مسایل بین‌المللی

جهانی‌سازیِ استراتژیِ (راهبُردِ) مبارزهٔ کارگران، پاسخی درخور در برابرِ جهانی‌شدنِ تجارت!

درحالی‌که رئیس‌جمهور مکزیک همراه  با ملکه انگلستان و دولت وی سرگرم جشن و سرور است، ”کنراد لندین“ با رهبر کارگران معدن
 مکزیک ،“ناپولئون گومز اوروتیا“، که زندگی‌اش در معرض خطر است به صحبت می‌نشیند. ”ناپولئون گومز اوروتیا“ تبعیدی‌ای سیاسی است که ۹ سال پیش از میهنش رانده شده است، اما این دورافتادگی او را از رهبری پرنفوذترین سندیکاهای مکزیک، اتحادیهٔ ملی کارگران معدن، فلزکار، ذوب‌آهن و کارگران متحد جمهوری مکزیک یا به‌اختصار: ”لوس مینروس“، بازنداشته است .باوجود این، او هرروز به‌وسیله “اسکایپ” با رهبران اتحادیه به گپ‌زنی می‌پردازد، در مورد اختلاف‌های درآمدی و دستمزدی، شرایط موجود در شرکت پُرقدرت بهره‌برداری از معدن ”گروپو مکزکو“ که یکی از خطرناک‌ترین صنایع به‌شمار می‌رود  و ”ناپولئون گومز اوروتیا“ آن را مسبب مرگ ۶۵ کارگر معدن در انفجار سال ۱۹۸۵ می‌داند، به گفت‌وگو می‌پردازد و عملکردِ آن را به چالش می‌کشد.

 

در آن موقع ”گومز“ برکناری وزیر کار- کسی که به‌گفته او ارتباطی سوداگرانه با این شرکت داشت- را خواستار شده بود،اما مدت کوتاهی پس‌ازآن، خود با اتهام کلاه‌برداری و دستبرد به صندوق مالی اتحادیه روبه‌رو شد. او همواره بر بی‌گناهی خود پای فشرده است و ”اینترپل“، پلیس بین‌المللی، نیز به‌نظر می‌رسد با او هم‌رأی باشد زیرا پس از گریختنش به شهر ونکوور در کانادا و سکونت در آنجا، از پیگیری حکم بازداشت دولت مکزیک سرباز زده است.

هنگامی‌که در لندن برای دیدن ”ناپلئون گومز اوروتیا“ می‌روم که – همزمان با سفر رسمی ”انریکو پنیا نی‌اتو“، رییس‌جمهور مکزیک، که جایی در قصر ”باکینگهام“ پرسه می‌زند –  به انگلستان آمده است تا در مورد گرفتاری‌های کنشگران سندیکایی مکزیک روشنگری و اطلاع‌رسانی کند، او را همچنان پایدار و مصمم می‌یابم . این پایداری و ثبات قدم برایش ضرورت دارد زیرا در مردادماه گذشته در مورد کلاه‌برداری از او رفع اتهام شده است و اکنون پس از مدت‌ها می‌تواند به فکر بازگشت به مکزیک باشد. او می‌گوید: ”غالباً در آمریکای لاتین هنگامی‌که رهبران سندیکایی با چنین تازش‌هایی روبه‌رو می‌شوند از زندان سر درمی‌آورند و یا از بین برده می‌شوند. من امیدوارم در آینده‌یی نه‌چندان دور، تا چند ماه دیگر، بتوانم به کشورم بازگردم.“ او در ادامه می‌گوید:“اما اکنون که به‌لحاظ قانونی تبرئه شده‌ام باید به‌لحاظ سیاسی هم تبرئهٔ شوم تا بتوانم به کشور بازگردم. ما جان بدربردگانیم. از زمانی که مکزیک را ترک کرده‌ام شش بار مجدداً انتخاب شده‌ام.“ او افزون بر پشتیبانیِ اعضای اتحادیه، پشتیبانیِ همسر و خانواده‌اش و همبستگیِ اتحادیه‌های کارگری از سراسر جهان را، ازجمله کارگران متحد فولاد در ایالات‌متحده و ائتلاف ”اتحاد انگلستان“- میزبان او در این سفر- را در پایدار ماندنش سهیم می‌داند. به‌گفته او، در مکزیک “هرروز” حقوق مدنی نقض می‌شوند. او می‌گوید: ”بین شرکت‌های بزرگ و دولت رابطه‌‌یی گرم‌ونرم برقرار است و این را می‌توان به‌روشنی در سفرهای رسمی به کشورهای دیگر مشاهده کرد. … بله، پیوندهای تنگاتنگی میان شرکت‌ها و دولت وجود دارد، آشکار است که باهم کار می‌کنند. و بازهم روشن است که برای دولت این پیوندها در اولویت‌اند تا پاسداشتِ حقوق کارگران و حقوق انسانی.“

