شصتویک سال از کودتایِ ننگینِ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گذشت: چرا «سعید حجاریان»ها نمیخواهند درسهای واقعیِ کودتایِ ۲۸ مرداد را بازگو کنند؟
کار پژوهشیِ «آبراهامیان» در کتاب «کودتا»، بر اساس سندهای غیرقابل انکاری نشان میدهد که «اسلام سیاسی» در آن زمان نقش و عملکردی محافظهکارانه و ارتجاعی داشته است.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، یکی از کلیدیترین رخدادهای تاریخ ایران است، چرا که امپریالیسم جهانی با انجام این کودتا، در تعامل نزدیک با نیروهای مرتجع داخلی، یکی از مهمترین فرصتها برای برپاییِ دموکراسیای پایدار و پیگیریِ راه رشدِ اقتصادیای مردمی را از مردم میهن ما گرفت. کودتای ننگین ۲۸ مرداد، با تحمیلِ دیکتاتوری ۲۵ ساله شاه و ساواک بر ایران، ترور و سرکوب را بر فضای اجتماعی و سیاسیِ کشور مسلط کرد و بهگونهای ماهوی بر تمامی روندهای سیاسی و اقتصادی – اجتماعی آتیِ میهن ما تأثیر گذاشت. سرکوبِ نیروهای ملی و مترقی از سوی رژیم دیکتاتوری شاه، خلأیی را باعث گردید که در آن، عاملهایی که در شکست انقلاب بهمن ۱۳۵۷ مؤثر واقع شدند، نطفهبندی کرد.
حزب تودهٔ ایران بر این باور است که، کودتایِ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در یکی از مهمترین برهههایِ تاریخ معاصر ایران، پیریزیِ پایههای دموکراسیسازی در شئونِ سیاسیِ کشور و روندِ تثبیتِ حق حاکمیتِ ملی را بهصورتی خشن و آشکار متوقف کرد و دیکتاتوریِ شاه را، در جهتِ تأمین منافع راهبردیِ کشورهای خارجی، به کشور ما تحمیل کرد. پس از گذشت ۶۱ سال از این رویدادِ فاجعهبار و با وجودِ سرنگون شدنِ رژیم پهلوی بهوسیلهٔ انقلاب مردمی بهمن ۱۳۵۷، هنوز کشور ما در چنبرهٔ رژیمی دیکتاتوری گرفتار است. در مقطع ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آنچه که مسیر و سرانجام رویدادهایِ پیشِ رو را تعیین کرد، مسئلهٔ توازنِ نیروهای سیاسیِ درون کشور و درجهٔ همکاری بین این نیروها بود. درمجموع، دخالتهای مستقیم و غیرمستقیم آمریکا و انگلیس- که هدف اصلیِ این دخالتها حفاظت از منافع اقتصادیشان در کشور ما بود- سرانجام درتعیینِ توازن نیروهای سیاسی در ایران به نفع ارتجاع، درحکم عاملی کلیدی، عمل کرد. اشتباههای تاکتیکی نیروهای سیاسی ملی و چپ، و بهخصوص ناتوانیِ آنها در برپاییِ جبههٔ متحد در این مقطع، عاملی تعیینکننده در پیروزیِ کودتای آمریکایی – انگلیسی گردید. میتوان گفت که هنوز هم از رویدادهای سالهای نزدیک به کودتایِ ۲۸ مرداد درسهای لازم گرفته نشده است و بهطورمشخص، در طیفی از نظریهپردازان، حرکتها و نظرهایی را میتوان دید و شنید که در جهت جلوگیری از درسگیریهای لازم و غیرشفاف کردنِ درک اهمیتِ اتحاد نیروها پیرامون خواستهای مردم عمل میکند. برای مثال، در سالروز کودتایِ ۲۸ مرداد امسال، در روزنامههای مجاز کشورمان، تحلیلهایی میخوانیم که دانسته یا نادانسته، نکتههایی سطحی و مبتذل دربارهٔ این کودتا پیش میکشند و از تحلیل و یا حتی اشاره به مسئلههای کلیدیای که به وضعیت کنونی نیز میتوانند ربط پیدا کنند، طفره میروند. مصاحبهٔ «سعید حجاریان»، در روزنامه شرق، ۲۸ مرداد ماه، از این جملهاند. همینطور در چند سال گذشته تحلیل گران راستگرای و هوادارانِ سینهچاکِ نولیبرالیسم اقتصادی، مانند صادق زیبا کلام، موسی غنینژاد و رجبعلی مزروعی، بهطورِحساب شده، برای ترویج الگوی «بازار آزاد»، در تحلیلِ علل شکستِ جنبش ملی شدن نفت و انجام کودتا این نظریه را پیش میکشند که مسئلهٔ نفت را «مصدق» نمیبایست به مسئلهیی ملی تبدیل میکرد و او میتوانست با انگلیس به توافقی تجاری برسد [بهعبارتی دیگر، همین نظریهیی که اکنون در مورد خصوصیسازیِ صنعت نفت پیش کشیده میشود].
