ریشهیابیِ تحولهای سیاسیِ یمن: نگاهی گذرا به گذشتهٔ تاریخیِ یمن، و سیر شکلگیریِ نیروهای عمدهٔ اجتماعیِ مؤثر در حیاتِ سیاسیاش
سعودیها در یمن به دنبال منافع اقتصادی و امنیتیاند. زمینهای حاصلخیز، و دراختیار نگه داشتنِ ارزانترین نیروی کار در منطقه- با توجه به جمعیت بالای بیستمیلیوننفری یمن- ازجمله این منافعِ آزمندانهٔ اقتصادیاند. بازارِ ارزان نیرویِ کار، درخدمت نگه داشتنِ بندر طبیعی عدن، بندر “حدیده”، دریای عرب، مدخلِ جنوبی دریای سرخ، و تلاش برای نابودی نیروهای انقلابیای که سعودیها بیش از “زیدی” ها و “القاعده” از آنهاست که هراس دارند، ازجمله منافع اقتصادی و امنیتیایاند که ”سعودی“ها در پیِ حفظِ آنها در “یمن”اند
درحالیکه از حملهٔ نظامی همهجانبهٔ عربستان سعودی و ائتلافِ کشورهای عربی به یمن نزدیک به یک ماه میگذرد، نشانهیی از فروکش کردنِ این بحران سیاسیِ جدید در خاورمیانه، بهچشم نمیخورد. اکنون مشخص است که موضعگیریهای حسابشدهٔ ایالاتمتحده آمریکا و اتحادیه اروپا در قبال رخدادهای یمن بر آنند که تحولهای سیاسی هفتههای اخیر در راستای طرحِ “خاورمیانهٔجدید“ بهشمار آورده نشوند. در این رابطه برخی تحلیلگران جدی بر این باورند که، واکنشهای عربستانسعودی و متحدانش در “شورای همکاری خلیجفارس“ و همچنین ترکیه و مصر نیز درواقع در همین راستا هستند و نمایشِ شکلگیریِ نظم جدیدی در منطقهاند. چرا در شرایطی که مذاکرات هستهای نمایندگان رژیم ولایی با کشورهای “۵بهعلاوهٔ۱“ در اوج و رسیدن به توافقنامه (یا تفاهمنامه) در جریان بود، چنین ماجراجوییای خطرناک صورت گرفت؟ آیا ایالاتمتحده در بطنِ موضعگیریِ بهظاهر دوگانهاش در قبال تحولهای یمن، ”راستی آزمایی“ای در مورد موضعگیری اسلامگرایان حاکم در ایران -که در ماههای اخیر در توافقنامه لوزان دربارهٔ آن مذاکره شده است- را از هماکنون آغاز کرده است؟ رخدادهای آتی به این سؤالها پاسخ خواهند داد. “نامهٔمردم”، بهدنبال انتشارِ مقالهٔ “حمله به یمن، ائتلافِ جدید بهرهبریِ عربستان، و طرحِ “خاورمیانهٔ جدید” در شمارهٔ ۹۷۰، و در جریان گفتگوهایی با نیروهای ترقیخواه و حزبهای کمونیست- کارگری منطقه، به ارزیابیِ نیروها و بررسیِ روندهای مؤثر در تحولهای ماههای اخیر پرداخته است. در جمعبندیِ زیر، که با همکاریِ بسیار مؤثر رفقای سودانی بهدست آمده است، برای شناساییِ زمینههای سیاسیاجتماعی و مشخصههایِ عملکرد نیروهای ”شیعهٔ زیدی“ در یمن- که با نام ”حوثی“ها شناخته میشوند- و پیشینه و زمینههای تاریخیِ تحولهای کنونی در یمن، کوشش شده است. کوشش به معرفیِ مشخصهها و هویت سیاسی دیگر نیروهای فعال در یمن از طریق بررسیای مسئولانه و راهگشا در اسناد، در آینده دنبال خواهد شد.
زِیدیها کهاند و مذهب آنان چیست؟
نَسبِ زیدیها به زیدابنعلی، فرزندِ زینالعابدینبنالحسینبنعلیبنابیطالب (۶۹۸-۷۴۸ میلادی) میرسد. زیدیها پیروان اصول و روشیاند که زیدبنعلی بنیاد نهاد و به نام “زیدیه”- از فرقههای مذهب شیعه (امامیه)- شهرت دارد. زیدیها جزو شیعه محسوب میشوند، اگرچه با اهل سنت نزدیکیهای بسیاری دارند. زیدیها برخلافِ شیعیان اثناعشریِ (دوازده امامیِ) ایران و عراق و لبنان و خلیج، از آوردنِ بدعت در دین (ازنظرِ اهلسنت) پرهیز کرده و مانند دیگر مسلمانان از قرآن و سنت پیروی میکنند. زیدیها در خصوص امامت نظرات خاصی دارند. زیدیها امامت را محصور بین فرزندانِ علیبنابیطالب و فاطمهٔزهرا (دختر پیامبر) میدانند، و به شخص معین دیگری در مقام “امام“ نظر ندارند بلکه معتقدند شرطهایی که “امامت“ را مشروعیت میبخشد عبارتند از: نسب از فاطمهٔزهرا داشتن، علم، تقوا، حُسننظر، و مقبولیتِ مردمی. ازنظر زیدیها ظهورِ همزمان دو امام در دو منطقهٔ مختلف جایز است، بههمین دلیل، امامان متعددی در مرحلههای مختلف تاریخی برای آنان ظهور کردهاند.
زیدیها بر اثر روابط گسترده و قدیمی با “مُعتَزِله“، از این فرقه تأثیر زیادی گرفتهاند، با این تفاوت که مذهب زیدی در فروع دین با آیینهای فقه اسلامی منطبق و از چارچوبِ آن خارج نمیشود. اختلاف چشمگیری بین زیدیها و اهل سنت وجود ندارد. ت زیدیها، زیر تأثیرِ معتزله، برای “خرد“ ارزش قائلند. زیدبنعلی (و پیروان او نیز)، از “واسط بنعطا”- امامِ معتزله- و افکار او تأثیر پذیرفته بود [“مُعتَزِله”، فرقهیی از مسلمانان، در قرن دوم هجری، که بر ارزشِ عقل و استدلال و مختار بودنِ انسان و حادث بودنِ عالم تأکید میکردند.- فرهنگ انوری].
زیدیهایِ یمن
در قرن دهم هجری عثمانیها و زیدیها حکومت بر یمن را میان خود تقسیم کردند. عثمانیها از سال ۹۴۵ هجری [۱۵۳۸ میلادی] تا ۱۳۳۳ هجری [۱۹۱۵ میلادی]، بهمدت ۳۳۸ سال، بر منطقههای جنوبی یمن مسلط بودند. درحالیکه زیدیها بر “صعده“ (در ۲۴۰ کیلومتری شمال صنعا) و همچنین بر “صنعا” حکومت میکردند. این دولت به “ائمهٔ صنعا“ (“امامان صنعا”) مشهور بود. حکمرواییِ این دولت از سال ۹۷۳ هجری [۱۵۳۱ میلادی] تا ۱۳۸۲ هجری [۱۹۶۲ میلادی] بهمدت ۴۰۹ سال ادامه یافت. زیدیها پس از پیروزی بر “خلافت عثمانی” در سال ۱۳۳۳ هجری [۱۹۱۵ میلادی]، بر کل یمن مسلط شدند. حکومت زیدیها بر یمن تا سال ۱۹۶۲ میلادی ادامه داشت تا آنکه انقلاب مردم یمن در این سال، بر حکومت هزار سالهٔ زیدیها بر یمن غلبه کرد. همانطوری که ملاحظه میشود، زیدیها ریشههای عمیقی در جامعه یمن دارند. سابقهٔ هزارسالهٔ حکومت زیدیها، صرفنظر از قوت و ضعفش در دورههای متفاوت و درحالیکه در جوار آن حکومتهای “سنی“ و “اسماعیلیه” بهتناوب ظاهر میشدند.
امام یحیابنمنصور بنحمیدالدین در سال ۱۳۲۲ هجری [۱۹۰۴ میلادی] با رهبریِ مبارزهٔ انقلابی برضد ترکها توانست دولت “زیدی“ها را تأسیس کند. این دولت تا انقلاب ژنرال “السلال”، در ۱۹۶۲ میلادی، پابرجا بود. اما زیدیها، باوجود از دست دادن سلطه، همچنان پایگاه خود را در یمن نگهداشتند. تمرکز زیدیها در استان صعده- هممرز با پادشاهی سعودی- است.
