عامل اصلیِ افزایشِ میزان بیسوادی در کشور چیست؟
درحالیکه ولیفقیه با دمیدن بر شیپور تبلیغاتِ دروغین نسبت به اُفتِ سطح علمیِ کشور دادِ سخن درداده است، آخرین آمارها و برآوردهای رسمی منتشرشده، از افزایش نگرانکنندهٔ میزان بیسوادی حکایت دارد. رسانههای همگانی، چندی پیش، با استناد به گزارشهای مرکز آمار جمهوری اسلامی اعلام داشتند که، بیش از ۱۰ میلیون بیسوادِ مطلق در کشور وجود دارد.
روزنامه اعتماد، ۱۹ تیرماه، نوشت: «بررسیهای آمارهای رسمی از نرخ بیسوادی طی سالهای گذشته نشان میدهد با گذشت ۳۵ سال از تشکیل سازمان نهضت سوادآموزی، ایران در جایگاه مناسبی ازنظر سوادآموزی قرار ندارد. درحال حاضر و بر اساس آمارهای یونسکو، در میان ۱۶۴ کشور جهان در رتبه هشتاد و ششم سوادآموزی قرار گرفتهایم. سرشماری سال ۱۳۹۰ هم نشان داد، نزدیک به ۱۰ میلیون از جمعیت کشور و چیزی حدود ۱۵ درصد (از کلِ جمعیت کشور) بیسواد هستند. این تعداد جدا از افرادی است که سواد خواندن و نوشتن دارند،[و] کمسواد محسوب میشوند.« این روزنامه سپس تأکید میکند: «با احتساب ۱۰ میلیون جمعیت دارای تحصیلات ابتدایی و کمسواد و همچنین ۱۰ میلیون جمعیتی که تا مقطع راهنمایی بیشتر تحصیل نکردهاند، ۲۵ درصد جمعیت کشور بیسواد یا دارای تحصیلات ابتدایی و سیکل هستند که بر اساس نظر کارشناسان در خطر بازگشت به بیسوادی قرار دارند.«
با خواندن این آمار و برآورد تکاندهنده، نخستین پرسشی که به ذهن خطور میکند عبارت است از اینکه، چه عاملی یا چه مجموعه عاملهایی در طول این سه دهه اخیر، یعنی از زمان حاکم شدن رژیم ولایتفقیه بر میهن ما، سببِ رشد نرخ بیسوادی و کمسوادی بوده است؟ بهعلاوه، چرا نرخ رشد بیسوادی شتاب گرفته است و رتبهٔ ایران- بر اساسِ گزارش یونسکو- چنین سقوط کرده است؟ بیگمان نخستین عامل را باید در سیاستهای اقتصادی – اجتماعی و در پیوندِ با آن، سیاستهای فرهنگی و آموزشی رژیم واپسماندهٔ ولایتفقیه جستجو کرد! ژرفشِ شکافِ طبقاتی، توزیعِ ناعادلانه درآمدِ ملی، خصوصیسازیِ آموزش، و بهموازات آن، دسترسی نداشتنِ تهیدستان جامعه به امکانهای آموزشی و آموزش رایگان، آن عاملی است که به افزایش میزان بیسوادی و کمسوادی منجر شده است.
خبرگزاری ایلنا، ۱۹ تیرماه، از قول یک فعال سندیکایی فرهنگیان، گزارش داد: «آموزشوپرورش دیگر دولتی نیست و معدود مدارس دولتی فعلی از کیفیت آموزشی پایینی برخوردارند… مدارس دولتی با تداوم روند کنونی بهتدریج برچیده میشوند.« در ادامه گزارش تأکید شده است: «مدارس هیئت انتفاعی [مدارس خصوصیای که نهادهای مذهبی مانند حوزهٔ علمیه، موسسهٔ خمینی، بنیادِ شهید، کمیتهٔ امداد خمینی، و گروهی روحانی وابسته به حکومت و آقازادهها تأسیس کردهاند] که مدعیاند مدارس بهتری هستند، جایگزین [مدارس دولتی] میشوند. آزار کودکان در مدارس در قالب فراگیرترین بهعنوان استفاده ابزاری از دانشآموزان رایج است. در مدارس ایران [بخوان: جمهوری اسلامی] به دانشآموزان بهعنوان ابزار نگاه میشود. برخی مدیران دانشآموزان را جاسوس میبینند. برخی معلمان دانشآموزان را بهعنوان کالا میبینند تا بتوانند او را به کلاس خصوصی ببرند و از وی پول بگیرند.« آیا با این وضعیت فاجعهبار، نباید انتظار رشد نرخ بیسوادی و کمسوادی را داشت؟ نکته بسیار مهم دیگر که به برنامههای اقتصادی- اجتماعی رژیم مربوط میشود، سیاستهای فرهنگی قرونوسطایی و واپسگرایانه است. رشد بیسوادی، با سیاستهای فرهنگی رژیم و نهادهایی چون «شورایعالی انقلاب فرهنگی« و دخالتِ حوزههای علمیه و مؤسسههای مذهبی در امر آموزشوپرورش ارتباط مستقیم دارد.
رژیم ولایتفقیه عامل رواج خرافه و کهنهپرستی در جامعه ماست. روحانیون حکومتی و در رأس همه ولیفقیه نیک میدانند که، رواجِ خرافه، واپسگرایی، و کهنهپرستی- بهمنظور حفظ حاکمیت و سودهای مالی- ابزاری «کارآمد« است. ازاینروی، با تحمیلِ افکار پوسیده و قرونوسطایی به جامعه، رشد نرخِ بیسوادی و کمسوادی را سبب میشوند. تنها جامعهیی بیسواد و بیبهره از امکانهای جهان معاصر و گرفتار در چنگالِ فقر و انحطاطِ اخلاقی و فرهنگی که درنتیجه آسیبهای جدی دیده است، پذیرایِ تفکری از نوع تفکر ولایتفقیه و خرافهپرستی و قشریگری مذهبی خواهد بود! با آنچه مورداشاره قرار گرفت، عامل و عاملهای رشد نرخ بیسوادی در سه دهه اخیر را بهخوبی میتوان دید و تشخیص داد!
به نقل از نامه مردم – شماره ۹۵۵ – ۱۷ شهریور ماه ۱۳۹۳