سخنرانی نمایندۀ کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران در هفدهمین نشست بین المللی حزب های کمونیست و کارگری جهان در استانبول
امسال نیز حزبهای کمونیست و کارگری جهان نشست سالانهٔ خود را برای بحث و تبادل نظر دربارهٔ موضوعهای مهم جهانی، وظایف کمونیستها، و چشمانداز آینده، در روزهای ۸ تا ۱۰ آبان ماه برگزار کردند.میزبان هفدهمین نشست حزب های کارگری و کمونیستی جهان، که با حضور ۵۸ حزب کارگری و کمونیستی، از ۴۸ کشور جهان در شهر استانبول برگزار می شد، حزب کمونیست ترکیه بود. مضمون اصلی نشست، که در اوضاع جهانی بسیار پیچیده و شکنندهای برگزار میشد، چنین بود: “وظایف حزبهای کمونیست و کارگری در راه تحکیم و تقویت مبارزهٔ طبقهٔ کارگر با استثمار سرمایهداری، جنگهای امپریالیستی، و فاشیسم، و برای رهایی کارگران و ملّتها، در راه سوسیالیسم.”
علاوه بر موضوعِ ادامهٔ بحران ساختاری جهان سرمایهداری و مقاومت پیگیر مردم جهان در برابر سیاستهای ریاضتی و سرکوبگری قدرتهای بزرگ سرمایهداری، بهویژه در اروپا و آمریکای شمالی، وضعیت بحرانی و خطرناک منطقهٔ خاورمیانه، بهویژه پس از “توافق هستهیی“ ایران، و در اوضاع بحرانی سوریه و فعالیتهای مداخلهگرانه و جنگطلبانهٔ قدرتهای امپریالیستی و نیروهای اسلامگرای ارتجاعی در درون و پیرامون این کشور، از دیگر موضوعهای مهم و حسّاس مورد بحث در این نشست بود.
به روال سالهای گذشته، هیئت نمایندگی حزبمان در این نشست نیز فعالانه شرکت داشت و علاوه بر دیدار و گفتوگو با نمایندگان حزبهای برادر، دیدگاههای حزبمان را دربارهٔ اوضاع منطقه و جهان، و آنچه در ایران میگذرد، با رفقای حاضر در نشست در میان گذاشت. گزارش جامع این نشست در شماره آینده ”نامه مردم“ درج خواهد شد.
در ادامه، متن سخنان نمایندهٔ حزبمان در این نشست را برای اطلاع خوانندگان” نامهٔ مردم“ منتشر میکنیم.
بازچینی عناصر سیاست آمریکا در خاورمیانه با هدفِ تداوم سرکردگی جهانی آمریکا
رفقای گرامی،
پیش از هر چیز، حزب تودهٔ ایران از حزب کمونیست ترکیه، برای تدارک و میزبانی ۱۷مین نشست بینالمللی حزبهای کمونیست و کارگری سپاسگزاری میکند. همچنین، از این فرصت استفاده میکنیم و از همهٔ حزبهای کارگری و کمونیستی جهان که با مردم ایران در راه مبارزهٔ پیچیدهشان در راه صلح، دموکراسی، و عدالت اجتماعی اعلام همبستگی انترناسیونالیستی کردهاند، تشکر میکنیم .
۱۷مین نشست بینالمللی حزبهای کمونیست و کارگری در اوضاع پیچیدهای از روابط بینالمللی و در زمانی برگزار میشود که مبارزهای شدید برای تأمین صلح و برضد وحشیگری سرمایهداری در جهان در جریان است. پیامدهای فاجعهبار بحران را روشنتر از همهجا میتوان در خاورمیانه و در جنگهای مداوم، بیثبات کردن کشورها، و زیر فشار قرار دادن ملّتها برای تسلیم در برابر سرکردگی امپریالیستی دید.
رفقای گرامی،
به آغاز سال ۲۰۱۶ میلادی نزدیک میشویم و اقتصاد کشورهای عمدهٔ سرمایهداری هنوز از بحران مالی سال ۲۰۰۸ بیرون نیامده است و چهبسا خرابتر هم شده است. برای قدرتهای بزرگ اقتصادی سرمایهداری جهانی، از جمله ژاپن، دستیابی به رشد پایدار بسیار دشوار است. این وضعیت بهطور عمده ناشی از مالیگرایی نظام سرمایهداری جهانی و ناتوانی آن در ریشهکن کردن تأثیرهای بیثباتکنندهٔ سرمایهٔ مالی انحصاری است. اتحادیهٔ اروپا که بزرگترین دستهبندی اقتصادی سرمایهداری جهان محسوب میشود در چرخهای از بحرانهای اقتصادی-اجتماعی گرفتار شده است. رشد اقتصادی ناچیز آمریکا و بریتانیا نیز همچنان کمتوان و شکننده است.
قدرتهای امپریالیستی کشورهای سرمایهداری پیشرفته در واکنش به وضعیت کنونی جهان و رشد نارضایتی تودهیی در هر گوشهٔ دنیا بهشدت برای بازیابی پایههای اقتصادی و تحکیم و تقویت برتری اقتصادی خود در سراسر جهان، از هر راهی که ممکن باشد، از جمله از راه کشمکشهای منطقهیی و ماجراجوییهای نظامی، تلاش میکنند. دیگر ویژگی سیاست خارجی آمریکا و متحدان راهبردیاش در منطقههای گوناگون جهان، از خاورمیانه گرفته تا آفریقای شمالی و اروپای شرقی، تحمیل سلطهٔ برتریطلبانه با استفاده از نیروهای ارتجاعی محلی بوده است.
ما در سالهای اخیر شاهد گسترش عمل ”ناتو“ به سمت شرق و از راه اوکراین بودهایم. همانطور که در اوکراین از نیروهای ماورای راست و فاشیست به منظور ایجاد اغتشاش زیر پوشش ”حامیان دموکراسی“ استفاده کردهاند، در خاورمیانه نیز بر پایهٔ سیاستهای راهبردی آمریکا از گونههای متفاوت نیروهای اسلامگرا استفاده شده است. از دههٔ ۱۹۸۰ [۱۳۶۰ش] تا کنون، جریانهای ارتجاعی ”اسلام سیاسی“ با توسّل به عوامفریبی ابزار مؤثری برای در هم کوبیدن نیروهای چپ بودهاند. در منطقهٔ خاورمیانه، نیروهای اسلامگرای ارتجاعی همچنان به زمینهسازی برای مداخلههای مستقیم و غیرمستقیم آمریکا و ”ناتو“ ادامه میدهند.
نکتهٔ بنیادی و مهمی که در تحلیل دگرگونیهای جهانی و منطقهیی باید در نظر داشت این است که آمریکا در تقسیم و تخصیص مؤثر امکانات و منابعاش در جهان با دشواری زیادی روبروست. در نتیجه، آمریکا در روند تحکیم و تقویت سرکردگی جهانیاش با چالش فوقالعادهای روبروست. با وجود این، باید در نظر داشت که بهرغم رویکرد نرمتر اوباما در سیاست خارجی آمریکا، در مقایسه با سیاستهای نومحافظهکاران، و در پرتو واقعیتهای اقتصادی عینی، عوامل منطقیتر در دستگاه سیاسی-نظامی-شرکتی آمریکا مجبور بودهاند رویکرد تازهای را برای حفظ سرکردگی جهانی آمریکا در پیش بگیرند. اگرچه برخی از عناصر جناح ماورای راست حزب جمهوریخواه با این تغییر سیاست خارجی آمریکا مخالفند، ولی تا کنون موفق به تغییر این مسیر نشدهاند.
سند مهم ”پروژهٔ قرن نوین آمریکا“ (PNAC) که یکی از اندیشکدههای نومحافظهکار در سال ۱۹۹۷ [۱۳۷۶ش] تدوین و منتشر کرد، از همان زمان تا کنون نقشهٔ عمل همهٔ دولتهای آمریکا، از جمله دولت باراک اوباما، بوده است. اندیشهٔ اصلی و مضمون محوری این سند ”پیشبُرد رهبری جهانی آمریکا“ یا به عبارت دیگر، تداوم سرکردگی جهانی آمریکا به مثابه “تنها” اَبَرقدرت جهان است. در اینجا این سؤال مهم در ارتباط با دگرسوییِ سیاست آمریکا پیش میآید: منافع حیاتی اقتصاد و نظامی آمریکا از کجا، چطور و از سوی چه کسانی واقعاً تهدید میشود؟ در اینجاست که دگرسویی در خط مشی سیاسی و نظامی آمریکا در خاورمیانه اهمیت چشمگیری مییابد. علاوه بر این، میبینیم که آمریکا در ضمن آنکه به نظر میآید دارد حضور نظامیاش در خاورمیانه را کاهش میدهد، ولی در همان حال سرگرم نظامی کردن منطقهٔ خاور دور است، و همزمان ژاپن را به تشکیل ارتشی تهاجمی ترغیب میکند.
از دید آمریکا، ”تهدید“ اصلی برای دستیابی آمریکا به هدفش، یعنی ”تنها“ اَبَرقدرت جهان بودن، از سوی چین است. چین عامل تهدید راهبردی واقعی نسبت به منافع آمریکا و ژاپن در آن منطقه محسوب میشود. چین تا حدّ زیادی به منابع انرژی خارجی وابسته است و خاورمیانه یکی از منابع راهبردی انرژی برای چین و شمار دیگری از رقیبان اقتصادی بالقوهٔ آمریکا است. بنابراین، حفظ کنترل مستقیم بر جریان نفت و گاز خاورمیانه عنصر ژئوپولیتیکی مهمی در سیاست تأمین سرکردگی جهانی آمریکاست.
اکنون روشن شده است که حضور نظامی گسترده و دست زدن به عملیات ”تغییر رژیم“ در خاورمیانه نتیجهٔ مطلوب را ندارد و برای آمریکا غیرقابل دفاع و توجیه شده است. اکنون این واقعیت روشن شده است که آنچه دولت آمریکا و متحدانش در اتحادیهٔ اروپا در عراق، افغانستان، لیبی، و سوریه کردند، عامل مستقیمی در رشد سریع نیروهای ”جهادی“ اسلامگرا در سراسر منطقه بوده است. درک این واقعیت بوده است که در چند سال اخیر دولت آمریکا را متقاعد کرده است که رویکرد کنونی را در پیش بگیرد و در مورد ایران، رژیم ولایت فقیه حاکم را به همکاری وادارد.
به باور ما، بهرغم تبلیغ گستردهٔ جهانی پیرامون ”اسلامهراسی“ و تهدید واقعی یا موهوم ”تروریسم اسلامی“، طراحان سیاستهای راهبردی آمریکا بعید است که ”اسلام سیاسی“ را تهدیدی راهبردی نسبت به هدفهای درازمدتشان در منطقهٔ خاورمیانه بدانند. در واقع همهٔ نشانههای تاریخی و مبتنی بر تحلیل منطقی از دید اجتماعی-اقتصادی مارکسیستی حاکی از وجود یک همسویی و پیوند اقتصادی قوی و سرشتی میان هدفهای امپریالیسم و ”اسلام سیاسی“ است.
کاهش حضور نظامی مستقیم آمریکا در خاورمیانه، همزمان با بازچینی عناصر سیاست آمریکا در مورد ”کنترل چندجانبهٔ“ بازیگران اصلی در منطقه، یعنی جمهوری اسلامی ایران، ترکیه، عربستان سعودی، مصر، و اسرائیل صورت میگیرد. دگرسوییِ سیاست آمریکا در خاورمیانه بر پایهٔ بهرهگیری از تضادهای منطقهیی میان بازیگران اصلی است؛ گاهی با این تضادها همسویی میکند و گاهی با آنها رودررویی میکند. آمریکا از قدرتش برای بهرهگیری از تناقضها و تنشهای میان کشورها و بهکارگیری رویکرد ”تحبیب و تهدید“ در دیپلماسیاش استفاده میکند. این رویکرد هماکنون به وخیمتر شدن اوضاع، اختلافهای فرقهیی شدیدتر، و افزایش خطر برخوردهای نظامی منجر شده است. نمونهٔ اخیر این وضعیت، بحران یمن است که در آن ائتلاف به رهبری عربستان سعودی هشت ماه است که دارد یمن را بمباران میکند. نمونهٔ دیگر، دستهبندی نیابتی تازهٔ ترکیه، عربستان سعودی، و قطر در دو هفتهٔ گذشته در مقابل مداخلهٔ روسیه و جمهوری اسلامی ایران در سوریه است. رهبری عربستان سعودی و ترکیه آشتی آمریکا با جمهوری اسلامی را چالشی جدّی در برابر موقعیت خودشان به مثابه قدرتهای منطقهیی میبینند.
برای درک رویکرد تازهٔ آمریکا در مورد رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران باید به سال ۲۰۱۰ [۱۳۸۹ش] و زمانی بازگردیم که جمهوری اسلامی ایران در واکنش به پیامدهای بسیار ویرانگر تحریمهای مالی آمریکا بر ایران، گفتگوهای پنهانی با آمریکا را آغاز کرد. وزارت خزانهداری آمریکا با تحمیل تحریمهای سنگین بر اقتصاد ایران موفق شد درآمد صادرات نفتی ایران را ۵۰درصد کم و اقتصاد کشور را فلج کند. خزانهداری آمریکا با گروگان گرفتن اقتصاد ملّی ایران قدرت چانهزنی اساسی و چشمگیری را به دولت باراک اوباما در مذاکره با ایران داد.
یک سال پیش از آنکه دولت حسن روحانی بر سر کار بیاید، مقامهای بالارتبهٔ آمریکا و نمایندگان علی خامنهای ولی فقیه ایران نشستهای مکرّری در عُمان داشتند. این نشستها و گفتگوهای کاملاً محرمانه در حالی در جریان بود که دولت احمدینژاد موضع ضدآمریکایی دروغینی را در پیش گرفته بود و رژیم ایران در یک نمایش قدرت دروغین، دستاندرکار توسعهٔ عملیات غیراقتصادی غنیسازی اورانیوم بود.
توجه به این نکته مهم است که از سه سال پیش، یکی از ویژگیهای برجستهٔ مذاکره میان آمریکا و ایران این بوده است که جمهوری اسلامی ایران مجبور بود از موضعی بسیار ضعیف مذاکره کند. در نشستهای بسیار محرمانهٔ نمایندگان بالارتبهٔ آمریکا و جمهوری اسلامی ایران، طیف گستردهای از موضوعهای گوناگون ورای برنامهٔ هستهیی ایران مورد گفتگو بود. هدف اصلی مذاکرهکنندگان جمهوری اسلامی ایران از میان برداشتن خطر جدّی تحریمهای مالی آمریکا بود تا از این راه بتوانند تداوم حاکمیت رژیم ولایت فقیه را تضمین کنند. آمریکا از موضع قدرت و موقعیت برتر خود در چانهزنی بهخوبی بهره گرفته است و جمهوری اسلامی ایران را به گردن گذاشتن به نقشههای آمریکا برای خاورمیانه مجبور کرده است.
حاصل کار، پیروزی راهبردی عمدهٔ آمریکا در این روند بود که اکنون اهرم قدرتمندی را علیه کشور ما در دست دارد. در عمل آنچه رخ داده است این است که آمریکا در اعمال سیاست ”تهدید و تحبیب“ در مورد رژیم ولایت فقیه در ایران موفق شده است، و جمهوری اسلامی ایران را در چارچوب ”کنترل چندجانبه“ منطقهیی گنجانده است.
مفاد ”توافقنامهٔ هستهیی ۱+۵“ به نحوی تنظیم و تدوین شده است که به آمریکا امکان میدهد که بتواند تحریمهای ویرانگرش را دوباره برقرار کند، و بنابراین به آمریکا امکان میدهد که بتواند فشار آشکار و نهان زیادی به کشورمان وارد آورد. همچنین، برداشتن تحریمهای موجود، بهویژه تحریمهای اعمال شده توسط آمریکا، بهتدریج و مشروط خواهد بود، و بیتردید قید و شرطهای سیاسی و اقتصادی زیادی بر آن گذاشته شده است. آمریکا با استفاده از قدرت مالی جهانیاش توانسته است کشورها و شرکتهای دیگر را به حفظ و ادامهٔ تحریمها بر ایران وادار کند. برای مثال، چند وقت پیش آمریکا بانک فرانسوی ”بیاِنپی پاریبا“ را به علّت نقض تحریمها ۸٫۹ میلیارد دلار جریمه کرد.
از دیدگاه جمهوری اسلامی ایران، اگرچه این رژیم بهشدّت توسط قدرت اقتصادی و دیپلماتیک برتر آمریکا مقهور و محدود شده است، با وجود این، اکنون زیر پایش بهقدر کافی محکم شده است که بتواند با سرکوب مخالفان در داخل به حکومتش ادامه دهد. این رژیم اکنون فرصتی برای تحکیم و تقویت قدرتش و اجرای نقشی ”سازنده“ در چارچوب طرح آمریکا برای خاورمیانهٔ جدید پیدا کرده است.
همزیستی سرکردگی منطقهیی آمریکا و جمهوری اسلامی ایران که در وهلهٔ اوّل غریب و اضطرابآور مینماید، با وعدهها و طرحهایی آرامبخش برای کمک به بازسازی اقتصاد ویران شدهٔ ایران از راه ادغام کامل کشور ما در جریانهای سرمایهداری جهانی همراه شده است. توجه به این نکته مهم است که اقتصاد ایران از لحاظ ساختاری یک اقتصادی تکمحصولی وارداتی است که بهشدّت به درآمد نفت و گاز وابسته است، و بخش رانتخوار و مالی بانفوذی دارد.
حزب ما در ده سال گذشته همیشه منتقد جدی سیاستهای ویرانگر و ماجراجویانهٔ رژیم ایران بوده است که به سختیهای اقتصادی و تهدید به جنگ و مداخلهٔ خارجی منجر شده است. حزب تودهٔ ایران همراه با مردم ایران از آن مفاد و بخشهایی از ”توافقنامهٔ هستهیی ۵+۱“ (یا برجام) که خطر جنگ و تنش را به طور بالقوه از سر کشور دور میکند و به حذف نهایی تحریمهای فلجکنندهٔ اقتصادی منجر میشود- که بار اصلی آن به طور عمده بر دوش مردم عادی و زحمتکش ایران است، استقبال میکند. ما همچنین از این واقعیت استقبال میکنیم که رژیم حاکم بر ایران مجبور شده است برخی از جنبههای سیاست خارجی ماجراجویانهٔ خطرناکش که در دورهٔ ریاستجمهوری احمدینژاد به اوج خود رسید و وضعیت سیاسی خطرناکی را در ایران به وجود آورد، دست بردارد. اکنون کاملاً روشن است که سیاستهای خارجی بیاعتبار و صدمهزنندهٔ جمهوری اسلامی ایران همراه با شعارهای ریاکارانه و هایوهوی توخالی ”ضدآمریکایی“ دورهٔ احمدینژاد را نباید و نمیتوان با سیاستهای ضدامپریالیستی و ترقیخواهانه اشتباه گرفت.
رفقای گرامی،
در مجموع، مردم ایران نمیتوانند از چشمانداز تداوم دیکتاتوری ولایت فقیه حاکم، که اکنون با شرکت در طرح آمریکا برای خاورمیانهٔ جدید، موقعیت آن تحکیم میشود، راضی باشند. بهرغم قولهایی که در مورد بازیابی اقتصادی پس از تحریم داده میشود، مردم ما با اصلاحات نولیبرالی و پیامدهای وخیمتر آن روبرو خواهند بود و باز هم باید از ادامهٔ سرکوب خشن فعالان سندیکایی و نقض حقوق بشر رنج ببرند. در نتیجهٔ توافق همزیستی میان آمریکا و رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران، ایران ملزم است که با تأمین منبع تازهای از نیروی کار ارزان و انعطافپذیر، و یک اقتصاد بزرگ وارداتی و رانتیِ زیر کنترل سرمایهداران مالی و تجاری که خیلی خوب با هم کار میکنند و در پی کسب سودهای سریع هستند، به اقتصاد شکننده و ناتوان جهان سرمایهداری کمک کند.
رفقای گرامی،
آمریکا و متحدان راهبردی آن برندگان نهایی این معاملهاند که هزینهٔ آن را مردم ایران خواهند پرداخت، و در واقع به زیان مردم منطقه است. بورژوازی مالی و تجاری بسیار قدرتمندی که دولت رئيسجمهور روحانی نمایندهٔ سیاسی آن است، همراه با شرکتهای فراملّی و سرمایهداران مالی جهانی نیز از دیگر برندگان تغییر و تحوّلهای اخیر در ایران هستند.
رفقای گرامی،
بیشتر از سه دهه پس از نابودی انقلاب شکوهمند مردمی و ضدامپریالیستی ۱۹۷۹ ]۱۳۵۷ش]، کشور ما همچنان با بحرانهای جدّی اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی روبروست. اقتصاد سیاسی ما به طرز وحشتناکی ناعادلانه است و درّهٔ عمیقی میان ابرثروتمندان (۱درصد بالایی) و بقیهٔ ملّت وجود دارد.
متأسفانه، بار دیگر در تاریخ معاصر ایران، تحکیم دیکتاتوری حاکم بر کشور با منافع سلطهجویانهٔ آمریکا پیوند خورده است. به عبارت دیگر، تا آنجا که به خاورمیانه مربوط میشود، نمونهٔ ایرانی “اسلام سیاسی” اکنون عاملی در فراهم آوردن فرصتی برای امپریالیسم، و بیش و پیش از همه آمریکا، برای دستیابی به هدف پیشگفتهٔ “پروژهٔ قرن نوین آمریکا” به منظور “پیشبُرد رهبری جهانی آمریکا” شده است. در واقع آنچه در حال وقوع و شکلگیری است، دگردیسی رژیم ولایت فقیه در ایران به شکل پیچیدهتری از نیروهای سیاسی حاکم بر ترکیهٔ امروز است.
رفقای گرامی،
کاملاً روشن است که منطقهٔ ما دورهٔ آزمون حسّاسی را در تاریخ طولانی خود میگذراند که در آن مبارزهٔ شدیدتر و هماهنگ نیروهای ترقیخواه در مقابله با این تهدیدها ضرورت دارد. ما برای جلوگیری از جنگهای نیابتی منطقهیی که امپریالیسم و نیروهای ارتجاعی به راه میاندازند باید نیروهایمان را بسیج و تلاشمان را دوچندان کنیم.
حزب تودهٔ ایران همراه با دیگر نیروهای ترقیخواه کشور درگیر مبارزهای دشوار و طاقتفرسا از یک سو با یک دیکتاتوری ولایی خشن، و از سوی دیگر با امپریالیسم است. مردم ایران و نیروهای ترقیخواه آن در مبارزهشان برای دموکراسی، استقلال و حق حاکمیت ملّی، و عدالت اجتماعی به حمایت و همبستگی بینالمللی نیروهای ترقیخواه در سراسر جهان نیاز دارند. ما در منطقهٔ خودمان باید نیروهایمان را گرد هم آوریم تا بتوانیم نیروهای ارتجاعی را از میان برداریم و به مداخلهٔ خارجی که زندگی میلیونها نفر را سیاه و مصیببار کرده است پایان دهیم.
سپاسگزارم.
به نقل از «نامه مردم»،شماره ۹۸۵، ۱۲ آبان ماه ۱۳۹۴