همبستگیِ بینالمللی، به ما نیرو میبخشید!
”پنج میهنپرست کوبایی“، مدت ۱۶ سال بازداشت ناعادلانه در زندانهای ایالاتمتحده را، با تمام هزینهها و دشواریهای آن، تحمل کردند و به آرمانهای خودشان و سوسیالیسم وفادار ماندند. سال گذشته، بهدنبال عادی شدنِ روابط دیپلماتیک با آمریکا، و شکستِ سیاستِ تحریم بر ضد کوبای سوسیالیستی که از سوی دولتهای ایالاتمتحده درپیش گرفته شده بود، این قهرمانان مردم کوبا، در واپسین روزهای آذرماه ۱۳۹۳، از زندان ایالاتمتحده آزاد شدند و به آغوش خانوادههای خود بازگشتند. ”هراردو هرناندز“، یکی از ”پنج میهنپرست کوبایی“، در مصاحبهیی ویژه با ”راب میلر“- رهبر کارزارِ موفق و تودهایِ ”همبستگی با کوبا“- در هاوانا به گفتوگو پرداخت، که متن آن را در زیر میخوانید.
در بازگشت به میهنش کوبا، مراسم خوشآمدگوییِ مردم کوبا برای او بیشازاندازه شورانگیز بود. میگوید:“باید درنظر داشته باشید که ما ۱۶ سال را در رؤیای آزادی ودر انتظارِ آن بهسر بردیم و هنگامیکه سرانجام روزِ آزادی فرارسید، نمیتوانستیم آن را باور کنیم. همهچیز خیلی سریع اتفاق افتاد. ما را بهسرعت از جایی بهجایی دیگر انتقال دادند. شب در سلول خوابیده بودیم و صبحِ روزِ بعد در حال دیدار با رائول کاسترو و خانوادهام. این بسیار شورانگیز بود. هنوز هم به هرجا که میرویم با خوشآمدگوییِ گرم انبوهی از مردم کوبا روبهرو میشویم. گاهی به محلی میروم و با خودم فکر میکنم اینجا دیگر کسی ما را نمیشناسد، که ناگهان میشنویم به اسم صدایمان میزنند. تجربهٔ دلپذیری است. بهتازگی کسی از من پرسید:هنوز به زندان فکر میکنی و خواب آن را میبینی؟ گفتم:وقتی پا به خاک کوبا گذاشتم، پس از همان سه یا چهار بار نخستینی که مردم در آغوشم گرفتند، زندان را فراموش کردم. ما دیگر به آن فکر نمیکنیم. مردم به ما مهر و محبت فراوانی میکنند و ما هم کوشش میکنیم به همان اندازه مهر خود را به آنان نشان دهیم.“
”جراردو هرناندز“ و همسرش“آدریانا“، بهتازگی صاحب دختری شدهاند که نامش را ”گِما“ گذاشتهاند. میگوید:“بچهٔ بسیار خوبی است. نوری در زندگی ماست. من و آدریانا، و همهٔ خانواده از آمدن او بسیار شادمانیم. کوبا هم همینطور. چند روز پیش عکسهای گِما را در تلویزیون نمایش دادند و بعدازآن مردم بیشماری در خیابان به ما میگفتند عکسهایش را دیدیم. او خیلی زیباست. دختر کوچولوی دوستداشتنیای است. میدانم که هر پدری همین را میگوید، اما گفتهٔ من در مورد او بهراستی حقیقت دارد. اسباب زحمت نیست، بسیار خوشرفتار است، زیاد گریه نمیکند. ما هر دو از این بابت بینهایت خرسندیم.“
در گذارشان از این آزمونِ دشوار، حمایتِ خانواده و دوستانشان نقش بسیار پُراهمیتی داشت. میگوید: ”مادرهای ما، همسرانمان، خواهران و دخترانمان نقش مهمی در این کارزار داشتند و مردم را تحت تأثیر قرار دادند، بدون آنان این کارزار بهحرکت درنمیآمد. حتی کسانی که با کوبا برخوردی دوستانه نداشتند و سیاسی نبودند، پس از اینکه بهوسیلهٔ همسران و مادرانمان از این تراژدی آگاه شدند درگیر فعالیت شدند. به آدریانا میگفتم او بهترین وکیل من است و باور دارم که زنان خانوادههای ما وکیلهای خوبی برای ما بودند.“
هرناندز در مورد ابرازِهمبستگیهای بینالمللی با آنان، که بدون آن آزادیشان یا به تأخیر میافتاد و یا هرگز صورت نمیگرفت، هیچ توهمی ندارد. او میگوید:“دوستانی هستند که میگویند: خُب، میدانی که ما بسیار تلاش کردیم، اما درنهایت آنچه شما را به کوبا بازگرداند راهکار سیاسی بود. اما من با آن موافق نیستم. برای آنکه چیزی رخ بدهد، کارهای بسیاری که به روی دادنِ آن کمک میکنند باید انجام بگیرند. من بر این باورم که اگر ما پنج تن شناختهشده نبودیم و مردم به سرنوشت ما اهمیت نمیدادندو واکنش نشان نمیدادند، به چنین راهکاری که برای آزادی ما پدید آمد دست نمییافتیم. من فکر میکنم جنبش ابرازِهمبستگیها تعیینکننده بود. وقتی در مورد همبستگی صحبت میکنید نمیتوانید آن را تنها در رابطه با نتیجهاش ارزیابی کنید. باید دربارهٔ آن در چارچوب زندگیِ روزانهٔ ما در زندان هم فکر کنید. وقتیکه ۱۵، ۱۶ سال هرروز در سلول زندان از خواب بیدار میشدیم باید چیزی میداشتیم تا به آن فکر کنیم، چیزی که به ما قوت قلب دهد، به ما نیرو دهد که آن روز را تا شب دوام بیاوریم. شما [در بیرون] به فردا یا دیروز فکر نمیکنید. شما با هرچه که آن روز به سراغتان میآید روبهرو میشوید. گاهی روبهرو شدن با “هرچه”یِ ما، مانند مثلاً ناظر کشته شدنِ کسی بودن، یا تفتیشِ بدنی شدن، یا درگیر شدنِ ناخواسته در زدوخوردها، یعنی چیزهایی که در هر زندانی روی میدهد، کار دشواری میشد. شما چیزی باید میداشتید که به شما بگوید باید مقاومت کنی، باید قوی باشی، و برای ما آن چیز، در بسیاری موقعها، دانستنِ این بود که رفیقانی چون شما داریم. میتوانم مثال مشخصی بزنم. وقتی به دخمهیی در [زندان] لامپوک برده شدم، زیرزمینیای در پایین آن دخمه بود که قفس نامیده میشد، و من در سلولی در این قفس بودم، با دو در و چراغهایی که ۲۴ ساعت روشن بودند، تنها و با لباسزیر، بدون کتابی برای خواندن، همین. نمیدانستم روز است یا شب. وقتی کسی در سلول بالا سیفون [آبشویه] را میکشید، دیوار سلول من خیس میشد. آن چیزی که مایهٔ دلگرمی بود و مرا از دیوانه شدن در آن شرایط بازمیداشت، دانستنِ این بود که روی پشتیبانیِ کسانی مانند شما- و نهتنها مردم کوبا و دولت کوبا بلکه دوستانی مانند شما در سراسر جهان- میتوانم تکیه کنم که برای آزادیِ ما تلاش میکنید. وقتی من نوشتههایی را میخواندم که در آنها آمده بود دوستان سالخورده در روزها و شبهای سرد، در برف و باران، در تظاهرات شرکت میکردند، و همچنین مردمی که باوجود درگیر بودن با مشکلات اقتصادی برای ما پول جمع میکردند، به من قوت قلب بسیار میداد. به ما آنچنان نیرویی میداد که برای دوام آوردن در کشیدنِ ۱۶ سال زندان بدان نیاز داشتیم. این همبستگی هرروز به کمک میآمد و بسیار سخاوتمندانه هم بود.“
او دربارهٔ پیامدهایی محتمل، بر اساس واقعیتهای سیاسی جدید، هم سخنانی هشداردهنده دارد:“نخست اینکه، محاصرهٔ اقتصادی هنوز ادامه دارد. میدانم که دربارهٔ کاهشِ بخشهایی از آن صحبت میشود، و امیدواریم روزی از محاصره دست بکشند، اما محاصره هنوز برقرار است و ما باید برای پایان دادن به آن به مبارزه ادامه دهیم. اکنون زمان آن رسیده است که این شرایط جنگی خاتمه یابد و مردم کوبا امکان آن را بیابند که در صلح زندگی کنند. اما بهعقیدهٔ من ایالاتمتحده قصد ندارد کوتاه بیاید و اعلام کند: بسیار خوب، ما با ۵۰ سال محاصره، با این یا آن تهاجم و تروریسم نتوانستیم انقلاب را نابود کنیم، و بعد بپذیرد که ما کوباییها حق داریم هر مسیری را که میپسندیم برای خود برگزینیم. امپریالیسم از امروز تا روز دیگر دگرگون نمیشود. در این راستا ما با خطرهای تازهٔ بسیاری روبهرو خواهیم شد، و البته، همچنان به همبستگیِ دوستانمان در سراسر جهان نیاز خواهیم داشت، و شاید اکنون بیش از گذشته هم، برای آنکه دوستانِ نیمهراه بسیاری پیدا خواهند شد، و مهم این است که دوستانِ واقعی ما در کنارمان همچنان بمانند.“
او باتوجه به ادامهٔ تعرض ایالاتمتحده علیه ونزوئلا، هشیاریای ویژه را توصیه میکند:“من بهعنوان یک نظارهگر، این [تعرض] را نمیتوانم بفهم. شاید رئیسجمهور اوباما از سوی کسی مشاورهٔ غلط دریافت میکند، چون بهنظر من این سیاست سیاستی احمقانه است. حتی ناظران بینالمللی هم آن را نمیفهمند. اما از سوی دیگر من بر این باورم که ایالاتمتحده باید بهطورِدائم با جایی یا کسی در حال درگیری باشد. این شیوهیی است که نظام آمریکا با آن کار میکند، باید با یکی در نزاع باشند. حقیقت اینکه، برای امپریالیسم، ما فقط گوسفند بدی هستیم که گله را ترک کردهایم و آنها ما را هرگز به خاطر آن نخواهند بخشید. آنها ما را به حال خود نخواهند گذاشت. بنابراین، باید کوبا را تنبیه کنند و باید ونزوئلا را به خاطر آن تنبیه کنند. صرفنظر از زبانآوریهای رایج و بدون توجه به مقدار تغییرهایی اندک که در اینجاوآنجا به آنها دست میزنند، این خصلت در کُنهِ وجود نظام [ایالاتمتحد] است. آنهاکه نمیآیند یکشبه تصمیم بگیرند و اعلام کنند که، بسیار خوب، حالا بیایید همسایههای خوبی برای هم باشیم. به این خاطر است که من میگویم باید هشیار بمانیم. آنها هرگز انقلاب ونزوئلا را نخواهند بخشید، همانطور که هرگز انقلاب کوبا را فراموش نخواهند کرد.“
هرناندز از پشتیبانیای که از او و چهار میهنپرست دیگر کوبایی در طول ۱۶ سال گذشته در انگلستان بهعمل آمد، بسیار خرسند و تا اندازهای هم احساساتی شده است:“بیشترین نامههایی را که در ۱۶ سال زندان دریافت داشتم از انگلستان بود. ما دوستان خیلی خوبی در آنجا داریم و بسیار علاقمندیم به انگلستان سفر کنیم و با آنان دیداری از نزدیک داشته باشیم.
در طول این سالها خانوادههای ما، بهویژه همسرم آدریانا، چندین بار به انگلستان سفر کردند. همسرم همیشه به من میگفت که چقدر با نیکی با آنان برخورد میشود. و من میخواهم برای آنهمه مهر و محبت، پشتیبانی و همبستگیای که از سوی شما نسبت به آنان شد، از شما سپاسگزاری کنم. من خودم هم از طریق نامههای بسیاری که دریافت میکردم شاهد این مهر و همبستگی بودم. من نشریههای“کوبا سی“ [فصلنامهٔ کارزار همبستگی با کوبا] و ”مورنینگ استار“ را میخواندم و از همهٔ فعالیتهای همبستگی اطلاع پیدا میکردم، و آنهمه ابراز احساساتی که از سوی اعضای کارزار همبستگی با کوبا در سراسر کشور انجام میگرفت مرا به تحسین وامیداشت. من برای سپاسگزاریای مناسب از آنهمه فعالیت و زحمتی که در طول این سالها از خود مایه گذاشتهاید در هیچ زبانی نمیتوانستم واژههایی بیانگر پیدا کنم.
شما نمونهیی هستید از سازمانی که هنگامی که در راه هدفی معین و در جهت دستیابی به آن به تلاشی سخت دست میزند، آن هدف میتواند تحقق یابد. ما همهٔ آن کارهایی را که برای ما انجام دادهاید تحسین میکنیم و از شما سپاسگزاریم. همینطور، میخواهم از اتحادیههای کارگری و تکتک دوستانی که در این سالها، با وجود همهٔ دشواریها، با پشتیبانی و ادامهٔ مبارزه به ما قوت قلب میدادند، تشکر کنم. برخورداریِ ما از همبستگیهای شما، بیوقفه و برجسته بود. و به همهٔ آنانی که این نوشته را میخوانند، میگویم: متشکرم.“
به نقل از «نامه مردم»، شماره ۹۷۴، ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۴