انقلابِ اکتبر، و دورانِ ما تأملی بر اثرها و نتایج انقلابِ اکتبر، در دورانِ کنونی
* “اکنون ما تجربهٔ بینالمللی بس معتبری در دست داریم که با نهایت صراحت گویایِ آناست که برخی از خصایصِ بنیادیِ انقلاب ما دارای اهمیت محلی نیستند. … من در اینجا از اهمیتِ بینالمللی بهمفهوم وسیع کلمه سخن نمیگویم که نه تنها برخی، بلکه تمام خصایصِ بنیادی و بسیاری از خصایص درجه دوّم انقلاب ما ازنظر تاثیرِ آن در همهٔ کشورها، اهمیتِ بینالمللی دارد، بلکه منظورِ من مفهوم کاملاً محدود این کلمه است، بدین معنی که با درک اهمیتِ بینالمللی بهمفهوم اعتبارِ بینالمللی یا ناگزیریِ تاریخیِ تکرارِ آن چیزی در مقیاس بینالمللی که در کشور ما رخ داده است، باید چنین اهمیتی را برای برخی از خصایص بنیادیِ انقلابِ ما پذیرفت.”۱
با فرارسیدنِ سالگرد انقلابِ کبیر سوسیالیستی اکتبر، بحث و بررسی پیرامون اهمیت، سرشت، خصلتها، و میراثِ گرانبهای بهجامانده از آن در دورانِ کنونی، در سراسر جهان- بهویژه در میان حزبهای کارگری و کمونیستی- با دقت تمام جریان دارد. آنچه زمینه و بستر عینیِ چنین بررسی و پژوهشهای پراهمیتی را مهیا میسازد، روندهای بغرنج کنونیاند که عبارتند از: جنگ، مداخلهٔ امپریالیستی- بههدفِ بازتقسیمِ بازارهای جهان- ورشکستگیِ سیاستهای نولیبرالی، و در کنارِ آن، تداوم بحرانِ اَدواریای است که از سالهای نخست سدهٔ بیست و یکم آغاز شد و هنوز هم گریبان سرمایهداری را رها نکرده است. این بحرانِ، از زمره طولانیترین بحرانهای اَدواری بهشمار میآید، که خود، نظریهٔ مارکسیستی- لنینیستیِ بحرانِ عمومیِ سرمایهداری که روندِ جهانی- تاریخیِ فروپاشی شیوهٔ تولید سرمایهداری و جایگزینی انقلابی آن با شیوهٔ تولید برتر، یعنی سوسیالیسم، را تأیید.
انقلاب اکتبر به افسانهٔ جاودانگی و لایزال بودنِ سرمایهداری یک بار و برای همیشه پایان داد. رفیق احسان طبری، با بیانی شیوا و موشکافانه، در خصوص انقلاب اکتبر نوشته بود:”با انقلاب اکتبر بشر شروع کرد به دوران جبر اجتماعی خاتمه دادن… این امر ازجمله یک پیروزی عظیم دانشهای فلسفی و اجتماعی انقلابی، یک واقعهٔ بیمانند در سراسر سرگذشتِ پرهیجان بشری بود. این آزمایشی بود در مقیاس تاریخ و انسانیت. آرزوی مارکس که میگفت فلاسفه تاکنون جهان را توصیف میکردند و اینک باید دست به کار تغییرِ آن زنند، عملی شد.”۲
نتایج، میراث، و دستاوردهای جهانشمولِ انقلاب اکتبر در مبارزهٔ امروزی بر ضدِ جنگ و امپریالیسم، و بهسودِ صلح و سوسیالیسم،اهمیت و ارزش انکارناپذیری دارند.ازاینروی، بررسیای فشرده و اجمالی از این رخداد سترگِ تاریخی، بهمنظورِ درک بهتر روندهای جهان معاصر و تجهیز و آمادگی در عرصهٔ مبارزه بهسودِ خوشبختی انسان، ضروری و مفید خواهد بود!
انقلابِ اکتبر، پاسخی عینی و ناگزیر به نیازی تاریخی بود. این انقلاب ثمرهٔ مبارزهیی طولانیمدت در روسیه بود و با روندهای قانونمندِ شرایط خاص آن دوران، ارتباط داشت. انقلاب اکتبر، در دورانِ امپریالیسم- امپریالیسم بهمثابهٔ آخرین مرحلهٔ سرمایهداری- روی داد. لنین، با بسط و تکامل آموزش مارکس و انگلس، نقشِ امپریالیسم در تاریخ را نشان داد. پیشازاین، مارکس درخصوص گذار از جامعهٔ سرمایهداری به سوسیالیسم و تحولِ دیرپای انقلابی دوران- بهویژه در نقدِ برنامهٔ گوتا- با صراحت سخن گفته بود.
مارکس در حاشیهنویسی بر برنامهٔ حزب کارگران آلمان، ازجمله در ردِ نظرات رفرمیستی و شبه آنارشیستی، با تأکید خاطرنشان ساخته است:”اگر هزار بار هم واژههای خلق و دولت را به اَشکال مختلف باهم ترکیب کنیم سرِسوزنی به حلِ مسئله نزدیکتر نخواهیم شد. میان جامعهٔ سرمایهداری و کمونیستی دوران دگرگونیِ انقلابیِ یکی به دیگری قرار دارد.
لنین، این ارزیابیِ علمیِ مارکس را که بر تجربهٔ تاریخیِ شکستِ “کمون پاریس“ مبتنی بود، در مقام چکیدهٔ همهٔ آموزشهای انقلابی او معرفی کرده است. هنگامیکه سرمایهداری به مرحلهٔ امپریالیسم رسید، شرایط برای گذارِ انقلابی در ضعیفترین حلقهٔ سرمایهداری [یعنی روسیه] فراهم گردید. لنین، تئوریِ انقلاب را با انطباقِ آن بر دورانِ جدید- دورانِ امپریالیسم- تکامل داد، و ممکن بودنِ پیروزیِ انقلاب در یک کشور را طرح و بهاثبات رسانید. درعینحال، بنا بر آموزشهای مارکسیستی- لنینیستی، گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم، دوران تاریخیای کامل را دربر میگیرد.
کشفِ ماهیت اقتصادی و سیاسی امپریالیسم با قانون رشدِ نامساویِ [نامتوازنِ] کشورهای سرمایهداری در دورانِ امپریالیسم، استراتژی و تاکتیکِ مبارزهٔ طبقاتی در جهت دستیابی به سوسیالیسم را غنی ساخت، و بر این شالوده، و زیر پرچم اندیشههای مارکس، انگلس و لنین، انقلابِ اکتبر بهپیروزی دست یافت.
انقلاب اکتبر نهتنها برای نخستین بار ساختمان زندگی نوین بر پایهٔ اتحادِ طبقهٔ کارگر و دهقانان را عینیت بخشید، بلکه آغازگرِ عصری نو نیز بهشمار میآید. درعینحال، انقلاب اکتبر، بهدلیلِ خصلت و ماهیتِ خلقیاش، راهحل بنیادین در مسئلهٔ وظیفهٔ دمکراتیک در پیوند با وظیفهٔ سوسیالیستی را نشان داد. با پیروزی انقلاب اکتبر، سیمایِ جهان بهطرزی اساسی و ژرف دگرگون شد، و باوجودِ همهٔ عقبگردهای تاریخیِ دردناک، روندِ این دگرگونی- مستقیم و غیرمستقیم- ادامه دارد، و جنبهٔ مهمی از تحول دورانسازِ معاصر را بازتاب میدهد.
آنچه را که در درجهٔ نخست باید مورد تأکید قرار داد، عبارت است از این واقعیت که: با انقلابِ اکتبر دورانی جدید در تاریخ آغاز شد و آن، دورانِ گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم است.
بعد از پسرفتهای دردناک تاریخی در دههٔ پایانی سده بیستم و فروپاشی اتحاد شوروی و اردوگاه سوسیالیسم در اروپا، آوازهگران سرمایهداری و رفرمیستها در جنبش کارگری، با نام و زیر عنوان “چپ”، با ارائهٔ تعریفی “جدید” از “دوران”، مدعیِ “نارسا بودنِ مفهوم دوران گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم”اند. اندیشهپردازان سرمایهداری، و بهپیروی و زیرِ تأثیر آنان چپهای رفرمیست، کلیدِ درکِ دوران را “پیشرفتهای فنآوری و دستاوردهای علمی” میدانند. تئوری و شبهتئوریهایی نظیر:”عصر مدرن و فراصنعتی”، “جامعهٔ واحد صنعتی“ و “عصرِ تکنیک و سرمایهداریِ دمکراتیک”، ساختهوپرداختهٔ تئوریسینهای سرمایهداری، سوسیالدمکراتها، و چپهای جدید است. مفهومِ عمدهٔ تئوری مارکسیستی- لنینیستیِ تکاملِ اجتماعی، مفهومِ صورتبندیِ [فُرماسیونِ] اجتماعی- اقتصادی است. هر صورتبندیِ اجتماعی- اقتصادی، یک مرحلهٔ معین تاریخیِ تکاملِ اجتماعی است که نیروهای مولده، مناسباتِ تولیدی، و دیگر رابطههای اجتماعی را دربر میگیرد. بنابراین، بهمنظورِ درکِ بهتر، و بازتاباندنِ دقیق تصویرِ بغرنجِ تکاملِ اجتماعی، مفهوم “دوران“ یا “عصر“ طرح میشود. در این مفهوم، که طیف وسیع تکاملِ اجتماعی را دربر میگیرد، بر جنبه و گرایشِ عمده [توجه شود! جنبه و گرایشِ عمده] تأکید میشود، و طبقهیی که حامل این “جنبه و گرایشِ عمده“ است، مشخص میگردد. بهبیان دیگر، کلید درک خصلت دوران معاصر را نه در رشدِ فنآوریها، بلکه در روابط عینیِ نیروهای طبقاتی در سطح بینالمللی و گرایشِ اساسی تکامل روند تاریخی باید جستجو کرد. دقیقاً بر پایه چنین درک علمیای است که، با صراحت و بر پایهٔ منطقی استوار، میتوان دورانِ ما و خصلتش را مشخص کرد و آن را عصرِ گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم تعریف کرد. نفیِ این تئوریِ علمی، سبب میشود که سرمایهداری را ابدی دانسته و در مسیر مبارزهٔ طبقاتی به سَمتِ شبهتئوریهایی مانند: “سرمایهداری با چهرهٔ انسانی“ یا “سرمایهداریِ دمکراتیک“ منحرف شویم.
در دورانِ ما- با همهٔ عقبگردهایی که اثرهای شوم آن به شکلهای مختلف هنوز وجود دارند- مبارزه برای تحولِ انقلابی و بهسودِ صلح و سوسیالیسم، با تکیه بر تئوریِ مبارزهٔ طبقاتی، انقلابِ اجتماعی، مفهوم امپریالیسم، و ضرورت حزب پیشاهنگِ طبقهٔ کارگر، اعتبار دارد و پاسخگوی نیازهای دوران معاصر است. هنگامیکه از اهمیت و نتایج ماندگار انقلاب اکتبر سخن میگوییم، پشتوانهٔ علمی و نظری جهانبینیِ مارکسیسم – لنینیسم را درنظر داریم که تأکید دارد:”نقطهنظرِ زندگی و عمل باید نقطهنظر اولیه و اساسیِ تئوری شناخت باشد.”
انقلابِ اکتبر و طنینِ پرشور آن در دوران معاصر، گویای ادامهٔ مبارزهیی است که بشریت برای خوشبختی و نفیِ استثمار انسان از انسان، باهمهٔ دشواریها، بهپیش میبرد. آرمان و اندیشهٔ اکتبر، در چهارگوشهٔ جهان زنده است و پرچم پیکار در راه آیندهیی فارغ از جنگ، بردگی، استثمار، و سرمایهداری است!
———————————-
۱. لنین، منتخبِ آثار [به فارسی]، صفحهٔ ۷۸۵.
۲. احسان طبری، انقلاب اکتبر و ایران [سخنرانی]، صفحههای ز – ح.
۳. کارل مارکس، نقدِ برنامهٔ گوتا، ترجمهٔ ا، برزگر، صفحهٔ ۳۱.
به نقل از «نامه مردم»،شماره ۹۸۵، ۱۲ آبان ماه ۱۳۹۴