سمینارِ حزبهای کمونیست و کارگری: “داعش”، “اسلامِ سیاسی”، و طرحِ آمریکایی “خاورمیانهٔ جدید”
نمایندهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران در این سمینار در ارتباط با ضرورتِ شناختِ اسلام سیاسی و مبارزهٔ مؤثر با آن، و نقشِ ارتجاعی روحانیت در شکستِ انقلاب ملی دموکراتیک بهمن ۱۳۵۷، و همچنین مشخصههای مبارزه در راهِ تحولهای سیاسیِ مردمی و ترقیخواهانه در خاورمیانه، سخنرانی کرد.
لندن، در روز شنبه ۲۵ بهمنماه، میزبانِ برگزاری سمینار “داعش، اسلامِ سیاسی، و مبارزه با طرحِ خاورمیانهٔ جدید” بود. این سمینار که نمایندگان ۸ حزب کمونیست و کارگری از سه قارهٔ جهان در آن شرکت داشتند، بهابتکار و دعوتِ “کمیتهٔ هماهنگیِ حزبهای کمونیست و کارگری” در بریتانیا برگزار شد. چهار عضو هیئت سیاسی حزب کمونیست انگلستان، و از جمله رفیق “رابرت گریفیث”، دبیر کل حزب، رفیق “لیز پین”، صدر هیئت اجرائیه حزب، رفیق “استیو جانسون”، دبیر کمیتهٔ منطقهای حزب در لندن، و رفیق “بیل گرینشیلد”، سندیکالیست مشهور و صدر پیشین حزب، در کنار هیئتهای نمایندگی حزبهای کمونیست و کارگری از ایران، عراق، سودان، بنگلادش، گویان، یونان، و قبرس، در این سمینار شرکت داشتند. نمایندهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران یکی از سخنرانهای اصلی این سمینار آموزشی بود که بحرانِ کنونی در خاورمیانه و نقشِ “اسلام سیاسی” در آن، زمینهٔ بحث بود.
نشست سمینار با سخنرانی رفیق لیز پین، که ادارهٔ سمینار را نیز بهعهده داشت، و معرفی سه بخش مرتبط با برنامهٔ آن و سخنرانان و حزبهای شرکت کننده در آن، آغاز شد. صدر حزب کمونیست بریتانیا در سخنرانی خود اهمیتِ برگزاری این سمینار و ضرورتِ بحث در رابطه با تحولهای بغرنج منطقهٔ خاورمیانه را یادآور گردید و گفت که، جنبش چپ انگلستان برای اینکه نقشِ موثری در جنبش صلح ایفا کند و بهگسترش جنبش همبستگیِ جهانی با مردم خاورمیانه کمک کند، به شناختِ دقیق ماهیت و عملکردِ نیروهای عملکننده در منطقه نیاز دارد. او ضمن توضیح ضرورتِ همبستگی طبقهٔ کارگر و نیروهای ترقیخواه و چپ انگلستان با خلقهای منطقه در مبارزهشان برای دموکراسی، حقوق بشر، و عدالت اجتماعی، یادآور شد که، متمرکز شدن بر مسئلهٔ جنبشهای ارتجاعیای نظیر “حکومت اسلامی [داعش]” نمیباید نقشِ ادامه یابندهٔ امپریالیسم در تحولهای خاورمیانه را از نظرها پنهان سازد.
رفیق “سلام علی”، عضو کمیتهٔ مرکزی و مسئول دفتر روابط بینالمللی حزب کمونیست عراق، نخستین سخنران از بین نمایندگان شرکتکننده در سمینار بود که در رابطه با تاریخچه و عاملهای مؤثر در شکلگیریِ “داعش” در عراق و سوریه، سخن گفت. او در واکاویِ علتهای رشدِ نفوذ داعش و دولت اسلامی، بهویژه به مسئلهٔ جنگ و اشغالِ عراق، سیاستها و عملکرد دولتهای عراق در ۱۲ سال گذشته- و بهویژه دولتهای نوریالمالکی- در رشد سکتاریسم شیعی در کشور و راندن میلیونها تن از مسلمانان اهل سنت به دامان نیروهای افراطی، عملکرد دولتهای منطقه، بهویژه ایران و عربستان سعودی و قطر، در تبدیل کردنِ عراق به صحنهٔ منازعهٔ خود بهمنظورِ تثبیتِ موقعیت خودشان در منطقهٔ خاورمیانه، اشاره کرد. رفیق علی در تحلیلی که ارائه کرد، حاضران را به اهمیتِ عاملهایی که در قدرت بخشیدن به داعش موثر بودهاند توجه داد، که از آن جمله: اتحادِ “نامقدسِ” نیروهای وابسته به ” القاعده در عراق” و افسران و کادرهای برجستهٔ حزب بعث در سالهای پس از حملهٔ نظامی و اشغال عراق از سوی ایالات متحده و انگلستان، کوششِ دولتهای شکلگرفته پس از اشغال بههدفِ منزوی کردن و بهحاشیه راندنِ اقلیت پرشمارِ مردم سنی و نیروهای سیاسی آنان، و سرازیر شدنِ منابع مالی و اسلحه از سوی عربستانسعودی و کشورهای حاشیهٔ خلیج فارس که دولت شیعی عراق را نمادی از گسترش رژیم ولایی ایران در خاورمیانه ارزیابی میکنند. رفیق عراقی، شرایط بسیار پیچیدهٔ حیات سیاسیِ عراق و تلاش نیروهای سیاسی این کشور- و بهویژه حزب کمونیست عراق که در تاریخ این کشور نقشی مؤثر و تعیینکننده داشته است- برای ارائهٔ طریق و مقابله با سیاستهای سکتاریستیِ [فرقهگرایانهٔ] حاکم و پایهریزیِ اتحادی وسیع از نیروهای سکولار و ملی را مورد بررسی قرار داد.
نمایندهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست عراق اظهار داشت که، سیاستها و عملکردِ نیروهای اسلامگرا در واقع به هدفهای امپریالیستی که در برههٔ کنونی متوجه پاره پاره کردن کشورهای مستقلی مانند عراق و سوریهاند، و همچنین به تعمیق اختلافهای فرقهای و از بین بردنِ وحدتِ مردم در رویاروییشان با مداخله و سلطهٔ خارجی خدمت میکنند.
رفیق “عبدالرحیم حسن”، نمایندهٔ حزب کمونیست سودان، سخنران بعدی سمینار بود که در رابطه با اوضاعواحوال در شمال آفریقا و رشد نیروهای منتسب به “اسلام سیاسی” تحلیلی مفصل بر پایهٔ دادههای مرتبط با شرایط سیاسی- اجتماعی سودان ارائه داد. او توضیح داد که چگونه قدرتهای امپریالیستی به بنیادگرایان اسلامی در تلاششان برای تقسیم سودان یاری رساندهاند. او گفت که، پس از تجزیهٔ سودان به دو کشور، رژیم اسلامیِ سودان توانسته است قدرت خود را در شمال سودان- که ساکنان آن بهطورِعمده مسلماناند- تحکیم کند، و این درحالی است که منابع عظیم نفت و دیگر منابع ارزشمند و غنی زیرزمینی و طبیعی را در اختیار دولتی جدیدالتاسیس در جنوب سودان که اکثر ساکنانش مسیحیاند، قرار داده است. عملکردِ رژیم اسلامی در سودان در کمتر از ۲۵ سال بهتجزیهٔ کشور، تضعیف موقعیت و نیروی حزبهای سیاسی چپ و مترقی- که در جنوب سودان همواره موقعیتی ممتاز داشتند- و تثبیتِ کنترل امپریالیسم بر منابع نفتی و موقعیت استراتژیک این منطقه انجامیده است. رفیق “عبدالرحیم حسن”، در ادامه خاطر نشان ساخت که، در طول مدت زمانی بیش از دو دهه، رژیم اسلامیِ موردِ حمایت غرب در خارطوم، پناهگاهِ امن، امکانهایی برای آموزشِ نظامی، پولشویی، و فعالیتهای دیپلماتیک برای (اسامه) بنلادن و گروههای جهادی از افغانستان، شرق میانه، و شمال آفریقا فراهم کرده بود. او سپس به مرحلهٔ کنونیِ مبارزهٔ مردم سودان برای دموکراسی، آزادیها، حقوق دموکراتیک، و عدالت اجتماعی اشاره کرد و یادآور شد، تنها نیرویی که در جبههٔ متحدِ نیروهای اپوزیسیون سودان که برای بهزیر کشیدنِ رژیم اسلامی بهرهبریِ عمرالبشیر مبارزه میکند شرکت ندارند، حرکتهای اسلامیاند.