بازخوانیِ «سعید حجاریان» از رویداد کودتایِ ۲۸ مرداد، در مصاحبهاش با روزنامه شرق- با استفاده از مفهومپردازیهایی گنگ و سادهگیرانه در مورد عملکردِ نیروهای سیاسی- به این نتیجه میرسد که روی دادنِ «کودتا» بههرحال محتوم بود و امکان تکیه به مردم بهمنظورِ بهوجود آوردنِ اتحاد را منتفی میداند. سعید حجاریان مسئلهٔ توازن نیروها در برهه کودتای ۱۳۳۲ را تنها به کنشهای درونیِ جبهه ملی و روحانیون محدود میکند، و از توضیح دقیق در مورد نیروهای مطرحی که در صورتِ اتحاد عمل میتوانستند از ساقط شدن دولت مصدق جلوگیری کنند، طفره میرود. برای مثال، حجاریان به نقشِ بسیار فعال حزب توده ایران در مقام نیرویی مطرح و دارای پایگاهِ وسیع اجتماعی اشارهیی نمیکند. در صورتیکه تلاشهای شبانه روزیِ حزب توده ایران برای برپاییِ جبههٔ متحد، یکی از علتهای اصلیِ نگرانی آمریکا و انگلیس از فعالیتهای حزب توده ایران بود. در برابر این سؤال بسیار مهم: «به اعتقاد شما کودتا چه تاثیری در سپهر سیاسی ایران داشته است و اینکه آیا کودتا اساساً گریزناپذیر بود و در هر شرایطی اتفاق میافتاد یا این امکان وجود داشت که جلوی کودتا گرفته شود؟» حجاریان اوضاع را بدین صورتِ مخدوششده توضیح میدهد: «… آمریکاییها از شرایط راضی نبودند و تودهایها نوعی وحشت بین مردم انداخته بودند.» حجاریان در جواب به سؤالهای زیر نشان میدهد که نه تنها منکرِ امکانِ نجات دولت مصدق بهوسیلهٔ جبهه متحد است، بلکه عملاً تداوم دولت مصدق را کم اهمیت و غیر ممکن جلوه میدهد: «ماندگاری دولت ملی دکتر مصدق تا چه اندازه در آینده سیاسی کشور میتوانست تاثیرگذار باشد؟» حجاریان: «دولت دکتر مصدق دولت ضعیفی بود، اگر هم میماند باز هم دچار مشکل میشد. هرجومرج میشد و مصدق نمیتوانست کار را جمع کند. در داخل جبهه ملی هم انشقاق ایجاد شده بود. روحانیت هم با دکتر مصدق بد شده بود. بعید بود که بتواند کشور را جمع کند.»
هستهٔ نظریِ نظریه پردازان اسلام سیاسی از نوع سعید حجاریان را میتوان در جواب به سؤال زیر مشاهده کرد که معتقد است، تنها شکلی که تاریخ کشور ما میتوانست بهخود بگیرد، ناگزیر از مسیر انقلاب ۱۳۵۷ [به زعم هم فکران حجاریان از نوع انقلاب اسلامی] میتوانست باشد: «آیا میتوان گفت اگر کودتای ۲۸ مرداد رخ نمیداد، هرگز جامعه ایران به انقلاب ۵۷ نمیرسید؟» پاسخ: «بله، به آنجا نمیرسید. هرجومرج میشد و همان کودتا به نوعی دیگر، چندماه بعد اتفاق میافتاد.» و نیز به این سؤال: «شما بههر حال معتقدید کودتا در ایران رخ میداد؟» جواب میدهد: «بله، کودتا اتفاق میافتاد.»
این نوع سؤال، و پاسخ حجاریان، در جهت پیشگوییِ دقیق اینکه خط سیرِ تاریخ در غیاب کودتای ۱۳۳۲ چه شکلی میگرفت، کاری است غیر علمی و عبث، اما سؤال مهمتر که میتوان و باید به آن پاسخی دقیق داد این است که، سقوط دولت ملی دکتر مصدق بهدلیل کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چه تأثیری بر روند انقلاب مردمی بهمن ۱۳۵۷ داشت؟ در پاسخ به این سؤال، ما معتقدیم که،با از بین رفتن یک حکومت ملی در مرداد ۱۳۳۲ و مهمتر اینکه عقبگردِ فرایندهایی که در سطح جامعه توانسته بودند برخی از مبانی دموکراسی و آزادی را بنا کنند و یا حداقل اهمیت این مبانی را در برابر نیروهای سیاسی مطرح سازند، امکان یادگیری و پرورش فعالیت سیاسی و اجتماعی در چارچوبی دموکراتیک را برای نیروهای سیاسی و نیروهای اجتماعی در ایران از بین برد. همینطور برهه ۱۳۳۲ دربردارندهٔ تجربهیی گرانبها برای تمامی نیروهای سیاسی در مورد اهمیت برپاییِ اتحادهای تاکتیکی در سطح ملی بود. برای مثال، میتوان به خیزش مردمی تیرماه ۱۳۳۱ [باهمکاری نیروهای ملی، چپ و مذهبی] اشاره کرد. برخلاف تحلیل بدبینانه و سادهپندارانهٔ سعید حجاریان، در صورت شکستِ کودتا و تداوم دولت دکتر مصدق، حداقل میتوان گفت که زمینهٔ لازم برای تمرین و پرورش اتحادهای تاکتیکی بین جبهه ملی و حزب توده ایران در دفاع از حق حاکمیت ملی فراهم میشد. با شکستِ کودتا، که حزب ما برای تحققِ آن با فداکاری امکانهای مشخص و بسیار مهمی را در اختیار دکتر مصدق قرار داده بود، دیگر برای شخص دکتر مصدق و یارانش کاملاً آشکار میگردید که آمریکا دشمن اصلی قدرتمند است [نه فقط انگلیس] و دوستیِ حزب توده ایران پایدار است، اما کودتا این دو نیروی مهم را بهشدت سرکوب کرد. روشن است که شکستِ کودتا به پایان گرفتنِ پیش داوریهای اشتباه میان این دو نیرویِ سیاسیِ میهندوست و مترقی منجر میشد. در این صورت، با دفعِ هجوم امپریالیسم و طردِ سلطنت بههمراهِ «جدایی دین از سیاست»، تاریخِ کشور ما حداقل امکانِ شکلگیری در چارچوبی پیشرفتهتر را پیدا میکرد. اگر این تحلیل تاریخی را در کنارِ تجربهٔ انکارناپذیر عملکردِ مخربِ «اسلام سیاسی» در برههٔ بعد از انقلاب ۱۳۵۷ تا کنون قرار دهیم، تنها به یک استنتاج منطقی میتوان رسید، و آنهم اینکه، شکستِ انقلاب مردمیِ ۱۳۵۷ بهدست رهبر روحانیت، ارثیهٔ کودتایِ مرداد ۱۳۳۲ است، و دیکتاتوریِ ولایت فقیه معلولِ دیکتاتوریِ شاه و تداومِ آن بهشیوهٔ دیگری است.
نظریهپردازان و فعالان سیاسیای از سنخِ «سعید حجاریان» که بهشکلهای مختلفی به طیفی از «اسلام سیاسی» وابستهاند، درعمل نشان دادهاند که با تغییرهای بنیادی بهقصدِ دموکراسیسازیِ از پایین به بالا مخالفاند و حتی مماشات با دیکتاتور و رفرمهای سطحی را ترجیح میدهند. ازاینروی، آنان درعمل و نیز بهراههای گوناگون، از توضیحگریِ دقیق دربارهٔ تاریخ معاصرِ کشورمان، که یکی از نتیجههای آن بهرهگیری از تجربههای ارزشمندِ جنبشِ مردمی در جهت نضجِ ایدهٔ برپاییِ جبههٔ متحد بهمنظورِ گذر از دیکتاتوری به سوی دموکراسی میتواند باشد گریزانند. واقعیت این است که، مسئلههای موجود پیرامون کودتای ۲۸ مرداد را دیگر با این چنین سادهانگاریها بر اساسِ شایعههای ساختهپرداختهٔ سازمان «سیا» و «اینتلیجنس سرویس» و دستگاههای تبلیغاتی رژیم شاه و بازتولیدشدههایشان از سوی دستگاههای تبلیغاتی رژیم ولایی، نمیتوان توضیح داد. در چند سال گذشته، بهطورِعمده بر اساس پژوهشهایی سیستماتیک و همچنین در نتیجهٔ افشا یا از حالت محرمانه خارج شدن و انتشارِ عمومی یافتنِ بسیاری از اسناد حساسِ محرمانه، سرانجام پژوهشگران معتبری توانستهاند از نقشِ نیروهای داخلی و خارجی، بهخصوص فرایندهای کلیدیِ بهلحاظِ زمانی نزدیک به سالهای پیش و پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تصویری بسیار دقیق ارائه دهند. در این زمینه، اثرِ پژوهشی و پر اهمیتِ پرفسور «یرواند آبراهامیان»، به نام «کودتا»، که در سال ۱۳۹۲ منتشر شده است، با کنار زدنِ انبوهِ شاخوبرگهای فرعیِ این رویدادِ تاریخی، توانسته است بدنهٔ اصلی کودتا و دلیلهای عمدهٔ رخ دادنِ آن، و همراه با آن، جهتگیریِ نیروهای مطرح در این دوران را- بر اساس دادههایی انکارناپذیر- نشان دهد. این اثر بسیار جالب و مهم، مجالِ سفسطهبافی و داستانسرایی – بر پایهٔ مدعیاتی دروغین – را از طیفهای مشخصی از نظریهپردازانی مانند «صادق زیباکلام» و برخی چپهای سابق که منکرِ وجودِ امپریالیسماند و همچنین پدیدههایی مانند حجاریان، که هنوز بهدنبالِ تطیهرِ نقش منفیِ «اسلام سیاسی»اند، گرفته است. بی جهت نیست که ترجمه بسیار مخدوشی از کتاب کودتا (بهوسیلهٔ محمد ابراهیم فتاحی) که یافتههای پژوهشگرانه و حتی سندهای ارائه شده در نسخهٔ اصلی کتاب را وارونه نشان میدهد، اجازه چاپ و نشر میگیرد، اما ترجمهٔ ناصر زرافشان حتی در نمایشگاه کتاب (۱۳۹۳) اجازهٔ ارائه پیدا نمیکند. این کتاب که بهلحاظِ ارائهٔ انبوهی از سندها و نتیجهگیریهای منطقیِ مبتنی بر این سندها در نوعِ خود کمنظیر است، بی شک میتواند در حکمِ مرجعی معتبر برای رویدادِ تاریخیِ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دانسته شود. اگر در سالروزِ کودتای ۲۸ مرداد اشارهیی همراه با تأمل به این کتاب نمیشود تعجبی ندارد، زیرا ازجمله نظریهپردازانِ عرصهٔ پژوهش در زمینهٔ این رویداد کسانی مانند «صادق زیباکلام»اند که معتقدند جمعآوریِ اسناد بیشتری لزوم ندارد. او در مقالهاش (در روزنامه شرق، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳) آنچه را «آبراهامیان» بسیار شفاف و مستند ارائه میکند حاضر نیست بپذیرد، زیرا استخوانبندیِ نظریههایش را درهم میشکند. او، بنا به روالِ معمولش که از زیر ضربه خارج کردنِ حرکت مشترکِ امپریالیسم آمریکا – انگلیس است، و همچنین بهمنظورِ کماهمیت جلوه دادنِ کارِ پژوهشیِ «آبراهامیان»، این سؤال را مطرح میکند: «آیا اساساً نیازی به اسناد و مدارک بیشتری برای نشاندادن نقش آمریکا و انگلستان در کودتای ۲۸ مرداد وجود دارد؟» و مقالهاش را با این سؤال ادامه میدهد که، در روزِ کودتا «طرفداران مصدق کجا بودند؟» باید گفت که هر دو سؤال «زیبا کلام» را کتاب کودتا بهطورِدقیق جواب داده است. باید یادآور شد که، کتاب کودتا با ارجاع به بیش از ۸۰۰ سند، نتیجهگیریهای مشخصش را با خواننده درمیان میگذارد. مجموعهٔ این سندها دربردارندهٔ سندهای جدیدی است که به مدارک و بخشنامههای «شرکت نفت انگلیس و ایران» (شرکت «بی پی اویل» کنونی) ارتباط دارد و به «دانشگاه واریک» (انگلستان) اهداء گردیده است. این سندها، اوضاع سیاسی و شرایط آن دورانِ ایران همراه با اطلاعات مبادلهشده بین این «شرکت» [«شرکت نفت انگلیس و ایران»] و کنسولگریهای انگلیس در خرمشهر و شهرهای دیگر منطقهٔ نفتخیز خوزستان و «سفارت انگلیس» [در تهران] را بهطورِدقیق و با جزئیاتشان نشان میدهند. «آبراهامیان» در کتاب کودتا به اهمیتِ اطلاعاتِ جمعآوری شده بهوسیلهٔ «دکتر حبیب لاجوردی» – و دیگر محققان- در جهت شفاف سازیِ تاریخ کودتایِ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز اشاره میکند.
واکاویِ کار پژوهشیِ «آبراهامیان» در کتاب کودتا، خارج از ظرفیتِ این نوشتار است، بااینهمه، در ادامهٔ این نوشتار، دربارهٔ چالشهایِ فراروی جنبشِ مردمی و مسئلههای کنونیِ مرتبط با گذر از دیکتاتوری ولایی و دفاع از حق حاکمیتِ ملی، بهاختصار، به یافتههای این کتاب اشاره میکنیم. این یافتهها، نحوهٔ بازخوانیها و نتیجهگیریهای ظاهراً مخدوش اما حسابشده در مورد نقشِ نیروهای سیاسی و فرایندهای برههٔ زمانی ۱۳۳۲ را که عامدانه اهمیتِ اتحاد بین نیروهای های ملی و چپ را نادیده میگیرند، افشا میکند. برخی از این یافتهها در زیر میآیند:
۱. طرفهای مذاکرهکننده با ایران- دولت انگلیس و «شرکت نفت انگلیس و ایران»- هیچگاه گزینهٔ اقتصادی و تجاریای را در برابر دولت مصدق قرار ندادند تا بر اساسِ آن حقِ «کنترل بر استخراج و قیمت فروشِ» [نفت ایران] به ایران واگذار گردد. در بهترین حالت، انگلیس در مورد افزایشِ درصدِ سهم ایران – آنهم نه بنابر حجمِ استخراج نفت، بلکه از محلِ سودِ نهایی (پس از کسرِ مالیات به دولت و کسرِ بودجهٔ ذخیرهٔ شرکت [«شرکت نفت انگلیس و ایران»]) حاضر بهمذاکره [با مصدق] بود.
۲. «آبراهامیان» بهطورِدقیق و مستند نشان میدهد که، مسئلهٔ کلیدی برای انگلیس- وهمینطور برای آمریکا، که سر انجام آنها را بهاجرایِ کودتای ۲۸ مردادماه زیرِ نامِ رمز «آژاکس» مصمم کرد – بههیچوجه بر آمده از کنشهای جنگِ سرد و یا بهاصطلاح «خطر کمونیسم» نبود، بلکه مسئلهٔ اصلی به منافعِ حیاتی اقتصادی شرکتهای انحصاریِ نفتی مربوط میشد. [درصورتِ واگذاریِ حقِ «کنترل بر استخراج و قیمت فروش» نفتِ ایران به ایران] پیامدهای اقتصادی [این واگذاری] و دادخواهیِ دیگر کشورهای [نفتخیز] جهان همراه با خواستِ واگذاریِ حق «کنترل بر استخراج و قیمت فروش» نفتشان، برای آمریکا و انگلیس خط قرمز بود. کتاب کودتا نشان میدهد که تیم مذاکرهکنندهٔ ایران بهرهبریِ «دکتر مصدق» نیز از ابتدا تا انتها [یِ مذاکرات] بر این اِعمالِ حقِ حاکمیت ملی ایران پایفشرد و آن را غیرقابل چشمپوشی اعلام کرد. در این رابطه، کتاب کودتا بر پایه سندهای گوناگون نشان میدهد که باوجود بهاصطلاح «میانجی» بودنِ دولت آمریکا در این مذاکرات، و بهموازاتِ آن تظاهر به داشتنِ «حسن ظن» و روابط حسنه با «دکتر مصدق»، دولتهای آمریکا و انگلیس از همان آغاز، بهصورتی پنهانی، قرار را بر این گذاشته بودند تا در هیچ شرایطی «کنترل» [بر استخراج و قیمت فروش نفت ایران] به دستِ دولت ایران نیفتد.
۳. کتاب کودتا بر اساس سندهای غیرقابل انکاری نشان میدهد که «اسلام سیاسی» در آن زمان نقش و عملکردی محافظهکارانه و ارتجاعی داشته است. بخشِ عمدهٔ روحانیت بهرهبری «آیتالله کاشانی»، در زمینهٔ حمایت از خواستهای سیاسی – اقتصادیِ مردم با موضعگیریهایی بسیار متزلزل از هرنوع تغییرِ سیاسی و اجتماعیِ بنیادین سخت هراسان بودند، و ازاینروی، به سوی رابطههای پنهانی (سیاسی و مالی) با انگلیس و آمریکا سوق داده میشدند. آنان، از طریق انواع کانالها، ازجمله از کانال «برادران رشیدیان» و «بقایی» گرفته تا شبکهٔ زورخانههای متعلق به چاقوکشانی مانند «شعبان بیمخ» و «طیب»، در جهت تغذیهٔ مالی بخشهایی از مقامهای روحانی- بهطورمستقل از یکدیگر و همزمان با هم- از سوی انگلیس و آمریکا مورد استفاده قرار میگرفتند. «آبراهامیان» با سند نشان میدهد که «حسن امامی»، در مقام رابط با مقامهای انگلیس، برای کسب کمک مالی در جهت حمایت از روحانیونی که سمت نمایندگیِ مجلس [شورای ملی] را داشتند، و نیز بهمنظورِ تخریبِ موقعیت «مصدق»، با این مقامها در تماس بوده است. در اینباره، در یادداشت وزارت خارجه انگلیس آمده است: «بهنظر میآید که چرخ اسلام در مقایسه با دیگر اعتقادات به چرب کردن بیشتری احتیاج دارد.» گزارشهای پرشماری در کتاب کودتا به ارزیابیِ آمریکا و انگلیس از «آیتالله کاشانی» اشاره میکنند. برای مثال، برآوردِ انگلیس از «آیتالله کاشانی» بدین شکل شرح داده میشود: «آیتالله کاشانی در جنگ جهانی دوم به مخالفت با انگلیس برخاست و درمقطعی نیز از ملی کردن نفت حمایت میکرد. او دشمنی سرسخت، ولی قابل خریداری است.» کتاب کودتا، بهوضوح نشان میدهد که بر خلاف تبلیغات و موضعگیریِ رسمی دستگاه رژیم ولایی، روحانیت، یا دقیقتر گفته باشیم، «اسلام سیاسی»، فعالانه و همراه با حمایت نیروهای خارجی برای به ثمر رساندن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تلاش کرد. «آبراهامیان» بهدرستی گوشزد میکند که، یکی از بازدههای مهم کودتای ۲۸ مرداد، ضربه بسیار شدید و منهدمکننده به نیروهای سکولار، و درنتیجهٔ آن، بهوجود آمدنِ فضای مناسب برای رشد اسلام سیاسی بود که توانست در برههٔ انقلاب ۱۳۵۷ در مقام نیروی مسلط وارد صحنه گردد. در رابطه با نقش «اسلام سیاسی» در مقطع زمانیِ کودتای ۱۳۳۲ و هماهنگیِ منافع آن با سیاستهای امپریالیسم، سندهای برگرفته از گزارشهای «وزارت خارجه آمریکا» نشاندهندهٔ رابطهٔ «فدائیان اسلام» با دولت انگلیس است. در اینباره، گزارش «سفارت آمریکا» [در ایران] به نقشِ «فدائیان اسلام» در سوءِ قصد به جان «دکتر فاطمی» (وزیر خارجه دولت «مصدق») اشارهٔ مسقیم میکند. در اینجا باید به گزارش بسیار جالبی در کتاب کودتا اشاره کنیم که بیانگرِ نقش مخرب «اسلام سیاسی» و هماهنگیِ آن با سیاستهای کنونیِ امپریالیسم در منطقه است: در همان بحبوحهٔ سوءِ قصد به «دکتر فاطمی»، ژنرال گلاب، فرماندهٔ لژیون عرب در اردن، نامهیی، که حاویِ پیامی از جانب «اخوانالمسلمین» در مصر بود، در مورد آمادگیِ این تشکل برای استفاده از نفوذش در ایران و کمک به انگلیس، ارسال کرد!
۴. یکی از جالبترین بخشهای پژوهش و یافتههای کتاب کودتا، به نقش و عملکردِ حزب توده ایران در چند سال پیش از مرداد ۱۳۳۲ مربوط میشود. «آبراهامیان» بدون کوچکترین جانبداری از حزب، و تنها با داوری از زاویهٔ دیدِ یک مورخ، و بر پایهٔ شمار بسیاری از سندها، نشان میدهد که حزب جوان ما، با وجود برخی اشتباهها، در مجموع، از پیگیرترین نیروهای سیاسیای بود که در جهتِ «خواستِ مردم» و ازجمله ملی شدن [صنعت نفت] مبارزه میکرد. «آبراهامیان» نشان میدهد که، حزب در میان لایههای مختلف طبقهٔ کارگر و همچنین قشر متوسط از محبوبیت و اعتبار برخوردار بود. برای مثال، از دورهٔ اعتصاب سراسریِ ۱۳۲۶ تا اعتصاب کارگران نفت در سال ۱۳۳۰، انگلیس، بههمراه دربار، نسبت به گسترشِ جنبشِ اعتصابهای کارگری از خوزستان به دیگر شهرها و مرکزهای صنعتی بهشدت نگران بودند و حزب تودهٔ ایران را عامل اصلی گسترشِ این اعتصابها میدانستند. «آتاشهٔ [وابستهٔ] کارگری» سفارت انگلیس، در گزارشهایش، اوضاع را در طول این چند سال این گونه توصیف میکند: «اکثر زحمتکشان، توده [حزب تودهٔ ایران] را مدافع خود میدانند. … زحمتکشان، دانشجویان و ردههای پایینی مشاغل حرفهای، یعنی کسانی که تابهحال ادعا میکردند مخالفِ جنبش تودهاند، حالا بهطورِخصوصی نگرانیشان را در مورد افول شرایط اجتماعی ابراز میکنند و میگویند توده[حزب تودهٔ ایران] تنها امید برای بهبودِ شرایط مردم است.» این را مقایسه کنید با ارزیابیِ سعید حجاریان از موقعیتِ حزب توده ایران در دورهٔ ملی شدنِ صنعت نفت در سطحِ جامعه: «آمریکاییها از شرایط راضی نبودند و تودهایها نوعی وحشت بین مردم انداخته بودند.»
۵. کتاب کودتا نشان میدهد که حزب توده ایران یکی از نیروهای اصلی سازماندهیِ تظاهرات بسیار گستردهٔ ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بود. روشن است که جنبش مردم در ۳۰ تیر نقطهٔ عطفی در حمایت از حقِ حاکمیتِ ملی و پشتیبانی از نخستوزیریِ «دکتر مصدق» و «ملی شدنِ صنعت نفت» بود. همکاریِ نیروهای سیاسی و اجتماعی کشور و حضورِ طبقهها و قشرهای مختلف مردم در تظاهراتها و راهپیماییهای ۳۰ تیر، نخستین نشانههایِ نطفهبستنِ «اتحادِ» نیروهای ملی و میهندوست را دربر داشت. کتاب کودتا، با استناد به مجموعهیی از گزارشهای «سازمان سیا» و «وزارت خارجه انگلیس»، نشان میدهد که حزب تودهٔ ایران درصددِ انجام حرکتهای براندازانه برضد دولتِ «مصدق» نبوده است، بلکه بهطورِپیگیر از آن حمایت میکرده است. گزارشِ «سیا»، مردادماه ۱۳۳۲، مینویسد: «توده [حزب تودهٔ ایران] هیچ برنامهیی برای حرکتهای وسیع نظامی ندارد. … به اعضا [یِ حزب] دستور داده شده است که از دولت در برابر کودتا دفاع کنند.» گزارشِ «وزارت خارجه انگلیس»، با تیترِ «حزب توده»، مینویسد: «هدفِ آن [حزب تودهٔ ایران] تقویتِ مصدق و برپاییِ یک جبههٔ متحد است.» در بخشهای دیگری از کتاب، «آبراهامیان» نشان میدهد که تا چه حد آمریکا، انگلیس، و دربار از اتحادِ عملِ نیروهای میهندوست در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و امکانِ پدید آمدنِ اتحادی ملی هراسناک شده بودند. هدفِ امپریالیسم و دربار حذفِ هرگونه مجرایی برای برپاییِ یک «جبههٔ متحدِ ملی» بود. پیگیریِ این هدف، یکی از دلیلهای اصلیِ حملههای تبلیغاتی و قهرآمیزِ امپریالیسم و دربار به حزب تودهٔ ایران بهطورِ روزمره بود، حملههایی که بهوسیلهٔ گماشتههای امپریالیسم و دربار که در آن زمان بین نیروهای فاشیستیای مانند «سومکا» و برخی از نیروهای «اسلام سیاسی» جا داده شده بودند، انجام میشد. «آبراهامیان» با ارجاع به سندهای موثق، مسئلهٔ ترس از «کمونیسم» و یا «حزب توده هراسی» و یا «نزدیکیِ آن [حزب تودهٔ ایران] به روسیه [شوروی]» را – که «سعید حجاریان» در مصاحبهٔ اخیرش با روزنامه «شرق» هنوز هم اصرار دارد که از آن بهره برداری کند- یکی از حربههای تبلیغاتی بهمنظورِ بهبیراهه کشاندنِ افکارعمومی مردم ایران و کشورهای خارجی در «آن زمان» میداند.
سؤال این است که، چرا در «این زمان»، نظریهپردازانی مانند حجاریان و همچنین «رسانه» هایی که خود را هوادارِ اصلاحات و آزادی میدانند، هنوز هم لازم میبینند که در برابر انبوهی از سندهای موثقِ رسمیِ که امروز در دسترس عموم قرار گرفته است و نیز – برپایهٔ این سندها- نتیجهگیریهای منطقی و پژوهشگرانه دربارهٔ نقشِ سازندهٔ حزب توده ایران، و در کنارِ آن، درسهایی که دربارهٔ «اتحادِ عمل» نیروها میباید از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گرفت، این چنین بحثهای انحرافی را همواره مطرح کنند؟
به نقل از نامه مردم – شماره ۹۵۵ – ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۳