هفتمین گردهماییِ حزبهای چپِ عربی: مبارزه بر ضدِ ارتجاعِ عرب، و سازماندهیِ اتحادهای قدرتمند در مسیرِ انقلابهای ملی- دموکراتیک
هفتمین “گردهماییِ حزبهای چپِ عربی” بهدعوتِ حزب کمونیست لبنان در روزهای ۱۹ تا ۲۰ دیماه/ ۹ تا ۱۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، در بیروت، پایتخت لبنان، برگزار شد. در این اجلاس، ۲۱ حزب چپ از کشورهای عربزبان منطقهٔ خاورمیانه و شمال آفریقا حضور داشتند. پنج حزب دیگر از منطقه که نتوانستند در این گردهمایی شرکت کنند، با ارسال بیانیههایی خطاب به گردهمایی، با آن اعلام همبستگی کردند. دستورکارِ گردهمایی سه مسئله اصلی را شامل میشد که عبارت بودند از: بررسیِ تحولهای سیاسی در کشورهای منطقه و در سطح بینالمللی در ماههای اخیر؛ ارزیابیِ قیامها و جنبشهای سالهای اخیر در کشورهای عربی؛ ارزیابیِ فعالیتها و عملکردِ “گردهمایی حزبهای چپ عربی “در دورهٔ ۵ ساله از تاریخ تأسیس آن و چگونگیِ توسعهٔ ساختارهای آن.
گردهمایی با سخنرانیِ رفیق دکتر ماری ناصیف الدبس، معاون دبیرکل حزب کمونیست لبنان، در بررسیِ تحولهای سیاسی در کشورهای عربی و مسئلهٔ هماهنگی “گردهمایی حزبهای چپ عربی”، و پسازآن، سخنرانیِ رفیق دکتر خالد حداده، دبیرکل حزب کمونیست لبنان، گشوده شد. در ادامه این گزارش، ترجمهٔ سخنرانی رفیق خالد حداده را در این شمارهٔ “نامهٔ مردم “خواهید خواند. پس از بحث مفصل دربارهٔ موضوعهای متنوع مطرحشده حزبهای شرکتکننده در رابطه با مبارزهٔ پیچیده بین نیروهای ترقیخواهِ پشتیبانِ تحولهای انقلابی سالهای اخیر در تونس و مصر، به چالشگریِ نیروهای ضدانقلابی و ارتجاعی بهمنظور پیش بردن “طرح خاورمیانه جدید”، تکهتکه کردنِ منطقه، و مسئولیتِ نیروهای انقلابی در قبال آن بحث کردند. گردهمایی به مسئولیتِ حزبهای چپ منطقه در ارتباط با تقویتِ روند شکلگیری جنبشهای آزادیبخشِ عربی- در مقام جایگزینی که تواناییِ سازماندهی و هدایتِ نیروهای سیاسی و اجتماعی مخالف سیستم سرمایهداری در مسیر انقلابهای ملی- دموکراتیک را داشته باشد- توجهی ویژه کرد.
گردهمایی همچنین قرار سازماندهی یک کنفرانس بینالمللی- عربی در رابطه با فلسطین و با شعارِ “حمایت از آرمان فلسطین” که همه نیروهایی را که برای این مسئلهٔ محوری فعالیت میکنند در بر خواهد داشت، تصویب کرد.
سخنرانیِ دکتر خالد حداده، دبیرکل حزب کمونیست لبنان
پس از برگزاریِ ششمین گردهمایی، تحولهای زیادی اتفاق افتاد. اشاره به خصوصیات اساسی این تحولها، در وضعیت سیاسی کنونی منطقه، بهمنظورِ اتخاذ سیاست و تعیین وظایف چپ میتواند سودمند باشد. از آخرین حوادث شروع کنیم. تنشِ بهوجودآمده پس از اعدام شیخ النمر در مملکت آل سعود، بیگمان گامی اساسی در طرح آمریکا برای منطقه بهحساب میآید. پس از تغییرهای متعددی که در مرحلههای مختلف صورت گرفت، سعودی با فراهم آوردن شرایط جدید در وضعیت منطقه در سایهٔ جنگ مذهبی- فرقهای و پس از به بنبست رسیدنِ این طرح در مرحلههای پیشین، این بار بر اساس ماهیت طرح عمل کرد. جنبش قهرمانانهٔ “انتفاضهٔ سومِ” خلق فلسطین، در تمامی این سرزمین، تضاد اصلی منطقه را به جایگاه اولیهاش بازگرداند. این جنبش، برای بازگرداندن مسئله فلسطین به مرکز مبارزه برای هرگونه طرح عربیِ مشترک، قهرمانانه مبارزه میکند. ناتوانیِ دشمن صهیونیستی در پایان دادن به انتفاضه، طرح آمریکا را واداشت تا این وظیفه را به انجام رساند. در چنین شرایطی، طبیعی است که آمریکا جنگ مذهبی- فرقهای را همچون عاملی اساسی در طرحش، صیقل دهد. اقدامهای اخیر سعودی را جز در این چارچوب نمیتوان توجیه کرد. درک صحیحِ رویداد، ما را بهسوی سه آوردگاه هدایت میکند:
آوردگاهِ نخست، فلسطین
مسئلهٔ فلسطین از همه مهمتر و بیشتر مورد هدف قرار گرفته است. پیشازاین و در سالهای گذشته، بر این مورد توافق داشتیم که هدف نخستِ طرح آمریکا باطل کردنِ مسئلهٔ فلسطین در مقام محورِ مبارزه در منطقه است. بههمین منوال، باطل کردنِ زمینههای مبارزه عربی- اسرائیلی و تعویض کردن آن با زمینهیی جدید در درگیریهای منطقه و جنگهایی با ماهیتِ مذهبی، فرقهای و نژادی است.
آوردگاهِ دوم، سوریه
تحولهای اخیر در صحنهٔ مبارزه در داخل سوریه، به افزایش وحدت بیشتر در ارتش سوریه و تحکیم موقعیت آن و بالا رفتن قدرت واحدهای آن و حمایت خلقی از آن، و در مقابل اینها، به کاهش جدی وجود نیروهای معارض مسلح و مورد پشتیبانیِ آمریکا، سعودی و ترکیه، کاهشِ توان نیروهای تروریستی، و درنهایت، به پیشبردِ گفتگوها- اگرچه بهصورت جزئی- کمک کرد.
رویدادهای سیاسی و نظامی فعلی، اگرچه به درگیریها و گذر از بحران پایان نخواهد داد، اما زمینهیی برای پیشبرد گفتگوها فراهم آورد. نشانهها را در دو کنفرانس وین وخصوصاً در کنفرانس دوم وین و در قطعنامهٔ شورای امنیت میتوان دید.
سمتگیریای اینچنین، ضدحملهٔ طرف مقابل [سعودی و همپیمانانش] را به چالش میگیرد. این را اخیراً در روابط نزدیک سعودی-ترکیه از طرفی، و ترکیه- اسرائیل از طرفی دیگر، میتوان دید. ترکیه نقش حلقهٔ وصل را در این ائتلاف بازی میکند.
خشمِ گردانندگان “ائتلاف “از سمتگیریِ [رویدادها] بهسوی راهحل [از طریق مذاکره] را در سرنگونیِ جنگندهٔ روسی و یا بحرانآفرینیِ سعودی در اعدام شیخ النمر میتوان دریافت.
آوردگاهِ سوم، تجاوزِ سعودی به خلق یمن
در تحولهای نبرد در یمن، شنیعترین جنگ کینهتوزانه را همراه با جنگ داخلی را شاهدیم، جنگ داخلی ای که تاکنون امکان گفتوگوها برای پایان دادن جنگ و ارائه راهحلی سیاسی را بهدلیل خصوصیات و وابستگی این نیروها به خارج [نیروهای اقلیمی] ممکن نساخته است. وضعیت در یمن خطرهای بیشتری در نابودی و تجزیه کشور را تداعی میکند، خطرهایی که نیروهای تروریستی، خصوصاً القاعده، بیشترین بهره را از آن میبرند.
رفقای گرامی
باتوجه به این تحولها، میتوان گفت که منطقه ما و کشورهای ما در گذار از مرحلهٔ انتقالیای تاریخی بهسر میبرند. بههر میزان که امروز این تحولهای خطرناک را شاهدیم، به همان میزان چشماندازی نو از یک جهان عرب جدید در افق چهره مینماید. گشایشِ این چشمانداز، به میزان توانِ نیروهای رویاروی با طرح آمریکایی [طرح خاورمیانه جدید] برای منطقه در تشکیلِ جنبش رهاییبخشِ مقاوم وترقیخواهِ عربیای جدید که نمایندهٔ واقعیِ منافع خلقها و بهخصوص بخشهای تهیدست جامعه و آنانی که تهیدستترند، بستگی دارد. سمتگیریِ گردهمایی ما به سوی هماهنگی و انسجام بیشتر، چه در زمینهٔ برنامه و چه در زمینهٔ سازمانیابی است. این سمتگیری، گزینشی نیست و پیش از آنکه نیازِ حزبهای ما باشد نیاز واقعیِ خلقهای ماست. هدفهای طرح آمریکا [طرح خاورمیانه جدید] روشن است، و در ضد حملهاش، همانطور که پیشازاین اشاره شد، توانست ائتلافِ بینالمللی و ائتلاف اقلیمی را تشکیل دهد. تروریسم در همه زمینهها فعال است. هیچ کشور عربی و اساساً هیچ کشوری در جهان از خطر تروریسم در امان نیست، و این تروریسم، همانندِ طرح آمریکا، توانست طرح و برنامهٔ یکسان و ابزارهای لازم را فراهم آورد.
در برابر این دو پروژه و در رویارویی با آنها، محور دیگری خود را نمایان میسازد. این محور تجانس کمتری [در خود] دارد، اما تا کنون توانسته است در برابر پیشرویهای طرح آمریکا به موفقیتهایی دست یابد و در مرحلهٔ گذشته توانست پیشرَویِ طرح آمریکا را متوقف کند. در این چارچوب، ما در مقام نیروی چپ، در برابر محور اخیر موضعگیریهای آتیمان را اتخاذ میکنیم:
الف- ما در موضع رویارویی با طرح اول، و همچنین در موقعیت رویارویی با طرح دوم، فصل مشترک داریم؛
ب- با درکِ خصوصیات طبقاتی و فکری این محور، و بهرغم داشتن فصل مشترک، اما جزئی از آن نیستیم، و بر ماست تا برنامهمان را برای رویارویی از موضع سیاسی و اجتماعیِ خاصمان- که داشتن صف مستقل یکی از پایههای اساسی آن است- حرکت کنیم؛
ت- پایگاه دینی بعضی از نیروهای رویاروکننده [کشوری و سازمانی] در حکم نقطهضعفی در منطقِ برخورد با تروریسم و طرح آمریکا، عمل میکند. صرفنظر از واقعیت رویارویی با این نیروها، بخشی از آن به پروژه جنگ مذهبی و نژادی خدمت میکند. ما- در مقام چپ و نیروهای پیشرو- هنوز صف مستقلی را که تواناییِ رویارویی داشته باشد و بتواند از موضع مستقل به ائتلاف دست یازد یا فصل مشترک داشته باشد، تشکیل ندادهایم.
این وظیفهٔ امروز ماست و برای ما مهم است و در پدید آوردن جنبش رهاییبخش ملی عربی نقش تعیینکننده دارد و مانع از تجزیه و برآورندهٔ آمال خلق ما برای رهایی است، رهایی اجتماعی و رفاهی. پایانِ قرن گذشته و آغازِ قرن جاری ثابت کرد که توانِ تغییر در هر کشور عربی به فضای دمکراتیک آزادیبخش عمومی در منطقه وابسته است.