سخنران بعدی سمینار نمایندهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران بود که سخنرانی خود را با عنوان:”اسلامِ سیاسی در خدمتِ “طرح امپریالیستی خاورمیانهٔ جدید”- بررسیِ نقش نیروهای اسلامی در بهشکست کشاندنِ انقلاب بهمن” آغاز کرد.
نمایندهٔ حزب مان درآغاز، بهمناسبت مصادف شدن برگزاریِ سمینار با سیوششمین سالگرد انقلاب بهمن ۱۳۵۷، به مشخصههای ملیدموکراتیکِ این انقلاب و شرکتِ میلیونی تودههای خلق در آن اشاره کرد، و دربارهٔ اهمیتِ بررسیِ پژوهشگرانه و بدون پیشداوریهای مغرضانه در مورد اینکه چگونه یکی از مهمترین انقلابهای قرن بیستم بهشکست کشانده شد، توضیحاتی داد. سخنران آنگاه با مکث بر عاملِ اسلام سیاسی، به توضیح یکی از محورهای عمدهٔ بحثهای سمینار پرداخت. او یادآور شد که، در رابطه با اهمیتِ ارائهٔ تجزیه و تحلیلی درست از اسلامِ سیاسی و عملکردِ آن درعرصههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی به ویژه در خاورمیانه، از سوی نیروهای چپ، باید بسیار تاکید ورزید. او گفت:”این مسئله در مبارزهٔ سیاسی نمیتواند تنها جنبهٔ پلمیک (جدلی)بهخود بگیرد، بلکه مسئلهٔٔ اساسیای است که به محورِ مبارزه برای تغییرهای تعیینکننده، به مبارزه برای آلترناتیو و بدیلی مترقی، و به مبارزه برای سوسیالیسم در خاورمیانه- این منطقه مهم جهان- مربوط میشود.” او در ادامه گفت که، رخدادهای سیاسی در کشورهای خاورمیانه در طول بیش از سه دههٔ گذشته، و بهویژه از سال ۲۰۱۰ در جریان تحولهای موسوم به “بهار عربی” و رخدادهای پردامنه و بهلحاظِ سیاسی متناقض در تونس، مصر، لیبی، سوریه، و یمن ، به تلاشی بر پایهٔ برخوردی پژوهشگرانه با این پدیدههای اجتماعی غامض و با هدفِ تجزیهوتحلیل همهجانبهٔ آن و درسگیری از آن ها نیازمند است. در چنین کوششی، به ریشهها و دلیلهای حرکتهای مردمی، عاملهای عینی و ذهنیِ مؤثر در رشدِ نیروهای اسلامی، شکستِ محتومِ نیروهای اسلامی و ناتوانیشان در پاسخ دادن به عاجلترین مطالبات تودهها و عجز در عمل کردن به شعارهای اصلی انقلاب ها و قیامهای مردمی، و در انتها، موضعگیریِ طبقهٔ کارگر در قبال این تحولها، میباید توجه ویژهای کرد. او در این بخش به اهمیتِ تأمل در عملکردِ نیروهای اسلامگرایِ غالب در ایران، مصر، و لیبی، و پیامدهای فاجعهبارِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و فرهنگیِ سیاستهای اعمال شده از سوی آنها، اشاره کرد، و گفت:”در هر یک از این موردهای مشخص ما با تجربهٔ پسرفت و حرکت جامعه به عقب بهدلیل سلطهٔ اسلام سیاسی روبهروییم. ابعادِ فاجعههای انسانی و فرهنگیِ ناشی از عملکردِ نیروهای اسلامگرای ارتجاعی، بیسابقه است.”
