توافقِ جامع هستهای، سیاستِ رژیم ولایتفقیه، و راهبردِ امپریالیسم در منطقه
توافقِ جامع هستهای میان جمهوری اسلامی و کشورهای ”۵بهعلاوهٔ۱“ و بهوجود آمدنِ زمینههایی معین برای گسترش روابط رژیم ولایتفقیه با امپریالیسم آمریکا، همچنان که از پیش ارزیابی میشد، بر مسیرِ تحولهای منطقهٔ خاورمیانه و سمتوسویِ نزاعهای قومی- فرقهای و مذهبی بهشدت تأثیر گذارده است و پیدایشِ صفبندیهایی نو و درحالشکلگیری و همچنین آرایشی جدید در افقِ سیاسی منطقه را موجب گردیده است.
بهفاصلهٔ اندک زمانی پس از اعلام توافقِ وین، و هموار شدنِ مسیر گسترش روابط جمهوری اسلامی با امپریالیسم آمریکا و متحدانش، تغییروتحولهایی پرمعنا و بسیار با اهمیت در رویدادهای منطقهٔ خاورمیانه را شاهدیم. در این زمینه، به مذاکراتِ جمهوری اسلامی با بخشهایی از نیروهای مزدور و جنایتکارِ مسلح در سوریه (گفتگوی جمهوری اسلامی با باند اَحرارِ شام)، اعلامِ طرحِ ایران برای تشکیلِ دولتی ائتلافی و برگزاری انتخابات با حضور ناظران بینالمللی در سوریه، سفرِ ولید معلم، وزیر خارجه سوریه، به تهران و آماده شدن ترکیه در مقام بازوی پیمان تجاوزکار ناتو در حمله به خاک سوریه به بهانهٔ مبارزه با دولت اسلامی داعش، و رخدادهای یمن و نیز عراق میتوانیم اشاره کنیم.
صرفنظر از سفرِ هیئتهای سیاسی و اقتصادی کشورهای عمدهٔ اتحادیهٔ اروپا به ایران و رایزنیهای مهمِ سیاسیامنیتی و تجاری این هیئتها با مقامهای ارشد رژیم- که محمدجواد ظریف، وزیر خارجه دولت روحانی، در جریان نشست شورای راهبردی روابط خارجی رژیم آن را ضامن و وثیقه توافق دانست- سمتوسویِ رقابتهای پرتنش و نزاعهای فرقهایمذهبی نشانگرِ تغییراتیاند که نسبت به آنها نباید دقت و هوشیاری لازم را از دست داد. این تغییرها و فعلوانفعالها، بهویژه در موردِ رخدادهای یمن، عراق، و فعالیتهای جریان جنایتکاری مانند دولت اسلامی داعش، بهوضوح دیده میشوند.
بهعلاوه، بهدنبال این فعلوانفعالها، ترکیه- در مقام یکی از اعضای پیمان تجاوزکار ناتو و مأمورِ آن در تحولهای منطقه- با چرخشی موردانتظار، خود را همچون یکی از محورهای مقابله با دولت اسلامی داعش وانمود کرد و به ابتکارها و تنظیمات جدید سیاسیامنیتیِ منطقهای، بهرهبری امپریالیسم آمریکا، در آرایش نو منطقهای، وارد گردید. بمباران نیروهای داعش- که بخش عمدهٔ تسلیحات و امکانهایشان را پیشازاین از طریق آنکارا دریافت میکردند- و همراه و درکنارِ آن، حملههای هدفمند به موضعهای رزمندگان کُرد، که بیشک با هماهنگیِ سرفرماندهی ناتو صورت گرفت، از دُورِ تازهٔ تحولهای بغرنج منطقه در همسویی با راهبرد امپریالیسم جهانی، بهویژه آمریکا، حکایت میکند. در این میان، رژیم ولایتفقیه نیز نقش عمده و اساسیای را بر عهده دارد. همزمان با حملههای ارتش ترکیه به موضعهای نیروهای کُرد و اعلام آمادگیِ حزب جمهوریخواه خلق ترکیه برای ائتلاف با حزب عدالتوتوسعه بهرهبری اردوغان (که این خود عیان بودنِ اثر انگشت آمریکا در اجرای راهبرد آن در منطقه و مسائل مرتبط با کشورهای خاورمیانه و شرق دریای مدیترانه نیز نمونهٔ روشن دیگری است)، حسن روحانی، در خلال سفر استانیاش، که این بار به کردستان بود، با صراحت اعلام داشت:
”ایران باثباتترین کشور در تمام منطقه است و از نهفقط کردستان خود حفاظت میکند، بلکه از بغداد و اربیل هم حفاظت کرده است و میکند… همه کشورها ازجمله عراق را با وحدت و انسجام از لوثِ وجود تروریستها پاک خواهیم کرد.“
آنچه را که روحانی زیر عنوان:“با وحدت و انسجام“ در مقابله با دولت اسلامی داعش نام میبرد، درواقع، وحدت و انسجام بینِ کشورهای منطقه در چارچوب سیاستهای آمریکا در خاورمیانه و شرق دریای مدیترانه است. جان کری، وزیر خارجه آمریکا، نیز درخلال سفر به خلیجفارس، در دیدار با مقامهای قطر و امارات متحده، از لزوم همکاری و هماهنگی در شرایط نوین منطقه که پس از توافق هستهای با جمهوری اسلامی پدید آمده است، سخن گفت.
در این زمینه لازم است به این نکتهٔ مهم و اساسی اشاره شود که، رژیم ولایتفقیه در راستای حفظِ نظام، با محاسبهیی دقیق، عادیسازیِ مناسبات با امپریالیسم را با حذفِ عامل مردم از صحنهٔ سیاسی گره زده و بهموازاتِ همسویی با راهبرد امپریالیسم آمریکا و متحدانش، همهٔ امکانهایش را در جهت مهار و مهندسیِ تحولهای صحنهٔ سیاسی بسیج کرده و بهکار زده است. حذفِ عامل مردم از نقشآفرینی در معادلههای سیاسی کشور و اثرگذاری بر آنها، دقیقاً در چارچوب و راستای معامله با امپریالیسم، بدون وجود مانعی جدی و عمده صورت میگیرد و یکی از اجزای اصلیِ راهبردِ رژیم ولایتفقیه و امپریالیسم است. حذفِ عامل مردم از تحولهای پراهمیت داخلی، هم سیاست واپسگرایان و هم خواست و سیاست امپریالیسم جهانی است. حضورِ جنبشی با سمتوسوی دمکراتیک، انقلابی، مترقی، و ملی در میهن ما، باتوجه به سنتهای دیرپای تاریخی مبارزات خلقهای ایران، بههیچروی، موردپسند ارتجاع، آمریکا، و اتحادیهٔ اروپا یعنی امپریالیسم نیست! طرح خاورمیانهٔ جدید، و همسوییِ کشورهای منطقه با آمریکا و کوشش در مسیر تجزیه و تقسیم برخی کشورهای منطقه در راستایِ منافع انحصارهای فراملی و شرکتهای بزرگ چندملیتی حاکم برجهان روی میدهد. لنین در کتاب ارزشمندش، امپریالیسم، بالاترین مرحله سرمایهداری، با دقتی علمیای تمام، درخصوص ویژگیهای سرمایهٔ مالی و مرحلهٔ امپریالیسم، یادآوری کرده است:
”وقتی از سیاست استعماری امپریالیسم سرمایهداری سخن میرود، باید متوجه بود که سرمایهٔ مالی و سیاستِ بینالمللی مربوط به آن که خلاصهاش میان دول بزرگ برای تقسیم اقتصادی و سیاسی جهان است، یک سلسله اَشکالِ گذار به وابستگی برای دولتها پدید میآورد. صفتِ مشخصهٔ این دوران، فقط وجودِ دو گروه اساسی کشورها یعنی کشورهای مستعمرهدار و کشورهای مستعمره نیست، بلکه اَشکالِ گوناگونِ کشورهای وابسته، یعنی کشورهایی که اسماً استقلال سیاسی دارند، ولی در دام وابستگیِ مالی و دیپلماتیک گرفتارند، نیز هست“ [لنین، امپریالیسم، بالاترین مرحله سرمایهداری، ترجمهٔ پورهرمزان، صفحهٔ ۱۲۲، انتشارات حزب تودهٔ ایران، چاپ جدید، پاییز ۱۳۹۰]. او همچنین در پیشگفتارِ کتاب مینویسد: ”میخواستم امیدوار باشم که کتاب من به درکِ یک مسئلهٔ بنیادیِ اقتصادی، یعنی ماهیتِ اقتصادیِ امپریالیسم، که بدونِ آن درک هیچیک از نکات مربوط به ارزیابی جنگ امروزی و سیاست امروزی میسر نیست، یاری رساند.“ و در پیشگفتار بر ترجمهٔ فرانسه و آلمانی کتاب، تصریح میکند:“سرمایهداری، فراروییده به سیستم جهانی ستمگری استعماری بدل شده است و یک مشت کشور “پیشرفته” با چنگالِ سرمایهٔ مالی خود اکثریت عظیمی از مردم جهان را خفه میکنند. و این “خوانِ یغما” میانِ دو سه درندهٔ سراپا مسلح و دارای اقتدار جهانی… تقسیم میشود و هم اینها هستند که سراسر جهان را به گردابِ جنگ خود و بر سر تقسیم خوانِ یغمای خود، میکشانند“ [همان، صفحههای ۲۰ و ۲۳].
بر این مبنا، آنچه محتوا و مضمونِ درگیریهای فرقهایمذهبی در منطقه و نیز همسویی و همکاریهای سیاسیامنیتی و اقتصادی باهدفِ ”مهار تروریسم“ را دربر میگیرد، در درجهٔ نخست به اِعمالِ سیاستهای مداخلهگرایانه و گسترشجویانهٔ امپریالیسم برای غارت و تصاحب بازارهای پرسود و بازتقسیم جهان مربوط میشود. مقامهای کاخ سفید پنهان نمیکنند که شکلگیریِ تنظیمات نو سیاسیامنیتی و اقتصادی در خاورمیانه و شرق دریای مدیترانه، افزایشِ قدرت مانور آمریکا برای رویارویی و ”مهار“ چین را سبب میشود. از زمان تدوینِ دکترین امنیت ملی آمریکا در دوران اوباما و تبدیلِ منطقهٔ اقیانوس آرام به مرکزثقل راهبردِ جهانی آمریکا، حلِ مسئلهٔ خاورمیانه و ایجاد محوری در این منطقه در زیر کنترل آمریکا، در دستورکار امپریالیسم بوده است.
آنچه رژیم با صلاحدید و هدایتِ مستقیم ولیفقیه در چارچوب توافقِ جامع هستهای انجام داده است، بههیچروی بازیای بُرد – بُرد نبوده است. حزب ما، ضمن استقبال از رفعِ تنشها و پایان یافتنِ تحریمهای مداخلهجویانه و نیز عادیسازیِ روابط ایران با همهٔ کشورها بدونِ استثنا، سیاستهای رژیم ولایتفقیه در منطقه و همسویی با آمریکا را بهسودِ صلح، استقلال ملی، و منافع و امنیت ایران نمیداند. همسویی و همکاری رژیم ولایتفقیه با آمریکا و اتحادیهٔ اروپا در مسائل بینالمللی و منطقهای، در چارچوب منافع خلقها، صلح و دوستی و روابط متقابلاً سودمند نبوده و نیست. رژیم، با استفاده از روابط بهوجودآمدهاش با آمریکا در عرصهٔ معضلهای منطقهای، بهسودِ منافع ملی و تأمینِ امنیت و استقلال ملی میهن ما حرکت و اقدام نمیکند. ازاینروی، مبارزه با دیکتاتوریِ حاکم و رژیم واپسماندهٔ ولایتفقیه، از مبارزه در راه تأمین استقلال و حق حاکمیت ملی جدا نیست و نمیتواند جدا باشد. امپریالیسم منبع اصلی جنگافروزی، نفاق و کشتار در منطقه است. همکاری و همسوییِ رژیم ولایتفقیه با امپریالیسم، در چارچوبِ سیاست حفظِ نظام و ادغام در سیستم سرمایهٔ جهانی است.
به نقل از «نامه مردم»،شماره ۹۷۹، ۱۹ مرداد ماه ۱۳۹۴