مسایل سیاسی روز

همسانیِ نظری و عملیِ علی خامنه‌ای و “لیبرالیسمِ معیوب”، در ضدیت با نیروهایِ مردمی

مکتب فلسفی و سیاسی ”لیبرالیسم“ از لحاظ نظری مدعی آزادی بیان و آزادی انتقاد است و در تاریخ معاصر جهان و ایران چهره‌هایی نامدار و مبارزان سیاسی و اجتماعی‌ای پرشمار را می‌توان نام برد که در عرصهٔ نظری و عملی زیرِ پرچم ”لیبرالیسم“ نقشی تعیین کننده در راستای دفاع از آزادی بیان در برابرِ رژیم‌های استبدادی و شخص دیکتاتور داشته‌اند. اما در کشور استبداد زدهٔ ما- که بر دهان‌ها می‌کوبند و زبان‌ها را می‌بُرند- متأسفانه چهره‌های پرهیاهو و فعالان سیاسی‌ای صحنه داری می‌کنند که به نوع ویژه‌ای از لیبرالیسم اعتقاد دارند که گرته‌برداریِ مبتذلی است از گفتمان مکتب لیبرالیسم کلاسیکی که در زمان خود واقعاً به آزادی بیان متعهد بود.

 

این نوع شدیداً کج‌ومعوج ‌شدهٔ مکتب لیبرالیسم در کشورمان را می‌توان لیبرالیسمی ناقص‌الخلقه دانست، زیرا زایش و پرورش آن، در دو دههٔ گذشته، زیر سایهٔ رژیم دیکتاتوری ولایی و به ‌برکت سرکوب شدید آزادی‌خواهان واقعی بوده است. بدین‌سان، این نِحله از لیبرالیسم، “لیبرالیسم معیوب”ی است با خصلت‌هایی ویژه‌ خودش، زیرا حکومتی خودکامه و برآمده از “اسلام سیاسی” وجودِ هواداران و نظریه‌پردازان پر سروصدایِ این مسلک از “لیبرالیسم معیوب” را امکان‌پذیر کرده است. برای اینکه به شیوه‌یی واضح و به ‌دور از کلی‌گویی، این آموزه از “لیبرالیسم معیوب” مورد کنکاش قرار گیرد، مفید می‌دانیم که به ‌طورِمستقیم به فعالان سیاسی و رسانه‌‌ایِ متصل به این جریان ‌مانند: صادق زیباکلام، هوشنگ ماهرویان، محمد قوچانی، موسی غنی‌نژاد و نشریه‌هایی چون ”مهرنامه“ و ”اندیشه پویا“ اشاره شود. البته هدف این نوشتار کوبیدنِ شخصیت‌ها نیست، بلکه نقد رُک‌و‌راستِ نحلهٔ “لیبرالیسم معیوب” و کنکاش دربارهٔ ارتباطِ اُرگانیک آن با دیکتاتوریِ ولایت‌فقیه است.
 یک خصلت ویژهٔ این نحله از “لیبرالیسم معیوب” این است که، در تناقضی ۱۸۰ درجه‌ای با اصول بنیادینِ شناخته‌شدهٔ  لیبرالیسم کلاسیک، نه‌تنها نقشِ “رهبر” و حاکمیتِ مطلقِ مقام ولایت‌فقیه را نفی نمی‌کند، بلکه در موردهایی مهم با نظرهای “رهبری” به‌صورتی دانسته در تقارن قرار می‌گیرد. برای اینکه به‌طورِمشخص و در ارتباط با موضوع‌های روزهای اخیر درون کشور سخن گفته باشیم، به دو مورد اشاره می‌کنیم:
مقابلهٔ خصمانه و ویرانگرانه با مارکسیسم و یورش تبلیغاتی بر ضد حزب تودهٔ ایران، وجه‌مشترکی بین علی خامنه‌ای و نظریه‌پردازانِ مسلک “لیبرالیسم معیوب” بوده است. از دهه ۶۰ خورشیدی، در سایهٔ سرکوب شدید و خونین نیروهای چپ، تا به‌حال طیفی از “اسلام سیاسی” و درصدر آن‌ها دستگاه ولایت و این آموزه از “لیبرالیسم معیوب” میدان رقابت ایدئولوژیک را دراختیار داشته‌اند. توجه به این نکته نیز مهم این است که در عرصهٔ اقتصادی این دو مسلک [“اسلام سیاسی” و “لیبرالیسم معیوب”] پیرامون الگوی نولیبرالیسم اقتصادی با یکدیگر اشتراک “نظر” و “منافع مادی” داشته‌اند. بعد از یورش خونین به حزب ما در اوایل دههٔ ۱۳۶۰ تا به‌حال، هرگاه دیکتاتوری حاکم در بحرانی خطرناک با اعتراض‌های مردم روبه‌رو شده است- مورد مشخص: اوج‌گیری جنبش سبز در سال ۱۳۸۸- بلافاصله حزب تودهٔ ایران هدف هجوم دستگاه تبلیغاتی‌امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفتته است. در چند هفته گذشته نیز بار دیگر، به صورتی سازمان‌یافته، خبرگزاری فارس (متصل به سپاه)، صداوسیما، و علی خامنه‌ای، حزب تودهٔ ایران را- با تکرارِ اتهام‌هایی بی‌پایه و مضحک مانند: “عامل خارجیِ” [طرفدار شوروی] و جز این‌ها- هدف سم‌پاشی‌های خود قرار دادند. توجه برانگیز اینکه، صادق زیباکلام اخیراً در صفحه فیس‌بوکی‌اش (۸ مردادماه)، مثل علی خامنه‌ای، لازم می‌بیند در مورد حزب ما به مردم و جوانان هشدار دهد و اظهار بدارد: “جهان‌بینی حزب توده و غرب‌ستیزی منتج از آن همچنان در کشور موج می‌زند. چرا درحالی‌که مارکسیسم در تمام کشورهای جهان بعد از هفتادسال رو به افول گذاشته اما در ایران منحنی نگاه مارکسیستی اوج گرفته است؟ نکته اینجاست که مارکسیسم در کشوری دوام پیدا کرده و گفتمان مسلط شده که ازقضای روزگار، به‌شدت مذهبی است.” روشن است که دستگاه ولایت و درصدر آن علی خامنه‌ای و این آموزه از “لیبرالیسم معیوب”، از گسترش نظریه‌هایی که منافع زحمتکشان و دموکراسی واقعی را در اولویت برنامه‌های‌شان قرار می‌دهند احساس خطر می‌‌کنند و در رویارویی با نیروهای مترقی که درصدد برپاییِ ”اتحادی وسیع“ برای گذر از دیکتاتوری به دموکراسی‌اند، منافع مشترکی دارند. سخنان پوچ، اما زهرآگینِ علی خامنه‌ای و صادق زیباکلام برضد حزب ما، باهدف به‌وجود آوردن شکاف در جنبش مردمی و جلوگیری از برپاییِ “اتحاد” علیه “نظام” ایراد شده‌اند. البته معلوم نیست که مقصود دکتر زیباکلام در صفحه فیس‌بوکی‌اش ”مارکسیسم در تمام کشورهای جهان بعد از هفتادسال رو به افول گذاشته“ اشاره به چه واقعه زمانی است و چرا می‌گوید “بشدت مذهبی بودنِ” جامعه ما به دوام مارکسیسم انجامیده است! به‌نظر می‌آید ایشان از دنیا نیز خبر ندارد که نظریه‌های مارکسیستی در بسیاری از کشورها به دلایل ضرورت‌های عینی این جامعه‌ها در حال اوج است! علی خامنه‌ای نیز در حمله به حزب ما شدیداً سردرگم شده است، زیرا اگر حزب توده ایران “عامل خارجی” [شوروی] بود و با فروپاشیِ شوروی حرف از مارکسیسم زدن به‌ زعم او “دمیدن در کورهٔ خاموش است” . درحالی که شوروی وجود ندارد و مارکسیسم هم کورهٔ خاموش است، باید پرسید پس چرا در “در دانشگاه ما” باز دارند حرف هر دو این‌ها [شوروی و مارکسیسم]  را “دوباره زنده می‌کنند”؟ جای تأسف‌ است کسانی ‌مانند زیباکلام‌ها که مدعی ارزش‌های  آزادی‌خواهی‌اند، با استدلال‌هایی مبتذل و پرتناقض و آدرس غلط دادن به نسل جوان، در تهاجم تبلیغاتی به مارکسیسم و نظرهای حزب تودهٔ ایران این‌چنین با علی خامنه‌ای هم‌زبان می‌شوند. کسی که مدعی  برقراری دموکراسی در ایران است، قاعدتاً باید در هر شرایطی مخالف سرسخت دیکتاتوری نیزباشد. مبارزان راستین راه آزادی، در شرایط کنونی کشور ما، قاعدتا باید برای نزدیک شدن نیروهای آزادی‌خواه و از‌جمله نیروهای مارکسیستی در راه برپاییِ ”اتحادهای وسیع“ و برای گذار از دیکتاتوری به دموکراسی تلاش ورزند. اما زیباکلام و همفکرانش باوجود مناظره‌های پر سر صدا ولی بی‌فایده با “تندروها و دلواپسان”ی ‌مانند شریعتمداری و یا حمید رسایی، در عمل، برخلاف جریان برپایی اتحاد علیه دیکتاتوری ولایی عمل می‌‌کنند.
