از فرایندِ «اصلاحات برایِ تغییر» بهطورِمتحد دفاع کنیم
رژیم ولایتفقیه، توانست مرحلهٔ نخست از روندِ حل بحرانی که موجودیتش را- در دو سال آخر ریاستجمهوری احمدینژاد- با خطر واقعی روبهرو کرده بود با مهندسیِ انتخابات خرداد ۹۲ و بهوجود آوردنِ تعادل و توازنِ نسبیای هوشمندانه بین نیروهای جناحهای قدرت، با موفقیت پشت سر بگذارد.
دستگاه ولایتفقیه همینطور، بهموازات این مهندسیِ موفقیتآمیز در عرصهٔ سیاسی کشور و در پیوندِ با آن توانست مذاکراتی بسیار محرمانه با آمریکا- که در سالهای آخر عمرِ دولت احمدینژاد شروع شده بود- در این زمان بهشکلی نو و علنی بهوسیلهٔ “دولتِ اعتدال، تدبیر و امید” [برآمده از مهندسیِ انتخابات خرداد ۹۲] با موفقیت دنبال کند. واقعیت اینکه، یکی از دلیلهای مهندسیِ انتخابات بهوجود آوردن امکان برای گفتوگوهای علنی و رفع چالشها با آمریکا بهمنظورِ از میان برداشتنِ تحریمهای مالی فلجکننده بود. رژیم ولایتفقیه توانست این مهم را در پشت پردهٔ دودِ “مذاکرات هستهای” درحکم دفاع از “حق ملی” (از جانب خامنهای) و “تخریب سامانهٔ تحریمها” (از جانب روحانی) به افکارعمومی عرضه کند. در کنار این حرکتهای موفقِ پیشگفته، اما رژیم ولایی، باوجود تلاشهای پیدرپیاش برای پاک کردن حافظه جامعه از خاطرهٔ دردناکِ اقدام سرکوبگران حکومتی در تدارکِ کودتای خونین بر ضد خیزش مردم در جنبش سبز ۱۳۸۸، هنوز ناکام مانده است. آگاهیِ اجتماعی نسبت به لزومِ “تغییر” از طریق اصلاحاتِ واقعی در مسیرِ گذار از دیکتاتوری، همچون عامل ذهنیای پرنفوذ که مطالبات مردم را در بطن خود دارد، خطر ی مهلک برای “تداوم نظام” دانسته میشود. رژیم ولایی به این واقعیت واقف بوده و هست که خواستِ “اصلاحات برایِ تغییر” در راه گذر از دیکتاتوری همچون عامل ذهنیای بسیار پرقدرت در سطحهای مختلف جامعه، برانگیزندهٔ اصلیِ بسیج قشرها و طبقههای گوناگون است که خروش عظیم تودههای میلیونی در “جنبش سبز” مثال بارزی از آن بود. ازاینروی، در شرایط مشخص کنونی، نابود و محو کردنِ عامل ذهنیِ اصلاحات برای گذر از استبداد- و یا لااقل از محتوا خالی کردنِ “اصلاحات” بهوسیله مهندسی کردنِ خواستِ اصلاحطلبی در انتخابات آتی مجلس- مخرج مشترک جناحهای قدرت است. جناحهای قدرت در رژیم- باوجودِ تقابل و رقابت در میانشان- برای “بقای نظام” بر سر یک مسئله با یکدیگر توافق نظر دارند، و آن مسئله، ضرورتِ حذف نقش مردم کشورمان در شکلگیریِ تحولهای کلیدیِ آینده است که تبلور آن در شرایط کنونی، به زوال کشاندنِ فرایند اصلاحات بنیادی است.
مجموع جریانهای حاضر در جناح موسوم به “اصولگرایان”- که همان “اقتدارگرایان” و زورگویانِ بانیِ دیکتاتوریِ ولاییاند- بعد از شکستِ سیاسی افتضاح آمیزشان در حمایت از باند احمدینژاد، برای همگام کردنِ صفهایشان با پیرایشی که در روبنای سیاسی بهوجود آمده است- و برآمده از ظهور پدیده “اعتدالگرایی”- حالا مجبورند با تجدیدنظر در شکل، با نماد دیگری وارد سیاست گردند. طیفِ گروههای پرقدرت اصولگرایان، از محافظهکار گرفته تا معتدلشان، بلافاصله، با حکمِ “رهبری” مبنی بر: تداومِ “نظام” از طریق بِدهبِستان با آمریکا و جایگیر کردنِ نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی در “طرح خاورمیانه جدید” آمریکا، خود را تطبیق دادند (“نرمش قهرمانانه”)، و درمجموع، از حامیان دولت اعتدالاند.
بهغیراز اصولگرایانِ متحجر و رادیکالهای تندروِ پرسروصدا، دیگر بخشهای اصولگرایان، درمقام جریانهای پرنفوذ حکومتی، نیز بهخوبی به این امر واقفاند که “اصلاحات واقعی”- بههدفِ تغییر و گذر از دیکتاتوری- عامل ذهنیای بسیار قدرتمند و خطرناک برای تداوم “نظام” است که میتواند مردم را برضد استبداد حاکم بسیج کند. این دسته از اصولگرایان “عاقل” همچنین دریافتهاند که سرکوبِ فیزیکی و حصر نتوانسته و نمیتواند خواستِ اصلاحات را از سطح جامعه محو کند. روشن است که نافِ مجموع طیف اصولگرایان به وجودِ حکومت مطلقه ولایتفقیه بند است، ولی بخشهایی از اصولگرایان- با اینکه دیدگاههای اجتماعیای واپسگرایانه دارند- حداقل در بُعد سیاسی بهاندازهٔ کافی “عاقل”اند که بدانند درکنارِ ضرورتِ سد کردنِ فرایند اصلاحات بنیادی، برخی از وجهها و ارزشهای ایدهٔ اصلاحات را برای مصلحت و ظاهر امر میتوان و میباید غصب و از آنِ خود کرد. بدینوسیله برخی از شخصیتها و نحلههای اصولگرایان درصدد بازتعریف نقش خود در عرصه سیاسیاند، و این روند هرروز بهواسطه نزدیکتر شدن به شروع کارزار انتخابات مجلس دهم پرشتابتر میگردد. برای مثال،جریان مؤتلفه، لاریجانیها، و شخصیتهایی مانند ناطق نوریها و اکثر ساکنانِ کابینهٔ دولت یازدهم در زمرهٔ اصولگرایانیاند که با حرکتهایی بسیار عملگرایانه و “عاقلانه” و بهقصد تطبیق دادنِ خود با ذهنیت موجود جامعه مجبورند نمونههایی رایگان از گفتمان “اصلاحات” را تنها برای نمایش و تماشای عموم در ویترین سیاسیشان بچینند. این قبیل اصولگرایان “عاقل” بهخوبی میدانند که حکومت در نزد مردم و بهویژه جوانان و روشنفکران بهغایت منفور است، و در مقابل آن، رهبرانِ جنبش سبز و خواستِ اصلاحات بسیار محبوباند.
نحلههای اصولگرایان و ازجمله بخشهای “عاقل و یا معتدلِ” آن، درمجموع، در همان گروه خونیِ “ذوب در ولایتفقیه”اند که درحالحاضر، بهدلیلهایی متفاوت، و ازجمله بهدلیلِ بحرانِ سیاسیاقتصادی، ناگزیر به موضع کنونی درغلتیدهاند. بنابراین بر پایهٔ دیدگاههای محافظهکارانه و بخصوص بر مبنای منافع اقتصادی کلانشان، هیچگونه دگرگونیای بنیادی با مضمون دموکراتیک و عدالتجویانه را تحمل نخواهند کرد و با فرایند “اصلاحات برایِ تغییر” بهشدت مقابله میکنند و مقابله خواهند کرد.