رفقای گرامی
مبارزات خلق ما و حزب ما در لبنان این واقعیت را بهاثبات رسانده است که کمونیستها در نبرد رهاییبخش و مقاومت پیشگام بودهاند و بخش بزرگی از سرزمین ما را همراه با مقاومت فعلی [مقاومت اسلامی] در سال ۲۰۰۰ [میلادی] آزاد کردند. اما این رویداد به تحولی در دیگر امور، مانند: تغییر در داخل کشور و رفاه و ترقی برای خلق ما، منجر نشد. مردم ما همچنان زیر سلطهٔ نظام اقتصادی وابسته به سرمایهٔ جهانی باقی مانده است، آنگونه که رفاه و خدمات ناپیدا، اما سرکوب آشکار است، و نظام حاکم بر اساسِ “سهمیهخواهی [فرقهای- مذهبی]” شکل گرفت. هر جا که ما و نیروهای سیاسی و سندیکایی مختلف مبارزات اجتماعی و سیاسی را بهپیش بردیم، حکومت با بسیج نیروهای داخلی- بهنمایندگی از نظامِ سهمیهایفرقهایاش- و نیروهای اقلیمی و کشورهای پشتیبانش، بهرویارویی با ما شتافت. این امر باعث گردید تا در چارچوب تدارک برای کنگرهٔ ملی یازدهم حزب کمونیست لبنان،این سؤال را مطرح کنیم:آیا امکانِ تغییر در کشورمان بدون درنظر گرفتنِ وضعیت دمکراتیک ملی، اقلیمی، و مقاومت در جهان عرب وجود دارد؟ ما معتقدیم این امر بر وضعیت تمام جهان عرب منطبق است.
ما نباید در برابر این طرح، پیشنهادی غیرواقعی، غیرانقلابی و غیرمتناسب با شرایط مشخص فعلی ارائه کنیم. بهعبارتیدیگر، نمیتوان پیشنهادی برای وحدت در چارچوب حزب واحدِ چپ ارائه کنیم، اما بر این نکته تأکید نکنیم که ماندن در این سطح از روابط و هماهنگی، زمینه را برای ایفای نقش فعال و مستقل در برخورد با سناریوهای دشمنان و برای تحقق آرمانهای خلقهای ما و تغییر دمکراتیک، فراهم نمیسازد. ما برای توافق بر هدفهایی که معیارهای تعلق ما را به موضع سیاسیای واحد نشان دهد به اینجا دعوت شدهایم. بر همین اساس، چارچوب سازمانیِ مناسب برای گام برداشتن در راه جنبش رهاییبخش عربی با ویژگیِ ترقیخواهانه و مقاوم را مشخص خواهیم کرد.
طبیعی است که نباید پیامدهای تقسیم امپریالیستی نخستِ [منطقهٔ خاورمیانه]- یعنی: توافق “سایکس-پیکو”۱ یِ اول- را از نظر دور بداریم، اما اسیر ماندن در هالهٔ این طرحها، ما را از مشارکت در رویارویی با طرح “سایکس-پیکو”ی دوم [طرح خاورمیانهٔ جدید] ناتوان خواهد ساخت. این هدفها صریح و سرنوشت سازند:
نخست: عصارهٔ این طرح رهائیبخش، قضیه فلسطین و مردم آن و بدیهی بودنِ حق مردم فلسطین برای داشتن کشوری بهپایتختی” قدس” و حق بازگشت به سرزمین خودی- همهٔ سرزمین- است. بههمین دلیل بر ماست که تمامی توافقنامههای آمریکایی و خصوصاً “اسلو” را باطل اعلام کنیم و از انتفاضهٔ مردمی و تمام شکلهای مقاومت پشتیبانی کنیم.
دوم: بازگرداندن ثروتهای عربی از غارت خارج و کسانی که زمینههای غارت [نظامهای ارتجاعی منطقه] را فراهم آوردند. این هدف در ارتباط با توسعه اقتصادی و اجتماعی است که برای تکامل اقتصادی واقعی، پایههای دمکراتیک تکامل سیاسی بین حکومتها و خلقهای ما را بنا مینهد.
سوم: پشتیبانی از جنبش در هر کشور و در سطح جهانی برای برپایی کشورهای دموکراتیک و سکولار و مقاوم در حکم هدفی اساسی برای هرکدام از ما و همهٔ ما. یا بهعبارتی، برپایی کشورهایی دموکراتیک و معتقد به حقوق دموکراتیک برای همه مردم با گوناگونیِ فرهنگی و مدنی.
چهارم: پشتیبانی از مبارزهٔ گروههای اجتماعی برای بهدست آوردن حقوقشان در برخورد با غارتِ سرمایهداری محلی و جهانی.
بر اساس این عنوانها، موضعگیریمان را نسبت به همه قضیههای بحرانی که درنتیجهٔ طرح آمریکا برای منطقه [طرح خاورمیانهٔ جدید]، امروز مطرح و فردا نیز با آنها روبهرو خواهیم بود، بیان میکنیم:
۱. موضعگیری روشن در برابر گروههای تروریستی و درنظر گرفتنِ خطر آنها برابر با خطر صهیونیزم و شرکت در رویارویی با این دو خطر با تمام شکلها و ابزارها و در همهٔ زمینهها؛
۲. درنظر گرفتنِ راهحل در سوریه در چارچوب تمامیت ارضی و وحدت ملی و ارتش و کشور. گفتوگوی سیاسی برای سوریهیی دمکراتیک، سکولار، و مقاوم. آزادیِ سرزمینهای اشغالی از دست دشمن صهیونیستی. بازسازیِ سوریه بر اساس ساختن اقتصاد ملی و تأمین پوشش اجتماعی برای شهروندان از ابتدای بازگشت آوارگان.
۳. فراخوان به همهٔ نیروهای دمکراتیک یمن برای تشکیل چارچوبی دمکراتیک و ملی در رویارویی با تجاوزِ خارجی از یک جهت و در حکم آلترناتیوی در برابر قبیلهگرایی و دوران پیشاملی مبارزه و جستجوی راهحل برمبنای دموکراسیای که وحدتِ یمن و تنوع فرهنگی آن را مدنظر قرار دهد؛
۴. پشتیبانی از هدفهای اولیهٔ جنبشِ مردمی در عراق برای برپاییِ عراقی متحد و مستقل و دمکراتیک که از تنوع درحالرشدِ داخل حمایت کرده و از فساد و غارتگریِ مسلط بر حکومت فعلی مانع گردد؛
۵. رویارویی با عملیات غارتِ عمومی و سیاست گسترشِ جنگ داخلی و تجزیهای که لیبی در معرض آن قرار گرفته است.
من بر قضیههای ملتهب کنونی بدون کمتوجهی به قضیههای دیگر، تأکید کردم. پشتیبانی از خلق مصر و جوانان آن در تکمیل هدفهای قیام و همچنین پشتیبانی از جنبشهای کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس در رهایی از حکومتهای مستبد و وابسته و پشتیبانی از خلق لبنان و مقاومتِ آن در برابر دشمن اسرائیلی و تروریسم و دفاع از تغییرِ دمکراتیک و هدفهای جنبش مردمی و اجتماعی برای برپایی جامعهیی دمکراتیک و مدنیِ برخوردار از تأمین اجتماعی، ازجمله وظایفیاند که اهمیتشان از دیگر قضیهها کمتر نیست.
همانگونه که مسئلههای خلقهای مغرب عربی، سرزمین اولین انتفاضهٔ مردمی، انتفاضهٔ تونس و طرحهای استقلال، عدالت، توسعه و تحول دمکراتیک و پشتیبانی از خلق سودان در مبارزه برای از بین بردن نظامِ سرکوب و رسیدن به جامعهٔ دمکراتیک و عدالتِ اجتماعی نیز از اهمیت بهسزایی برخوردارند.
رفقای گرامی
گردهمایی هفتم ما، گردهماییای بههدفِ فراهم کردن چارچوبی با ثبات، سازمانی و نیز هماهنگیِ بیشتر بر اساس دستاوردها است، و نباید قربانی آنانی گردد که به یکنواختی و ناامیدی فرمان میدهند.
—————————————–
۱. موافقتنامهٔ سایکس- پیکو، توافقی سِری میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که در ماه مه ۱۹۱۶ در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیهٔ تزاری برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. این توافقنامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد. این منطقههای تقسیمشده قبل از آن زیر کنترلِ حکومت ترکهای عثمانی بودند. این موافقتنامه نامش را از سِر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی گرفته است. پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، حکومت برآمده از انقلاب بهرهبری لنین، این موافقتنامه و محتوای آن را در روزنامهٔ پراودا افشا کرد.
به نقل از «نامه مردم»،شماره ۹۹۱، ۵ بهمن ماه ۱۳۹۴