رفیق شهید پاسدار ابوالفضل پورحبیب
خوشا بهار بر آیندگان و گلچینان
تیرباران ۸ فروردین ۱۳۶۷
نه آخرین شقایق این باغ
ما را در فریادی بیابید
در مشتی
در چشمی نگران
در پیشانی عرق کردهای
در پتکی که به سنگینی فرود میآید
در داسی که علفهای هرز را درو میکند
در دستی که قنداق تفنگ را میفشارد
و به سمت فرماندهان میچرخد
در اشارهای کوتاه بیابید ما را
به قاطعیت فرمانی که میدهیم
*
ما را چون سیگاری خاموش میکنند
چون شاخهٔ خشکی میسوزانند
و ما شعله میکشیم در آتشدانها
جوانه میزنیم در باغستانها
*
بیاد داشته باشید
که سخن آخر را ما خواهیم گفت.
*****
هشتم فروردین ۶۷، رفیق ابوالفضل پورحبیب، مبارز تودهای، در اوین اعدام شد.
به پدر کارگرش گفتند: «پسرت مارکسیست بود و ما او را کشتیم.» پدر لحظاتی سکوت کرد، سپس با طنزی گزنده گفت: «دستتان درد نکند.» لباسها و وسائلش را تحویل خانوادهاش دادند. از دفترچه یادداشت او تنها یک جلد و سه برگ سفید در میان وسائلش یافتند. دستی با کینهای حیوانی یادداشتهای این قهرمان تودهای را از میان دفترش به بیرون کشیده بود. لابد این یادداشتها نیز نباید به دست «نامحرم» میافتاد.
مبارز تودهای از فرزندان رنج و کار بود. در سال ۱۳۳۴ در میان خانوادهای زحمتکش چشم به زندگی گشوده بود. آگاهی طبقاتی او را به راه حزب کشاند. در ابتدای انقلاب به عضویت سپاه پاسداران در آمد. رفیق یک سال قبل از یورش به حزب از سپاه تقاضای استعفا کرده بود و به همین دلیل دارای مسئولیت خاصی در سپاه نبود. وی جز خدمت به مردم و انقلاب اندیشهٔ دیگری در سر نداشت، تا آن که در خردادماه ۶۲ به سراغش آمدند و در خانهاش، در امامزاده حسن، دستگیرش کردند. ۵ سال مقاومت قهرمانانه، سپس اعدام. زندگی او در زندان را میتوان در سه کلمه خلاصه کرد: شکنجه، مقاومت، مرگ با سری افراشته.
هر صبح و شب به غارت توفان روند و باز، باز آخرین شقایق این باغ نیستند
… و اینک شهید کُرد تودهای، ابوالفضل پور حبیب، با گلبانگ پر طنین و تپش و بی لرزشی در صدا، عشق و ایمان به تودهها و حزب تودهایاش را، از درون دوزخ خمینی، سرود میکند. این سرود خوان حماسه آفرین، با گذار از میان خرمنهای آتش و خیزابههای خون، با قلبی سرشار از عشق به زندگی و بیهراسی از مرگ، بر سکوی خطابهٔ پیش از مرگ ایستاده است و از فنا ناپذیری اندیشههای تابناک و حقانیت تاریخی حزبش سخن میگوید. این رهرو راه روزبهها ، با پایداری قهرمانانهٔ خود در مراحل گوناگون بازجویی، شکنجه و زندان و با سر دادن فریاد «زنده باد حزب تودهٔ ایران» در میدان تیرباران، پولاد بیخلل شخصیت یک پیکارگر انقلابی را به نمایش میگذارد. او با کردار خود سرمشق میدهد، راه مینماید، امید میدهد، درس همکاری و وفاداری به خلق و حزب را میآموزد.
ابوالفضل، عقاب بلند پروازی بود با روحی شیفته و شیدا و برای دشمن دست نیافتنی و شکست ناپذیر. شکنجهگران هر چه او را شلاق زدند، شکنجه دادند و آتش خشم و کینهٔ حیوانیشان را بر سرش فرو باریدند، خود را در یافتن کلید قفل جادویی سینهٔ پر رازش ناکامتر احساس کردند. دژخیمان، با به رقص در آوردن جنون آمیز شلاق، بر پیکر رنجدیدهٔ او، زخم مینشاندند و بر زخمهایش باز شلاق میزدند تا شاید این فرزند راستین خلق را به زانو در آورند. ولی جز چکامهٔ پایداری که نسیموار بر لبانش میگذشت، و آتش خشم را در جلادان فروزانتر میساخت، پاسخ نمیگرفتند.
در اوج عجز، شکنجهگران از او وصیتنامه خواستند و بس عبث اندیشیدند که دست و دل ابوالفضل خواهد لرزید. آنان نمیدانستند که ابوالفضلها، وقتی گام به عرصهٔ پیکار میگذارند، آگاهانه میآیند و آنجا که شرافت حکم میکند پاکبازانه و سینهچاک به پیشتاز مرگ میروند، تا مشعل سرخ حزب پرافتخارشان پرفروغتر باقی بماند و درفثش برافراشتهتر.
*****
وصیتنامهٔ پرشور رفیق ابوالفضل پور حبیب که از آذرماه ۶۶ تاهنگام اعدام در سلول مرگ به سرمیبرد:
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
با درودهای گرم و آتشین به خانوادهٔ مهر پرورم. پدر، خواهر، برادر گرامی، سالهاست جدا از شما عزیزانم در بازداشت و زندان زیر فشارهای جسمی و روحی دژخیم، اسیر مرگ شدهام و با چشمانی باز و آگا ه خودم را آمادهٔ چنین روزی کرده بودم. عزیزانم مرگ واقعیتی است که هر انسان آزاده و مبارز راه تودهای بهاء سنگین زندگیش را در راه آرمانها و عقاید بشر دوستانهاش گذاشته است. بر مرگ من تاسف نخورید، تاریخ حزبم این لوح خونین افتخار را بر پیشانیم نصب کرده است. راه حزب تودهٔ ایران، راه عدالت و آزادگی تودههاست. من این راه را با آغوش باز پذیرفتم و بر شماست که بیندیشید و همواره راه حزبم را ادامه دهید. ما راه روزبهها را میرویم که جهان در صلح و امنیت باشد. ما راه حکمتجوها را میرویم که استبداد را در میهنمان ریشهکن کنیم. ما راه تودهایها را میرویم، که عدالت و آزادیخواهی بر مشعل سرخ حزبمان، حزب تودهٔ ایران پر فروغتر باقی بماند.
خوشا بهار بر آیندگان و گلچینان نصیب ماست اگر خوشههای خون چیدن
زنده باد حزب تودهٔ ایران
مرگ بر امپریالیسم و ارتجاع
امضاء آذر ۱۳۶۶