یادمان

رفیق شهید محمد پورهرمزان

رفیق شهید محمد پورهرمزانانقلابی برجسته و مترجم زبردست آثار لنین به زبان فارسی

شهادت شهریور ۱۳۶۷ ‏- فاجعه ملی

با اعدام خودسرانه رفیق محمد پورهرمزان عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران – در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در ‏تابستان سال ۱۳۶۷‏، مردم ایران گوهر تابناک دیگری را از دست ‏دادند. انسانی پرشور و انقلابی که در سراسر سال‌های زندگی پرافتخارش دمی آرام نداشت و پیوسته در راه اعتلای دانش انقلابی و علمی و فرهنگی نسل جوان، چه از طریق ‏ترجمه آثار ارزشمند پیشکسوتان جهان‌بینی علمی و چه از راه نوشتن مقالات پرمغز برای «دنیا» و «مردم» تلاش می‌کرد، بدون هیچ‌گونه دستاویز معقول و اخلاقی، به دستور گردانندگان رژیم خودکامه ‏جهل و خرافات به قتل رسید.

رفیق پورهرمزان در سال ۱۳۰۰ ‏در تهران زاده شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود گذراند و سپس وارد دانشکده افسری گردید. در سال ۱۳۲۲ ‏دانشکده افسری را در رسته توپخانه به پایان رساند. او در آذر ماه ۱۳۲۲ ‏وارد حزب توده ایران گردید و فعالیت سیاسی وسیعی را آغاز کرد.

در سال ۱۳۲۴ رکن دوم ستاد ارتش که به فعالیت سیاسی او پی برده بود، حکم انتقال و در واقع ‏تبعیدش را به یکی از پادگان‌های جنوب کشور صادر کرد. در همان زمان، گروه دیگری از افسران توده‌‏ای نیز از سوی ستاد ارتش مورد پیگرد قرار گرفته و به پادگان‌های مناطق جنوب کشور تبعید شده ‏بودند. این افسران که خسرو روزبه، افسر نامدار انقلابی هم در میانشان بود از رفتن به تبعیدگاه خودداری کردند و برای مبارزه اثربخش‌تر علیه امپریالیسم و رژیم سرسپرده شاه، نقشه نخستین قیام مسلحانه دوران پس از جنگ را در ارتش ایران طرح ریختند.