جنوب یمن (جنوبغربی) و مرکز آن عدن، از ۱۸۳۸ میلادی بهاشغال بریتانیا در آمد. در ۱۴ اکتبر ۱۹۶۴، جنبش آزادیبخش مردم یمن بهرهبری “الجبهه القومیه“، مبارزه با اشغالگران را آغاز و در ۳۰ نوامبر ۱۹۶۷ استقلال یمن را اعلام داشت و “جمهوری دموکراتیک خلق یمن“ را تأسیس کرد. سه سازمان سیاسی عمده مردم یمن در این مرحله عبارت بودند از:
۱. اتحاد خلق (مارکسیستها)؛ ۲. الطلیعه الشعبیه (بعثیهایی که به مارکسیسم گرویدند)؛ ۳. الجبهه القومیه (ترکیبی از ناصریستها، ملیگرایان عرب، سوسیالیستها، مارکسیستها، ملیگرایان یمنی، و برخی از قبایل).
این سه سازمان، در سال ۱۹۷۸ میلادی، با اعلام وحدت میان خود، “حزب سوسیالیست یمن” را تشکیل دادند. حزب سوسیالیست از ۱۹۸۶ درگیرِ اختلافهای داخلی گردید. این اختلافها به کشته شدن عدهیی از رهبران حزب منجر شد. کشتهشدگان از مقامهای عالیرتبهٔ حزب در دفترسیاسی، ارتش، و بخش امنیتی بودند. با دامنهدار شدنِ اختلافها و کشتار داخلی، بنیهٔ حزب چه ازنظر سیاسی و چه ازنظر تشکیلاتی، رو بهضعف نهاد، و در دورانی که کشور یمن با بحران اقتصادی روبهرو بود، پایگاه تودهای حزب نیز دچار ریزش شد و تودههای مردم از آن روی برگرداندند.
رهبریِ حزب سوسیالیست و دبیرکلِ آن (علی سالمالبیض) در سال ۱۹۹۰ بر وحدت با یمن شمالی بهرهبریِ “حزب کنگره خلق“ (“حزب الموتمر الشعبی“) و رئیس آن، علی عبداللهصالح، و حزب “الاصلاح“(اخوانالمسلمین) بهرهبریِ شیخ عبدالاحمر رئیس پارلمان آن، اصرار ورزید و اتحادِ دو یمن با نام “جمهوری عربی یمن“ شکل گرفت.
موقعیتِ یمن، و اهمیتِ آن در کارزارِ جهانی
یمن در جنوبغربی قارهٔ آسیا در “شبهجزیرهٔ عربی”، واقع شده است و با پادشاهی عربی سعودی مرزهای زمینیای طولانی دارد. در شرق با کشور عمان هممرز است. سواحل یمن طولانی و از کمران، در دریای سرخ، شروع و به سواحل کشور عمان در دریای عرب منتهی میگردد. یمن، شاهراهِ دریایی بینالمللی و دروازه آن “باب المندب“ و خلیج عدن را در کنترل دارد. این کشور به سواحل شرقی قارهٔ آفریقا، و خصوصاً شاخ آفریقا، نیز دسترسی دارد.
بندر عدن از مهمترین بندرهای منطقه بهشمار میآید. این بندر طبیعی و آتشفشانی با عمق زیاد امکان پذیرش کشتیهای بزرگ با هر ظرفیتی را دارد. خلیج عدن و دریای عرب نیز از ثروت عظیمی از گونههای کمیاب ماهیان برخوردارند. ماهیان این منطقه از گرانترین ماهیان جهاناند. لابستر (شاهمیگو)، دیرک، هامور، جمبری و کنج فیش ازجمله گرانترین انواع ماهیان موجود در جهاناند که بهوفور در این خطه صید میشوند. زمینهای حاصلخیز یمن در درهٔ “حضرموت“ و دلتای “ابین“ و منابع زیرزمینی “نفت“ در استانهای شمالی ازجمله ثروتهای طبیعی در این کشورند.
در میان کشورهای حاشیهٔ خلیج عدن و شبهجزیرهٔ عربی، کشور یمن بیشترین جمعیت را دارد و بنابراین، بزرگترین بازار مصرف در این نقطه از جهان است. نیروی کار ارزان، بهدلیل جمعیت زیاد، نیز از ویژگیهای این کشور بوده است، بهطوری که نیروی کار بخشهای بزرگی از صنعت و تجارت را در پادشاهی سعودی و دیگر کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس یمنیهایند. انگلیسیها با اشغال “بابالمندب“ در ۱۹۳۸، راهِ ارتباطی با هند و جنوب شرق آسیا را در اختیار گرفتند.
در ۱۴ اکتبر ۱۹۶۴ انقلاب مسلحانهٔ مردم یمن با رهبری “الجبهه القومیه“، ترکیبی از مارکسیستها بهرهبریِ عبدالفتاح اسماعیل، سالم ربیععلی، و علی ناصرمحمد، ناصریستها و سوسیالیستهای عرب و عناصر بعضی از قبایل “ضالع“ و “حضرموت“ و “ابین” برضد اشغالگران بریتانیایی آغاز شد و در ۳۰ نوامبر ۱۹۶۷ با اعلام “جمهوری دموکراتیک خلق یمن“ بهپیروزی رسید. پس از استقلال، دو سازمان “اتحاد مردم” بهرهبریِ عبد بادیب (مارکسیست) و حزب حزب سوسیالیست بعث بهرهبریِ انیس حسنیحیی اتحاد خود را با “الجبهه القومیه” اعلام کردند و سازمان سیاسی جدیدی به نام “التنظیم السیاسی الموحد الجبهه القومیه”(سازمان سیاسی متحد) را بهوجود آوردند. در سال ۱۹۷۸ این سه سازمان، تولدِ “حزب سوسیالیست یمن” (مارکسیستلنینیست)- بهمنظور انجام وظایف انقلابِ دموکراتیکملی و گذار به سوسیالیسم- را اعلام کردند. این حزبِ تازهتأسیس از پشتیبانیِ کامل اردوگاه سوسیالیستی بهرهبری اتحادجماهیرشوروی برخوردار بود. دیری نگذشت که ۶ تن از کادرهای رهبریِ دفتر سیاسی را مأموران حفاظت کمیتهٔ مرکزی- در درگیریهای درونحزبی- کشتند. درگیریهای درونِ حزب به تضعیف حزب و از دست دادنِ بسیاری از هواداران و فروریزیِ پایگاه تودهای آن انجامید. درحالیکه عدن بهشدت دچار مشکلات اقتصادی بود، رهبران سیاسی کشور بهجای بهکارگیری امکانات داخلی برای رفعِ این مشکلات بر کمکهای اردوگاه سوسیالیستی تکیه میکردند. کمیتهٔ مرکزی، در رویارویی با بحرانهای روزافزون داخلی، سیاست فرار به جلو را پیشه کرده بود و بر اتحاد با شمال (یمن شمالی) اصرار میورزید. یمن شمالی، بهرهبریِ علی عبداللهصالح، رئیسجمهور و رئیس حزب “الموتمر الشعبی” (حزب کنگره مردمی)، و شیخ عبدالله الاحمر، رئیس پارلمان، رهبرِ مذهبی یمن، و رهبرِ حزب “الاصلاح” (اخوانالمسلمین)، اداره میشد. بخشی از حزب “الموتمر الشعبی”، تمامی حزب “الاصلاح”، و برخی از رهبران قبایل تابع پادشاهی سعودی و حکومت سعودی، با اتحادِ دو یمن مخالف بودند. بهاصرارِ حزب سوسیالیست، دو بخشِ جنوبی یمن (با سمتگیریِ سوسیالیستی) و بخشِ شمالی (با ساختار سنتی و قبیلهای) بهوحدتِ کامل رسیدند. پس از گذشتِ دو سال از این وحدت، اختلاف بین رهبران سوسیالیست، علی عبداللهصالح، و اخوانالمسلمین به آنجایی رسید که علی سالمالبیض (دبیرکل حزب سوسیالیست) از “عدن” جدایی دو یمن را اعلام کرد. این امر، برای نیروهای دستراستیِ یمن فرصتی فراهم آورد تا جنگِ داخلی را در آوریل ۱۹۹۴ راه بیندازند. شمالیها با پیروزی در جنگ، حکومت سوسیالیستی را سرنگون کردند و رهبران آن را به خارج فراری دادند. از آن پس، بهبسیاری دلایل، زحمتکشان و طبقه متوسط یمن خود را زیرِ اشغال شمالیها میدانند. شعارهای استقلالطلبانه سرانجام به تشکیل ائتلافِ “جنبشِ جنوب“ منجر گردید.
وابستگیِ سیاسی و سیاستهای دنبالهروانهٔ علی عبداللهصالح بههمراه عقبماندگی کشور و واریز بخش مهمی از درآمدهای نفتی به حسابهای شخصی او و خانوادهاش (فرماندهی قسمتهای مهم ارتش در دست خانواده او بود) به ظهور و توسعهٔ پدیدهٔ فساد اداری و مالی انجامید. ارتش بهطورِمستقیم به علی عبداللهصالح و خانوادهاش وابسته بود. ثروت شخصی او ۵۰ میلیارد دلار برآورد میشد.
در نوامبر ۲۰۱۱، تظاهرات و اعتراضهای مردم یمن همراه با خواستِ سرنگونیِ علی عبداللهصالح و خانوادهاش آغاز گردید. بسیاری در این راه جان باختند. علی عبداللهصالح پس از پیوستن گروههای زیادی از ارتش به مردم، به “پادشاهی سعودی” پناه برد.
آنچه این روزها در یمن میگذرد، دخالتی وقیحانه در امور داخلی یک کشور عربیِ عضوِ “اتحادیهٔ عرب” و دارای کرسی در سازمان ملل متحد است. بمبارانِ این کشور از هوا و دریا با بیش از ۱۷۰ هواپیمای مدرن جنگی، و کشتن و به خطر انداختن جان میلیونها زن و کودک و افراد مسن، فاجعهیی اخلاقی و انسانی است که بهنفعِ هیچ کشور عربی نیست. چنین فجایعی تنها در جهت عملی کردنِ برنامهها و پروژههاییاند که هدفشان مستولی کردنِ هراسِ مرگ و نابودی بر ذهنهای مردم یمن و منطقه است. بدون تردید چنین حملههایی بدون کشتنِ هزاران تن از مردم نمیتواند پایگاههای “حوثی”ها را هدفگیری کند. چنین هجوم ددمنشانهای، هشدار و اخطاری است پیشاپیش از جانب حکومتهای عربی به خلقهای منطقه تا از هرگونه اندیشهٔ اعتراضی و یا اقدام انقلابی دوری جویند و به ستم و محرومیتهای اجتماعی، اقتصادی، و سیاسیای که رهاورد اینگونه حکومتهاست تن بدهند.
آنچه در یمن میگذرد مبارزهیی داخلی بر سر قدرت است. نیروهای سیاسی در داخل یمن در مورد چارچوبِ آن توافق کردهاند، و بروز اختلاف بین آنان طبیعی مینماید. جنگ کشور “سنی” با شیعیان نقطهٔ آغاز خطر در بروز چنین اختلافهایی است. در این زمینه سعی میشود جنگهای فرقهای را با تفاوتهای سیاسی نیروهای درگیر در صحنهٔ سیاسی یمن جایگزین کنند. ایالاتمتحده آمریکا و کشورهای نولیبرال همپیمانش، در پروژهٔ دردستاجرایِ تغییرِ جغرافیای سیاسیِ منطقه- یا: طرحِ خاورمیانهٔ جدید- بهحفظِ سلطهشان بر بازارها و منطقههای زیرِ نفوذشان تلاش میکنند. برای رسیدن به چنین هدفی، بهتر از پادشاهی سعودی نمیتوان رهبری برای هدایت چنین ائتلافهایی پیدا کرد. بهخصوص آنکه، با سوءِاستفاده از بحران و ناتوانیهای سیاسی و اقتصادی مصر و تزریق میلیاردها دلار به آن، حکومت این کشور را به تبعیت از خود واداشته است. همزمان، سودان را که منافع مشترک و هماهنگیهای سیاسی، نظامی، و اقتصادی با ایران داشته است، با تطمیع و قول مساعدت در حلِ مشکلات پیچیده و درهمتنیدهٔ داخلیاش، به دنبالهروی از خود واداشته است.
پادشاهی سعودی، رئیسجمهور فراری یمن، “حزب التجمع الیمنی للاصلاح”، و برخی مسئولان امنیتی آمریکایی، حوثیها را به دریافت کمک و پشتیبانی از سوی ایران متهم میکنند.
رهبران و اعضای جنبش “انصارالله”(حوثیها) هرگونه رابطه با ایران را انکار میکنند. آنان چنین اتهامهایی را سرپوشی برای استتار نقش سعودیها در یمن میدانند. تحلیلگران مستقل، هیچگونه دلیلی برای وابستگیِ حوثیها به ایران و یا تروریستی بودنِ جنبش انصارالله نمییابند. افشاگریهای ویکیلیکس نشان داد که اختلاف بین برخی سردمداران سیاسی در یمن، کمکهای تسلیحاتی به این جریان (حوثیها) را باعث شده است. حوثیها، جنبش مردم یمن در سال ۲۰۱۱ را تائید کردند و بههمراه مردم در تظاهرات و تحصنها در میدانهای “التغییر” در “صنعا” و “صعده” حضور داشتند. در این میان، درگیریهایی نظامی بین اینها و حزب”الاصلاح” (اخوانالمسلمین) درگرفت که در سالهای ۲۰۱۳- ۲۰۱۴ به اوج خود رسید. حوثیها در کنفرانس گفتگوهای ملی، توانستند حضوری فعال داشته باشند. آنان نظرگاههایی مانند برپاییِ “دولت فدرال” بر اساس دموکراسی و پلورالیسم سیاسی و آزادیِ دینی و توازنِ قوای ادارهکنندهٔ کشور را مطرح کردند. برنامههای ارائهشده از سوی حوثیها، پایگاه اجتماعی این جنبش را تقویت کرد. مخالفتِ حوثیها با حکومت علی عبداللهصالح و همچنین حکومت انتقالیِ پس از او، و علاوه بر این، بیطرفیشان در اختلافهای شمال و جنوب، بر شهرت آنان افزوده است و حمایت بیشتری را حتی در منطقههایی خارج از شمال (یعنی منطقههایی که زیدیها در آنها دراکثریت نیستند) برای آنان بهارمغان آورد. هماکنون و بر زمینهٔ این مخالفت با حکومتِ دستنشاندهٔ انتقالی، ائتلافهای متفاوت و موقتی بین نیروهای رقیب “دینی” و “قبیلهای” و حتی “چپ” زیر لوای مخالفت با حکومت تشکیل میگردد. اینکه در پایان این جنبش چه سرنوشتی خواهد داشت، آیا به حزب یا جنبشی اجتماعی ارتقا خواهد یافت و یا به گروههای مسلح و یا آمیختهای از همه اینها تبدیل خواهد گردید، به چگونگیِ روند رویدادها در دورهٔ انتقالی بستگی دارد.
نیروهای مخالف با حوثیها را جوانان و بخشهایی از قشرهای آگاه در منطقههای شمالی، میانی، و جنوب یمن علاوه بر خانوادهٔ “الاحمر” و ژنرال علی محسنالاحمر (این ژنرال نسبتی با خانواده الاحمر ندارد) و همپیمانان نظامیاش، جنگجویان “سلفی و “حزب اسلامی سنی و “الاصلاح (اخوانالمسلمین) و قبایل وابسته به آنها، تشکیل میدهند.
حوثیها در فاصله سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۱۰ جنگهایی را، همراه با شکست، در برابر حکومت تجربه کردند. نفوذِ آنان در آن مقطع از منطقههای مناطق “حجه” و استان “صعده” تجاوز نکرد. در این مدت آنان در محاصرهٔ ارتش بودند.
بعد از قیام ۲۰۱۱ و جانشین شدنِ حکومت علی عبداللهصالح با حکومتی ضعیفتر- بهریاستِ “عبدربو منصورهادی”- و سلطه نداشتنِ این حکومت بر منطقههای وسیعی از یمن، و همچنین، شدت گرفتنِ جنگ برضد “القاعده” در جنوب، همراه با بالا گرفتن اختلافها میان گروههای سیاسی، و نیز خواستِ جدایی و استقلال از سوی “الحراک الجنوبی” (جنبش جنوب)- بهدلیلِ فجایعی که در دوران علی عبداللهصالح از سال ۱۹۹۴ درجنوب اتفاق افتاده بود- حوثیها از فرصتِ بهوجودآمده استفاده کردند و بهطورِکامل بر استان “صعده” نفوذ و سلطه یافتند. از همین زمان، حوثیها مانند یک “حکومت” عمل کردند و برنامههایی مطابق خواستِ تودههای مردم مطرح ساختند.
مردم یمن همواره نگران راهحلهایَ ارائهشده از جانب “اتحادیهٔ عرب” (راهحلهایی مشکوک و بدون اتفاقنظرِ اعضا) و یا دخالتِ نظامی (از جانب خلیجیها و یا دیگران) بودند. تجربههای تلخ لیبی در پیامدِ سرنگونی قذافی و آنچه در سوریه در چهار سال گذشته رخ داده بود، مدنظرِ یمنیها بوده است. در چنین شرایطی، برخی از رهبرانِ سیاسی یمن، برای رسیدن به راهحلهایی مسالمتآمیز که ضامنِ برقراریِ نظم و آرامش در کشور و انتقالِ آرام قدرت سیاسی- با پشتیبانیِ ارتش بهفرماندهیِ رئیسجمهور “عبدربو منصورهادی” (با مقبولیت بینالمللی)- گفتگو را بهترین وسیله میدانستند. مقبولیتِ بینالمللی “منصورهادی” با پشتیبانیِ مالی و لجستیک بینالمللی میتوانست بهنفع بهوجود آوردنِ “مشروعیت” برای تثبیت رئیسجمهور در برابرِ حوثیها- که هیچ زبانی جز زبان قدرت را نمیفهمند- “توازنِ قوا” را برقرار سازد. پس از موفقیت حوثیها در کسبِ کرسی در “کمیتهٔ گفتگوی ملی” بر اساس توافقنامهٔ خلیج در سال ۲۰۱۱، و به دنبال آن خیزش جنبش مردمی در همان سال، موجودیت آنان حوثیها تثبیت گردید. امروز، با مشاهدهٔ بمبارانهای هوایی بهوسیلهٔ هواپیماهای جنگی سعودی و نابودیِ زیرساختهای اقتصاد، ارتش، و کشتار صدها کودک، زن، و دیگر مردم بیگناه- بهگواهیِ سازمانهای صلیبسرخ و یونیسف- بهجا بودنِ نگرانیهای فعالان سیاسی یمن بهاثبات رسید. در حال حاضر درگیریهای خیابانیِ گروههای “حوثی” و مؤتلفهایشان (یعنی هواداران علی عبداللهصالح) با مخالفانشان، عدن را به شهر اشباح تبدیل کرده است. هماکنون درگیریها در استان “الضالع”- در شمال عدن- و در مناطق و حومهٔ عدن و استان “شبوه” جریان دارد. همزمان، در استان “ابین” نیز درگیریها با “القاعده” ادامه دارد. خبرها از تسلط “القاعده” بر استان “حضرموت” و درگیریهای خونین با “کمیتههای مردمی” حکایت دارد.
درگیریها را نمیتوان بین حوثیها و بقیه یمنیها دانست. ضمناً این درگیریها برای اثبات مشروعیت (بهطورِمثال، مشروعیتِ رئیسجمهور) هم نیست. جنگ درحال تبدیلشدن به درگیریای میان شمال و جنوب است. از حملهٔ استان شمالی- “البیضاء”- به استان هممرزش یعنی استان “شبوه” خبرهایی میرسد. استان “الضالع” نیز موردتهاجم استان “آب” و مناطق وسط قرار گرفته است. شمال عدن از جانب “تعز” مورد تهدید قرار گرفته است. خبرهایی اینچنین، بهطورِکلی ادعاهای یمنیها است. درگیریهای درونِ خانوادهٔ آلِ سعود- بهخصوص بین نسل سومیها که هرکدام خود را برای سلطنت لایقتر میبیند- نیز بخشی از آتشی است که هنوز زیر خاکستر مانده است. علاوه بر اینها، مشکلهای مردم با رژیم حاکم را نیز باید درنظر داشت.
پس از مرگ ملک عبدالله (پادشاه پیشین عربستان)، مبارزه درون خانواده سلطنتی بهوضوح مشاهده گردید. ملک عبدالله در زمان حیات خود و با درک چنین وضعیتی، سعی به پیشگیری از بروزِ شکاف در خانواده سلطنتی کرد. بحرانِ داخلی کشور سعودی و بحرانهای منطقهٔ خاورمیانه، توأمان، بروزِ هر رویدادی را امری ممکن مینمایاند.
برخی تحلیلگران از بروزِ اختلاف در مورد پشتیبانی و کمک به نیروهای جهادیِ موردِحمایت عربستانسعودی در سوریه سخن میگویند. سعودیها از آن بیم دارند که جنگجویان عربِ مسلمان و جهادیهایی که در اردوگاههای سازمانهای امنیتی آمریکایی دورههای نظامی دیدهاند، همراه با انگیزهها و صادر شدنِ فتواهایی دینی- بههمان شیوههایی که در سوریه، عراق، و لیبی عمل کردند- در این کشور (عربستانسعودی) نیز دست بهمبارزه بزنند. شاهزاده بندربننایف، مهرهٔ مورد اعتماد آمریکائیان، در رأس این دسته است.
“ائتلاف“ی که هماینک بهرهبریِ عربستانسعودی یمن را با هواپیماهای جنگی بمباران میکند، همان ائتلافی است که گروههای افراطی و جهادی را در سوریه حمایت میکرد و حمایت میکند و دولت اسلامیِ عراقوشام (“داعش”) را بنیاد نهاد و معروف کرد. عربستانسعودی، با ارسال نیروی نظامی و سلاح و زیر لوای حمایت از مشروعیت “نظام بحرین“، دهها نفر از تظاهرکنندگان و معترضان بحرینی را به قتل رساند. پس از سال ۲۰۱۱ و روی دادنِ آنچه به نام انقلابهای بهار عربی معروف شد، با سرنگون شدنِ حکومتِ بنعلی در تونس، حسنیمبارک در مصر، و بهدنبال آن، قذافی در لیبی- همراه با انقلاب مردم سوریه و خیزش جنبش مردمی در سودان- بین مردمِ این کشورها و حکومتهای فاسد، نوعی توازنِ قوا برقرار گردید.
حرکت مردم یمن نیز جزئی از این جنبش بود، اما حکومتهای عربی، حرکت و جنبش جوانان یمن برضدِ حکومت علی عبداللهصالح در سال ۲۰۱۱ را زیر نام برگزاریِ “گفتگوی ملی”، بهانحراف کشاندند. کشورهای عضوِ “شورای همکاری خلیج فارس” بهرهبریِ عربستانسعودی، بههدفِ نجاتِ رژیم علی عبداللهصالح و بهاجرا گذاردن برنامههای امپریالیسم جهانی بهرهبریِ ایالاتمتحده آمریکا در منطقه، پروژهٔ “گفتگوی ملی” را به جنبش یمنیها تحمیل کردند.
طبق معمول، این مبارزه سمتوسوی فرقهای بهخود گرفته است. زیدیها شیعهاند و بقیه مردم یمن سنی و یا پیرو دیگر فرقههای کوچکاند. اکثر زیدیها در استان صعده، هممرز با عربستان سعودی،ساکنند.
سعودیها در یمن به دنبال منافع اقتصادی و امنیتیاند. زمینهای حاصلخیز، و دراختیار نگه داشتنِ ارزانترین نیروی کار در منطقه- با توجه به جمعیت بالای بیستمیلیوننفری یمن- ازجمله این منافعِ آزمندانهٔ اقتصادیاند. بازارِ ارزان نیرویِ کار، درخدمت نگه داشتنِ بندر طبیعی عدن، بندر “حدیده”، دریای عرب، مدخلِ جنوبی دریای سرخ، و تلاش برای نابودی نیروهای انقلابیای که سعودیها بیش از “زیدی” ها و “القاعده” از آنهاست که هراس دارند، ازجمله منافع اقتصادی و امنیتیایاند که ”سعودی“ها در پیِ حفظِ آنها در “یمن”اند.
به نقل از «نامه مردم» شماره ۹۷۱، ۳۱ فروردین ماه ۱۳۹۴