دُور تازهٔ جنگ روانی-تبلیغاتی ارگان های امنیتی رژیم بر ضد حزب تودهٔ ایران
خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران رژیم ولایتفقیه، در ماههای اخیر، کارزارِ گستردهٔ جدیدی از جنگ روانی-تبلیغاتی بر ضد حزب تودهٔ ایران آغاز کرده است که تأملی هرچند کوتاه بر آن را ضروری میدانیم.
نخستین مرحلهٔ این یورش جدید، انتشار مطلب دنبالهداری با عنوان: ”پرونده ویژهٔ مرگ یک ایدئولوژی“ بود که بهمناسبت سی و دومین سالگرد ”انحلال حزب“ و با عنوانهایی همچون: ”ضربهٔ اطلاعات سپاه به شعبهٔ سیاسی ک.گ.ب در ایران“، ”فروپاشیِ ستون پنجم ۱۰ هزارنفری روسها در ایران“، و جزاینها، تنظیم گردیده بود. هدف اساسی این سریال دنبالهدار، همچون شوهای تلویزیونیای که از قربانیان شکنجه بهنمایش گذاشته شد و سپس کتابهایی قطور از اسناد ”مراکز تحقیقاتی“ و ”خاطرات“ها منتشر گردید، بهاثبات رساندن وابستگیِ حزب به شوروی و ”جاسوسیِ“ حزب برای آنها، تلاش حزب برای سازماندهیِ ”کودتا“، و درعینحال، قدر قدرت نشان دادنِ دستگاه اطلاعاتی سپاه در نابودیِ حزب تودهٔ ایران بود. این سریال خبرگزاری فارس، و تُرهات نظریهپردازان سپاه، در بخشهای عمدهاش بر اساس نوشتههای محمدمهدی پرتوی، عضو سابق حزب و همکار صدیق کنونی دستگاههای امنیتی رژیم، تنظیم شده بود.
”یورش سراسری رژیم، به دستور مستقیم خمینی و دیگر سران رژیم، و همیاری دستگاههای امنیتی و جاسوسی غرب، پاکستان، ترکیه و اسرائیل، بههدف نابودی و ریشهکنی حزب توده ایران و همچنین نابودیِ اندیشههای اصیل چپ در جامعه ما، که ارتجاع آن را مخالف جدی و خطرناک خود میدانست، صورت گرفت… یورش تبلیغاتی گسترده رژیم بر ضد حزب توده ایران، از طریق پوشش رسانهایِ شوهای تلویزیونی قربانیانِ شکنجه، و شرکت چند تن از اعضای رهبری وقت حزب در جریان دادگاه افسران تودهای، در کنار دادستان بیداگاههای انقلاب، و همچنین فعالیتهای وسیع و چندگانه ارگانهای امنیتی رژیم برای پراکندن جو بیاعتمادی، سوءِظن، و جلوگیری از ادامه فعالیتهای حزب توده ایران، در داخل و خارج از کشور، بخشی از هدفهای استراتژیک رژیم برای فلج کردن باقیمانده حزب ما و کشاندن آن به سمت چندپارگی، و درعینحال، متزلزل کردن پایههای اعتقادی و بیاعتبار کردن تاریخ مبارزههای حزب توده ایران، در مقامِ قدیمیترین سازمان سیاسی و انقلابی میهن ما بود. ازسرگیری فعالیت حزب توده ایران پس از وقفهیی کوتاه، که موسوی اردبیلی، رئیس وقت قوه قضائیه کشور، با اذعان به ریشههای عمیق حزب ما در جامعه ایران، به آن اعتراف کرد، و سپس برگزاری “پلنوم ۱۸“ کمیته مرکزی حزب توده ایران، در آذرماه ۱۳۶۲، انتخاب کمیته مرکزی و هیئت سیاسی جدید حزب، نشانگر شکست اقدام رژیم استبدادی برای ریشهکنی حزب ما بود. … بدیهی است که این موفقیتهای حزب ما نمیتوانست با بیاعتنایی ارگانهای سرکوب و رهبران رژیم ولایتفقیه که برای نابودی حزب توده ایران امکانهای گستردهای را به میدان آورده بودند، روبهرو گردد. تاریکاندیشان حاکم، با درک خطر جدی ادامه یافتن فعالیتهای منسجم حزب و مقبولیت سیاستهای درست و علمی آن میتوانست منافع آنان را تهدید کند، دور تازهای از کارزار تبلیغاتی را بهمنظور فلج کردن، و درنهایت، نابودی حزب توده ایران آغاز کردند. …“
[برگرفته از سند مصوبِ ششمین کنگرهٔ حزب تودهٔ ایران، بهنقل از ”نامه مردم“، شماره ۹۱۵، دوشنبه ۷ اسفندماه ۱۳۹۱].
خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران رژیم ولایتفقیه، در ماههای اخیر، کارزارِ گستردهٔ جدیدی از جنگ روانی-تبلیغاتی بر ضد حزب تودهٔ ایران آغاز کرده است که تأملی هرچند کوتاه بر آن را ضروری میدانیم.
نخستین مرحلهٔ این یورش جدید، انتشار مطلب دنبالهداری با عنوان: ”پرونده ویژهٔ مرگ یک ایدئولوژی“ بود که بهمناسبت سی و دومین سالگرد ”انحلال حزب“ و با عنوانهایی همچون: ”ضربهٔ اطلاعات سپاه به شعبهٔ سیاسی ک.گ.ب در ایران“، ”فروپاشیِ ستون پنجم ۱۰ هزارنفری روسها در ایران“، و جزاینها، تنظیم گردیده بود. هدف اساسی این سریال دنبالهدار، همچون شوهای تلویزیونیای که از قربانیان شکنجه بهنمایش گذاشته شد و سپس کتابهایی قطور از اسناد ”مراکز تحقیقاتی“ و ”خاطرات“ها منتشر گردید، بهاثبات رساندن وابستگیِ حزب به شوروی و ”جاسوسیِ“ حزب برای شوروی، تلاش حزب برای سازماندهیِ ”کودتا“، و درعینحال، قدر قدرت نشان دادنِ دستگاه اطلاعاتی سپاه در نابودیِ حزب تودهٔ ایران بود. این سریال خبرگزاری فارس، و تُرهات نظریهپردازان سپاه، در بخشهای عمدهاش بر اساس نوشتههای محمدمهدی پرتوی، عضو سابق حزب و همکار صدیق کنونی دستگاههای امنیتی رژیم، تنظیم شده بود.
بیاعتباری و کم اثر بودنِ این مجموعه، و تکرار ادعاهایی که تاکنون دروغ بودن آنها نهتنها با تکیه به سندهای افشاشده و گزارشهای بیرون آمده از زندانهای رژیم ثابت شدند بلکه بهشهادتِ شماری از رهبران وقت حکومت جمهوری اسلامی نیز بیاعتبار اعلام گردیدند، خبرگزاری فارس را برآن داشت تا برای تکمیل کار به همکارِ امنیتیاش، یعنی پرتوی، رجوع کند و مصاحبهٔ ۴ ساعتهای را هم با ”رئیس تشکیلاتِ مخفی حزب توده“ تنظیم و منتشر کند.
در بررسیِ آنچه تاکنون خبرگزاری فارس در مصاحبه با پرتوی منتشر کرده است نکتههای ظریف و جالبی دیده میشوند که باید به آنها توجه کرد. پرتوی در این مصاحبه تلاش میکند تا هدفهای مشخصی را که دستگاههای اطلاعاتی سپاه در ادامه تلاشهایشان در ضربه زدن و نابود کردن حزب تودهٔ ایران دنبال میکنند، بهپیش ببرد. خلاصهٔ هدفهای مزدور دستگاههای اطلاعاتی سپاه و ”مصاحبهکنندگان“ با او را ازجمله در عنوانهای زیر میتوان خلاصه کرد:
- اثبات وابستگیِ حزب تودهٔ ایران به شورویها و جاسوسی حزب برای آنها.
- ”فاجعهبار بودنِ“ اندیشههای مارکسیستی در سراسر جهان و درعینحال برای فعالیتهای حزب در ایران.
- تسلیمِ داوطلبانهٔ رهبران و نظریهپردازانِ حزب به ”اندیشههای برتر اسلامی“!
- همکاریِ رهبریِ حزب (پیش از حملهٔ رژیم به حزب) با دستگاههای امنیتیِ رژیم.
- پنهان نگهداشتنِ این حقیقت که، پرتوی و اندکشمار افرادی دیگر از نزدیکانش از برههیی به بعد با دستگاههای امنیتیِ رژیم همکاری میکردند.
اثبات وابستگیِ حزب تودهٔ ایران به شورویها و جاسوسی حزب برای آنها
در طول بیش از هفت دهه حیات حزب تودهٔ ایران، سازمانهای امنیت رژیم شاه و خمینی و خامنهای و دستگاههای امنیتی کشورهای امپریالیستی همواره تلاش کردهاند و همچنان تلاش میکنند تا ثابت کنند که حزبهای کارگری و کمونیستی جهان- ازجمله حزب ما- ”سازمان سیاسیِ ک.گ.ب“ در کشورهای خود بودهاند. دروغ بودن اینچنین ادعاهایی سالهاست که روشن شده است.
جالب است اشاره کنیم که در پی فروپاشی اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی در اروپای شرقی، دستگاههای اطلاعاتی کشورهای غربی تمامی اسناد ک.گ.ب و دیگر سازمانهای مشابه را برای یافتن سندهای ”وابستگی“ و ”جاسوسی“ حزبهای کمونیستی جهان زیرورو کردند و نتیجهاش روسیاهیِ تاریخی آنها و ثابت شدن دروغ بودن ادعاهایشان بود. برای نمونه، تنها ”سندی“ که جمهوری اسلامی توانست از سازمانهای امنیتی غرب قرض بگیرد- که در روزنامههای آن روز ایران نیز بهچاپ رسید- نامهٔ انساندوستانهٔ رفیق خاوری به حزب کمونیست اتحاد شوروی بود که در آن از رفقای حزب برادر خواسته بود برای ادامه مبارزه با استبداد و سرکوب، به مبارزان راه آزادی در ایران اجازهٔ عبور از مرزهای کشورش را بدهد.
پرتوی، برای اثبات ادعایِ دستگاههای اطلاعاتی سپاه در مورد ”جاسوسیِ“ حزب- یعنی همان کاری که او تلاش کرد در دادگاههای نظامیها و افسران رشید تودهای با نشستن در کنار دادستان و قاضی بیدادگاههای رژیم انجام دهد- مطالبی را دربارهٔ ”جاسوسی“ افسران تودهای مطرح میکند که پاسخ آنها را رفقای قهرمان ما قبلاً در جریان ”دادگاههایشان“ به افرادی نظیر او داده بودند.
رفیق قهرمان، ناخدا بهرام افضلی، دربارهٔ اتهام جاسوسی، در بیدادگاه رژیم بهریاست ریشهری، با شجاعت میگوید: ”من در تمام طول فعالیتم در سازمان حزب اطلاعات نظامی که قابلاستفاده و بهرهبرداری در امر جاسوسی یا براندازی باشد به حزب ندادم. نه پادگانی، نه نقشهای و نه طرحی، چه عملیاتی و چه لجستیکی چیزی به حزب ندادم. آنچه بیشتر مطرح میشد جنبهٔ کلی تحلیلی ازنظر مسائل سیاسی داشت. …“ در همین جلسه، ریشهری جنایتکار، با اشاره به سخنان رفیق قهرمان افضلی در مورد ندادنِ اطلاعاتِ [نظامی] به حزب ، از رفیق افضلی میپرسد: ”آیا شوروی این اطلاعات را از شما خواست و ندادید و یا اینکه نخواست و شما ندادید. …“ رفیق افضلی در همانجا باز تکرار میکند که، ارتباطِ او با حزب [از] نوعِ ارتباط سازمانی و تشکیلاتی بود و نه نوع دیگری [نگاه کنید به: جزوهٔ ”چرا امپریالیسم و ارتجاع از حزب توده ایران وحشت دارند“، صفحههای ۳۰، ۳۱، و ۳۲].
در مورد ادعای واهی تلاش حزب برای سازماندهیِ ”کودتایی“ با همکاریِ شورویها- که مزدوران جمهوری اسلامی آن را برای حمله به حزب ما بهانه کردند- مهندس میرحسین موسوی، در مصاحبهیی با مجلهٔ ”حوزه“ (شمارههای ۳۷ و ۳۸، فروردین – تیرماه ۱۳۶۹) ازجمله دربارهٔ مدعیات دستگاههای اطلاعاتی سپاه، میگوید: ”در جریان حزب توده، به ما تلفن زده شد که: حزب توده، توطئهٔ وسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف ۴۸ ساعت یا ۲۴ ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. ما تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیهٔ مسئولین بالای مملکتی مطرح شد. گویا حضرت آیتالله خامنهای با آیتالله موسوی اردبیلی آن وقت تشریف نداشتند. بالاخره فوراً خدمت امام رفتیم. برادرانِ اطلاعات مسئله را گزارش دادند. حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روندِ حرکت شرق و غرب ارائه کردند و فرمودند: این اطلاعات کاملاً نادرست است. هیچ مسئلهای پیش نخواهد آمد. اصرار شد که آقا چنین نیست خودِ آنان اعتراف کردهاند. ایشان فرمودند: من نمیگویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است. بعد هم تحلیلِ حضرت امام، درست درآمد و نظرِ ایشان ثابت شد.“
”فاجعهبار بودنِ“ اندیشههای مارکسیستی در سراسر جهان و درعینحال برای فعالیتهای حزب در ایران
نکتهٔ دیگری که در گفتوگوی پرتوی بهچشم میخورد این است که، پرتوی مدعی میشود:“حقیقت این است که اگر بخواهیم مسئله را کمی عمومیتر از جریان حزب توده ببینیم، اصولاً تمام ایدئولوژیهای جزمی و مطلقگرا، حتماً کارشان به فاجعه میکشد. هر جریان و نحلهای که باشد. نمونه بارز آن ایدئولوژیای است که بهعنوان مارکسیسم مطرح شد و در همهجا شکست خورد و فاجعه به بار آورد. نظیر آنچه در شوروی و کشورهای دیگر گذشت، این موضوع مختص به ما نبوده و مبتلابه تمامی کشورهای جهان سوم است، البته ما ویژگی خاصی هم داشتیم و آن هم مرز بودن با شوروی است که باعث شد ما یکی از وابستهترین سازمانهای چپ را داشته باشیم. …“
در پاسخ به اظهارات پرتوی باید گفت که، اندیشههای مارکس و نیز ادامهدهندگانِ راه او، جهان ما را در سدهٔ اخیر بهکلی دگرگون کرد. بسیاری از دستاوردهای علمی و اجتماعیِ بشر در سدهٔ اخیر، مرهون اندیشهها و مبارزهٔ کمونیستها در سراسر جهان است. حرکت به سمت برابریِ زن با مرد، حقِ رأی برای زنان، بسیاری از حقوق اجتماعیای که امروز از سوی دولتهای سرمایهداری مورد تهاجم قرار گرفتهاند، ازجمله حقِ تحصیل و بهداشت رایگان و همچنین ساختارِ تأمین اجتماعی و حقوقیای که کارگران و زحمتکشان در سراسر جهان به آن دست یافتهاند، دستاوردهای انکارناپذیرِ مبارزهٔ کمونیستها در سراسر جهان است. این موضوع که تجربهٔ بنا کردن نخستین نظام اجتماعی- اقتصادی نوینِ جهان بر اساس نظریههای مارکسیستها در جهان، بهدلیلِ تهاجم عظیم و قطع ناشدنیِ اقتصادی- نظامیِ کشورهای امپریالیستی و همچنین وجود برخی کاستیهای ساختاری در آن، با موفقیت همراه نبود- برخلافِ نظریهٔ پرتوی و دیگر مجیزگویانِ ساختار ضدانسانیِ سرمایهداری- نهتنها ”پایانِ تاریخ“ نیست، بلکه کسب نخستین تجربهها در راهِ درازی است که سرانجامش پیروزی اندیشههای نو بر اندیشههای پوسیدهٔ طرفداران رنگارنگ سرمایهداری است. شکستِ انقلاب کبیر فرانسه و پیروزیِ موقت بناپارتیسم نیز نتوانست سدِ راه تحولهای تاریخی در اروپا و مانع حرکتِ جامعهٔ بشری از نظام فئودالی به نظام سرمایهداری شود.
اما دربارهٔ نقش و فعالیت حزب تودهٔ ایران در هفتاد و اندی سال گذشته در میهن ما، باید گفت کمتر حرکت و تحول مترقی اجتماعی و اقتصادیای را در جامعهٔ ما میتوان سراغ کرد که منشأ آن تودهایها نبودهاند.
انتشار صدها کتاب و جزوهٔ علمی، نشریه و مجلههای پرمحتوای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، نشرِ گستردهٔ اندیشههای دورانساز در جامعه، سازماندهیِ سندیکاهای کارگری و دهقانی، سازماندهیِ فعالیتهای صنفی دانشجویی و برپاییِ تشکلهای پیشرو در مسیر رهایی زنان میهنمان از چنگالهای پلشت واپسگرایی، ستمِ جنسیتی و طبقاتی، طرحِ برنامههای انقلابی و مبارزه در راهِ بهرسمیت شناخته شدن حقوق کارگران و تصویبِ قانون کار، مبارزه برای عملی شدن اصلاحات ارضی بهنفعِ دهقانان، بهرهمند شدن زنان از حقِ انتخاب شدن و انتخاب کردن، بهداشت و آموزش رایگان برای همه، تقسیمِ عادلانه ثروت و تحقق عدالت اجتماعی، تحقق حق خودمختاری در چارچوبِ ایرانی آزاد، برای همه خلقهای کشور و آزادیِ فعالیت حزبها و جمعیتهای صنفی [فرهنگی و هنری]، ازجمله نظرها و فعالیتهای دوران سازی بودند که برای نخستین بار از سوی حزب تودهٔ ایران در کشور ما مطرح شدند، و با استقبالِ گستردهترین قشرهای جامعه روبهرو شدند و در راه تحقق آنها هزاران تودهای و نیز نیروهایی مترقی مبارزهیی متشکل را سازماندهی کردند.
اتفاقاً هراس از حزب و ادامه دادن به تلاشهای مذبوحانهای از سنخِ مصاحبه با عنصرهای مزدور بهمنظور بدنام کردنِ حزب تودهٔ ایران بهدلیلِ همین تأثیرهای ژرف و دورانساز در میهن ما و، درنتیجهٔ آنها، بهوجود آمدن تحولها و روشنبینیهایی در جامعه بوده است که از بابتِ آن رژیم ولایتفقیه خود را در معرض تهدید احساس کرده و میکند.
نکتهی دیگر اینکه، کسی مدعیِ جزمی و مطلقگرا بودنِ اندیشههای مارکسیستی میشود که بهگفتهٔ خودش، در زندان با دیدن ”عطوفت“ و ”آگاهی“ از ”برادران پاسدار“ لابد به حقانیتِ دیدگاههای نظری رژیم ولایتفقیه که تلاش میکند ایران را به هزاران سال پیش پس براند، پی برده است و برایش روشنشده است که نظرهایی که پایههای فکری گروههای جنایتکاری همچون داعش را شکل میدهند- و از سوی بسیاری از رهبران رژیم و نیز از تربیون های نماز جمعه مرتب تکرار میشوند- راهِ نجاتِ بشریت از ”جزمگرایی“ و رسیدن به مدینهٔ فاضله است.
تسلیمِ داوطلبانهٔ رهبران و نظریهپردازانِ حزب به ”اندیشههای برتر اسلامی“!
پرتوی در این مصاحبهٔ طولانی، ضمن سخنانی ضدونقیض دربارهٔ شرایط زندان، ازجمله تلاش میکند تا این نظر را القا کند که رهبریِ حزب، ازجمله و بهخصوص رفیق زندهیاد احسان طبری، بدون وارد آوردن کمترین فشار بر او و یا شکنجه شدن، با قرار گرفتن در مقابل نظریهٔ برترِ ”برادران پاسدار“، تسلیم شدند و هرچه را از آنان خواستند بیان کردند. نه شکنجهیی در کار بود و نه درهم شکستن غیرانسانیِ افرادی که سالهای طولانی عمرشان را درخدمت به مسیر بهبود زندگیِ مردم این مرزوبوم در سیاهچالهای رژیم شاه گذرانده بودند. امروز آنچنان سندهای پرشمار در زمینهٔ شکنجههای وحشیانه از سوی مزدوران امنیتی رژیم نهتنها در مورد تودهایها، بلکه دربارهٔ تمامی زندانیان سیاسی – عقیدتی، و حتی در مورد کسانی که زمانی از همراهان حکومت جمهوری اسلامی بودهاند، منتشر شده است که ادعاهای مسخرهٔ پرتوی را هیچکس- حتی شماری از سران امروزی رژیم هم- باور ندارند.
بر اساس اطلاعات موثق رفیق طبری در همان هفته های اول اسارت و بر اثر شکنجه های غیر انسانی و فشار جهنمی برای اعتراف دو بار سکته مغزی می کند و از آن برهه تا لحظه مرگ خود، در اسارت رژیم، در شرایطی فکری برای تهیه هیچگونه کار تئوریک و نظریه پردازی نبوده است. او حتی قادر به ارائه مطلب تهیه شده از سوی مقامات امنیتی در برنامه تلویزیونی نبوده و در همان مصاحبه های کذایی اظهار داشت که به دلیل سکته مغزی مجبور است متن نوشته شده ای را بخواند.
چگونه کسی باعقل سلیم میتواند باور کند که انسانهایی فرهیخته با انبوههای از آفرینشِ علمی و نظری، که نمونهشان در تاریخ معاصر میهن ما کمیاب است، از آن اوج به حضیضِ ”کژ راهه“ سقوط کنند و اعتقادهای قوام یافته در عمری زندگی و تلاششان را نفی کنند؟ نفیِ ”گالیله وارِ“ واقعیتها، تنها ثمرهاش ننگ تاریخی بر پیشانیِ شکنجهگران و آمرانِ شکنجهها است که بنیادهای نظری و اعتقادیشان آنچنان پوک و بیمایه است که برای پوشاندن سفلگیشان جز درهم شکستنِ شخصیتِ تاریخی انسانهای بزرگ چارهیی نمیدیدند و نمیبینند.
بهقول زندهیاد رفیق شهید فرجالله میزانی (جوانشیر)، در مقدمهٔ کتاب ”تجربهٔ ۲۸ مرداد“: ”با تاریخِ معاصرِ نهضت کارگران و زحمتکشان ایران زیر رهبری حزب تودهٔ ایران همان رفته است که با تاریخِ همه نهضتهایِ خلقی و قیامهای زحمتکشان و ستمدیدگان ایران از جنبش مزدکی تا به امروز [رفته است]. خداوندان زر و زور هر بار که بهضربِ شمشیر و تازیانه و تزویر بر این جنبشها پیروز شدهاند مشتی کاتبِ دیوان خودفروخته را در کنار جوی خون مبارزان نشاندهاند تا ”فتحنامه“ بنویسند؛ تاریخ را بهسودِ ستمگرانِ پیروز تحریف کنند و چهرههای درخشان ستمدیدگانِ بهپا خاستهٔ تاریخساز را با دروغ و بهتان بیالایند. در این تاریخِ تحریفشدهٔ پردروغ، قلتشن دیوانان ”عادل“ لقب دارند و کوتولههای ناقصالخلقهٔ تاریخ ”آریامهر“. ولی مزدکها، ارانیها و روزبهها به هزار عیب و علت متهماند …“ [نگاه کنید به: تجربهٔ ۲۸ مرداد: نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران، اثر رفیق شهید فرجالله میزانی (جوانشیر)، ص ۸، انتشارات حزب تودهٔ ایران، خرداد ۱۳۵۹].
رفیق قهرمان دکتر احمد دانش، عضو کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران، در زمینهٔ رفتار غیرانسانیِ جنایتکاران رژیم ولایتفقیه در زندانها، در نامه سرگشادهیی به آیتالله منتظری، از زندان اوین، ازجمله نوشت: ”قلم من که تحملِ بار بیان اینهمه زشتی و پلیدی را ندارد، ولی نمیدانم شما که خود مدتی گرفتار ددمنشانِ رژیم طاغوت و زندانی بودهاید، آیا میتوانید حال انسانی را نزد خود مجسم کنید که اغلب در نیمههای شب با چشمانی بسته و در گوشههای خلوت و تاریک زندان، با این احساس که تنهای تنهاست، کوچکترین حقی ندارد و هیچکس به فریادش نمیرسد، باید انواع شکنجههای روانی و جسمی را تحمل میکردم. درحالیکه بارها و بارها شنیده و در قانون اساسی جمهوری اسلامی خوانده بودم که شکنجه ممنوع است، خود شکنجهشده و بارها و بارها شاهد شکنجههای بیرحمانهٔ انسانهای دیگر بودهام. انسانهایی که صدای خشخش خزیدن پیکرِ علیل آنها را شنیده و از زیر چشمبند دیدهام که چون در اثر شکنجه قادر به راه رفتن نبودهاند و برای نقلمکان بر روی پای خود میخزیدند و من با دیدن این صحنهها، درد خود را فراموش میکردم و با خود فکر میکردم این کیست؟ و جواب میدادم مهم نیست که اسمش چیست و عقیدهاش کدام است. این دیگر یک فرد و یک انسان نیست، همه انسانیت و همه بشریت است که چنین ذلیل و بیچاره بر روی زمین میخزد. انسانهایی را دیدهام که در اثر زخمها و دردهای ناشی از شکنجه استفراغ میکردند و درنتیجه آنقدر آب از دست میدادند که پوستشان خشک میشد و خطر مرگ تهدیدشان میکرد و برای نجات جانشان که اکثریت خواهان این نبودند، میبایست به تزریق سرم متوسل شد. انسانهایی را دیدهام که از شدت ضربههای شلاق خون ادرار میکردند و بهعلت ازکارافتادن کلیهها میبایست دیالیز شوند. البته از حق نگذریم که نام این اعمال را ”تعزیر“ گذاشته بودند. …“
نکته دیگر اینکه، گالیندوپل، در گزارشی دربارهٔ وضعیت حقوق بشر در ایران، پس از سفرش به ایران در بهمنماه سال ۱۳۶۸، و پس از فاجعه کشتار ملی هزاران زندانیان سیاسی، ازجمله صدها تن از رهبران، اعضا و هواداران حزب، دربارهٔ دیدارش از زندان اوین و دیدارهایش در این زندان، ازجمله نوشت: ”سه تن از اعضای پیشین حزب توده در یک سلول بهسر میبرند. آقای کیانوری، دبیرکل سابق، یکی از کادرهای بالا و یک عضو ساده. تنها آقای کیانوری پذیرفت که نامش در گزارش بیاید. او بهشدت انکار کرد که جاسوس یک قدرت خارجی بوده و قصد براندازی دولت انقلابی را داشته است. وی در برابر مسئولان و کارمندان زندان تائید کرد که شکنجه شده بود، دستهای نیمه فلج و انگشتان شکسته خود را نشان داد و از دیگر شیوههای آزار سخن گفت…“ [بهنقل از: ”نامهٔ مردم“، شمارهٔ ۳۰۳، سهشنبه ۲۹ اسفندماه ۱۳۶۸].
و این است رازِ واقعی ”برتریِ نظری“ اندیشههای اسلامی ”برادران پاسدار“، که انسانهای هفتاد و اندی ساله و بیماری همچون رفقا طبری و کیانوری را بهدنبال شکنجههای وحشیانه وادار میکنند که همچون گالیله در بیدادگاهِ ”نمایندگانِ خدا“ روی زمین، منکرِ چرخش زمین گردند.
برخلافِ مدعیات پرتوی، تودهایها قهرمانانه از آرمانهای خود دفاع کردند و اسطورههایی همچون رحمان هاتفی (حیدر مهرگان)، فاطمه مدرسی، کیمنش، حجری، باقر زاده و رفقای دیگر، تاآخریننفس بهتسلیم در برابر خواستِ شکنجهگران جنایتکار سپاه تن در ندادند.
همکاریِ رهبریِ حزب (پیش از حملهٔ رژیم به حزب)، با دستگاههای امنیتیِ رژیم
مهدی پرتوی در جریان مصاحبهاش مطلب تازهای را مطرح میکند که از زاویههای مختلفی حائز اهمیت است. پرتوی در این مصاحبه، همکاری کردنِ حزب با دستگاههای امنیتیِ رژیم، ازجمله با دادستانی، و نیز برنامهریزی کردنِ حزب برای دستگیری و شکنجهٔ افراد و سپس تحویل دادنِ آنان به دادستانی، را مدعی میشود.
هدف از طرحِ چنین دروغ آشکاری، پراکندنِ شک و تردید در زمینهٔ مبارزات حزب ما و همچنین لطمه زدن به اعتبارِ سیاسی حزب در نزد نیروهای مترقی و آزادیخواه کشور است. حزب ما در جریان انقلاب و در راه دفاع از انقلاب، با شجاعت و جسارت بهمقابله با توطئههای امپریالیسم و ارتجاع محلی پرداخت، و از همه امکانهایش در این زمینه بهره جست.
افشایِ توطئهٔ آمریکا و دولت صدام برای آغازِ جنگ بر ضدِ ایران، که نخستین بار در اعلامیهٔ مشترکِ حزب تودهٔ ایران و حزب کمونیست عراق، از آن پرده برداشته شد، و همچنین مبارزه تودهایها برای درهم شکستنِ کودتای آمریکایی نوژه، از تلاشهای ارزندهٔ حزب ما برای نجات انقلاب مردم ایران بوده است. اما داستان سازیهای دروغ پرتوی، بهمنظور توجیهِ دستگیریاش در سال ۱۳۵۹ و سپس آغاز همکاریهای گستردهٔ او با دستگاههای امنیتیِ رژیم، تلاشهای مذبوحانهای برای خدشهدار کردنِ تلاشهای حزب برای نجات انقلاب مردم ما در مقابله با توطئههای مداوم و رنگارنگِ امپریالیسم و ارتجاع محلی است.
پنهان نگهداشتنِ این حقیقت که، پرتوی و اندکشمار افرادی دیگر از نزدیکانش از برههیی به بعد با دستگاههای امنیتیِ رژیم همکاری میکردند
مصاحبهٔ پرتوی با همکاران امنیتیاش، درعینحال، دربردارندهٔ نکتههای افشاگرانهای دربارهٔ خود او و دیگر همکاران امنیتیاش در خارج از کشور است، که اشاره به آنها ضروری است. پرتوی مدعی است که پس از دستگیریاش، کشف میکند که سپاه از همه حرکات او باخبر بوده است [البته پرتوی نمیباید در این زمینه زیاد متعجب باشد، چون همه حرکات و کارهایش را پس از آزاد شدن در سال ۱۳۵۹، با دستور مأموران سپاه انجام میداده است]. پرتوی در مصاحبهاش ازجمله میگوید:
”من را بلافاصله برای بازجویی بردند. هرچه میگفتند، من انکار میکردم. میگفتند که سابقهٔ من را میدانند. من هم پیش خودم گفتم این طبیعی است چون من قبلاً زندانی بودم و قاعدتاً اینها باید سوابق من را داشته باشند. از من پرسیدند که امشب کجا بودی؟ گفتم منزل فلانی از دوستان قدیمیام. پرسیدند نه، قبل از آن کجا بودی؟ زیر بار نمیرفتم. تا اینکه دیدم آدرس جایی که بودم را جلویم گذاشتند و معلوم شد که آنجا را زیر نظر داشتند و نمیشد کاری کرد. هرچه جلوتر میرفتیم، دیدم آنها از همه قرارها، حرکات و رفتار من بهصورت ریزبهریز مطلعاند؛ اینکه فلان روز، فلان ساعت کجا بودم و چه کردم. حالم بد شد. شوکه شده بودم. … بعد به من گفتند که کیانوری هم با آنها همکاری میکند (کیانوری در ضربهٔ اول دستگیرشده بود). این حرف آنها را قبول نکردم. … بعدازآن به من چشمبند زدند و بردند جلوی یک سلول. چشمبند را یکلحظه بالا زدم و دیدم کیانوری روی یک تخت خوابیده است. او تنها کسی بود که تخت داشت چون میگفتند نمیتواند روی زمین بنشیند. گفت: <خسرو سلام>. گفتم: <سلام>. بعد گفت: <ما در اینجا به این نتیجه رسیدیم که هیچچیزی را از جمهوری اسلامی پنهان نکنیم> این عین جملهاش بود. …“
البته پرتوی در اینجا، با اعترافِ ضمنی به اینکه زیر هیچ شکنجه و آزاری نبوده است، مدعی میشود که بهخاطر صحبتهای کیانوری، یعنی کسی که برای اعتراف کردن به جرمهای ناکرده زیر شکنجههای شدید بوده است، همه اطلاعات خود را تحویل ”برادران سپاه“ میدهد و راهِ همکاری با آنها را درپیش میگیرد.
یادآوریِ این نکته هم اهمیت دارد که، پس از یورشِ دوم رژیم به حزب، نمایشهای تلویزیونی و شکنجههای وحشیانه تودهایها، ازجمله رفقای سازمان مخفی و افسر [و درکل،رفقای نظامی]، گزارشهای متعددی به دفتر حزب در خارج میرسید که بر اساس آنها، پرتوی همراه با مأموران به خانههای رفقای دستگیرشدهٔ سازمان مخفی میرفت و در خانهٔ آنان، از همسران رفقا میخواست که وسایل و ابزار کارهای حزبی را که آنان با وجود زیر شکنجه بودن پنهان نگاه میداشتند، تحویل مقامات بدهند.
پرتوی همچنین در زمینه اتهامهایی که به او و همکار امنیتیِ اش، علی خدایی، سردبیر نشریهٔ راه توده، متوجه است- ازجمله اینکه رفیق زندهیاد فرجالله میزانی (جوانشیر) هم او و هم خدایی را در دیدار با همسرش بهعنوان همکاران امنیتیِ رژیم افشاء میکند- ازجمله میگوید:
”در یکی از این جلسات، دادستان برگشت و به من گفت فلانی! آقای جوانشیر آمده بود پیش ما و میگفت خسرو که از خود شماست. بعداً، جوانشیر ادعا کرده بود که بعد از رفتن پرتوی، ریختند و ما را دستگیر کردند و این نشان میدهد که او (یعنی من) با اطلاعات همکاری داشته است. … اخیراً هم چندماه قبل این حرفها توسط شخص دیگری در خارج از کشور مطرح شد که خودش از افسران قدیمی نیروی دریایی بوده و یک مؤسسه تاریخ شفاهی هم دارد. این آقا خودش بههمراه ۴ نفر دیگر، از معاونین افضلی و عضو حزب بود که اخیراً مصاحبهای با همسر جوانشیر ترتیب داده. همسر جوانشیر همالان بسیار پیر است و طبعاً همهچیز را بهیاد ندارد و اظهارات خلاف واقع هم در این مصاحبه مطرح میشود. ایشان [همسر جوانشیر] یک جایی در این مصاحبه میگوید در یکی از ملاقاتهایش با جوانشیر، از او سراغ ۳ تفنگدار (یعنی من و هاتفی و خدایی) را گرفته است. ما ۳ نفر در بیرون زندان، تا قبل از آمدن کیانوری، ملاقاتهای جداگانه با جوانشیر داشتیم و حتی چند نوبت هم شام منزل آنها مهمان بودیم و از همان موقع، همسر جوانشیر به ما لقب ”۳ تفنگدار“ داده بود. جوانشیر هم در پاسخ به او گفته بود که پرتوی که قبلاً دستگیر شده بود و با آنان (اطلاعات سپاه) همکاری میکرد و دلیلش این بود که وقتی من از خانه رفتم، یک ربع بعد پاسدارها آمدند. این روایت خانم جوانشیر است و البته اعتقاد خود جوانشیر هم این بود و به دادستان هم گفته بود و این روایت را در زندان همه شنیده بودند.“
نکتهٔ جالب در این سخنان متناقض و مدعیات پرتوی، اثبات این نظر است که حرفهای خانم رفیق جوانشیر که الآن پیر است اعتباری ندارد. البته چندی پیش نیز خانم جوانشیر به ”آدم سادهای“ تشبیه شده بود که نمیتوانسته این پیام ساده رفیق جوانشیر را که پرتوی و خدایی همکاران دستگاههای امنیتیِ رژیم هستند را به خارج منتقل کند. نکتهٔ جالبِ دیگر در حرفهای پرتوی این است که، او برخلافِ ادعایِ برخی دیگر آزادشدگانِ اخیر، که مدعی شدند چنین صحبتهایی را در زندان نشیندهاند، بهروشنی تأیید میکند که ”این روایت را در زندان همه شنیده بودند“. بنابراین، نقلقولِ مطرحشده [از سوی خانم جوانشیر] درواقع همان نظر رفیق شهید جوانشیر بوده است.
اتفاقی نیست که نشریهٔ ضد تودهای ”راه توده“، که زیر نظر علی خدایی منتشر میشود، در شمارهٔ اخیرش، ضمن آشنا کردن خوانندگانش با ”شخصیت والای پرتوی“، همه مدعیات این همکارش در دستگاههای اطلاعاتی رژیم در مصاحبه با خبرگزاری فارس را- نه برای نفی و محکوم کردنِ آن ادعاها- بلکه برای نشرِ دوبارهٔ آنها بهصورتِ کامل، برای آن دسته از خوانندگان نشریهاش که احتمالاً به مصاحبهٔ منتشرشدهٔ پرتوی در خبرگزاری فارس دسترسی پیدا نکردند، عیناً منتشر میکند، و در ضمن اعلام میکند که، یادماندههای علی خدایی با ویراستاریِ جدید (و یا بهعبارت دقیقتر، حذفِ دروغهای آشکار در روایت خروجش از ایران که جعلی بودنش در اسناد مختلفی به اثبات رسیده است) در راه توده منتشر شده است.
مصاحبهٔ محمدمهدی پرتوی و یادماندههای علی خدایی، شباهتهای بسیاری به هم دارند و هدفِ مشترکی را دنبال میکنند، و هردوی آنها، همانطور که اسناد ششمین کنگرهٔ حزب تودهٔ ایران به آن اشاره کرده است، بخشی از کارزارِ جنگ روانی تبلیغاتی رژیم جمهوری اسلامی بهمنظورِ نابودی فیزیکی و معنوی حزب توده ایران هستند.
اگر آنطور که پرتوی معتقد است کارِ حزب تودهٔ ایران در جامعهٔ ما تمام شده است، دستگاه تبلیغاتیِ سپاه اینهمه تلاش و مایه برای بیاعتبار کردنِ آن هزینه نمیکرد.
ادامهٔ یورشِ تبلیغاتی رژیم و دستگاههای امنیتیِ آن، اتفاقاً از خشم و هراس رژیم از ادامهٔ مبارزات حزب ما و تأثیرگذاری آن بر جامعه، و گردانهای اجتماعی، و نیروهای مترقی و آزادیخواهِ آن، ناشی میشود.
باید منتظر حرکتهای بعدیِ رژیم در عرصه گستردهتر کردن حملهها بر ضد حزب توده ایران بود، و نیز باید با هوشیاری و درایت، این حملهها را خنثی کرد.
رازِ ادامه حیات حزب ما در پیِ یکی از گستردهترین حملههای امنیتی بر ضد یک سازمان سیاسی، هوشیاری و جسارتِ مبارزاتی، و پافشاریِ تحسینبرانگیز تودهایها در سراسر ایران و جهان در پاسداری از حزبشان، نهفته است.
به نقل از نامه مردم شماره ۹۷۶، ۸ تیرماه ۱۳۹۴