سمینار بینالمللی انقلاب پرتغال و اوضاع اروپا و جهان ۴۰ سال بعد
حزب کمونیست پرتغال روز ۵ سپتامبر [۱۴ شهریور] امسال سمینار بینالمللی ”انقلاب پرتغال و اوضاع اروپا وجهان ۴۰ سال بعد“ را [به مناسبت ”انقلاب میخک“ ۲۵ آوریل ۱۹۷۴ {۵ اردیبهشت ۱۳۵۳ش} در پرتغال و براندازی حکومت خودکامهای که در سال ۱۳۱۱ با دیکتاتوری سالازار شروع شده بود] در محل شهرداری آلمادا و با شرکت ۴۲ حزب کمونیست و نیروی ترقیخواه از ۳۴ کشور جهان [نماینده حزب توده ایران در این نشست شرکت داشت و گزارش آن در شماره قبل نامه مردم درج شده است] برگزار کرد.
در مراسم گشایش سمینار، رفیق جرونیمو دِسوزا دبیرکل حزب کمونیست پرتغال به حاضران خوشامد گفت و از شرکتکنندگان برای حضورشان در این سمینار، که نشانهٔ همبستگی آنها با حزب کمونیست پرتغال و کشور پرتغال است، سپاسگزاری کرد. او یادآوری کرد که این همبستگی پیش از این نیز بارها ابراز شده بود، از جمله در زمان مبارزهٔ ضدفاشیستی و انقلاب آوریل ۱۹۷۴ مردم پرتغال؛ و امروز نیز این همبستگی با مبارزهٔ مشترک کارگران و ملتها برای حاکمیت ملّی و حقوقشان ادامه دارد. این سمینار فرصتی خوبی بود برای حزب کمونیست پرتغال تا دیدگاههای خود را دربارهٔ انقلاب پرتغال و تغییرهای ژرفی که در ۴۰ سال گذشته در وضعیت پرتغال و در سراسر جهان رخ داده است با حاضران در میان بگذارد. همچنین، حزبها و نیروهای گوناگون شرکتکننده در این سمینار، با توجه به گوناگونی شرایط فعالیت هر کدام، و روند رویدادها و شرایط موجود در هر کشور، فرصت یافتند که دیدگاهها و تجربههای خود را مطرح کنند. این سمیناری بود که در آن بر معنا و مفهوم انقلاب پرتغال و ژرفای دستاوردها و ارزشهای آن تأکید شد، و این امکان را فراهم آورد که بتوان دگرگونیهای عظیم رخ داده در اوضاع بینالمللی در ۴۰ سال گذشته را دقیقتر و مفصلتر تحلیل کرد. در شرایطی که تضادهای سرمایهداری و بحران ساختاری آن شدت مییابد و امپریالیسم تجاوز به ملّتها را شدت و وسعت میبخشد، این سمینار بر نیاز به تقویت مبارزه در راه صلح، برای دفاع از حق حاکمیت ملّی و استقلال تأکید داشت. این سمینار همچنین بر ضرورت تقویت همبستگی و همکاری میان حزبهای کمونیست و کارگری و سایر نیروهای ترقیخواه، ضمن احترام به هویت و استقلال هر یک، تأکید داشت.
دفتر بینالمللی حزب کمونیست پرتغال
سخنرانی رفیق پِدرو گوئرریرو، مسئول دفتر بینالملل و عضو دبیرخانهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست پرتغال
رفقا و دوستان،
از شما برای حضور و مشارکت برادرانهتان در این سمینار سپاسگزاریم. ما پرتغالیها خیلی خوشحالیم که میتوانیم این نقطهعطف مهم در تاریخ تحوّل خود را با شما جشن بگیریم؛ تحوّلی که تأثیر گستردهای در زندگی پرتغال، و نیز پیامدهای بینالمللی چشمگیری داشته است.
انقلاب آوریل اعلان آزادی، رهایی اجتماعی و استقلال ملّی پرتغال بود. انقلاب آوریل با قیام مسلحانهٔ ”جنبش نیروهای مسلّح“ (MFA) در روز ۲۵ آوریل ۱۹۷۴ آغاز شد، و بهسرعت با قیام مردمی گره خورد و ادامه یافت. این انقلاب جامعهٔ پرتغال را عمیقاً تغییر داد.
