جو هیل قهرمان فراموش ناشدنی جنبش جهانی کارگری
یادوارهای به مناسبت صدمین سالِ اعدام جو هیل، کمونیست و سندیکالیست برجستهٔ آمریکایی سوئدی-تبار
در یکی از معروفترین و الهامبخشترین سرودهای جنبشهای کارگری در سراسر جهان این بند خوانده میشود: ”دیشب خوابِ جو هیل را دیدم“. هنوز هم در خیلی از نقاط دنیا هر زمان که کارگران درگیر مبارزهاند، این سرود خوانده میشود. فردی که در این سرود از او نام برده میشود، دقیقاً صد سال پیش در روز ۱۹ نوامبر [۲۷ آبان] به اتهام ساختگی قتل [در آمریکا] تیرباران شد، تا بتوانند از تبدیل شدن او به نیرویی الهامبخش برای زحمتکشان جلوگیری کنند.
نقشهٔ خبیثانهای کشیده بودند، ولی شکست خورد. صاحبان صنایع مس در ایالت ”یوتا“ی آمریکا، مثل خیلی از کارفرمایان آمریکایی بیرحم و کینهتوز بودند و از جو هیل و ایدههایی که او مطرح میکرد میترسیدند. دو سال تلاش کردند تا او را محکوم کنند و سرانجام در روز ۱۹ نوامبر ۱۹۱۵، جوخهٔ آتش خصوصیِ آنها او را از سر راه برداشت. آن کارفرمایان و نوکران سیاسی، نیروهای پلیس خصوصی، اعتصابشکنان، و اوباشِ ضداتحادیهایشان مدّتهاست که از یادها رفتهاند، ولی نام و یاد ”جو هیل“ هنوز در سراسر جهان طنینانداز است.
جو حتماً از اینکه او را در ترانه و سرود به یاد بیاورند خوشحال میشد، چون او علاوه بر آنکه یک سازماندهِ عالی و یک سیاستمدار کمونیست باهوش و زیرک بود، بیش و پیش از هر چیز، یک آهنگساز و ترانهخوان طبقهٔ کارگر بود. ”واعظ و برده“، ”قلندر“، ”قدرت در اتحادیه است“، و ”کِیسی جونز-اعتصابشکنِ ضداتحادیه“ از مشهورترین ترانههای او هستند. برخی از این ترانهها هنوز هم در جنبش کارگری خوانده میشود.
آخرین ترانهٔ او به نام ”دختر یاغی“ در گرامیداشت دوست و رفیقش الیزابت فلین ساخته شد که قهرمان اعتصابِ ”نان و گل سرخ“، و برای مدّتهای طولانی صدر حزب کمونیست آمریکا بود. این ترانه نخستین بار در مراسم بهخاکسپاری جو هیل خوانده شد.
جو هیل کی بود؟
جوئل امانوئل هاگلوند در سال ۱۸۷۹ در سوئد به دنیا آمد. در سال ۱۹۰۲، زمانی که بیستوسه ساله بود، به اتفاق برادرش پال با کشتی برای کار به آمریکا رفت. جو در آمریکا زبان انگلیسی را آموخت و به تشکیلات ”کارگران صنعتی جهان“ (IWW.org) پیوست. این اتحادیهٔ مبارز و انقلابی در سال ۱۹۰۵ [در شیکاگو] برای گروهی از کارگرانی که قبلاً تشکیلاتی نداشتند، ایجاد شد. هدفِ این اتحادیه ساختن یک اتحادیهٔ بزرگ جهانی بود. جو بهتدریج به عنوان یک طرفدار پروپاقرص این تشکیلات کارگری مشهور شد و زیر پرچم این تشکیلات و برای سازمان دادن کارگران به سراسر آمریکا سفر کرد. او ترانههای سیاسی میساخت و خودش هم میخواند، شعرهای طنز میسرود، کاریکاتورهای فوقالعادهای میکشید، و سخنرانیهایی روحیهبخش و الهامبخش میکرد. او در ترانههایش اغلب از آهنگهای آشنای سرودها و ترانههای محبوب مردمی وام میگرفت…
همزمان با فراگیر شدن شهرت جو، او برای اینکه نامش در ”لیست سیاه“ نرود، آن را نخست به جوزف هیلستروم، و سپس به جو هیل تغییر داد.
