تروریسم- سلاحِ امپریالیسم در رویارویی با خواستهایِ ملتهایِ عرب
متن سخنان رفیق ”ماری ناصیف- الدِبس“، معاون دبیرکل حزب کمونیست لبنان، در نشستی ویژه (با حضور شرکتکنندگان در جشنوارهٔ اومانیته)، در غرفهٔ نشریهٔ ”الندا“، اُرگان مرکزی حزب کمونیست لبنان، شنبه ۲۱ شهریور/۱۲ سپتامبر، در جشنوارهٔ ”اومانیته“
حدود ۵ سال پیش مردم تونس علیه دیکتاتوریای که نهتنها نان روزانه، بلکه شأن و منزلتشان، و یا دقیقتر، احساس زندگی و هستیشان را بهغارت برده بود، قیام کردند. بعد نوبت مصر بود که با شعار: ”نان، آزادی، کرامت انسانی“، پس از پایان بخشیدن به سالهای طولانی ظلم وستم، تلاش برای پیشرفت در مسیر تغییر را آغاز کردند. اما شرایط دشوار زندگی در کشورهای عربی فقط خاص تونس و مصر نبود.
سلطاننشینان، امارتهای [خلیجفارس]، و نیز بهاصطلاح جمهوریهای عربی، بدون استثنا، در یک امر مشترک بودهاند: بیعدالتی و سرکوب مردم بهخاطر مبارزه برای خواستهایشان، مردمی که، از زندگی در فقر خسته شده بودند درحالیکه حاکمانشان (و اطرافیان حاکمانشان) به چشم برهم زدنی ثروتهای کلانی را بهچنگ میآوردند، مردمی که، بهدلیل بلند کردن صدای اعتراضشان همواره سرکوب میشدند و رنج میکشیدند، مردمی که، فریاد سرمیدادند دیگر نمیتوانند در عقبماندگی زندگی کنند، درحالیکه ثروت و زمینهایشان نصیب چند خانوادهیی است که سلطهشان بر کشورهایشان از سوی قدرتهای امپریالیستی تحمیل شده و حمایت میشود، بهخصوص پس از بحران سال ۲۰۰۸ [سرمایهداری جهانی] و اقتصاد متزلزلِ [کشورهای عمدهٔ سرمایهداری] بر اثرِ این بحران. بدینسان، دامنهٔ تأثیرِ پیروزیهای [مردم] تونس و مصر در جهان عرب- از اقیانوس اطلس تا خلیجفارس- گسترده شد.
برپا شدن جنبشی ریشهدار بر پایهٔ سابقهٔ طولانی مبارزات سیاسی و اجتماعی [ملتهای عرب] در همهجا- از ”شورشِ نان“ در سال ۱۹۷۷ در مصر گرفته تا اعتصاب کارگران در خلیجفارس، و تظاهرات جوانان و زنان محروم از آیندهیی روشن و به حاشیه راندهشده بهوسیلهٔ حاکمان مسلط- امری طبیعی است: جنبشی که دامنهاش از بحرین و یمن (و تا حدی کویت) تا لبنان گسترده شده است، با شرایط عینیای آماده از برای خواستِ تغییر، اما درعینحال بهلحاظِ ذهنی نابالغ، زیرا نیروهای تغییر، بهویژه سازمانهای چپ، برای اِعمالِ رهبری در این جنبشها آماده نبودند.
دلیل این ضعف چیست؟
نخست، و از همه مهمتر، سرکوب وحشتناکی است که دهها سال ادامه داشته و هزاران فعال سیاسی بهخصوص روشنفکران، را بهدلیلهای گوناگون به زندان افکنده است. زندانهایی که این فعالان سیاسی و روشنفکران بندرت توانستهاند از آنها بدون آسیب، جان بهدربرند. اضافه بر این، تبعیدها و انواع جنگها- از خونبارترینشان که جنگهای اسرائیل برضد مردم فلسطین و لبنان است گرفته تا جنگهای امپریالیستی مستقیم یا غیرمستقیم برضد عراق، سوریه، و همچنین لیبی- را میتوان ازجمله دلیلهای وجود چنین شرایطی برشمرد. البته جنگهای مذهبی [فرقهای]ای که بین مردم تفرقه انداخته است، تروریسم، و همچنین فقر و نا آگاهیای که گوشهگیری [و بیعملی] را موجب شدهاند را نیز نباید فراموش کرد.
تروریسمی که خاورمیانه را درگیرِ خود کرده چهگونه پدیدهیی است؟ ریشههای آن کدامند، و چرا تهدیدی قریبالوقوع است؟
در منطقه ما دو نوع تروریسم وجود دارد. نخست، تروریسم دولتیای است که از سوی اسرائیل (و همچنین ایالاتمتحده) برضد مردم فلسطین و ملتهای منطقه اعمال میشود. این شکل از تروریسم، ترکیبی است از: قتلها، انفجارها، جنگها، و تجاوزها بهمنظور کشتن یک مسئول فلسطینی یا لبنانی که در آنها اکثراً از هواپیماهای بدون سرنشین (پهپادها) یا بمبهایی که از راه دور هدایت و منفجر میگردند استفاده میشود (مانند قتلِ دبیرکل حزبمان، [رفیق] جورج الحاوی، که ده سال پیش با استفاده از بمبی که زیر صندلی اتومبیلش کار گذاشته شده بود به قتل رسید). باید اضافه کنیم که، این اقدامهای تروریستی از اوایل سالهای ۱۹۳۰ و نیمه نخست سالهای ۱۹۴۰ بهوسیلهٔ گروههای صهیونیست (ایگون، هاگانا، استرن، و دیران) انجام میگرفت که رهبرانشان مانند مناخیم بگین و آریل شارون، [بعدها] در اسرائیل به مقامهای بالای حکومتی رسیدند، دوم، تروریسمی که گروههایی جدید، مانند داعش و النصره، و در سطحی محدودتر، ازجمله ”اخوانالمسلمین“ است.این گروههای تروریست، توانستهاند از شرایط بهوجود آمده از سرکوبگریِ رژیمهای ارتجاعی عربی مدعیِ طرفداری از سوسیالیسم بهضدِ مردم خود، استفاده کرده، ناراضیان از این رژیمها و نیز کسانی را که با آنان بدرفتاری شده بود، به گروههای خود جذب کنند. عجیب اینکه، این گروهها از حمایت سیاسی ومالی برخی محفلهای بانفوذ سلطاننشینان خلیجفارس بهره میبردند. پس از قیام مردم کشورهای عربی، قدرتهای امپریالیستی که درگیرِ بحرانی اقتصادی بودند و کنترل بر منابع انرژیِ منطقه را میخواستند حفظ کنند، از گروههای تروریستی حمایت کردند، گاه بهطورِمستقیم و گاهی بهواسطهٔ رژیمهایی که درخدمت داشتند، با این امید که بتوانند حرکت مردمی را که مشتاق تغییرند به شکست بکشانند و یا پروژهٔ ”خاورمیانهٔ جدید“ را بهپیش ببرند، یعنی پروژهیی که تکهتکه کردنِ خاورمیانه و تغییر دادن و از میان برداشتنِ مرزهای ترسیمشده بر اساس توافقنامهٔ ”سایک- پیکو“ (بر پایهٔ سنی- شیعه) و برپاییِ کشورهای کوچکِ جدیدِ متخاصمی که وارد جنگ با یکدیگر شوند، هدفِ آن بود. و این آن امری است که راهِ تسلط قدرتهای امپریالیستی- بهویژه آمریکا و اسرائیل- بر منطقه- که در آن منابع گاز و نفت تازه کشف میشوند- را هموار میکند. اگر امروز ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا و همچنین روسیه از لزوم گسترشِ همکاریها برضد داعش- همراه با شرکت دادنِ رژیمهای سوریه، ایران، و ترکیه در کنار عربستان سعودی، امارات عربی، و عراق- سخن میگویند، هدف آن است که این همداستانی بعدها برای هرکدام بهنسبت، منافعی در برداشته باشد.
در این میان وضعیت سیاسی در لبنان چگونه است؟
بدین روال که جنگ در سوریه و یمن ادامه دارد، لبنان نهتنها ازنظر امنیتی- از جانب گروههای تروریستیای که از دو سال پیش در مرزهای آن فعالیت میکنند (برخی از آنها از جانب اسرائیل کمک میشوند)- بلکه همچنین ازلحاظ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز از نو در شرایطی مخاطرهآمیز قرار گرفته است. ازنظر سیاسی، نخست اینکه فضای سیاسی لبنان بر اساس منافع گروهی بین گروه ”۱۴ مارس“ (طرفدار عربستان سعودی و طرفدار آمریکا) و گروه ”۸ مارس“ (طرفدار ایران و طرفدار سوریه) تقسیم شده است. چنین فضائی نهتنها امکانِ هرگونه رفورم سیاسیای را از بین برده، بلکه بهلحاظ مذهبی و قبیلهای توانسته است بین لبنانیها شکاف بهوجود آورده است و با ماندن در انتظارِ اینکه شرایط سیاسی و نظامی در منطقه چه تحولی پیدا میکند- و درنتیجهٔ این تحول چه نیرویی (داعش یا رژیم بشار اسد) در سوریه پیروز میشود- انجام وظیفهٔ نهادهای سیاسی بهحالت تعلیق درآمده است. بنابراین، لبنان از ماه مه ۲۰۱۴ [اردیبهشت/خرداد ۱۳۹۳] رئیسجمهور ندارد. علاوه بر این، با برگزار نشدن انتخابات مجلس، به این بهانه که شرایط در مرزها اجازه انتخابات را نمیدهد، دوره نمایندگی نمایندگان مجلس تجدید میشود. درعینحال، بورژوازی زیر پوشش مذهب، فقط بهاتفاق آرا، یعنی با توافق همهٔ وزرا، که گروههای گوناگون مذهبی کشور را نمایندگی میکنند، تصمیمهای حکومتی میگیرد [این به این معنی است که دولت عملاٌ فلج است]. در این شرایط، ارتش لبنان- که در مرزها بهمنظورِ مقابله با تروریستها حضور دارد- هیچ پوشش سیاسی واقعی ندارد. بدون پشتیبانیِ نیروهای مترقی (ازجمله حزب کمونیست لبنان) که از مردم خواستند بار دیگر گروه مقاومت میهنی برضد متجاوزان تشکیل دهند (همچنانکه در سالهای ۱۹۸۲ و ۲۰۰۰ در برابر تجاوز اسرائیل چنین گروه مقاومتی تشکیل دادند) ارتش نمیتواند در برابر تهاجمهای تروریستی مقاومت کند. بهلحاظِ اجتماعی و اقتصادی وضعیت لبنان از بد هم بدتر است. لبنان از پایان جنگ خانگی در سال ۱۹۹۰ بهشدت مقروض است. سیاستهای اقتصادی دولتهای مختلف، تأثیر بحران سیستمیک سرمایهداری از سال ۲۰۰۸ و همچنین جنگ سوریه از سال ۲۰۱۱ با بیش از یکمیلیون و ۵۰۰ هزار پناهنده فلسطینی که اکثریت آنان فقیرند، شرایط اقتصادی لبنان را بسیار بدتر کرده است. باید درنظر داشت که ۲۸درصد مردم لبنان (یعنی یکمیلیون و ۲۶۰ هزار نفر) در فقر بسر میبرند که درعینحال، باید شغلهای کم شمار موجود را نیز با پناهندگان تقسیم کنند و در فقر مطلق بدون آب و برق و خدمات ابتدائی زندگی کنند. در چنین شرایطی، بهخصوص اگر این واقعیت را نیز درنظر بگیریم که ثروت در لبنان تنها در دست ۲درصد جمعیت (الیگارشی مالی) قرار دارد که درآمدشان در این چند سال اخیر ۱۰۰ برابر افزایش یافته است، میتوان ابعاد این بحران را تصور کرد، بحرانی که، گرایش به بنیادگرائی را با صرف مبالغ هنگفت پول از جانب عربستان سعودی و قطر از یک سو و از سوی دیگر ایران، موجب شده است.
از طرف دیگر، درنتیجه مبارزات سندیکائی کارگری چپ- که از سندیکای (سی جی تی ال) جدا شدند- و سندیکای کارکنان دولت، بخشی از افکار عمومی به دُور ایدهٔ حزب کمونیست گرد آمدند. یعنی ایدهیی که حزب همیشه از آن دفاع کرده، و چنین خلاصه میشود: رژیم مذهبی سیاسیای که بورژوازی لبنان اختیار کرده است، به انتهای مسیر و به نقطه سقوط خود رسیده است. درواقع، بورژوازی دیگر قادر به بازسازی خود نیست، و از بحرانی به بحران دیگر و عمیقتر از بحران قبلی، درمیغلتد. ازاینروی، نیاز به تلاش برای تغییر افزایش مییابد. باید توجه داشت که بورژوازی و متحدانش برای جلوگیری از تغییر، هر کاری که از دستشان برآید انجام خواهند داد… ازجمله سرکوب بیشازحد جنبش مردمی، همانگونه که در ۳۱مرداد و ۱ شهریورماه (۲۲ و ۲۳ ماه اوت ۲۰۱۵) در بیروت شاهد آن بودیم و یا در ۱۱شهریورماه (۲ سپتامبر) به هنگام اشغال وزارت محیطزیست از سوی دهها هزار ناراضی.
یعنی جنبش مردمیای که بیش از ۱۵۰ هزار نفر، بهویژه جوانان، را در میدان مرکزی بیروت پایتخت لبنان گرد هم آورد.
درست است که شروع جنبش بهخاطر تلانبار شدنِ زبالههای خانگی و صنعتی در خیابانهای بیروت و حومهٔ وسیع آن بود، و این هم واقعیت دارد که گروههای محیط زیستی ازجمله نعمه از بخش برجا ”شما بد بو هستید“ و همینطور ”اتحادیه جوانان دمکرات لبنان“ (یو جی دی ال) مبتکر آن بودند، اما این هم واقعیت دارد که این جنبش بهدنبال جنبشهای تودهای دیگر پدید آمد: تظاهراتِ کارگران برق، ماهیگیران [صیادان]، تظاهرات جوانان در سال ۲۰۱۱ با شعار: ”مردم خواهان پایانِ رژیم فرقهایاند“، همچنین تظاهراتِ کارمندان دولت، بهویژه آموزگاران، بدون آنکه مستمندانِ بیروت را فراموش کنند که دولت با تصویب قانونی غیرعادلانه قصد دارد آنان را از بیروت بیرون براند. بنابراین، جنبشی که امروز درجریان است بر اثرِ حرکت مجموعهٔ این مبارزات پا گرفته است و همزمان نیز پاسخی مستقیم به درگیریهای مذهبیِ فرقهایای است که به وخیمتر شدن شرایط زندگی بخش عظیمی از مردم منجر شده است.
آیا عاملهای نفوذیای در این جنبش وجود دارد؟
البته ممکن است وجود داشته باشد، مانند هر جنبش مردمیای که بورژوازی و قیمهای خارجیاش قصد نفوذ در آن را دارند، بااینحال، گستردگیِ این جنبش، شعارها، و آماجش- که بیرون از ارادهٔ امیران و حاکمان فرقهگرا است- تنها از نوآوری و بازآفرینی نشان دارد. عمده برنامهٔ این جنبش با عنوان: ”پیش بهسوی دولتی مدنی و دمکراتیک، دولتی اجتماعی“ و با تأکید بر قانون انتخابات بر اساس رأیِ نسبی و بدونِ لحاظِ سهمیهٔ فرقهها در آن، همراه است. این برنامه، پایهٔ اجتماعیاقتصادیای محکم دارد، از قانونکار آن گرفته تا خدمات اجتماعی، حقوق زنان، آموزش عمومی، و همچنین پشتیبانیای که باید از بخش تولیدی اقتصاد در کشور بشود. مهمتر اینکه، این برنامه از حمایتِ سازمانهایی مبارز برخوردار است، که از آن جملهاند: سندیکاهای کارگران، مدیران، سازمانهای جوانان، زنان، گروه وکلا، پزشکان، مهندسان. و این حمایت از برنامهٔ جنبش، نهتنها در سطح شهرهای کشور، بلکه در هر ناحیه، در هر روستا و مزرعهیی وجود دارد. بنابراین، میتوان گفت که، این جنبش بر پایه تمامی جنبشهایی قرار دارد که پیش از آن جریان داشته و درعینحال با آنها نیز تفاوت دارد، زیرا متمرکزتر و شفافتر است، به این دلیل که، این جنبش از رودرروئیهای فرقهای بهدور است و بنابراین، از فشارها [و آسیبهای بازیهای] سیاسی در امان است. ازاینروی، نباید اجازه داد که این جنبش در دام دسیسههای سیاسی حاکمیت بیفتد، حاکمیتی که نهتنها با سرکوب وحشیانه، بلکه با روشهای تازهٔ چیدنِ ”میز مذاکره“ بین اجزای اصلی جنبش، سعی در خفه کردنِ آن دارد. همچنین نباید ”تئوریِ توطئه“- که بر اساس تهمت و تحقیر بنا شده است- را از نظر دور بداریم که میگوید جنبش مردمی لبنان، نظیر جنبشهای مردمی دیگر کشورهای عربی پیش از آن را، ایالاتمتحده دامن زده است. روزهای آینده، ماههای آینده، برای ما کمونیستهای لبنان، که یازدهمین کنگرهٔ حزبمان را زیر عنوان:“اتحادِ همهٔ نیروهای دمکراتیک و سکولار در مسیرِ تغییر“ بهزودی برگزار میکنیم، بسیار مهم خواهند بود. برنامهٔ این کنگره بر پایهٔ مبارزه با امپریالیسم و تروریسمی که در کشورمان وجهان بهوجود آورده است و همچنین در جهت برپاییِ دولتی سکولار بر اساس حقوق مدنی برای همگان، استوار است. بدینسان، حزب کمونیست لبنان میتواند بر پایهٔ این برنامه، باهمه کسانی که منافع مستقیمشان طردِ رژیم سیاسی فرقهگرا و طردِ سرمایهداری وحشیانهیی که بورژوازی لبنان از ابتدا درخدمت آن بوده است، بهطورِمتحد، در راستای پیروزی جنبش مردمی، عمل کند. زیرا از این طریق است که حزب کمونیست لبنان میتواند راه را برای بهوجود آوردن شرایط کمک به ساختن سوسیالیسم در لبنان و در کشورهای عربی هموار کند.
به نقل از «نامه مردم» شماره ۹۸۳، ۱۳ مهرماه ۱۳۹۴