انقلاب آوریل اوج مبارزهٔ پیگیر و قهرمانانهٔ مردم پرتغال بود؛ به حکومت دیکتاتوری فاشیستی [۱۳۰۵-۱۳۵۳ش] پایان داد؛ به آزادی دست یافت؛ رژیمی دموکراتیک را با مشارکت گستردهٔ مردمی برقرار کرد؛ به جنگ استعماری پایان بخشید، و پس از قرنها استعمار، حق خلقهای تحت استعمار پرتغال برای استقلال را به رسمیت شناخت؛ آزادیهای سندیکایی و بسیاری از حقوق زحمتکشان را تأمین کرد؛ از راه ملّی کردن شاخههای راهبردی اقتصاد و قرار دادن آنها در خدمت مردم و کشور، بساط سرمایهداری انحصاری دولتی و مجتمعهای شرکتهای بزرگ انحصاری و سلطهٔ اقتصادی و سیاسی آنها را برچید؛ از راه اصلاحات ارضی و کشاورزی در جنوب، که به بیکاری پایان داد و شرایط زندگی مردم آن منطقه را بهبود بخشید، مالکیت زمینداران بزرگ (لاتیفوندا) در جنوب پرتغال را لغو کرد؛ حقوق بنیادی و مهم زنان و جوانان را تأمین کرد و سطح زندگی مردم را بالا برد؛ به انزوای بینالمللی پرتغال پایان داد، و راه را برای سیاستهای صلحآمیز و همیاری و دوستی با همهٔ ملّتهای جهان باز کرد.
طبقهٔ کارگر، زحمتکشان، تودههای مردم و ارتش ترقیخواه- ”پیشقراولان انقلاب آوریل“- در ائتلاف ”مردم – جنبش نیروهای مسلّح“ متحد شدند، و در پیشرفتهای دموکراتیکی که در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۵ [۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ش] به دست آمد نقش اوّل را بازی کردند، و پس از آن، قانون اساسی تصویب شده در ۲ آوریل ۱۹۷۶ [۱۳ فروردین ۱۳۵۵ش] را پاس داشتند. فراموش نکنیم که این قانونِ اساسی هدفِ ”تضمین گذار به سوسیالیسم از راه ایجاد شرایط برای اعمال دموکراتیک قدرت توسط طبقهٔ کارگر“ را بنیاد گذارد.
در این چهلمین سالگرد انقلاب پرتغال، مایلم برخی از مشخصههای ویژهٔ انقلاب و درسهای مهمی را که این روند برای مبارزهٔ کارگران و ملّت پرتغال در امر رهایی اجتماعی و ملّی داشته است، برای شما بازگو کنم.
انقلاب آوریل در آن زمان انقلابی ضدفاشیستی، ضدانحصاری، ضدفئودالی (ضدلاتیفوندا)، ضداستثماری و ضدامپریالیستی بود. انقلابی بود که خصوصیتهای کلیدی آن، تأیید کنندهٔ درستی برنامهٔ انقلاب ملّی و دموکراتیک حزب کمونیست پرتغال بود که در کنگرهٔ ششم آن در سال ۱۹۶۵ [۱۳۴۴ش] تصویب شده بود. حزب کمونیست پرتغال در تدوین برنامهٔ خود بر پایهٔ کاربست مارکسیسم-لنینیسم، ضمن در نظر گرفتن سطح توسعهٔ سرمایهداری در کشور، طبقات صاحب قدرت و چگونگی اعمال قدرت توسط این طبقات، و نیز چهرهٔ دوگانهٔ پرتغال که هم کشوری استعمارگر بود و هم خود کشوری بود که زیر استعمار امپریالیسم خارجی قرار داشت، وضعیت عینی و واقعی پرتغال، تاریخ آن، و ویژگیهای آن را تحلیل کرد. انقلاب پرتغال ضمن آنکه درست بودن قانونهای عام روندهای انقلابی- بهویژه قانونهای مربوط به نقش طبقهٔ کارگر و تودههای مردم، حزب کمونیست، قدرت سیاسی، و مالکیت وسایل تولید- را تأیید کرد، همچنین مؤید این واقعیت بود که این قانونها تناقضی با ویژگیهای ملّی هر کشور ندارند، بلکه حتّیٰ ارتباط دیالکتیکی با آنها دارند.
انقلاب پرتغال نیز مانند دیگر روندهای دگرگونیهای انقلابی نشان داد که نمیشود انقلابها را از روی یکدیگر نسخهبرداری کرد؛ انقلاب کردن از روی جزوههای راهنما ممکن نیست؛ این طور نیست که انگار نقشهای برای انقلاب وجود دارد که واقعیت باید خود را با آن تطبیق دهد؛ طبیعی است که برای ساختن جامعهٔ نو، در وضعیتهای متفاوت، به راهحلهایی متفاوت نیاز است.
انقلاب پرتغال اهمیت مسئلهٔ ملی و رابطهٔ جداییناپذیر آن با مسئلهٔ طبقات را نیز برجسته کرد، و به این ترتیب، اهمیت ملّتها و نقش تعیین کنندهٔ آنها در دستیابی به حقوق اجتماعی و دفاع از این حقوق، و پیش راندن دگرگونیهای اجتماعی و فرایند رهایی خلقها را تأیید کرد.
انقلاب آوریل این واقعیت را برجسته کرد که چهار وجه اصلی دموکراسی، یعنی وجههای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آن، از یکدیگر جداییناپذیر و تکمیل کنندهٔ یکدیگرند، همانطور که رابطهٔ آنها با استقلال و حاکمیت ملّی تفکیکناپذیر است. در انقلاب پرتغال، به دست آوردن آزادیها و حقوق، و برقراری دموکراسی سیاسی، از برچیدن بساط قدرت اقتصادی و سیاسی شرکتهای بزرگ انحصاری و زمینداران بزرگ (لاتیفوندا) جداییناپذیر بود. در واقع وقتی که انقلاب با توطئهها، خرابکاری و کارشکنی و تلاشهای کودتایی ضدانقلاب مواجه شد، خودِ همان دستاوردها عاملی حیاتی در دفاع از جوانهٔ آزادی و دموکراسی بودند. انقلاب پرتغال، که زادهٔ شرایط پرتغال و ویژگیهای آن، و زادهٔ سرشت دیکتاتوری فاشیستی حاکم در پرتغال، یعنی وجود ”یک دولت تروریستی انحصارها (در همکاری با امپریالیسم خارجی) و زمینداران بزرگ (لاتیفوندا)“ بود، اگرچه یک انقلاب بورژوا – دموکراتیک نبود، ولی انقلاب سوسیالیستی هم نبود. سیمای منحصربهخودِ انقلاب پرتغال آن بود که سرشت ضدانحصاری و ضدامپریالیستی، و نیز هدف سوسیالیسم، هر دو در آن وجود داشت، و البته نه در تناقض با یکدیگر، بلکه در رابطهای دیالکتیکی با یکدیگر؛ مانند دو مرحلهای بودند که با وجود اینکه از یکدیگر متمایز بودند، ولی یکدیگر را کامل میکردند. انقلاب ملّی و دموکراتیک هدفهایی داشت که هدفهای مرحلهٔ انقلاب سوسیالیستی نیز بود. به عبارت دیگر، مبارزه برای انقلاب ملّی و دموکراتیک خود جزئی از مبارزه در راه سوسیالیسم بود. ائتلاف ”مردم – جنبش نیروهای مسلّح“ نیروی پیشبرندهٔ فرایند انقلابی بود؛ ائتلافی ضدانحصاری و ضدامپریالیستی بود که لایههای اجتماعی گستردهای از مردم پرتغال را در بر میگرفت.
مانند سایر فرایندهای انقلابی، در انقلاب پرتغال نیز این اقدامهای خلاقانهٔ تودهها بود که همیشه از روند تصمیمگیری ساختارهای قدرت سیاسی جلوتر بود، و همین امر در روند دگرگونیهای انقلابی مانند ملّی کردنها، به دست گرفتن مدیریت توسط کارگران، یا اصلاحات ارضی، عاملی تعیین کننده بود. امّا با وجود آنکه کارگران و مردم پرتغال موفق به انجام تغییرهای مهم و گستردهای شدند، نتوانستند قدرت انقلابی خود را اعمال کنند و حکومتی دموکراتیک متناسب با این تغییرها ایجاد کنند، و این امر مؤیّد این واقعیت است که ”قدرت دولتی“ موضوعی مرکزی در تمام انقلابها است.