سال ۱۹۱۱، جو همراه با چندصد تن از کارگران ”سیّار“ و فعالان کارگری به مکزیک رفت تا به مکزیکیهایی کمک کند که برای برکناری ”پورفیریو دیاز“، دیکتاتور مکزیک، تلاش میکردند. سال بعد، او همراه با اعضای اتحادیهٔ ”کارگران صنعتی جهان“، سوسیالیستها، ”سافراجِتها“ [جنبش زنان برای کسب حق رأی]، و فعالان اتحادیهیی برای اعتراض به ممنوع کردن گردهماییهای خیابانی به دستور پلیس، به سَندیهگو [در کالیفرنیا، آمریکا] رفت. او در استان کانادایی بریتیش کلمبیا به سازماندهی اعتصاب کارگرانی یاری رساند که در ساخت خطوط آهن کار میکردند. در سَن پِدرو [در کالیفرنیا] به یاری اعتصاب کارگران بارانداز ایتالیایی شتافت، که همین به نخستین حکم زندان او به مدّت ۳۰ روز به جرم ”اغتشاش و آشوب“ منجر شد. او بهتدریج شهرتی افسانهیی پیدا کرده بود؛ نهفقط در نظر رفقای سیاسیاش، بلکه همچنین در نظر کارفرماهای بیرحم کارخانهها و کارگاهها و معادن- و این خطرناک بود! صاحبان صنایع مس در ایالت یوتا [در آمریکا] برای اینکه به این کمونیست مغرور درسی بدهند، نقشهای کشیدند. در اوایل سال ۱۹۱۴، یک مأمور پیشین پلیس شهر سالتلِیک و پسرش به دست دو مرد مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و کشته شدند. این دو مرد، که صورتهایشان را با روبندهای قرمز پوشانده بودند، شناسایی نشدند. همان شبِ تیراندازی به پلیس و پسرش، جو هیل با زخم گلوله بر بدنش به مطب یک دکتر مراجعه کرد و گفت که در زدوخورد بر سر یک زن، تیر خورده و زخمی شده است، و بیش از این نیز چیزی نگفت. تحقیقهای بعدی نشان داد که او و یک هموطن سوئدیاش [که با هم در یک جا زندگی میکردند] بر سر جلب توجه یک دختر بیست ساله، رقیب یکدیگر بودند، و ظاهراً آن سوئدی دیگر، از روی حسادت، جو هیل را با تیر زده است. بعد از تیراندازی به پلیس و پسرش، یک روبند قرمز در اتاق محل زندگی جو هیل پیدا شد. یکی از مأموران پلیس محلی، که از صاحبان معادن محلی پول میگرفت، از موضوع باخبر شد و آن را فرصتی طلایی یافت که نمیشد از دستش داد. با همین بهانه جو هیل را دستگیر کردند. دادستان یک دوجین شاهد عینی را پیدا کرد که همه میگفتند که قاتل شباهت به جو هیل داشته است. یکی از این شاهدان، پسر ۱۳ سالهٔ خود مقتول بود. او وقتی که نخستین بار جو هیل را دید به پلیس گفت که ”این اصلاً او نیست“، ولی بعد از کمی راهنمایی، با قاطعیت جو هیل را به عنوان قاتل شناسایی کرد! هیئت منصفهٔ دادگاه هم که بهدقّت دستچین شده بود، فقط پس از چند ساعت جو هیل را مُجرم و قاتل شناخت. فرجامخواهی هم به نتیجهای نرسید. وکیلِ جو هیل ماجرا را این طور خلاصه کرد: ”عمدهترین چیزی که دولت از جو هیل داشت این بود که او یک سوسیالیست، یک کمونیست، و یک عضو اتحادیهٔ ”کارگران صنعتی جهان“ بود، و بنابراین قطعاً مقصّر بود.“
جو هیل در مقالهای که در یک نشریهٔ سوسیالیست انقلابی نوشت، نظر خودش را بازگو کرد. او نوشت: ”باید یک سپر بلا پیدا میشد، و اینجانب، که یک آسمانجُلِ بیکسوکار، یک سوئدی، و بدتر از همه یک عضو اتحادیهٔ کارگران صنعتی جهان بودم، به گمان آنها، حقّ زندگی کردن نداشتم.“
[پس از محکومیت جو هیل] کارزار بزرگی برای آزادی او به راه افتاد، که بینتیجه ماند. جو هیل را درست یک قرن پیش در چنین روزهایی به جوخهٔ اعدام سپردند. جو هیل درست پیش از اعدامش نامهای نوشت به بیل هِیوود، یکی از اعضای اتحادیه و از رهبران کمونیست، که او خودش نیز بعدها قربانی یک اتهام به قتل ساختگی دیگر شد. جو هیل در این نامه نوشت: ”بدرود بیل. من مثل یک شورشی باایمان و وفادار میمیرم. وقت خود را صرف سوگواری نکن. سازماندهی کن… میتوانی ترتیبی بدهی که جسد مرا در مرز ایالت دفن کنند؟ نمیخواهم مرا در ایالت یوتا مرده پیدا کنند.“
دوستداران جو جسد او را به شیکاگو بردند و سوزاندند، و خاکستر آن را در ۶۰۰ پاکت کوچک تقسیم کردند و به سراسر دنیا و به هواداران و شعبههای اتحادیهٔ کارگران صنعتی جهان (IWW) پُست کردند. بنا به آخرین خواستِ جو هیل، خاکستر خیلی از پاکتها را در آمریکا، کانادا، سوئد، استرالیا، زلاندنو، و نیکاراگوئه به دست باد سپردند و در هوا پراکنده کردند. مقداری از خاکستر او را نیز در نخستین سالگرد مرگ او در میان شرکتکنندگان در کنگرهٔ اتحادیه در شیکاگو پخش کردند. روی پاکتهای کوچکی که به دوستداران او فرستاده شد، عکسی از جو و این جمله نقش شده بود: ”جو هیل، کشته شده به دست طبقهٔ سرمایهدار“. حکومت چنان ترسیده بود که در ادارهٔ پُست بعضی از پاکتها و خاکسترها را به بهانهٔ احتمال خرابکاری توقیف کردند. هفتاد سال طول کشید تا پس از مذاکره و چانهزنیهای جدّی آن خاکسترها را از توقیف درآورند، و سرانجام در سال ۱۹۸۸ [۱۳۶۷ش] آنها را به اتحادیهٔ ”کارگران صنعتی جهان“ بازگرداندند. در مورد اینکه با این پاکتها را چه کنند، یکی از پیشهادهایی که شد این بود که آنها را در ویترینی در دفتر مرکزی فدراسیون کارگران آمریکا – کنگرهٔ سازمانهای صنعتی (AFL-CIO) نگه دارند [این تشکیلات کارگری، با بیشتر از ۱۲ میلیون عضو، بزرگترین و پرقدرتترین فدراسیون اتحادیههای کارگری در آمریکا و سیاسیترین آنهاست]… مقداری از خاکستر جو هیل را در سال ۱۹۸۹ [۱۳۶۸ش] در مراسم رونمایی از یک تندیس روی آرامگاه شش معدنکار عضو اتحادیه در ایالت کلرادو [در آمریکا] پراکندند. شصت سال پیش از آن، پلیس ایالتی کلرادو این شش تن را به گلوله بسته و کشته بود. همانطور که در سرود ”جو هیل“ است: ”هر جا که کارگران از حقوق خود دفاع میکنند، جو هیل را همانجا پیدا میکنی“
ترجمه از مورنینگ استار، روزنامهٔ چپگرای بریتانیا
به نقل از «نامه مردم»ُ شماره ۹۸۸، ۲۵ آذرماه ۱۳۹۴