سخنران در بخش دیگری از سخنانش، به پیامدهای سیاسیِ فعالیتهای اسلامگرایان در منطقه و در هماهنگیِ آشکار با طرحهای امپریالیسم در جهتِ تغییر جغرافیای سیاسی منطقه و بهویژه “طرح خاورمیانه جدید” پرداخت. او ضمن توضیحِ پیوندهای راهبردی (استراتژیک) بین حکام عربستانسعودی و دولت ایالات متحده، به تلاشهای خطرناکی که در سه دههٔ اخیر با تکیه بر منابع هنگفت مالیای که از سوی عربستان به حرکتهای اسلامی ارتجاعی و شبهفاشیستی برای تغییر موازنهٔ قدرت در کشورهای خاورمیانه اختصاص داده شده است، اشاره کرد. نماینده حزب ما گفت، در این دوره، عربستانسعودی و شیخنشینهای حاشیهٔ خلیج فارس با بهرهگیری از درآمدهای نفتیِ هزاران میلیارد دلاری، با حمایت مالی و لجستیکیِ مستقیم از “القاعده” و جریانهای تروریستیِ ارتجاعی و خونخوار، آنها را در کشورهای خاورمیانه مسلط کردهاند. ایالات متحده و اتحادیهٔ اروپا در مقطعهایی که این نیروها و جریانهای تروریستیِ ارتجاعی جنبشهای چپ، ملی، و سکولار مردمی را هدف ترورها و سرکوب خود قرار میدهند، از آنها زیر عنوان “مبارزان آزادی” حمایت کرده و میکنند. افغانستان و مصر در این زمینه نمونههایی مشخصاند. او گفت:”در سالهای اخیر، امپریالیسم با هدف تثبیتِ هژمونی همهجانبهاش بر جهان و بهمنظورِ تغییر جغرافیای سیاسیِ منطقهٔ خاورمیانه، و حتی تغییرِ مرزهای ترسیم شده در صد سال پیش و پس از پایان جنگ جهانی اول و سقوطِ امپراتوری عثمانی، از عملکرد نیروهای منتسب به اسلامِ سیاسی بهره گیری کرده است. سیاستهای ماجراجویانه، تحریکآمیز، و تشنجآفرینِ جریانهای اسلامی، چه در فلسطین، لبنان، ایران و پاکستان و چه در جاهای دیگر، بهشکلهایی گونهگون، به امپریالیسم این بهانه را داده است تا سیاستهای استعمارگرانه و لشگرکشیهایش را در منطقه توجیه کند.” سخنران بر پایهٔ مثالهایی مشخص، جنبشهای اسلامی در سراسر شرقمیانه و شمال آفریقا را “به درپیش گرفتن و اجرای سیاستهای اقتصادی نولیبرالی بهضد منافع تودههای مردم متهم کرد.”
نمایندهٔ حزب تودهٔ ایران، در بخش دوم سخنان خود، به درسهای انقلاب بهمن و پیامدهای تسلط اسلامگرایان بر رهبری انقلاب و سیاستهایی که به شکست این انقلاب شکوهمند منجر شد، پرداخت. سخنران بر پایهٔ اسناد و شواهد عینیای که در سالهای اخیر در دسترس قرار گرفته است، از کوششهای امپریالیسم آمریکا برای جلوگیری از تعمیق انقلاب و از جمله به ارتباط های وسیع سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، با نمایندگان خمینی در ایران در سه ماههٔ آخری که به سقوط رژیم سلطنتی منجر شد و نقش ژنرال هایزر، معاون فرماندهٔ کل ناتو، که در یک ماه آخر حیات رژیم شاه عملاٌ کنترل ارتش را بهدست گرفته بود، و نیز در رابطه با سران ارتش شاهنشاهی، سخن گفت. او گفت که، در این دوره، تمامی کوشش ایالات متحده و سران کشورهای قدرتمند غرب که واقعیتِ اجتنابناپذیر بودنِ سقوط رژیم شاه را پذیرفته بودند، به جلوگیری کردن از افتادن رهبری انقلاب به دست نیروهای چپ متوجه بود. هنگامی که به سرنوشت انقلاب ایران و شکست آن مینگریم، معنیِ واقعیِ این پیام محرمانهٔ صادق قطب زاده به دولت فرانسه مبنی بر اینکه رهبریِ روحانیِ انقلاب ضد کمونیست است و اینکه ما به چپ امکان بهدست گرفتنِ قدرت را نخواهیم داد، روشنتر میشود.
نمایندهٔ حزب تودهٔ ایران سپس به کارنامهٔ رژیم دینسالارِ ایران در استفاده از قدرت دولتی برای سرکوب نیروهای چپ، اتحادیههای کارگری و جنبش زنان اشاره کرد. او با اشاره به سیودومین سالگرد حمله رژیم به حزب تودهٔ ایران، و سرکوب وسیع و خونین نیرویی که تمامی توان خود را در خدمت به هدفهای انقلاب ملی و دموکراتیک بهمن ۱۳۵۷ بسیج کرده بود، به اعدام های پرشمارِ کادرهای اصلی و کشتار رهبران شناختهشدهٔ حزب در شکنجه گاهها، و محروم کردنِ زحمتکشان میهنمان و انقلاب ایران از حمایت یکی از گردانهای اصلی مبارزه برای پیشبرد انقلاب سخن گفت.
نمایندهٔ حزبمان، در خاتمهٔ سخنان خود، بر این امر که در سالهای اخیر سران ایالات متحده و اتحادیهٔ اروپا بر پایهٔ درک دقیق از ماهیتِ رویکردهای راهبردی (استراتژیک) رژیم ولایت فقیه در حمایت از سرمایهداری و بازارِ آزاد، در اقدامهایش بر ضد نیروهای چپ و ترقیخواه، و در آمادگیاش برای ایفای نقش در سیاستهای ضد ترقیخواهانه در منطقه، به ضرورت توافق همهجانبهای با رژیم دینسالارِ حاکم بر ایران واقف بوده است، انگشت گذاشت. رژیم در شرایطی که تحریمهای اقتصادی سالهای اخیر عملاٌ اقتصاد کشور را به بحرانی بیسابقه دچار کرده است که متضمن تحمل هزینههای انسانی و اجتماعی وسیعی از سوی زحمتکشان است، وارد مذاکرهیی با ایالات متحده و متحدان اروپایی آن شده است که برای نپذیرفتنِ شرایط کشورهای امپریالیستی امکان مانور چندانی ندارد. این بهوضوح مشخص است که ایالات متحده با درکِ موقعیت بالقوه مهمِ ایران درحکم عاملی قدرتمند در شکلدهیِ نهایی به جغرافیایِ سیاسی خاورمیانه، شرط اصلی و اعلام نشدهٔ خود برای موافقتنامهیی که دربرگیرندهٔ لغوِ تحریمها باشد را همکاریِ رژیم در اجرای طرح خاورمیانه جدید قرار داده است. گرچه برخی از متحدان منطقهایِ امپریالیسم و از جمله عربستان و اسرائیل ناخشنودیشان از موردِ بحث قرار گرفتنِ چنین موافقتنامهیی را درحرف و درعمل نشان دادهاند، ولی ایالات متحده برآنست که با همکاریِ استراتژیک سران رژیم، شرایط تثبیت نظمِ مورد نظر خود در “خاورمیانه جدید” و بهویژه در رابطه با افغانستان، عراق، سوریه، و لبنان را بهوجود آوَرَد.
رفیق رابرت گریفیث، دبیر کل حزب کمونیست بریتانیا، در سخنرانی اختتامیه این سمینار اظهار داشت: “این بحثی بسیار مهم و بهموقعی بود که ما میباید آن را به درون طیف گستردهتری از مخاطبان در جنبش کارگری ببریم. بر پایهٔ تجربهٔ حزبهای برادر ما در خاورمیانه و شمال آفریقا و با درس گیری از آنها، حزب کمونیست بریتانیا هیچ توهمی در مورد مشخصههای اساساً ضد دموکراتیک، ضد زن و ضد کمونیستی بنیادگرایی اسلامی ندارد. بر خلاف برخی از بخشها در نیروهای چپ بریتانیا که در بهنمایش گذاردنِ مخالفت پرسروصدای خود هم با نژادپرستی و هم با امپریالیسم سعی دارند، و در این مسیر هم بهدفعات به موضع جانبداری از نیروهای مذهبی فرقهگرا درغلتیده اند، کارنامهٔ ما در مبارزه با نژادپرستی و امپریالیسم در بریتانیا و سراسر جهان، معرف خوبی برای ماست. ما هرگز بهدامِ طرفداری از عناصر عقبمانده و ارتجاعی که با همه چیزِ مترقی که مردم از طریق مبارزه با فئودالیسم، سرمایه داری و امپریالیسم به دست آورده اند ضدند، سقوط نخواهیم کرد. رفقای ما در ایران و سودان شواهد بسیاری را امروز ارائه کردهاند که نشان میدهد امپریالیسم و بنیادگراییِ اسلامی نهتنها همدیگر را تغذیه میکنند، بلکه در مواردی آنها با هدف سرکوب نیروهای چپ و سرنگون کردنِ دولتهای مترقی و سکولار در جاهائی که منافع مشترک آن ها – اغلب بهدلایل متناقض – اقتضا میکند،حتی حاضر به معامله و بندوبست و تشکیل جبهه با یکدیگرند. به همین دلیل است که ما امروز با کمونیستها و ترقیخواهان در ایران، عراق، سودان، سوریه، و کشورهای دیگر در منطقهیی که امپریالیسم آن را بهعنوان “خاورمیانه بزرگ” میشناسد، همبستگیِ خود را اعلام میکنیم. در حمایتمان از نیروهایی که درگیرِ مبارزه با بنیادگرایی اسلامیاند، ما کاملاً آگاهیم که این چشم انداز ارتجاعی گاهی اوقات در شرایط محرومیت شدید اجتماعی و مداخلهها و سلطهٔ امپریالیستی، و یا در کشورهایی که رژیمهای حاکم محلی در آن موفق شدهاند نیروهای چپ و کمونیستها را- اغلب با حمایت امپریالیسم بریتانیا و ایالات متحده- سرکوب کنند، توانستهاند پا بگیرند و رشد کنند. ما وظیفه انترناسیونالیستیِ حزب کمونیست بریتانیا را در وجهی مهم این میدانیم که با مبارزه با امپریالیسم انگلستان و کوشش برای ساختن جنبشی برای انقلاب سوسیالیستی، بهرهبریِ طبقهٔ کارگرِ سازمان یافته، نقطه پایانی بر حیات امپریالیسم بریتانیا بگذاریم.
به نقل از «نامه مردم»، شماره ۹۶۷، ۴ اسفندماه ۱۹۹۳