برای درک بهتر حرکتهای تهاجمیِ نرم و همهجانبهٔ اصولگرایان با هدف بهانحراف کشیدن خواستِ اصلاحات و منکوب کردن اصلاحطلبان مبارزی که امامجمعه موقت تهران آنان را با عنوان “اصلاحطلبانِ سر موضع” تهدید کرد (۱۲ دیماه، کاظم صدیقی)، میتوان به چند مورد زیر توجه کرد:
اخیراً امیر محبیان باهدف بهوجود آوردن انشقاق بین اصلاحطلبان، بهصورت بیشرمانهای به زهرپاشی برای تخریب شخصیت میرحسین موسوی میپردازد. محبیان در مقام نظریهپرداز و نمایندهٔ اصولگرایان “عاقل”، از حرکتهای موسوی در بحبوحهٔ کارزار انتخابات خرداد ۱۳۸۸ رهبر سیاسیای را ترسیم و بهنمایش میگذارد که با ندانمکاری و فرصتطلبی در اتحاد عمل با بخش راست و یا چپ اصلاحطلبان مرتکب خطای بزرگی گردید. محبیان مدعی میشود که، اگر موسوی بر اساس اعتراض مردم رییسجمهور میشد وضع کشور بسیار وخیمتر میگشت. محبیان که درصدد جلوگیری از فرایندِ “اصلاحات برایِ تغییر” است، مبارزهٔ مردم برضد کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ را بدینصورت تعریف میکند: “بیتردید روی کار آمدن موسوی با چاشنی فتنه و فتنهگری موقعیت ایران را در درون و برون متزلزل میکرد” (ارزیابیِ فتنه ۸۸- چرخشهای پنجگانهٔ موسوی چرا و چگونه؟ سرمقالهٔ روزنامهٔ “رسالت”، ۹ دیماه).
حداد عادل: “ظلم موسوی و کروبی بالاتر از جنایت صدام بود”(سایت “تیک خبر”، ۱۱ دیماه).
صادق لاریجانی: “موسوی و کروبی را محاکمه نمیکنیم، چون میخواهند در دادگاه حرف خود را بزنند” (سایت “کلمه”، ۱۰ دیماه).
شواهد نشان میدهند که برخی از جریانها و شخصیتهای موسوم به اصولگرایان، درحرکتهایی حسابشده، از زاویههای گوناگون برای از صحنه خارج کردن کامل “فرایند اصلاحات” و منکوب کردن “اصلاحطلبان مبارز” درصدد دفعِ این عامل ذهنی خطرناک [“اصلاحات برایِ تغییر”] و جذب بخشهایی از “اصلاحطلبان بدلی” (بهقول ابوالفضل قدیانی) درتلاشند. در منظری کلی، زاویههای تهاجمی برای دگردیسی و محو کردن خواستِ “اصلاحات برایِ تغییر” در سطح جامعه را میتوان بدینصورت تبیین کرد:
۱. تبلیغات وسیع برای منزوی کردن “اصلاحطلبان مبارز” (بر سر موضع) زیر عنوان “اصلاحطلبِ رادیکال”، و منکوب کردن نهایی آنان با پتکی به نام “فتنهگری”، یعنی آن تخم لقی که علی خامنهای آن را درحکم خط قرمز “نظام” دردهان کارگزاران رژیم شکست.
۲. نشر وسیع تحلیلها و نظرهایی پیرامون ارائه بازتعریفی از اصلاحطلبی که آن را به “اعتدال” و همزیستی و اطاعت از “رهبر” تنزل میدهد و هر فعال سیاسی یا فعال اجتماعی که در چارچوبِ این تعریف حرکت نکند، لاجرم “رادیکال”، و یا بهعبارتدیگر، “فتنهگر” بهحساب میآید که میباید منکوب گردد. در این مورد، شخص میرحسین موسوی هدف قرار داده میشود، چرا که گویا موسوی در انتخابات ۱۳۸۸ میبایست به هر صورت حرف علی خامنهای را در مقام “فصلالخطاب” میپذیرفت – بهعبارتدیگر، گناه میرحسین موسوی رجوع به مطالبات مردم برای تغییر بود، پس او در صفِ “اصلاحطلبان رادیکالی” است که خط قرمز را زیر پا گذاشت، پس میباید حذف گردد.
۳. ایجاد توهم، ابهام و انشعاب در صفهای اصلاحطلبان و بخشهایی از اپوزیسیون بهوسیلهٔ بازتعریفهایی انحرافی از “اصلاحات”، و قبولاندن این نظر که “تغییر” میباید ضرورتاً محدود، بسیار کُند، از بالا به پایین، و در تعامل [بِدهبِستان] با دیکتاتور باشد.
۴. توابسازی و تولیدِ “اصلاحطلبانِ کاملاً بهداشتی و پاستوریزهشده و اولتراخودی” (بهقول محمدرضا تاجیک) برای بزک کردن انتخابات مجلس و توهمزایی در مورد آزادی انتخابات و “مشارکت حداکثری مردم”– بهعبارتدیگر، همان چیزی که کسانی مانند قدیانی آن را بهدرستی برپاییِ “ستاد مهندسیِ انتخاباتِ بهاصطلاح آزاد” مینامند (سایت “کلمه”، بازخوانی نامهای از ابوالفضل قدیانی، ۹ دیماه؛ روز نکبت استبداد دینی).
۵. حمله دائمی همراه با تهدیدهای رعبانگیز به رهبران و فعالان بیدفاع و بهبندکشیدهشدهٔ “جنبش سبز”، به هدف چنگودندان نشان دادن به “اصلاحطلبان مبارز” و بهمنظور فشار وارد آوردن به آنان در جهت خودسانسوری، طرد آنان از صحنه و بسترسازی برای برجسته کردنِ “اصلاحطلبان مطیع و تواب”.
ضرورت لحظه ایجاب میکند که نیروها و فعالان سیاسی و اجتماعیِ خواهانِ انجام “تغییر” برای گذر از دیکتاتوری بهسوی دموکراسی، بهطورِمتحد و بهصورتی عملگرایانه پیرامون هدف مشترکِ دفاع و تقویتِ عامل ذهنی “اصلاحات برایِ تغییر” بهسرعت گام بهپیش نهند. با تبلیغ وسیع و همهجانبه، به جلبِ حمایتهای مردمی از مواضعی که خواستهای مردم را درنظر دارند باید کوشید، و با دفاع از نیروها و شخصیتهایی که از چهرههای مدافع اصلاحات حمایت میکنند، جو را باید به نفع شخصیتهای اصلاحطلبِ مبارز عوض کرد.
حزب تودهٔ ایران معتقد است که، شرایط کنونی کشور ضرورت همکاریِ نیروهای سیاسی مترقی و ملی را- باوجود تفاوت موضعگیریها- دوچندان کرده است. حزب ما آماده است با استفاده از تمام امکانهای خود در راستای دفاع از فرایند اصلاحات و بسیج طیف وسیع قشرها و طبقههای اجتماعی برای گذر از دیکتاتوری، با دیگر نیروها و فعالان سیاسی آزادیخواه و میهندوست همکاری کند. ما بر این باوریم که، هرگونه تأخیری در تدارک چنین حرکت متحدی در مسیرِ دفاع از اصلاحاتِ واقعی و فرایند “اصلاحات برایِ تغییر”، در محضر تاریخ نابخشودنی خواهد بود.
به نقل از «نامه مردم»، شماره ۹۶۴، ۲۲ دی ماه ۱۳۹۳