نکته مهم دیگر این است که بر هیچ‌کس پوشیده نیست که علی خامنه‌ای در مقام “حاکم مطلق” مسئول اصلی به‌اجرا گذاشته شدن سیاست‌های ماجراجویانه بین‌المللی و تمرکز توجیه‌ناپذیرِ جمهوری اسلامی بر توسعهٔ صنعت هسته‌ای در دو دهه گذشته بوده است. پیامدهای این سیاست‌های ضدملی، و در نتیجه، به اجرا درآمدن تحریم‌های مالی ویرانگر و ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل بوده است  که کشور ما را کَت‌بسته و از موضعی بسیار ضعیف پشت میز مذاکره با آمریکا و متحدانش قرار داده است. همین‌طور بر هیچ‌کس پوشیده نیست که علی خامنه‌ای در مقام حاکم مطلق، حالا [و از ۳ سال پیش از ظهور روحانی هم] نقش اصلی در شروع و هدایت مذاکرات بسیار محرمانه با آمریکا  را داشته است و قبول توافق هسته‌ای وین با توافق، رهبری، و بنا به‌دستور ولی خامنه‌ای بوده است. جالب‌توجه این است که بعدازآن همه هیاهو و هشدار از جانب هواداران کاروان اعتدال در مورد خطرِ متوقف شدن مذاکرات هسته‌ای به‌وسیله “تندروها” و “دلواپسان”، حالا نه‌تنها معلوم شده که این “تندروها” عددی در محاسبات کلان رژیم ولایی نبوده‌اند، بلکه با بسته شدن هفته‌نامهٔ “۹ دی” (۱۲ مردادماه) با مدیر مسئولیِ یکی از چهره‌های پرهیاهوی “تندروها”، یعنی حمید رسایی، عملاً دستور حکومتیِ ممنوع بودنِ انتقاد از توافق‌نامه وین نیز صادر شده است. رژیم ولایت‌فقیه، درصدر آن علی خامنه‌ای و دولت یازدهم آن، به‌هر قیمت مجبورند از هر نوع فرایندی که در افکار عمومی توافق هسته‌ای خفت‌بار را زیر سؤال ببرد جلوگیری کند.
در اين رابطه انتقادهاي گاه به گاه و رجز خواني هاىِ پوچ مثل سخنان اخیر حسن فيروز آبادی، در مورد موضوع های فرعی  درباره چگونگی بازرسی از تاسيسات هسته ای، كه با هدف يار كشی و سهم كشی، عنوان مي شوند، مشكلي براي دولت و ولي فقيه ايجاد نمي كنند.
حالا دیگر حتی تندروها و دلواپسان “ذوب‌شده در ولایت” نیز حق انتقادی که به صورت عملی  نفی کننده کل توافق هسته‌ای باشد،‌ را ندارند. “حکم ولایت مطلقه ‌فقیه” در تغییرِ اساسیِ سیاست‌های کلان به‌سوی تعامل [در پشت پردهٔ دودِ مذاکرات هسته‌ای] با آمریکا با هدف اصلیِ “بقای نظام”، صادر شده است و این “تندروها و دلواپسان” نیز می‌باید به این حکم “رهبر” تمکین کنند و بی‌شک تمکین نیز خواهند کرد. صادق زیباکلام نیز با گفتمان و لیبرالیسم “ویژه” اش در مورد انتقاد و زیر سؤال بردن توافق‌نامهٔ وین با گروه ۵+۱ هشدار می‌دهد. زیباکلام در ادامه سخنان پیش‌گفته‌اش در فیس‌بوک، در تلاش است که از فرایند گسترش تحلیل‌ها و بحث انتقادی در میان نیروهای مترقی و ملی نسبت به “توافق‌نامه” وین جلوگیری کند و آن را مترادف با ذهنیت “تندروها و دلواپسان” ‌بنمایاند. در این رابطه صادق زیباکلام با استدلالی مبتذل “تداومِ مارکسیسم” و نفوذ تحلیل‌های کنونی حزب تودهٔ ایران را به‌حساب “کشور… به‌شدت مذهبی“ می‌گذارد. درواقع، نگرانی زیباکلام و دیگر نظریه‌پردازان همفکرش، رسوخ موضع‌گیری‌های دقیق و اصولی حزب تودهٔ ایران در مورد توافق‌نامه وین و بده‌بستان‌های رژیم ولایی با آمریکا است، موضع‌گیری‌هایی که در بیانیهٔ (۲۴ تیرماه) کمیتهٔ مرکزی حزب‌مان بازتاب یافته است.
البته “ليبراليسم معيوب” در ميدانی كم خطر بر اصول آزادی بيان و حق انتقاد “تندروها” [ذوب شده های در ولايت] اصرار می كند. براي مثال زيبا كلام در مورد حق انتقاد كردن “تندرو ها” از توافق هسته به حسن روحانی نامه سرگشاده مي نويسد و به بسته شدن شدن نشريه “٩ دی” اعتراض مي كند!
با بررسی  موضوع گیری های هفته های اخیر  کسانی مثل زیبا کلام می توان دید چرا و چگونه یک تقارن نظری و عملی بین علی خامنه‌ای و نحله “نولیبرالیسم معیوب” در راستای جلوگیری از فرایند رسوخ  گسترده اندیشه ها و انتقادهای نیروهای مردمی در متن جامعه در مورد “توافق‌نامه وین” ایجاد گشته است.
سخنوری‌های آخوند مآبانه و کلی‌گویی‌های نامتجانسِ  صادق زیباکلام و همفکران او به‌ منظور به حاشیه راندن حزب ما و نیروهای مردمیِ مدافع حق حاکمیت ملی، تنها و صرفاً به ‌دلیل مخالفتِ ایدئولوژیکی یک نظریه‌پرداز ضد چپ نیست، بلکه انگیزه‌های مادی و منافع شخصی و گروهی‌ای در آن‌ها وجود دارند که فقط در نبودِ حکومتی مردمی می‌تواند صاحبان آین انگیزه‌ها را از ثمره‌های آن متمتع کند. بی‌اهمیت جلوه دادن موضوع دفاع از ”حاکمیت ملی“ و نفی وجودِ مقوله “امپریالیسم” و تنزل دادن آن به چیزی با ‌عنوان “دنبال کردن منافع ملی آمریکا در منطقه”، هدفی است که طی چندین سال گذشته در داخل و خارج کشور به ‌صورت مستمر دنبال می‌شود و همیشه وجود حزب توده ایران مانعی در برابر آن بوده است.
نحله “لیبرالیسم معیوب” و سخنوران آن ‌مانند زیباکلام‌ها، قوچانی‌ها و جز اینان، بر اساس تجربه به‌ اجرا درآمدن الگوی نولیبرالیسم اقتصادی در دیگر کشورها، به‌ خوبی می‌دانند که حاصل این الگوی اقتصادی ایجاد “جامعه زرسالار” (پلوتوکراسی) است، یعنی جامعه‌یی که می‌توان با بسترسازی سیاسی برای ثروتمندتر شدن ثروتمندان این سنخ از لیبرال‌ها نیز خود به منافع مادی و موقعیت‌هایی اجتماعی دست یابند. این هواداران نولیبرالیسم اقتصادی به ‌خوبی می‌دانند که وجودِ “دولتی دموکراتیک و ملی” در ایران مانع دست‌اندازی سرمایه‌های مالی متصل به کشورهای امپریالیستی و حراج شدن اقتصاد ملی خواهد بود. ازاین‌روی، کسانی مانند زیباکلام‌ها بندرت دربارهٔ لزوم گذر از دیکتاتوری ولایت‌فقیه سخنوری می‌‌کنند، زیرا دموکراسی و عدالت اجتماعی در تضاد با “جامعه زرسالارِ” موردنظر آنان است. این مسلک از “لیبرالیسم معیوب” همین‌طور به‌ خوبی می‌داند که، نیروهایی که با تعدیل‌های نولیبرالی اقتصادی مبارزه می کنند و در دفاع از منافع زحمتکشان (اکثریت مردم) و در جهت ایجاد سندیکاهای کارگری تلاش می‌ورزند، در عرصه مبارزه سیاسی می‌توانند در حکم نیرویی بالقوه در برابر حراج شدن اقتصاد ملی، بازار کار ارزان، و نیروی کار مطیع ایستادگی کنند.
 حربهٔ اتهام زنی به حزب ما مدت‌هاست که کارکردش را از داده است. در زیرپوستِ جامعه و مخصوصاً در میان جوانان، موجی از آگاهی برای یافتن آلترناتیوی در مقابل رژیم ولایی و هواداران آن در حال رشد است. کسانی که در پیِ توهم‌زایی در مورد امکان استحاله رژیم ولایت‌فقیه از طریق “اعتدال‌گرایی” و تصحیح نظرهای علی خامنه‌ای بوده‌اند، از روند گسترش نظرهای مترقی مردمی در متن جامعه سخت نگرانند. حزب ما بار دیگر در کنار دیگر نیروهای سیاسی ملی و دموکراتیک برای به‌وجود آوردنِ ”تغییرهای بنیادی“ علیه دیکتاتوری ولایت‌فقیه مبارزه می‌‌کند. ما معتقدیم که می‌توان و می‌باید با برپایی ”اتحاد وسیع“، شرایط لازم برای گذر از دیکتاتوری به مرحلهٔ ملی‌دموکراتیک را فراهم آورد.

به نقل از «نامه مردم»،‌شماره ۹۷۹، ۱۹ مرداد ماه ۱۳۹۴

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا