردنِ دستِ بالای رژیم ایران در صفبندیهای تازه شکل گرفتهای است که از سوی امپریالیسم آمریکا و بهسرکردگیِ آن انجام شده است. بیجهت نبود که در همان نخستین روزهای تاختوتاز و قتلوغارت داعش در شمال و شمالغربِ عراق، جو بایدِن، معاون رئیس جمهور آمریکا، باردیگر طرحِ ادارة کشور عراق در قالب یک کنفدراسیون را پیش کشید و مورد تاکید قرار داد. این درست است که جریانهای ماوراءِ ارتجاعی و تروریستیای مانند ”داعش“ از زمینههای موجود عینی و اجتماعیای چون تبعیضهای مذهبی در عراق بهره میبرند و تغذیه میکنند، اما عامل اصلیِ بهوجود آوردن، تقویت، و تحرکات این گروه و گروههایی نظیر آن، امپریالیسم است. اینک امپریالیسم درپیِ تسلط بر منطقه و تحکیمِ موقعیتِ خود در آن است. در واقع، “داعش”، “فرقهگراییِ مذهبی”، سیاستهایِ درپیشگرفتهشده از سویِ حکومتهای جمهوریاسلامی، ترکیه و عربستان، تمامی، در خدمتِ منافع آمریکا و متحدانِ آن بوده است و با این منافع همسویی دارند.
فرقهگراییِ مذهبی و نزاعهای فرقهای برای تسلط بیشتر بر منطقه و عملی کردنِ طرحهایی مانند ”خاورمیانه جدید“، از سوی امپریالیسم مورد استفاده قرار میگیرند. فراموش نکنیم که، تازاندنِ نزاعهای فرقهای و برافروختنِ آتش جنگ و دامنهدار کردنِ خونریزی در خاورمیانه از روند کنونیِ دیگر رویدادهای جهان جدا نیست. درگیریهای خونبارِ اوکراین، رویدادهای جنوبشرق آسیا و نقش روزافزون و تنشزای میلیتاریسم ژاپن با کمک آمریکا در حوزة اقیانوس آرام، جنگهای محدود و نزاعهای دامنهدار قومی در آفریقا، تجاوزِ مکرر نظامی محدودِ فرانسه و ناتو در آفریقا، و جنگ و جنایت در خاورمیانه بهویژه عراق و سوریه، همگی، حلقههای بههم پیوستة زنجیرهیی از مداخلهها و تجاوزهاییاند که امپریالیسم، در دهه دوم سدة بیستویکم، برای بازتقسیمِ بازارها و غلبه بر بحرانِ حاد و طولانیاش سببساز و برپادارندة آنها بوده و هست. لنین، در اثرِ نبوغآمیزش به نام: امپریالیسم، بالاترین مرحلة سرمایهداری، با دقتی موشکافانه نوشته است: “ما دورانِ خاصی را میگذرانیم که دوران سیاستِ جهانیِ استعماری است و با مرحلة جدیدِ رشد سرمایهداری، یعنی با سرمایة مالی، محکمترین پیوند را دارد… وقتی از سیاستِ استعماریِ سرمایهداری سخن میرود، باید متوجه بود که سرمایة مالی و سیاستِ بینالمللیِ مربوط به آن، خلاصهاش مبارزه میان دول بزرگ برای تقسیمِ اقتصادی و سیاسیِ جهان است.“۲ لنین در پیشگفتار این کتاب با صراحت تاکید میکند: “میخواستم امیدوار باشم که کتاب من به درکِ یک مسئلة بنیادیِ اقتصادی، یعنی ماهیتِ اقتصادیِ امپریالیسم، که بدون بررسی آن درک هیچیک از نکتههای مربوط به ارزیابیِ جنگ امروزین و سیاست امروزین میسر نیست، یاری رساند.“ ۳
ظهورِ ”داعش“ و جنگ داخلی در عراق و سوریه، که در چارچوب طرحِ ”خاورمیانة جدید“ و تشکیل کشورها و دولتهای کوچک، ضعیف، و گوش بهفرمانِ امپریالیسم در دهة دوم سدة بیستویکم روی میدهند، واقعیت دیگری را نیز بهاثبات میرسانند و آن اینکه، حکومتهای مبتنی بر دین و اسلامِ سیاسی- و بهطورکلی حکومتهایی که دین در آنها دخالت میکند و نفوذ دارد- بههر شکلِ آن، چه نوع ولایت فقیهیاش، چه صورت طالبانیِ آن، و چه بهشکل بسیار نفرتانگیزِ داعش، اخوانالمسلمین، وجزاینها، جز به فاجعههایی که با آنها روبهروییم نینجامیدهاند. حکومت دینی و اسلام سیاسی در جهان معاصر در خدمت منفعت و میل امپریالیسم جهانی قرار میگیرند و فاجعههایی بزرگ برای خلقهای منطقه را زمینهساز بودهاند. حقیقت اینکه اسلام سیاسی و درگیریهای قومی- مذهبیِ پیوندیافته با منافع امپریالیسم سببِ تجزیه کشورها و موفقیتِ طرح “خاورمیانه جدید“ میشوند. نزاعهای فرقهای و جنگ و خونریزی در منطقه و پیدایش و رشد جریانهای تبهکار و جنایتپیشهیی مانند داعش را باید در متن و بَطنِ حقیقتِ پیشگفته باید تحلیل و ارزیابی کرد.
۱. پنج مقاله، مارکس و انگلس دربارة ایران، ترجمة داور شیخاوندی، چاپ اول، پاییز ۱۳۷۹، صفحههای ۲۳- ۲۴.
۲و۳. لنین، امپریالیسم، بالاترین مرحلة سرمایهداری، ترجمة محمد پورهرمزان، چاپ جدید، انتشارات حزب تودة ایران، پاییز ۱۳۹۰، صفحههای ۱۱۲-۱۲۲ و صفحه ۲۰.
به نقل از ”نامه مردم“ 951، 23 تیرماه 1393