انقلاب پرتغال از همان آغاز راه با دشواریهای فراوانی روبرو شد، از جمله خرابکاری اقتصادی و کودتاهای ارتجاعی، انشعابهای متعدد در درون نیروهای انقلابی و در درون ”جنبش نیروهای مسلّح“، فعالیتهای حزب سوسیالیست و ارتباطهای آن با ارتجاعیترین محافل، اقدامهای گروههای ماورایچپ، و فشارها و دخالتهای امپریالیسم، که همه سبب کُند شدن و سرانجام متوقف شدن فرایندهای انقلابی شد. نخستین دولتی که حزب سوسیالیست در اتحادی عملی با نیروهای دستراستی تشکیل داد، با وجود مقاومت و مبارزهای که کارگران و مردم پرتغال کردند، روند تحوّل را معکوس و آن را به فرایند ضدانقلابی بازگشت سرمایهداری و بزرگمالکان و امپریالیسم تبدیل کرد، و پرتغال را به وضعیت بسیار دشواری کشاند که اکنون کشور در آن قرار دارد.
سرمایهداری کلان، با استفاده از نیروهای سوسیال دموکرات و دستراستی، در طی ۳۸ سال اعمال سیاستهای دستراستی و ۲۸ سال همگرایی با سرمایهداری اروپایی در قالب جامعهٔ اقتصادی اروپا و اتحادیهٔ اروپا، بازسازی شرکتهای بزرگ انحصاری و بازگشت آنها به سلطهٔ اقتصادی و سیاسی را ترویج کرده، و به حقوق کارگران و حقوق اجتماعی مردم تجاوز کرده است. حکومت دموکراتیک از بین رفته است. اکنون ارزشهای واپسگرایانه و ارتجاعی رایج و پسندیده شدهاند. منافع ملّی تابع و قربانی منافع خارجی شده است. ضربه زدن بیوقفه و مستمر به قانون اساسی پرتغال و حاکمیت دموکراتیکِ قانون به سیاستی دائمی تبدیل شده است، که برای حکومت دموکراتیکِ مبتنی بر قانون اساسی و نیز برای استقلال و حاکمیت ملّی خطری جدّی محسوب میشود.
انقلاب آوریل انقلابی ناتمام بود. با وجود دستاوردهای انقلاب از لحاظ پیشرفت تاریخی، بسیاری از دستاوردهای عمدهٔ آن بهتدریج نابود شد. ولی دستاوردهای دیگری، ولو به صورت ضعیف و تهدید شده، امروزه هنوز در زندگی روزانهٔ مردم پرتغال به حیات خود ادامه میدهند. آنچه در پرتغال رخ داد، فرایندی انقلابی بود چون که بر نیازهای عینی جامعهٔ پرتغال و آرمانهای مردم پرتغال منطبق بود. میراث آن انقلاب، دستاوردها و تجربهها و ارزشهاییاند که ریشهٔ عمیقی در جامعه دارند، و در حال و آینده پرتغال به زندگی خود ادامه میدهند و خواهند داد؛ و این چیزی است (و با تأکید میگوییم) که تعیین کننده و شاخص وضعیت کنونی پرتغال است. برنامهٔ کنونی حزب کمونیست پرتغال برای برقراری یک ”دموکراسی پیشرفته“ دقیقاً از دل همین واقعیت بیرون آمده است. این برنامه در کنگرهٔ نوزدهم حزب در سال ۲۰۱۲ [۱۳۹۱ش] بازبینی شد و تغییرهایی در آن داده شد، و عنوان جدید ”یک دموکراسی پیشرفته؛ ارزشهای آوریل در آیندهٔ پرتغال“ برای آن انتخاب شد.
حزب کمونیست پرتغال در روند مبارزه برای پایان دادن به دهها سال اجرای سیاستهای راستگرایانه، برای بَدیلی ”چپ“ و میهندوستانه میرزمد که میتواند راه را برای ”دموکراسی پیشرفته“ای باز کند که قادر است ارزشهای انقلاب آوریل را به صورت جزء و مؤلفهای تمامعیار از مبارزه در راه سوسیالیسم، در آیندهٔ پرتغال بگنجاند. موفقیت در این راه و در تحقق این بَدیل، مستلزم تشدید و توسعهٔ مبارزهٔ کارگران و مردم، و مستلزم همگرایی دموکراتها ومیهندوستان، و یک حزب کمونیست پرتغال قویتر است.