سرکوبِ ”لوس مای‌نروس“ ددمنشانه بود، و به‌جز این هم انتظار نمی‌رفت. حزب حاکم که نام فریبندهٔ ”حزب انقلابی نهادینه مکزیک” را یدک می‌کشد، مدت‌ها‌ست که در پی مهار اتحادیه‌های کارگری بوده است، و به این منظور طرفداران دولت را به رهبریِ اتحادیه‌ها – که “چاروس” نامیده می‌شوند- می‌گمارد. ”ناپولئون گومز اوروتیا“ توضیح می‌دهد :“ما دو گونه اتحادیه داریم – اتحادیه‌های رسمی که به دولت نزدیکند و اتحادیه‌های دیگری که دمکراتیک‌اند. دولت این حق را برای خود روا می‌دارد که اتحادیه‌ها و یا رهبری آن‌ها را به رسمیت بشناسد و یا به‌رسمیت نشناسد. این شیوه‌‌یی فاشیستی برای مهار اتحادیه‌هایی است که موردپسند آن‌ها نیست، روشی که در دوران حاکمیت نازی‌ها در آلمان و فاشیست‌ها در ایتالیا برای مهار و نظارت به‌کار برده می‌شد. مکزیک یکی از کشورهای انگشت‌شماری است که هنوز این شیوه را به‌کار می‌بندد. “اگر اتحادیه‌ای به رسمیت شناخته نشده باشد نمی‌تواند برای خود حساب بانکی‌ای داشته باشد و [نمی‌تواند با کارفرمایان] به گفت‌وگو و چانه‌زنی بنشیند.“

”ناپولئون گومز اوروتیا“  به‌طور صریح این عقیده را که از سوی منتقدان ”لوس مینروس“ مطرح می‌شود که در گذشته هم این اتحادیه  ”لوس مینروس“ هنگامی‌که از سوی پدر او – ”ناپولئون گومز سادا“- رهبری می‌شد بیش‌ازاندازه به دولت نزدیک بوده است، رد می‌‌کند.

او می‌گوید: ”لوس مینروس“ همیشه مستقل بوده است. ما همیشه پیشتازِ مبارزه برای برپاییِ اتحادیهٔ  کارگری‌ای مستقل بوده‌ایم.“

اما رویداد فاجعه‌بار معدن ”پاستا د کونچوس“ در سال ۲۰۰۶، رویکردی ریشه‌ای را ضروری ساخت. به‌ویژه که ”لوس مینروس“ بارها در مورد ناامن بودن  این معدن و خطرهای آن هشدار داده بود. پس‌ازآن رویداد، “اتهام‌های ناروا “علیه گومز و دیگر رهبران سندیکایی بالا گرفت و دولت از به‌رسمیت شناختن رهبری او سرباز زد.

