تأملی بر شرایط مبارزه برای سوسیالیسم و تغییرهای بنیادین در جهان حاضر!
متن سخنرانیِ رفیق ”آلبانو نونش“، عضو هیئتاجرائیه و کمیسیون روابط بینالمللی حزب کمونیست پرتغال، در کنفرانس بینالمللیای که در پراگ و بهمیزبانیِ حزب کمونیست بوهمیا و موراویا (جمهوری چک) برگزار شد [۲۴ و ۲۵ ماه مه ۲۰۱۵/۳ و۴ خردادماه ۱۳۴۹].
ما در این گردهمایی باروحیهیی که ریشه در پیوندهای رفیقانه موجود بین حزب کمونیست پرتغال و حزب کمونیست بوهیمیا و موراوی دارد شرکت میکنیم، و با این اعتقاد استوار که، این گردهمایی در پایاندادِ خود در تبادلِ دیدگاهها و همیاری در حرکتهای مشترک یا یکپارچه میان دو حزبمان، سودمند واقع خواهد شد.تمرکز بر شرایط اروپا، جُستاری است که پیشنهاد شده، ولی گمان میکنم که بررسیِ آن در بافتار گستردهتری سودبخش است.
از دیدگاهِ حزب کمونیست پرتغال، شرایط کنونی دنیا از چهار مشخصهٔ اصلی برخوردار است:
۱. پیامدهای نبودِ اتحاد شوروی و شکستِ سوسیالیسم، و ضدحملهٔ استثمار و دستاندازیِ امپریالیسم.
۲. عمیقتر شدن بحرانِ ساختاری سرمایهداری، شاملِ بحرانهای اَدواریِ پایا و درازمدت که در سال ۲۰۰۸ در ایالاتمتحده و اتحادیهٔ اروپا بهراه افتاد.
۳. روندِ غولآسای صفبندیهای نوینِ نیروها، که فرونشینیِ نفوذ آمریکا (و قدرتهای گروه جی ۷) و اوجگیریِ اقتصاد چین (و گروه بریکس) از عاملهای تأثیرگذار آن هستند.
۴. ایستادگی و مبارزهٔ آزادیبخش کارگران و تودهها، بهویژه در اروپا و آمریکای لاتین، که به پیشرفتهای مهمی انجامیدهاند ـ اگرچه هنوز در سطحی نیست که یورشِ سرمایهٔ بزرگ را ملزم سازد ـ واقعیتی است که باید ارزش آن را تصدیق کرد.
ما در دورانی که بهشدت ناپایدار و بیثبات است، و آشکارگیِ بیشازپیشِ این واقعیت که واپسگراترین و تعرضگراترین بخش امپریالیسم برای برونرفت از بحران سرمایهداری چشم به فاشیسم دوخته است، در مبارزهایم. در عرصهٔ اروپا، تحمیلِ نظمی فاشیستی در اوکراین و نظامیتر شدن رویارویی با روسیه، بهشدت نگرانکننده است. خطرِ بهراه افتادن جنگی خانمانسوز و گسترده جدی است. آموزههای جنگ جهانی دوم نباید فراموش گردند.
جنگ گریزناپذیر نیست. این وظیفهٔ کمونیستهاست که همکاریِ بینالمللیشان را نیرومند سازند، با اطمینان به اینکه پیکار برای صلح و علیه فاشیسم و جنگ و مبارزه برای پیشرفت اجتماعی و سوسیالیسم در پیوند با یکدیگر قرار دارند، و بزرگترین کمکی که هر خلقی میتواند در راهِ پیکارِ ضدامپریالیستی و آرمان صلح جهانی و پیشرفت اجتماعی برساند، پیش بردنِ مبارزه آزادیبخش در کشور خود است.
انقلاب آوریل ۱۹۷۴ در کشور پرتغال، دستاوردهای انقلابیِ سترگی را برای مردم بهبار آورد. باوجوداینکه اثربخشی آنها کم شده یا از بین رفته است، اما هنوز هم الهامبخش مبارزه مردم پرتغالاند. سیونُه سال سیاستهای راستگرایانه و بیستونُه سال همگرایی در ”جامعهٔ اقتصادیِ اروپا و سپس اتحادیهٔ اروپا“- که برنامه تعدیلسازِ خانمانسوزِ گروه سهگانه [”ترویکا“] را شامل میشود- کشور را به سوی فقرِ اقتصادی، نابودیِ بافت تولیدی، فروپاشیِ خدمات اجتماعی دولت، تسلیمِ ملی، و کاهشِ هشداردهندهای در زمینهٔ دمکراسی، کشانده است. حزب کمونیست پرتغال برای گزینهٔ میهندوستانه و مترقیای تلاش میکند که بتواند جایگزین آن سیاستهایی شود که حزب سوسیالیست پرتغال، حزب سوسیال دمکراتیک پرتغال، حزب دمکراتیک مسیحی، و محدودیتهای برونمرزی تحمیلشده از سوی اتحادیهٔ اروپا و حوزهٔ یورو از آن پیروی میکنند. انتخابات زودآیندِ پاییز، فرصتی پراهمیت برای پیش رفتن در این مسیر است. لیکن آنچه ضروری است، بالِش جنبش مردمی و توانمندسازیِ حزب کمونیست پرتغال است. حزب کمونیست پرتغال فعالیت نیروهای عمدهاش را پیرامون تحققِ این دو وظیفه در چارچوبِ ”خطمشیِ دستیابی به دمکراسیای پیشرفته ـ دستاوردهای آوریل در آیندهٔ پرتغال“ متمرکز کرده است.
ساختمانِ اتحادی اجتماعی و سیاسی، بیگمان یکی از دشوارترین مسئلههایی است که کمونیستها در فعالیت خود با آن روبهرویند.
توسعهٔ سرمایهداری، همراه با تمرکز بیسابقهٔ قدرت اقتصادی و سیاسی، به وسیعتر شدن بیشتر پایگاه طبقهها و لایههای اجتماعی ناراضیای میانجامد که مایلاند قدرتِ شرکتهای انحصاری و امپریالیسم کاهش یابد. این فرآیند، پدیدآورندهٔ تضادها و تنشهایی است که اغلب مایهٔ طغیانهای بزرگِ برخاسته از ناخشنودی اجتماعی شدهاند. لیکن اینگونه طغیانها و واکنشهای اجتماعی، اگر با چشماندازِ شفافِ دگرگونسازِ پیشرو و انقلابیای همراه نباشند، زودگذر و بیاثرند و بهآسانی بهدست نیروهای سرمایه بهپس رانده میشوند. طبقهٔ کارگرِ متشکل، حزبهای کمونیست، و اتحادیههای کارگری همسو با طبقه، نشان دادهاند که، با نقشآفرینیِ تعیینکنندهشان، میتوانند ناخشنودیها و ناهنجاریهای اجتماعی را در مسیری سامانمند به سویِ دگرگونسازی رهنمون کنند.
حزب کمونیست پرتغال، گزینهٔ میهندوستانه و پیشروئی را برای کشور پرتغال خواستار است. برخیها از ما میپرسند که آیا حزب سوسیالیست را هم در این گزینه میپذیریم؟ بهسببِ همگرایی و ائتلافِ حزب سوسیالیست با نیروهای واپسگرا در ظرف سیونُه سال گذشته، پاسخ ما منفی است. حزب سوسیالیست ادعای چپگرایی میکند و در مقام حزبی چپ مطرح میشود، همانگونه که در کشورهای دیگر هم سابقه دارد. ولی حزب ما یک نیروی سیاسی را نه بر اساس نام یا لقب، بلکه بنا بر جایگاه مشخصاش در مبارزهٔ طبقاتی مورد ارزیابی قرار میدهد. چگونگیِ موضعگیریها و عملکردهای سوسیالدمکراسی- در شرایطی که زندگیِ تودهها و شرایط جهانی رو به بدتر شدن میرود- اهمیتی سرنوشتساز دارد.
مایلیم بر شالودهٔ این ارزیابیِ جامع، به بررسیِ برخی مسائل در رابطه با فعالیت حزبهای کمونیست اروپا بپردازیم:
در اروپا نیز پیکار در عرصهٔ ملی سرنوشتساز است. این باور که در دوران جهانیسازیِ امپریالیسم، دگرگونیِ اجتماعی تنها میتواند از سطح اَبَرملی بهدستِ نخبگان بارور شود و دیگر مبارزه در سطحِ ملی و مردمی کاربردی ندارد و کنار گذشته شده است، به جنبش کمونیستی صدمه زده و هنوز هم صدمه میزند. چنین اندیشهیی، به ناچیز شمردنِ مسئلهٔ حاکمیتِ ملی و مبارزه با اِعمالِ فشار بهدستِ سرمایهٔ فراملی و قدرتهای بزرگ، انجامیده است و زمینه را برای پیدایش ناسیونالیسمِ واپسگرایِ خردهبورژوایی فراهم میسازد.
در همان حال، باتوجه به اینکه در همهجا چالشهای اجتماعی و سیاسیای همانند وجود دارند و فرآیندهای همکاری و یکپارچهسازیِ سرمایهداری در اروپا گسترش مییابند، بنابراین، تقویتِ همبستگی و همکاری انترناسیونالیستی را هرچه بیشتر ضروری میسازد. هنگامیکه طبقههای حاکم در هر کشوری همهٔ نیرویهایش را بهضدِ جنبش زحمتکشان و نیروهای مترقی بسیج میکنند، در این صورت، کمونیستها و دیگر نیروهای مترقیِ چپگرا موظفند پیرامون هدفهای مشترک، راهکارهایی مناسب و تأثیرگذار در مبارزهشان بیابند.
وجودِ اتحادیهٔ اروپا بهتنهایی (بدونِ ناتو) ضرورتهای ویژهای را برای فعالیت مشترک کمونیستها میطلبد. تاریخ نشان میدهد که مسئلهٔ همگراییِ سرمایهداری اروپا، عامل مهمی در شکاف و ناهماندیشیِ حزبهای کمونیست اروپا گردیده است. شماری از حزبهای کمونیست، با این توهم که اتحادیهٔ اروپا میتوانست در برابر جاهطلبیهای برتریجویانهٔ ایالاتمتحده توازن برقرار کند و نیز میتوانست از ”الگوی اجتماعی اروپایی“ در برابرِ ”الگوی آمریکایی“ نولیبرالیسم دفاع کند- دیدگاهی که بهطور آشکار از سوی ”کمونیسم اروپا“ مورد دفاع قرار میگرفت – بصیرتشان را در مورد ماهیتِ طبقاتیِ اتحادیهٔ اروپا از دست دادند. همانگونه که تجربه نشان داده است، اتحادیهٔ اروپا همواره در راستای سیاستهای نولیبرالی، نظامیگری، و فدرالیسم، در پیوندی نزدیکتر با ایالاتمتحده و ناتو، گام برداشته است.
مبارزه با سرمایهسالارانِ اتحادیهٔ اروپا و قدرتهای بزرگ، وظیفهیی بنیادی برای کمونیستهاست. سخن از تصحیحِ ”زیادهروی سیاستهای لیبرالی“ یا ”طرحهای ریاضتی“- آنگونه که از سوی ”اروپای چپ“ پیشنهاد میشود- نیست. اتحادیهٔ اروپا اصلاحپذیر نیست. سخن دربارهٔ گسستن و رها شدن از نظام سرمایهداری، مردود ساختن آن با جایگزین کردنِ اروپایی صلحجو، بالنده و همکاری میان کشورهای خودگردان با حقوق برابر است. بدون گسستن از محدودیتهای اعمالشده منطقه یورو و همگرایی سرمایهسالاران اروپا، امکانی برای پیشبردِ خطمشیای مترقی، همخوان با منافع کشور و خواست مردم در پرتغال، وجود ندارد. بهنظر ما، اعمال فشاری که هماکنون در یونان مشاهده میشود، دیدگاه حزب کمونیست پرتغال را تأیید میکند.
دیدگاههای گوناگونی که در رابطه با اتحادیهٔ اروپا وجود دارند نباید راهبندِ همکاری ضروری میان کمونیستها و دیگر نیروهای چپ گردد که پیرامون مسئلههای مشخص- از دفاع از حقوق اجتماعی و کارگریای که زیر یورش شدید قرار دارند گرفته تا مخالفت با پیمان ”همکاری بازرگانی و سرمایهگذاری کشورهای دو سوی اقیانوس اطلس“، پس زدنِ مقررات امنیتیای که به بهانهٔ ”جنگ با تروریسم“ آزادیهای بنیادی و حقوق دمکراتیک را محدود میسازند، و مخالفتِ قاطعانه با نظامیگری و تعرض علیه خلقهای دیگر- بهطور روشن در برابر سوسیالدمکراسی موضعگیری کردهاند. در چنین بافتی است که حزب کمونیست پرتغال، افزون بر همگامیهایِ مشخص با حزبهای کمونیست دیگر، در تشکلِ اتحادِ چپ اروپایی و گروه چپِ سبز نوردیک در مجلس اروپا شرکت دارد.
شرایط ناهمگون در هر کشوری، به همان اندازه هم هدفهای ناهمگون و وظیفههای عاجل را طلب میکند. تجزیهوتحلیلهای ناهمگونی نیز در مورد مسائل نظری و تاریخی و برنامههای راهبردیِ جنبش کمونیستی جهان وجود دارد. اما این واقعیت نباید سد راه هرگونه همکاری شود. تا آنجایی که مربوط به ما میشود، بدون اینکه چشم خود را بر چنین ناهمگونیها و حتی اختلافنظرهایی ببندیم، اعتقاد داریم آنچه که ما را متحد میسازد باید موردِ ارج قرار گیرد. ما از هدفها و عملِ مشترک پیرامون مسائل همسود، مانند بزرگداشتِ هفتادمین سالگرد شکست فاشیسم همراه با موضع پذیرفتهشده از سوی حزبهای کمونیست، پشتیبانی میکنیم.
رفقا، پَسرویِ عظیمی که در واپسین سدهٔ بیست به شکستِ سوسیالیسم انجامید، و پیچیدگیِ شرایط کنونی نباید چشماندازِ تاریخی ما را مخدوش کند. و از یاد نبریم که، دوران کنونی دورانِ گذار از نظام سرمایهداری به سوسیالیسم است، دورانی که انقلاب اکتبر سرآغازِ آن بود. امپریالیسم در تاختوتاز است. هنوز نیرومند است و نشان میدهد که از توان پیشبینینشدهٔ سازگاری و بازسازیِ خود برخوردار است. لیکن از چیرگی بر تضادها، و برآورد کردنِ خواستهای کارگران، و گرهگشایی از گرفتاریهای عظیم نژاد انسانی، ناتوان است. امروز گزینهٔ سوسیالیسم بیش از هر زمان دیگر ضرورتی عاجل است.
این درست است که جنبش کمونیستی و انقلابی جهان هنوز نتوانسته است از زیرِ آوار برآمده از فروریزیِ سوسیالیسم خود را وارهاند. اما رویهمرفته، پیکار و گِردآوری نیرو هنوز ادامه دارد. مبارزهٔ طبقاتی، واقعیتیست عینی، که با خطرهای بیشمار و توانمندیهایِ نهفته برای گسترش و بالندگیِ انقلابی همراه است. حزب کمونیست پرتغال، در این شرایط درهم تافته و ناپایدار، خود را موظف میداند که محورهای اساسی زیر را در خطمشیِ مبارزاتیآش بهکار بندد: نفیِ نظریهیی که سرمایهداری را نظامِ نهایی در روندِ تکامل تاریخی جامعه انسانی میانگارد، پایبندی و تصدیق هویتِ کمونیستیمان و هدف برپاییِ جامعهیی سوسیالیستی، نیرو گرفتن از طبقهٔ کارگر و تودهها، و باورمندی به توانمندیِ پیکارِ سازمانیافتهشان.
در پیشبردِ مبارزهیی بیوقفه و بیامان، و تأثیرگذاریِ فعالیت مشترک و یکپارچهٔ حزبهای کمونیست در هر کشور، راهِ میانبُری برای پیروزی وجود ندارد.
به نقل از «نامه مردم»، شماره ۹۸۰، ۲ شهریور ماه ۱۳۹۴