رفیق پورهرمزان یکی ازطراحان نقشه قیام و از شرکت کنندگان در آن بود، که در تاریخ جنبش انقلابی آزادی‌بخش ایران، به قیام افسران خراسان و تهران مشهور است. شرکت کنندگان در قیام، در گنبد قابوس مورد حمله خائنانه نیروهای پلیس و ژاندارمری قرار گرفتند و بسیاری از آنان در نبرد مسلحانه از پای درآمدند. رفیق پورهرمزان از جمله معدود افسرانی بود که توانست با جنگ و گریز از مهلکه، جان سالم بدر برد. او خود را به آذربایجان رساند و ‏تمام توان خود را در اختیار جنبش دموکراتیک خلق آذربایجان گذاشت و در ایجاد و تقویت ارتش حکومت ملی آذربایجان فعالانه شرکت کرد. پس از سرکوب جنبش، رفیق پورهرمزان از سوی رژیم شاه غیابا محکوم به اعدام شد. بدین جهت در سال ۱۳۲۹ ‏او به دستور کمیته مرکزی حزب مخفیانه از کشور بیرون رفت و بدین سان دوران طولانی مهاجرت سیاسی‌اش آغاز گردید.
با دگرگون شدن شرایط زندگی، این افسر جوان ۲۹ ‏ساله تمام نیروی خود را روی خودآموزی، هم آموختن زبان و هم آشنا شدن عمیق با جهان بینی علمی مارکسیسم – لنینیسم، متمرکز کرد. روح جستجوگر و موشکافی ویژه او در راستای آموختن دقیق، او را به یکی از زبردست‌ترین مترجمان تبدیل کرد. او که درعین حال دانشگاه مارکسیسم – لنینیسم مسکو را به پایان رسانده بود، ترجمه آثار کلاسیک مارکسیسم – لنینیسم به فارسی را آغاز کرد و طی سال‌های طولانی، به تدریج بیش از صد اثر لنین و چند اثر از مارکس و انگس را به فارسی برگرداند.
رفیق پورهرمزان استعداد ترجمه خود را در زمینه‌های ادبی نیز آزمود و با ترجمه‌های پر ارزشی مانند رمان تاریخی چنگیزخان و رمان پطرکبیر، تسلط چشمگیرش به زبان‌های فارسی و روسی را به بهترین صورت نشان داد. مجموعه آثار دو جلدی لنین که در چهار قسمت منتشر گردیده و سپس تجدید نظر شده آن‌ها توسط مترجم، که به صورت کتاب‌های جداگانه انتشار یافته است، هنوز هم کتاب بالینی جوانان و نوجوانان انقلابی ایرانی، و سایر فارسی‌زبانان تشنه آشنا شدن با آموزش لنین کبیر است. و همین بزرگ‌ترین «ذنب لایغفر» رفیق محمد پورهرمزان در چشم منادیان جهل و خرافات بود. اما فعالیت‌های حزبی این انقلابی پرحرارت و پرکار تنها محدود به این ترجمه‌های پر ارزش نیست. رفیق پورهرمزان یکی از نخستین نویسندگان و گویندگان مطالب «رادیوی پیک ایران»، ارگان حزب توده ایران بود. سپس انتشار مجله تئوریک «مسائل بین‌المللی»، که برگزیده مقالات مجله «صلح و سوسیالیسم» است را طی چند سال به عهده گرفت و ضمنا با شرکت در هیئت‌های تحریریه مجله «دنیا» و ماهنامه «مردم»، مقالات بیشماری برای آن‌ها تهیه کرد.
پس از انقلاب، رفیق پورهرمزان نیز مانند دیگر رفقای هم‌رزمش بلافاصله به ایران بازگشت تا تمام نیروی خود را در خدمت حزب و تثبیت دستاوردهای مردمی انقلاب قرار دهد. او در ایران مسئولیت شعبه انتشارات حزب را داشت و در فاصله زمانی کوتاهی، گنجینه‌ای از آثار مارکسیستی – لنینیستی و رمان‌های انقلابی، زیر نظر وی در دسترس خوانندگان ایرانی قرار گرفت.
این فعالیت گسترده و ثمربخش حزب از دید ارتجاع حاکم، که کم کم مواضع خود رابا گسترش ترور و اختناق مستحکم می‌کرد، پنهان نماند. بازداشت رفیق محمد پورهرمزان و دیگر دستیارانش در شعبه انتشارات حزب، ماه‌ها پیش از هجوم سراسری به حزب انجام شد. رژیم قصد داشت با این عمل، پیوند میان حزب و خوانندگان روز افزون انتشاراتش را قطع کند.
البته نمی‌توان گفت که در این راستا موفقیتی نداشت، ولی به هر حال حزب هم توانست راه‌های تازه‌ای برای چاپ و پخش کتاب‌های مترقی بیابد. بیش از شش سال رژیم کوشید این فرزند وفادار انقلاب را از سنگر بیرون بکشد، اما شکنجه‌های حیوانی همراه با وعده و وعیدهای فریب‌کارانه نتوانست بر این کمونیست معتقد و دانش آموخته کارگر افتد. سرانجام به دستور سردمداران رژیم نام او را در لیست کسانی که بر سرموضع خود باقی مانده‌اند گنجاندند و در جریان «خانه تکانی»، یعنی فاجعه ملی قتل عام زندانیان سیاسی، او را نیز دزدانه کشتند و در گورهای جمعی انداختند.

بدرود رفیق پورهرمزان! زحمتکشان ایران هیچ‌گاه خدمات تو را در اشاعه ادبیات مارکسیستی فراموش نخواهند کرد و در ایران فردا که از لوث وجود جنایتکاران واپس‌گرا پاک شده باشد، نامت را به نیکی و بزرگی شایسته یاد خواهند کرد.
تو رفیقی بودی آگاه، عمیقا مهربان، از خود گذشته، صمیمی و شجاع! این صفات تو نمونه رفتار انسان‌های دوران‌ساز در تاریخ رزم توده‌ها برای دست‌یابی به آزادی و عدالت اجتماعی است.

*****

خاطره‌ای از رفیق پورهرمزان: اشیاء قیمتی رفیق پورهرمزان

«قرار بود که چند نفر از رفقای کمیته مرکزی به تهران بیایند. تاریخ دقیتش یادم نیست، فتط می‌دانم که از روز پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ ‏مدت زیادی سپری نشده ‏بود. آن روزها هنوز سازمان‌های مخفی حزب به تشکیلات وصل نشده ‏بود و من زیر نظر رفیق گاگیک آوانسیان انجام وظیفه می‌کردم. یادش گرامی باد! او رفیقی فعال و پر انرژی بود. گفت که چند نفر از رفقا خواهند آمد. و خواست که حدود ۸ یا ۹ شب در فرودگاه ‏مهرآباد باشم. برنامه ورود رفقا با همه ریزه‌‏کاری‌های لازم از پیش طرح‌ریزی شده ‏بود، اما کسی به جز گاگیک از چگونگی آن اطلاع نداشت. حتی نمی‌دانستیم چه کسانی خواهند آمد. لزومی هم نداشت بدانیم. فتط می‌دانستیم که رفقا بدون پاسپورت خواهند آمد. وظیفه ما عبور دادن، حفظ و نگهداری و رساندن رفقا به محل امن بود. یادشان بخیر آن رفقائی که من هم‌راهشان بودم و با گاگیک همکاری می‌کردیم، یا تیرباران شده‌اند و یا زیر شکنجه جان باخته‌اند. ننگ ابدی بر جباران و آدمکشان! رفیق گاگیک در فرودگاه ‏مختصر توضیح داد که منتظر کدام رفقا هستیم. هر کدام از ما مامور شدیم که یکی از رفقا را سامان بدهیم. بالاخره ‏آن لحظه باشکوه ‏فرا رسید. کلیه امور همان‌طور که طرح ریزی شده ‏بود، پیش رفت … و آخرین نفر رفیق پورهرمزان بود، با لبخند شیرین و به یادماندنی‌اش. فتط کمی خسته به نظر می‌رسید. او محکم با من دست داد و به آرامی پرسید: «رفیق من سهم کی هستم؟ کی مرا می‌برد؟» من غرق در لحن صمیمانه و چهره ‏مصمم او بودم. از این که در کنارش بودم و با او حرف می‌زدم احساس مسئوولیت جدی حزبی می‌کردم.
بالاخره ‏نوبت تحویل گرفتن چمدان‌ها و دیگر وسایل رسید. رفقا وسایل خود را تحویل می‌گرفتند، تا آن که نوبت به رفیق پورهرمزان رسید. یک ساک و یک چمدان … و ناگهان، مثل این که قلبش می‌خواهد از حرکت بایستد، با هیجان گفت: «پس آن یکی کجاست؟» هنوز از چمدان خبری نبود و رفیق پورهرمزان که رنگ چهره‌‏اش دگرگون شده ‏بود، سراسیمه می‌گفت: «وای، وای، هستی‌ام از دست رفت، وحشتناک است …» من واقعا نمی‌توانم حالت واقعی او را در آن لحظه بازنویسی کنم. من فکر کردم که خوب، واقعا باید ضربه بزرگی باشد که اشیاء ذیقیمتی بعد از سی سال از بین برود. با این حال ته دلم از واکنش او زیاد خوشحال نشدم. بالاخره من از رفیق خواستم تا چند دقیقه صبر کند، سپس خودم را به انبار موقت فرودگاه رساندم و ساک بزرگ طوسی رنگی را که اشتباها (شاید هم عمدا) به آنجا رفته بود، پیدا کردم. واقعا سنگین بود … سرانجام با زحمت ساک را جلوی در خروجی بردم. رفیق پورهرمزان به محض دیدن ساک طوسی رنگ، چشمانش درخشش خاصی پیدا کرد. به گوشه و کنار ساک دست کشید. مثل کودکی آن را نوازش کرد. من ساکت بودم. و او که انگار فکرم را خوانده بود، گفت: «من حق داشتم ناراحت بشوم و حالت جنون پیدا کنم. آخر این‌ها هستی من‌اند، حاصل سی سال رنج و زحمت هستند.» آن‌گاه رفیق در ساک را باز کرد و من چشمم به کاغذها و دست نوشته‌هایش خورد که لایه لایه روی هم چیده شده بود. اشک رفیق پورهرمزان عاشقانه «هستی»اش را برانداز می‌کرد.
هستی رفیق پورهرمزان پس از سی سال کار، ساکی مملو از آثار کلاسیک مارکسیسم – لنینیسم، پرچم جاوید رهائی طبقه کارگر بود. او حق داشت از یافتن هستی‌اش این چنین شاد و سعادتمند باشد.»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا