به انگیزه هشتادوپنجمین سالگرد تولد رفیق هانیبال الخاص (۱۳۸۹-۱۳۰۹) زین کلک خیالانگیز …
هردم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم
حافظ
تنها این نگارههای پخته اما کودکانهٴ او نبودند که حرفی برای گفتن و حدیثی برای شنفتن داشتند که فرمها و شیوههای برگزاری نمایشگاههایش نیز- خود – حکایتی بودند.
بگذارید اندکی به واپستر، به سالهای دههٴ پنجاه خورشیدی بازگردیم و به نگارخانهٴ شیخ برویم؛ به نمایشگاهی که بیهیچ افتتاحیه و آیینی گشوده شد و همهٴ حرفهایش را گذاشت برای مراسم پایانیاش! در آن روزها، انبوه مشتاقانی که گام در تالار نمایشگاه شیخ میگذاشتند به یکباره شگفتزده میشدند: نه (۹) بوم سپید آویخته از دیوارها و شوریده مردی که در پای نخستین بوم نقاشیاش فروتنانه نشسته بود و هردم از کلک رنگینش طرحی بر پردهٴ خیال میشکفت. در هر روز، یکی از تابلوها جان میگرفتند و نقش میپذیرفتند و نفس میکشیدند تا که در دهمین روز نمایشگاه، نقاش چیرهدست ما واپسین ضربههای قلممویش را بر چهرهٴ دهمین تابلو میزد و برمیخاست تا به پیامجویان نگارههایش خوشامد بگوید. بدینگونه رفیق هانیبال الخاص، پیام ویژهٴ خود را که گردش شگفت شکلگیری و تکوین جهان پر راز و رمز تابلوهایش بود در یک گذران ده روزه بازگو میکرد و به رشتهٴ کلام در میکشید.
در نمایشگاهی دیگر که برای نیما یوشیج برگزار کرد، پرترهٴ بزرگ وی را درآویخت و در هر گوشه از نمایشگاه سدای کسانی را پخش کرد که از نیما میگفتند. در آنجا بیست سندلی به چشم میآمد، و بیست بازدید کننده که نشسته بودند و قهوه مینوشیدند و به نیما گوش فرا میدادند. سپس اینان میرفتند و بیست پیامجوی دیگر میآمدند و باز با قهوه پذیرایی میشدند.
یکبار هم هزلیات و طنزهای عبید زاکانی و مولوی بلخی را بر پرده آورد و در یک انباری بزرگ به نمایش گذاشت. نمایشگاه حواله کردن بیل! در رویکردی شوخ و شنگ، تلخیهای زندگی را با لبخندی شادی آفرین واگو میکرد. همچون سینمای چارلز چاپلین که با چشمی میخنداند و با چشم دیگر میگریاند. ولی به سخن سعدی:
به مزاحت نگفتم این گفتار
هزل بگذار و جد از او بردار
و دریغا که غمانگیزترین نمایشگاه این هنرمند بزرگ تودهای، نمایشگاه مرگ او(۲۳ شهریور ۱۳۸۹) بود: هنگامی که گالری مهر تهران با چهل تابلوی تازهآفریده از این هنرمند مردمگرای گشایش مییافت، هانیبال الخاص داشت نفسهای آخر خود را میکشید:
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در، که این خانه دو در دارد
نه هر کِلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد به هر بحری گهر دارد
مولوی
هانیبال الخاص پیش از آنکه چشم برهم گذارد بارها گفته بود که زیستن در هشتمین دههٴ زندگی تا چه اندازه دشوار است، بهویژه که سه بار کارد درمانی (جراحی) قلب انجام داده باشی، در کودکی مالاریای مرگبار گرفته باشی و شمار بیماریهایت در آمار نگنجد!
وی که در سال ۱۳۶۴، دو سال پس از یورش خونین جمهوری اسلامی علیه حزب تودهٴ ایران به شهر کنتاکی در کالیفرنیای آمریکا پناه برده بود، در میهن نفرین شدهاش نه بیمهای داشت و نه بازنشسته بود:
”در ایران نه بازنشستگی دارم و نه بیمه. دلیلش را هم نمیدانم. سالها در این سرزمین تدریس کردم، چه در دانشگاه تهران و چه در دانشگاه آزاد، خیلی از فوق لیسانسیههای فعلی که تدریس میکنند، شاگردان من بودند. من نه بازنشستگی از دانشگاه تهران دارم و نه از دانشگاه آزاد. بیمه پزشکی هم ندارم.“
الخاص که با روزنامه اعتماد ملی سخن میگفت این را هم به زبان آورده بود: ”چون در آمریکا بیمهٴ پزشکی دارم به این کشور رفت و آمد میکنم.“ که یعنی اگر در ایران، پس از ۳۵ سال کار دشوار تدریس، دستکم از بیمهای- چیزی برخوردار بود در همینجا میماند تا با دیوارنگارههایش مردم را به نمایشگاههای نقاشی خیابانیاش بکشاند. رفیق الخاص پس از پنج سال و دو ماه زندگی در غربت غمبار غرب و پیش از آنکه مرگش فرا رسد به ایران برگشت تا در نمایشگاه آفرینههای تازهاش در گالری الهیه تهران شرکت کند. و همانجا گفته بود که اگر بتواند هزینههای درمان سرطانش را تهیه کند به آمریکا برنخواهد گشت. اما چنین نشد و او به کالیفرنیا بازگشت تا اینبار غم غربت او را زودتر از پای درآورد:
غم غریبی و غربت چو برنمی تابم
روم به شهر خود و شهریار خود باشم!
حافظ
روی بوم، گریه نمیکنم
الخاص
رفیق هانیبال الخاص در ۲۶ خرداد ۱۳۰۹ در کرمانشاه و در خانوادهای آسوریتبار زاده شد. پدرش کارمند گمرک بود و گردونهٴ ماموریتهای اداریاش او را از شهری به شهری میکشاند. بدینگونه اما زندگی هانیبال خردسال در شهرهای گونهگون کشور سپری شد تا که سرانجام با خانوادهاش به تهران آمد و در همین شهر هم ماند.
۱۳ ساله بود که با یک نقاش ۱۶ ساله به نام الکسی گیورگیز در شهر اراک آشنا شد و این آشنایی، شور نگارگری را در وی دو چندان کرد. هانیبال با اشتیاقی باور نکردنی به سراغ گیورگیز میرفت، تخته شستی (پالت) او را پاک میکرد و رنگهای تازه را بر آن میچید و به تابلوهایش خیره میشد: ”گاهی هم کاغذ و رنگ به من میداد و میگفت: نقاشی کن!“ آلکسی گیورگیز که نقاشی را در شوروی آموخته بود، برای هفته نامهٴ فکاهی توفیق و برخی رسانههای فکاهی دیگر کاریکاتور میکشید.
دومین استاد هانیبال اما جعفر پتگر پیگیرندهٴ راه کمالالملک (۱۳۱۹-۱۲۲۴) بود که بیشتر به گرتهبرداری از آفرینههای کلاسیک نقاشی میپرداخت.
هانیبال جوان اما دو سال و شش ماه آزگار در حلقهٴ شاگردان استاد پتگر ماند و از او چیزها آموخت. یکبار وقتی به پرتره شهریار و سهتارش- از شاهکارهای پتگر- خیره شده بود شور پرترهپردازی در وی زبانه کشید و او را شیفتهٴ این رشته از نگارگری کرد.
رفیق الخاص دیپلم خود را از دبیرستان فیروزبهرام تهران گرفت و در سال ۱۳۲۹ برای آموختن پزشکی به آمریکا رفت. پس از چندی اما پزشکی را رها کرد و به فلسفه روی آورد و از آنجا که این رشته نیز چنگی به دلش نمیزد خود را یکسره وقف هنر نگارگری کرد. او لیسانس و فوقلیسانس خود را به ترتیب در سالهای ۱۹۵۶ و ۱۹۵۸ از انستیتو هنر شیکاگو- دانشگاه ایلینویز آمریکا – دریافت کرد و در سال ۱۳۴۸ راهی ایران شد. وی بارها گفته بود که تاثیرگزارترین استاد هنریاش در آمریکا بوریس آنیسفلد روستبار استاد نقاشی او در دانشگاه ایلی نویز بود. در آن سالها رفیق الخاص شیفتهٴ کارهای مارک شاگال، نقاش روسی تبار فرانسوی(۱۹۰۷-۱۸۸۹) و از پیشگامان اکسپرسیونیسم انتزاعی۱ و پیتر بروگل هلندی (۱۵۶۹-۱۵۲۵) بود و از این هر دو تاثیر میگرفت. این درحالی بود که هنر آبستره و تجرید در اوج خود بود. پروفسور آنیسفلد اما به او گفت که شاگال و بروگل را فراموش کند و گرد سبکهای آبستره و اکسپرسیونیسم۲ آن سالها نگردد و بهجای این همه، نقاشیهای قهوهخانهای، آثار کمالالدین بهزاد و تاریخ هنر ایران را بررسی کند. وی در واقع اهمیت نگارگری ایران را به هانیبال آموخت.
او تا پیش از این، گاه از کلاسهای دانشگاه میگریخت و به موزهٴ دانشگاه میرفت و پای تابلوهای امپرسیونیستی۳ ونسان ونگوگ هلندی (۱۸۹۰-۱۸۵۳) میخکوب میشد. یکبار که مات تابلوی تشنگان ونگوگ شده بود احساس کرد دورینه(فاصله)اش از این تابلو همانی است که ونگوگ میایستاده و آن را میآفریده است. این احساس اما او را چنان به وجد آورد که اشک شوق از چشمهایش سرازیر شد؛ احساسی که تماشای تابلوی زنی در کنار در نیمه باز رامبراند هر منزون وان راین هلندی (۱۶۶۹-۱۶۰۶) نیز در او بیدار میکرد. اما بازهم بوریس آنیسفلد ۸۰ و اند ساله به او گفت که چرا مانند شاگال نمیرود سراغ بنمایههای فرهنگی خودش؟ آخر شاگال یک راست به روزگار بیزانس رفت و مکتبی را که راوی داستانهای توراتی و آیینهای قومی اروپایی است آموخته بود. او به الخاص میگوید: تو که فرهنگ آشور و ایران را در پس زمینهٴ اندیشهات داری برو به گذشتههایت بپیوند و گرتهبردار و مقلد دست دوم نباش. چند سالی گذشت تا شگرفای سخن استاد در ذهن الخاص رخنه کند:
رفته رفته به نقش برجستههای میان رودان (بین النهرین) نگریستم و در اینهمه، اکسپرسیونیسمی نیرومند را باز شناختم. این بازیابی و درآمیزی آن با مینیاتورها و شعرهای ایرانی دست مایه کار هنری من شد.
رفیق الخاص از دیگر سو برای آموختن بنیادهای هنر نگارگری به سراغ رامبراند و ال گرگو، نقاش شیوهگرای اسپانیایی (۱۶۱۴-۱۵۴۱) و سپس خود رنسانس رفت و در این رهگذر، گاه جذب هنرهای بومی کشورش شد و گاه از طراحیهای رازگونهٴ خاور دور و نگارههای نیمه انتزاعی آن سر برآورد. گاه نیز به سر وقت پابلو دیه گو خوزه فرانسیسکو دو پائولا خوان رمدیوس ترینیداد روییز پیکاسوی اسپانیایی (۱۹۷۳-۱۸۸۱) و آنری ماتیس فرانسوی (۱۹۵۴-۱۸۶۹) میرفت. این درست همان دورهای است که او ”از طراحیهای خود خجالت“ میکشید! با این همه او نه از تکرار هراسید و نه در برابر بوم سپید بیکار ماند و نه از- به گفته خود- طراحی بد، بیمی به دل راه داد. او که زمانی شیفتهٴ کارهای مدرنیستهایی همچون آمادیو کلمنته مودیلیانی ایتالیایی (۱۹۲۰-۱۸۸۸)، شاگال و رویو بود با جسارتی فروتنانه میگفت که از مودیلیانی، گردنهای کشیده و فرمهای سادهٴ کوبیستی را آموخته است؛ رویو با تاشهای پهن و بافت خوب، از همه جدیتر بود: رنگهایی به گونهٴ ویترایهای کلیسایی، مسیح نیرومند و قلدر، زنهای وحشی و و این همه ”تلنگری بود و آغاز درک معیارهای تازه و پرداخت و ساخت و سازهای کمتر: رنگ و شور و اکسپرسیونهای تازه و اغراق شده. شاگال برایم جذابتر بود و بیپرواتر.“(برگرفته از سایت الخاص).
رفیق الخاص به انبوه شاگردانش میآموخت که تجرید ناب و بیدرونمایه وجود ندارد. تعهد اجتماعی هنرمند اشتباه محض نیست و انسان بیتعهد وجود ندارد. فرم و درونمایه، همچون دو بال یک پرندهاند و پرواز پرندهٴ هنر بی این هر دو ناممکن است. و سرانجام الخاص از کورهٴ آتشین شناخت و آزمون و تجربه سربلند برآمد و در نگارههایش از موتیفها و اِلِمانهای شرقی بهویژه از استورههای ایرانی و آشوری و نقاشیهای قهوه خانهای بر بستری کودکانه بهره گرفت. او در نگارگری بومی میهنش به کمالالملک سخت ارج مینهاد و به حلقهٴ نخست شاگردان وی ارادتی هنرمندانه داشت: حسین بهزاد، ابوطالب مقیمی، علی مطیع، سوسن آبادی، حسین الطافی، فریده مقدم، استاد حیدریان و… از جمله هنرمندانی بودند که وی آنها را میستود؛ بهویژه کارهای محمود اولیا را- که او وی را رامبراند ایران میدانست- سخت میپسندید و شخصیت هنری وی را بر میکشید.
رفیق الخاص تنها آغازگر طرحهای فیگوراتیو نو نبود که در تندیسپردازی نیز دستی داشت و در کنار این هر دو به شیوانگاری و ترجمه و شعر و داستان نویسی نیز میپرداخت. او به مثابه یک شاعر بزرگ آسوری انبوهی شعر در کالبدهای غزل، قصیده، رباعی و هایکو از خود به یادگار گذاشته است.
استاد الخاص که هنرمندی آزاده و آزاداندیش بود، همواره با سانسور و ممیزی کتاب سر ستیز داشت، و از همین رو به کانون نویسندگان ایران پیوسته بود که به سهم خود با سانسور سخن و اندیشه و قلم درآویزد. وی در همان سالها با بسیاری از اندیشمندان ایرانی همچون بهآذین و محمد قاضی و جمال میرصادقی و نادر نادرپور و دیگران دوستی تنگاتنگ داشت.(همشهری آنلاین، دو خرداد ۱۳۹۰).
رفیق الخاص که دریافته بود در ستیزههای طبقاتی تنها دو راه در پیش روی هر انسانی گشوده است: راه یغماگران و پهنهٴ خارآگین غارتشوندگان و هیچ خط سومی در این میانه نیست، راه دوم را برگزید و به صفوف حزب تودهٴ ایران پیوست. او بهویژه در روشن شدن شرارههای این انگارمان منطقی از رفیق دکتر احسان طبری یاد میکرد و شخصیت علمی و انسانی او را بزرگترین انگیزه گِرَوش خود به حزب طبقهٴ کارگر ایران میدانست. میگفت: ”این همان تلنگری بود که طبری به من زد…“ (نامه مردم، ۵ مهر ۱۳۸۹).
رفیق الخاص که از کودکی با تودهٴ مردم بزرگ شده و همواره انسانی مردمی و مردمگرای بود میگفت: اندیشهای که هنرمند را در ورای مردم و به دور از حرکتهای مردمی میخواهد از ریشه نادرست است. او همچنین فلسفه بورژوایی ”پرداختن به سیاست، خیانت به هنر است“ را رد میکرد و میگفت در ستیزههای طبقاتی حتا از اندک امکانی هم میشود بهره گرفت.(همانجا).
نقاشی دیواری
نقاشی دیواری در گستردهترین رویکرد آن از جمله دلمشغولیهای استاد الخاص بود: شیوهای که بهویژه از نقاشیهای دیواری مکزیک آموخته بود. یکبار که گرم نگارگری روی دیوار سفارت آمریکا بود یک زن چادری و پسر خردسالش نزد او آمدند و مادرش گفت:“این خیلی دوست داره عکسش روی دیوار باشه“؛ ”من هم به پسرک گفتم بایست و مشتت را بالا ببر! و او را جزو کمسالترین نسل انقلاب روی دیوار کشیدم“.(پیشین). الخاص با اشاره به این که همکارش بر بخش دیگر دیوارها آیینهای عبادی مردم را جان میبخشید گله میکرد: ”ما در آن زمان با این صمیمیت در خدمت پیشبرد مقاصد انقلابی شما بودیم و شما با ما این جور تا کردید!“.(همان) که منظور وی یورش خونین جمهوری اسلامی علیه حزب تودهٴ ایران و زدودن نگارههای دیوار سفارت آمریکا بود. این درحالی بود که او بارها گفته بود: مردم باید دریابند که بهجز زمین، دیوارها هم هستند. وقتی نقشهای زیبای قالیها روی زمین گستردهاند چرا دیوارهای ما از نگارهها تهی باشند؟
استاد الخاص می گفت: مادام که تودۀ مردم با هنر نقاشی انس کافی پیدا نکرده اند و به نگارخانه ها نمی آیند، من با نقاشی های دیواری خود، آن ها را به نمایشگاه های خیابانی می آورم تا با هنر نگارگری آشناتر شوند.
در آمریکا نگارگری میخواند که با سه نقاش بزرگ مکزیکی آشنا شد: دیوید آلفارو سیکروس، ورورا و راسکو؛ و از این هر سه، به نگارگری دیواری که هنر انقلابی سدهٴ بیستم بود رسید. الخاص که میان سرنگونی هر دو حکومت ۵۰ ساله مکزیک و ایران همانندیهای شگفت میدید، بیدرنگ پس از انقلاب بهمن ۵۷ به نقاشی دیواری روی آورد و داستانهایش را بر دیوارها ترسیم کرد: از دیوارهای دانشگاه تهران گرفته تا مدرسههای جنوب شهر تهران، و از دیوارهای سفارت آمریکا تا هر جای دیگر. او میکوشید با دیوارنگارههای خود هنر نقاشی را با انقلاب آشتی دهد و نگذارد همچون برخی از هنرها به فراموشی سپرده شود.(سایت جرس، ۲۶ شهریور ۱۳۸۹).
سانترالیسم غربی
کارهای استاد الخاص اما آمیزهای از استورههای آشوری و ایرانی، نقاشیهای قهوهخانهای، نگارههای دیواری مکزیک، تصاویر کودکان خردسال، اکسپرسیونیسم، رئالیسم، امپرسیونیسم و هنر فیگوراتیو نو بودند که الخاص اینهمه را در فضایی بومی شده به تصویر میکشید. استاد- خود – همواره شاگردانش را به پیروی از شیوههای نگارگری ایرانی برمیانگیخت. او یکبار در گفت و شنودی با روزنامهٴ ایران به سانترالیسم واپسگریز غربی اشاره کرده و گفته بود که اروپاییها حاضر نیستند جای دگا (هیلار ژرمن ادگار دگا، ۱۹۱۷-۱۸۳۴) و پیر آگوست رنوار فرانسوی (۱۹۱۹-۱۸۴۱) را در موزههاشان به یک امپرسیونیست مکزیکی یا روسی و جز آن بدهند. این تنها یک ارزشگذاری صرف نیست که عین شوینیسم (ناسیونالیسم افراطی) است: شوینیسمی که ”از پشتیبانی پدیده نشر و امواج رسانهای برخوردار است.“ آنها ”با این سیاست، در واقع سلیقهسازی و فرهنگسازی میکنند.“ میخواهند فرهنگ غالب را به خود و فرهنگ مغلوب را به دیگران القاء کنند. وی سپس با شور یک میهنپرست بزرگ ایرانی و شعور یک انترناسیونالیست شرقی گفته بود که ما نیز باید سالنهای آکنده از آفرینههای ملی و سنتی خودمان را داشته باشیم:
”موزههایی که توریستهای فرهنگی برای دیدنشان سر و دست بشکنند… آنها یک ماتیس [آنری امیل بنوآ، ۱۹۵۴-۱۸۶۹] دارند که با درک هنر سنتی ایرانی ماتیس شده است. آیا جای تأسف نیست که امروزه کسانی از ماتیس تقلید کنند؟… یک غربی انتظار ندارد در تهران با چیزی شبیه موزهٴ مدرن آرت نیویورک روبهرو شود. او به دنبال چیزی است دیگر. چیزی دیگر که امروزه در دستهای ماست اما متوجه حضورش نیستیم… امروزه در میان شما جوانترها قابلیتهای غریبی هست که موظفم آنها را به یاد شما بیاورم… چرا برخیها به فکر راهاندازی چیزی مانند مدرن آرت نیویورکاند؟ این پدیدهٴ دست دوم بودن کی از روان عدهای خارج میشود؟… من در پاسخ به این عده میگویم: عشایر لر و قشقایی و بختیاری ما زیراندازها، پالانها و خلخالهایی برای اسب و قاطر و الاغهایشان درست میکنند که از پیشرفتهترین مزونهای اروپایی زیباتر و مدرنتر است.“ (نقل با اندکی ویرایش).
آثار و آفرینهها
رفیق الخاص در گذران ۶۵سالهٴ کارهای هنری- ادبی خود انبوهی آفرینهٴ شیوانگاشتی از خود به یادگار گذاشته که فهرستی نه چندان کامل از آنها چنین است:
– مجموعه چهار جلدی اصول طراحی، نقاشی، تاریخ هنر، و مجسمهسازی برای مدرسهها و هنرستانهای ایران.
– کتاب سه جلدی بیپرده با آفتاب، در بر گرفتهٴ یادداشتها و نقدهای هنری الخاص.
– ترجمهٴ زیستنامهٴ دیوید آلفارو سیکروس، نقاش مکزیکی به فارسی.
– بازگردان ۱۰۰ شعر کارل سند برگ امریکایی به فارسی.
– ترجمهٴ شعر به شعر رستم و سهراب به آسوری.
– طراحی روی جلد برای دهها کتاب و نیز مصور کردن شعر شماری از شاعران.
– ترجمهٴ ۱۵۰ غزل حافظ به زبان آسوری و ترسیم ۱۵۰ مینیاتور برای هریک از آنها.
– سرایش هزاران بیت شعر در کالبد دوبیتی، غزل، مثنوی، منظومه و هایکو.
مجموعهٴ چهار سال نقد هنری چاپ شده در روزنامهٴ کیهان(۵۷-۱۳۵۳).
– ترجمهٴ ۱۰۰ها بیت شعر از زبان آسوری به فارسی.
– ترجمهٴ ۱۰۰ها شعر از نیما یوشیج، پروین اعتصامی، ایرج میرزا، میرزادهٴ عشقی و… به آسوری.
– نگارش دهها داستان کوتاه به زبانهای فارسی و آسوری برای کودکان و بزرگسالان.
مجموعهٴ ناتمام پرترهٴ شاعران زمانه
شمار تابلوها و نگارههای استاد الخاص به هزاران تابلو میرسد که این همه در سراسر جهان پراکندهاند و هنوز برای گردآوری آنها گامی برداشته نشده است. از میان این نگارهها میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
– تابلوی هشت در سه متر مربعی سالگرد انقلاب که در موزهٴ هنرهای معاصر تهران خاک میخورد و هنوز به نمایش همگانی درنیامده است.
– ۳۰۰ متر مربع نقاشی دیواری.
– سه پردهٴ ۱۵ قطعهای و چهار پردهٴ هشت قطعهای.
– تابلوی ۱۵ قطعهای آفرینش که از مهمترین کارهای هنرمند است.
– ۱۵۰ مینیاتور به شیوهٴ الخاص بر ۱۵۰ غزل حافظ.
– برگزاری بیش از ۱۰۰ نمایشگاه تکی و ۲۰۰ نمایشگاه گروهی در ایران، اروپا، کانادا، آمریکا و استرالیا.
نگارگر همیشه و اندیشه
رفیق هانیبال الخاص تنها پایهگذار طراحی نوین فیگوراتیو نبود که نقاشی دیواری ایران را نیز به اوج آن رساند و از همین رهگذر بود که به واگویی روایتهای مردمی و اجتماعی خود پرداخت.
وی که در اوج رواج هنر آبستره۴، رئالیسم کوبندهٴ خود را پی میگرفت، نگارگری بود داستانپرداز که در هر تابلویش هزاران نکتهٴ ناگفته برای گفتن داشت. آورند (ضربالمثل) کهن چینی درست گفته بود که یک تصویر به هزار واژه میارزد؛ نگارههای الخاص که کاربست همین آورنداند، تو گویی دهان گشودهاند و با بینندهٴ خود حرف میزنند. او با بهرهگیری از کنتراستها و اکسپرسیونیسم ویژهٴ خود در کمپوزیسیونها و رنگبندیهایش، به درون مایه تابلوهایش ژرفایی مات کننده میبخشید. او خود گفته بود که عاشق قصه گفتن است و در تابلوهایش همیشه داستانی برای بازگفتن دارد و این سرچشمهاش در آسوری بودن اوست. میگفت: آسوریها تاریخی پر زدوخورد داشتند و با سواد هم بودند. آنها حماسههایی شگفت همچون گیلگمش دارند که وی در نگارههایش آن را آورده است. و همین پیشزمینههای تاریخی است که او را به داستانپردازی و بهرهگیری از استورهها در تابلوهایش وا میدارد. او اما استورههای کهن را در نگارههایش امروزین میکرد. الخاص استاد کممانند رنگبندی بود و رنگها را خوب میشناخت. این را خود او هم میدانست. او میدانست که چگونه میشود رئالیسم و اکسپرسیونیسم و سوررئالیسم سبک شاگال را بر بستر نقاشی قهوهخانهای ایران و تصاویر استورههای ایران و میانرودان درهم آمیخت و به روایتی نو و دست اول رسید. چنان که گویی سبکهای هنری در کلک خیالانگیز او چیزی جز یک تجربهٴ ساده نیستند. الخاص میگفت که نگارگری با رنگ آغاز میشود و او سالهاست که در آفرینش کارهایش از رنگهای اصلی و ترکیبی- با توجه به سوژهٴ نقاشی- سود میبرد. و افزوده بود که پالتهای رنگیاش گاه شادند و هیجانآور و گاه سرد و ملول: جهان پیرامون ما هیچگاه از رنگ تهی نبوده است و رنگها از مینیاتورهای ایرانی، نقاشیهای کهن، نقش برجستهها، نقاشیهای قهوهخانهای، جهان گرداگرد ما، آفرینههای سرخپوستان آمریکا و سیاه پوستان آفریقا به کارهایش رخنه میکنند. الخاص از هیچ سبک و ایسمی به تمامی گرتهبرداری نکرد. خود او گفته بود که تازهترین ایسمها، مهمترین یا با دوامترین شیوهها نیستند. کارهای الخاص مدرن بودند اما مدرنیستی نبودند. او همچون هر هنرمند تودهای دیگر میدانست که شاخههای شبههنری برآمده از مدرنیسم بورژوایی، یک ریشه بیشتر ندارند و آن ایدهآلیسم هنری در برابر رئالیسم انتقادی یا سوسیالیستی است.
تابلوهای الخاص تا بخواهید ساده و بیپیرایه و کودکانهاند. او همواره آرزو میکرد مانند سه سالگیاش نقاشی کند. میگفت: از شاگال خیالگرا، نقاشی کودکانه را آموخته است: آدمهای در پرواز، ویلونزنی روی بام و…: ”برگشت به کودکی، خود بعدی است بیانتها و از دست ندادنی.“
او که از کارهای جدیتر به درون مایه و تم کودکانه رسیده بود همواره میکوشید زیباییها، گزافهنگاریها و پندارهای بیمرز و اندازهٴ کودکان را دریابد و بر پرده آورد. بیهوده نیست که تم مادر و کودک در کارهای او بسیار دیده میشود. او در گفت و شنودی یادآور شده بود که در این سن و سال، آثارش به آن پختگی رسیده بود که مانند کودکان پنج ساله نقاشی کند و از دیدگاه او زمانی کار یک نقاش به اوج خود میرسد که مانند کودکان سه تا پنج ساله نقاشی کند. زیرا تنها در چنین زمانی است که انسانها سرشتی پاک دارند و به خلق بهترین نقاشیهای خود میپردازند. الخاص مدتها آموزگار نقاشی کودکان بود و این کار را آگاهانه انجام میداد. میگفت برای کودکان معلمی کرده تا از آنها نقاشی بیاموزد و همهٴ کوششاش این است که به کودکیاش برگردد. او فکر میکرد به شش یا هفت سالگیاش رسیده است اما دلش میخواهد به پنج سالگیاش برسد و با صداقت و پاکی پنج سالهها کار کند.
تکراریترین عنصر کارهای الخاص انسان و رهایی او بود. او نیز همچون مانی اندیشمند بر آن بود که مهمترین عنصر جهان هستی، انسان است. در کارهای او فیگورهای زنانه و مردانه همواره حرف نخست را میزدند؛ با این همه هیچ چهره و فیگوری در تابلوهایش تکراری نبود:“فکر نمیکنم دو تابلوی همانند داشته باشم.“ رفیق هانیبال تم انسان را به طبیعت بیجان برتری میداد و به نقاشان فیگوراتیو بیش از نگارگران طبیعت بیجان اهمیت میداد. میگفت دوست دارد سندلیاش را بیرون خانه، دم در بگذارد و بنشیند و به چهرهٴ رهگذران بنگرد.
الخاص هنرمندی اپتیمیست و امیدگرای بود و به پیروزی و رستگاری انسانها باور داشت. او به نقاشانی اشاره میکرد که به شاگردان خود میگفتند تا پنج یا ده سال دیگر شیوه فیگوراتیو از جهان رخت بر میبندد و همه آبستره کار میکنند! اما چنین نشد و الخاص نتیجه گرفت که: ما، در فرجام کار به اندیشه رئالیستی باز خواهیم گشت. بازتاب این امیدواری را در رنگهای او میشد دید که پیوسته درخشانتر و شادتر میشدند و به کارهای امپرسیونیستی میماندند. او خود دربارهٴ این نگاه پویا و نایستا گفته بود: چهرههایی که امپرسیونیستها از انسان میکشیدند گویاتر از کارهای کلاسیکی بودند که با عکاسی مو نمیزدند. یکی از نخستین درون مایههای الخاص (پس از بازگشت از آمریکا) انسانهای ایستاده در صف بود. چرا که او همواره بینندهٴ صفها بوده است. حتا صفهایی که در پردههای رلیف و در نقش برجستههای تخت جمشید، نگاهها را به خود خیره میکنند: دیوارهایی پر از صف انسانها، شلوغی چهرهها و اندامها، زنی ایستاده در کنار در، یا پنجره خانه: نخستین چیزی که در ایران بسیار دیده میشود همان صف است: صف دراز آدمها؛ از اینجا تا بینهایت. تا قیامت دارند میروند. ”زمانی تابلویی داشتم که چیزی نبود جز صفهای مختلف آدمها. چپ و راست میرفتند تا ناپدید میشدند“(سایت ویکی پدیا).
بدینگونه انسان در کارهای الخاص حرف اول و آخر را میزند. او میگفت: بسیار دوست دارد به چهره و نگاه آدمها بیندیشد و ژرفای اندوه و مهربانی و عواطف و حتا خودبزرگبینی و خودخواهی آنها را دریابد. در دانشکده از کشیدن اندام انسانها لذت میبرد. بیشتر دوست داشت برود در کلاسهای مدل، و زنده نقاشی کند. در یک سخن، بازآوری تم انسانها، بهگفتهٴ خود او: ”امضای کارهایش“ بود.
رفیق الخاص در کارهایش به پیامجو(مخاطب) پر بها میداد و چنین بود که از هنر خاموش و بستهٴ آبستره روی بر میتافت و در اوج انتزاع و مدرنیسم و هنر برای هنر، پرچمدار رئالیسم بود. رئالیسمی که بر بستر سنتهای نژاده نقاشی در تکنیک و در سنتهای ملی و قومی، به تصویر و ایماژ تکیه داشت. او بر آن بود که مینیاتورهای ایرانی دارای پرسپکتیوهای بسیار زیبا و درخشانند و یکایک اجزای آنها نزدیک چشم بینندهاند، تو گویی نقاش، ذره بینی در دست گرفته و همه چیز را با چشمان مسلح و با همهٴ جزئیات آن مینگرد. او از جمله به پنجرهای اشاره میکرد که دخترکی تمام قد در آن به چشم میآمد. در این مینیاتور، حتا چشم و ابرو و چینهای پوشاک دخترک با همهٴ جزئیات آن آفریده شده بودند و این خود یک کوبیسم شگفتیآور بود: من در آفرینش آثارم از مینیاتورهای ایرانی بسیار الهام گرفتهام.
در نگارههای الخاص، اِلِمانهایی همچون اسب و دستهای آدمی بسیار دیده میشوند. او اسب را نماد غم زمانهٴ مدرن میدانست و میگفت اسبهای امروزین از آن ارزش و اعتباری که فردوسی در شاهنامه به آنها داده است بسیار دورند. رفیق الخاص به شاگردانش میگفت از کشیدن دستها پروا نکنند زیرا اگر بتوانند دستها را درست بکشند، میتوانند دیگر اندامهای آدمی را در فیگورهاشان بهتر از کار درآورند، زیرا دستها با بینندگان خود سخن میگویند و پیامهای تابلو را بر میتابند. بیهوده نیست که او را از تاثیر گذارترین نقاشان زمانه ارزیابی کرده و بهدرستی گفتهاند که او چندین نسل نقاش صاحب سبک و استاد دانشگاه تربیت کرده است.
روی بوم، شادی و امیدم را نشان میدهم
هانیبال الخاص
رفیق الخاص هنرمندی بود که همواره شادی و امید را بهمیان مردم میبرد. او در کنار کارهای جدی خود به طرحهای طنزآلود و گزنده و گاه فکاهیوار نیز میپرداخت و میکوشید تلخیهای زمانه را اندکی کاهش دهد. الخاص، طرحهای طنزآلودش را با امضای بیل و با نشانهٴ شست برکشیدهٴ دست راست وا مینمود و از این رو، برخی از دوستانش او را بیل الخاص مینامیدند! او در یکی از نمایشگاههایش در گالری سیحون، بیست جوک کوچه بازاری را به تصویر کشید و برای هر تابلو یک در قفل شده گذاشت و زیر هر تابلو نوشت:“مسئول بازکردن این تابلو، خود بیننده است. چون ممکن است پشت در، تصویری بیادبانه باشد.“ (سایت جرس) نمایشگاه اما از انبوه بازدیدکنندگان موج میزد و جای سوزن انداختن نداشت. الخاص با کارهایی از اینگونه دو آماج گونهگون را پی میگرفت: شاد کردن مردم و آشتی دادنشان با نگارگری.
در نمایشگاهی دیگر اعلام کرد که هرکس یک گلیم بیاورد یک تابلو جایزه میگیرد که دستکم بیست نفری با گلیمهای تا خورده در زیر بغل راهی نمایشگاه شده بودند! یکبار هم گفته بود از مهمانان نمایشگاهش با چلوکباب پذیرایی میکند. در آن روز نزدیک به ۴۰۰ نفر به نمایشگاه رفته بودند!
در یکی از تابستانها که هنرستان پسران تعطیل بود، بر آن شد که یک کارنامه هنری برای نقاشان ایرانی تهیه و در روزنامه کیهان آن زمان چاپ کند. وی در این کارنامه به طراحی و رنگ و سبک و فروش هریک از تابلوهای نقاشان نمرهای داده بود. در این ارزیابی از جمله به میزان فروش تابلوهای ایران درودی نمره بیست و به عناصر هنری آنها صفر داده بود و این، چنان مایه رنجش این هنرمند شده بود که گویا هیچگاه با الخاص آشتی نکرد! و پیداست که این کار الخاص از شوخ سرشتی او سرچشمه گرفته بود.
هنرمندی که استوره بود
رفیق هانیبال الخاص تنها یک نقاش شاعرپیشه نبود که به خاطر قلب پاک و مهربانش در نزد کسانی که او را از نزدیک میشناختند ارزشی رشک برانگیز داشت. وی بهویژه از نگاه هممیهنان آسوری ما و نیز آشوریهای کلدانی عراق نه تنها انسانی بود افتخارآفرین که چیزی کمتر از یک استوره نبود. اهمیت این نکته در اینجاست که آشوریها مردمی استوره سازند و میدانند بر چه کسی میشود ارزشهای استورهای نهاد. محمدباقر صمیمی- روزنامهنگار ایرانی- که به همراه هانیبال الخاص و به دعوت روزنامهنگاران کردستان عراق به این منطقه رفته بود، در سایت خود از زبان نماینده پارلمان کردستان عراق مینویسد: ”آشوریهای عراق به هانیبال الخاص افتخار میکنند.“؛ الخاص اما محبوب و افتخارآفرین آشوریها بود ”و در ایران، در همان زمان…محروم از تدریس در دانشگاه!“ و چه افتخاری بالاتر از این که آسوریهای هر دو سوی مرز، دهها شعر او را به یاد دارند و بههر مناسبتی آنها را برای همدیگر میخوانند؟
راست این است که شعرهای آسوری الخاص دست کمی از طرحها و تابلوهای او ندارند و دو روی یک سکهاند. او خود گفته بود که از شعرهای شاملو و سایه و دیگر شاعران بزرگ ایران آموخته است که چه باید کرد: شعر همیشه به پناه من میآمد و چارهای نبود جز هم سدا شدن با نیما: من، کار خود را میکنم دنبال. الخاص در سرودن شعر و چکامه وارث پدر و عمویش بود که هر دو از شاعران بزرگ آسوری زبان بودند. میگفت شعرهای سیاوش کسرایی و بهویژه آرش کمانگیر او را بسیار دوست میداشت و بارها آن را خوانده بود. در شیفتگیاش به شعر و شیوانگاری همین بس که پرتره بسیاری از شاعران بزرگ ایران را کشیده بود. او بارها گفته بود:
”از مسئولان شهرداری تهران خواستم دیواری از شهر را در اختیارم بگذارند تا آن را با چهرهٴ شاعران کلاسیک و… معاصر به صورت تاریخی- از گذشته تا به امروز- مصور کنم. به نتیجهای نرسیدم و تصمیم گرفتم فکرم را روی بوم پیاده کنم.“ (سایت الخاص). میگفت در سرودن شعرهایی که روح مردم کشور و نیز تاریخ قوم آسور را روایت میکنند، ژرفای وجودش به لرزه درمیآید: شعرها، واژهها، خطها، رنگها و نقشها تار و پود وجودم را به ارتعاش در میآورند.
پردهٴ آخر
یکی از واپسین و بحث برانگیزترین طرحهای الخاص، نقاشیهایی بود که او و شماری از شاگردان- بیشتر تودهایش- بر دیوار سفارت آمریکا کشیده بودند. وی پیش از آن گفته بود که نگارگری دارای زبانی است جهانی و بینیاز از ترجمه و اگر بگذارند فرایند تسخیر این سفارت را بر دیوارهایش به تصویر درآوریم، چه گامی خواهد بود در راه فرازپویی هنر نقاشی دیواری و چه هدیهای به ما. سرانجام هم یکی از دانشجویان توانسته بود اجازهٴ این کار را بگیرد. و کار الخاص درآمده بود: هر روز ساعت چهار و سی دقیقه بامداد میرفتیم و تا ساعت یازده و نیم همان روز روی دیوار سفارت کار میکردیم. (سایت ویکیپدیا). سرانجام نگارهها بر دیوارهای سفارت آمریکا جان گرفتند و در برانگیختن شور انقلابی تودۀ مردم بیش از هر رویکردی تاثیر گذاشتند. الخاص به زودی گزارشی از روند فرایش این کار سترگ را در دفتر نخست فصل نامهٴ شورای نویسندگان و هنرمندان ایران (پاییز ۱۳۵۹) در آورد و در آن، اهمیت این کار سترگ را یادآور شد. برخی روشنفکر نمایان اما لب به انتقاد گشودند که الخاص دارد با جمهوری اسلامی همکاری میکند! و او در پاسخ به این مدعیان بود که گفت: وی تنها بخش نخست انقلاب را تا شعارهای آزادیخواهانه، استقلالطلبانه و ضدامپریالیستی آن ترسیم کرده و زیرکانه هم این تم را برگزیده است. در واقع نیز بخش مذهبی انقلاب را نقاشان به اصطلاح خط ”امامی“ بودند که میکشیدند. الخاص این را هم گفته بود که در آینده هم هیچ شرمی از بابت این کار نخواهد داشت. (نامهٴ مردم، ۵ مهر ۱۳۸۹). در واقع الخاص بخشی را که دربر گیرندهٴ فضاهای روستایی، تودههای کارگر و کشاورز و دیگر رنجبران شهری و روستایی است به تصویر کشیده بود که این همه تاکیدی بودند بر نقش تودهٴ مردم در پیروزی انقلاب بهمن. در همان دوره که او گرم این دیوارنگاری بزرگ بود، گزارشگران رسانههای جهانی از پراودای شوروی و لوموند پاریس گرفته تا خبرگزاریها و روزنامههای ژاپنی و مکزیکی و جز آن هر روز به تهران میآمدند و با او به گفت و گو مینشستند. و جمهوری اسلامی که چشم دیدن اشتهار جهانی الخاص را نداشت، سراسر کارهای او و شاگردانش را در زیر لایهای از رنگ سفید برای همیشه پنهان کرد.
الخاص اما در کاربست دیدگاههای ضد امپریالیستی و انترناسیونالیستیاش بیکار ننشست و همچنان به نقاشی دیواری ادامه داد. او زمانی به تم یورش آمریکا به عراق روی آورد و آفرینههایی بس گرانبها در این زمینه خلق کرد. پیش از آن نیز بمب باران شیمیایی حلبچهٴ عراق را به تصویر کشیده و گفته بود که میخواهد اندکی هم روی جنگهای زشت جهانی کار کند. میخواهد به ناگازاکی و هیروشیما و همهٴ جاهایی که درگیر جنگ بودهاند بپردازد. قرار هم نیست که این کار با دیدی تلخ انجام گیرد، باید از این روزنه به تمهای جنگی پرداخت که چگونه یک انسان میتواند دیگران را تار و مار کند.
حکایت همچنان باقی است
رفیق هانیبال الخاص که ۶۵ سال آزگار کِلک رنگینِ هنر از دستهایش نیفتاده بود، به موازات آفرینش هزاران اثر هنری و ادبی، بیش از ۳۵ سال نیز به تدریس هنر نگارگری پرداخت: پنج سال در هنرستان پسران، شش سال در دانشکدهٴ مان تیسلو آلتون ایالت ایلی نویز آمریکا(مدیر گروه، دانشیار و پرفسور دپارتمان هنرهای تجسمی)، ۱۷ سال در دانشکدهٴ هنرهای زیبای دانشگاه تهران، هفت سال بهگونهٴ موقت در دانشکدهٴ هنر دانشگاه آزاد(پیشا انقلاب) و سالها در کلاسهای خصوصی خود.
او پس از بازگشت از سفر تحصیلی خود از آمریکا (۱۳۴۸)، مدتی نیز مددکار اجتماعی ادارهٴ بهداشت شد و سپس گالری گیلگمش را راهاندازی کرد و دو سال مدیر آن بود. نام گیلگمش را از استورهٴ باستانی قوم آشور و نیز از رسانهای گرفته بود که پدر دانشمند و زبانشناس او در سالهای دور راهاندازی کرده بود. از ویژگیهای این گالری یکی هم این بود که در آن، نخستین نمایشگاه هنرمندان کشور را برگزار میکرد. او همچنین عضو دورههای گونهگون دو سالانهٴ نقاشی معاصر ایران در دهههای ۴۰-۱۳۳۰ بود. از سال ۱۳۵۳نیز برای چهار سال آزگار منتقد هنرهای تزئینی روزنامهٴ کیهان بود. او در آمریکا هم که بود، ده سالی در یک کارخانهٴ تولیدی کار میکرد: هشت ساعت در روز و شش روز در هفته: ”کار در کارخانه مرا بسیار پرکار کرده بود. پس از ده سال که به ایران برگشتم، دلم میخواست به اصل خودم برگردم.“ کاربست همان شعر مولوی:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
رفیق الخاص که با گشایش شورای نویسندگان و هنرمندان ایران بیدرنگ به شورا پیوسته بود، در سال ۱۳۵۸ به عضویت در هیئت اجرایی آن برگزیده شد و تا برچیده شدن شورا بهدست جمهوری اسلامی در سمت خود باقی بود.
و سرانجام اینکه قرار بود در روز ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۳ آیین بزرگداشت رفیق هانیبال الخاص به انگیزهٴ ۶۰ سال کار هنری وی در خانهٴ هنرمندان ایران برگزار شود که سید محمد بهشتی- رئیس وقت میراث فرهنگی- به بهانهٴ مسافرت، به خانهٴ هنرمندان نیامد و مراسم به پایان اردیبهشت ماه انداخته شد. بار دوم هم بهشتی برای گشایش این نشست نیامد و الخاص در پایان مراسم پشت تریبون رفت و با بغضی که گلویش را میفشرد گفت: ”نمیدانم چرا آقای بهشتی اینجا نیست و همهتان چرا از اینکه دیر به شما خبر دادهاند گله میکنید؟ عذرخواهی شما کار را بدتر میکند. این راه به دست آوردن دل هنرمندی که بیش از ۶۰ سال سابقهٴ کار هنری دارد نیست. من اگر در اروپا ۶۰ سال نانوایی موفق بودم احتمالا در بزرگداشتم دکانی با تنوری زیبا به من[هدیه] میدادند!“
راست اما این است که رفیق الخاص بهترین هدیههای خود را همواره از مردمی گرفته بود که شخصیت و کارهای او را میستودند. بهشتیها میآیند و میروند و فراموش میشوند اما هانیبال الخاصها در قلب تودهٴ مردم و در دل تاریخ هنر این مرز و بوم برای همیشه زندهاند.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریدهٴ عالم دوام ما
حافظ
نام و یادش گرامی باد.
پینوشت
۱- اکسپرسیونیسم انتزاعی یا آبستره یا ابستراکت که برآیند اکسپرسیونیسم و سوررئالیسم (فراواقعی) است، از دههٴ ۱۹۴۰ در نیویورک به میدان آمد. در طرز بیان این شیوه که مکتب نیورک نیز به آن میگویند، شکلها و فضاها از هر گونه بازنمایی عینی و کلاسیک برکنار میمانند.
۲- اکسپرسیونیسم هنری است که با بهرهگیری از رنگهای بسیار تند و فرمهای کج و زمخت و زاویهدار میکوشد به هیجانهای شدید و آنی دست یابد. اکسپرسیونیسم هنر بیان احساسهای درونی، ترسها، هیجانها و نفرتهای آدمی است.
۳- امپرسیونیسم (دریافتگروی)، گویای دریافتها و برداشتهای مستقیم هنرمند از ایدههای زودگذر اوست. در این شیوهٴ هنری برای نشان دادن تغییرات و زودگذریهای جهان، از تکه رنگهای تجزیه شده و تابناک و درخشان بهرهگیری میشود.
۴- نگارههای آبستره یا تجریدی یا انتزاعی، فرایندی هستند ناهمسو با هرگونه هنر رئالیستی و فیگوراتیو که در آن هیچ چهره یا شکل طبیعی قابل شناسایی نیست. این شیوه، اشیا و رخدادهای طبیعی و شناختپذیر را بازنمایی نمیکند و برای بیان مفاهیم خود، از رنگها، فرمها و تمثیلهای ناطبیعی بهره میگیرد.
به نقل از نامه مردم شماره ۹۷۵، ۲۵ خرداد ماه ۱۳۹۴