با توجه به این‌که کارگران نفت در ایالات‌متحده به‌دلیل نبودِ شرایط ایمنی مناسب در محیط کار به‌اعتصاب دست زده‌اند و همدوشان آنان نیز‌ در اینجا اخطارِ آغاز به‌اعتصاب را اعلام کرده‌اند، مرا نسبت به این نکته کنجکاو کرده که آیا ایمنی در محیط کار به کانون مبارزه صنفی کارگری  تبدیل شده است؟

گومز در پاسخ می‌گوید‌:“بهره‌برداری از معدن، صنعت بسیار پرخطری است و شرکت‌ها تمایل بسیار به سهل‌انگاری در مورد سلامت و امنیت کارگران دارند زیرا این برای سودورزی آن‌ها سودمند نیست. ما تصمیم گرفته‌ایم با اتحادیه‌های کارگری دیگر کشورها که در مورد ایمنی محیطِ کار با آن‌ها زمینهٔ مشترکی داریم، به برنامهٔ راهبردی‌ای مشترک دست یابیم.“

هنگامی‌که ”لوس مینروس“ نخستین بار تماس به‌منظور همکاری با ”اتحادیهٔ کارگران متحد فولاد ایالات‌متحده“ برقرار کرد، نمایندهٔ اتحادیه ”لوس مینروس“ در این دیدار و گفت‌وگو  به ”اتحادیهٔ کارگران متحد فولاد ایالات‌متحده“  توضیح داد که اگر ”‌فعالیت‌های‌‌شان را جهانی نسازند، اتحادیه‌های کارگری سرنوشتی بدون ‌نوید  پیروزی  و  تیره در پیشِ‌رو خواهند داشت.“ گومز چنین استدلال می‌کند:“‌اگر آن‌ها [شرکت‌ها و کارفرمایان] سوداگری‌شان را جهانی ساخته‌اند، ما نیز باید برنامه‌های راهبردی‌مان را جهانی سازیم.” وقتی شرکت‌های فراملیِ استخدام‌کنندهٔ ما [در مسیرِ منافع‌شان] از یک سوی دنیا به ‌سویِ دیگردنیا می‌روند، ما هم با همراه شدن با یکدیگر می‌توانیم در گفت‌وگوهای‌مان با آن‌ها با قدرت چانه‌زنی نیرومندتری شرکت کنیم.“

با توجه به اینکه کارگران معدن و خانواده‌های‌شان در سراسر انگلستان، بزرگداشت سی‌امین سال‌روز اعتصاب ۱۹۸۴-۱۹۸۵ معدنچیان را برپا می‌کنند، از گومز می‌پرسم از دیدِ او آیا میان برخوردِ دولت مارگارت تاچر (نخست‌وزیر پیشین انگلستان) با ”‌سندیکای ملی کارگران معدن“ انگلستان و آنچه در سال‌های اخیر“لوس مینروس“ ‌با آن روبه‌رو بوده است همسانی‌ای وجود دارد؟

پاسخ می‌دهد:“‌بله بدون تردید.“ و در ادامه با اشاره به اینکه کتاب ”سیوماس میلن“ با نام‌: ”دشمن از درون“ را چندین بار خوانده است، می‌گوید:“در شیوه‌های به‌کارگیریِ رسانه‌ها در دولت تاچر، در کارزار لکه‌دار کردنِ شخصیت‌ها، در کوشش برای به‌هرز کشاندن و گمراه کردنِ رهبران سندیکایی، همانندی‌ها بسیارند و دراین‌باره تردیدی وجود ندارد. این ترفندها‌ برای تاخت‌وتاز در اتحادیه‌های دمکراتیک و مستقل  کارگری و نابودی آن‌ها  الگو شده‌اند. تجربهٔ مبارزهٔ کارگران معدن انگلستان برای ما بسیار ارزشمند است.“ آیا آن‌ها می‌توانند برای پیروزی از شکست کارگران معدن انگلستان بیاموزند؟ به‌گفته این رهبر سندیکا: ”‌مبارزه‌‌‌ها هدف‌های متفاوت‌دارند. هدف ما در این مبارزه متفاوت است، اما می‌توانیم از آنچه در اینجا  [انگلستان] رخ داد بیاموزیم.“

 

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا