قدرت و مردسالاری
دیدار و گفتوشنیدی با نوال السعداوی، روانپزشک، رماننویس، فعال زنان، و زندانی سیاسی سابق اهل مصر دربارهٔ عشق و سرمایهداری و فمینیسم.
روی کاناپهٔ روبروی من دراز کشیده و پاهایش را زیر ژاکت بلندش دراز کرده است. موهای سفید پنبهییاش در زمینهٔ تیرهٔ اتاق میدرخشد. پیش از آنکه به دیدار مشتاقانش در یکی از باشگاههای کتابخوانی لندن برود دارد کمی استراحت میکند. امّا به من این فرصت را داد که در همینجا دیدار و گفتوگویی خصوصی با او داشته باشم.
وقتی خودم را معرفی میکنم، میگوید: “بیا جلوتر”، و من صندلیام را میکشم نزدیکتر به او. نوال السعداوی مشهورترین رُماننویس مصر است. او در ضمن روانپزشک و فمینیست و زندانی سیاسی سابق و نامزد نوبل ادبیات نیز است. واژههای کتابهایش قدرت شگفتی دارند.
از او دربارهٔ معروفترین رُمانش به نام “زن در نقطهٔ صفر” میپرسم که حکایت واقعی زنی است که اذیت و آزار طولانیمدّتی دیده است و همین او را به جایی رسانده است که به جای اعتراض به حکم اعدام ناحق و نابجایش، ترجیح میدهد که اعدامش کنند. آرام و به حالت نجوا میگوید: “هرگز او را فراموش نمیکنم. هرگز زنی مثل او در زندگیام ندیدهام. شریفترین زنی که دیدهام این زن است.”
فردوس، قهرمان کتابش، چنان شخصیتی است که هر زنی که من با او صحبت کردهام و کتاب را خوانده است، نمیتواند خود را در او نبیند. نه اینکه زندگیهای ما شباهتهای زیادی به یکدیگر داشته باشد، ولی یأس و نومیدی او از دنیایی که در آن مردان همیشه دست بالا را دارند، برای هر زنی در هر جای دنیا کاملاً آشناست. من خودم وقتی شروع به خواندن کتاب کردم، دیگر نتوانستم آن را زمین بگذارم. انگار که کتاب برای من و دربارهٔ من نوشته شده بود، ولو اینکه آن ترس و وحشتی که فردوس در زندگیاش از سر گذرانده بود، من هرگز به خود ندیده بودم: ختنه، آزار جنسی، ازدواج اجباری، خشونت در خانه، تجاوز به عنف، فحشا، و خیانت.
بعد از گفتوشنید خصوصیمان، وقتی که السعداوی به دیدار خوانندگانش میرفت، در میان مشتاقان دیدار با او، زنانی را از هر سنّی دیدم که وقتی دربارهٔ “زن در نقطهٔ صفر” بحث و گفتگو میشد، سرشان را به حالت تأیید قاطع تکان میدادند. السعداوی میخواهد که فردوس را خوب بشناسند. میگوید: “او از مردان متنفّر نبود. در واقع او عاشق مردان بود. او از مردان ناامید بود.” و من باید اضافه کنم که با وجود این، او ترجیح داد که بمیرد. السعداوی ادامه میدهد: “برای این که او در نقطهٔ صفر بود. همهچیز را تجربه کرده بود و حاضر نبود در چنان جنگلی زندگی کند. بعضیها میگویند که این نومیدی است، چون اگر چنین نبود، او با حکم مرگش مبارزه میکرد. نمیبایست میمرد. بعضیها میگویند که این بدبینی است؛ طرد کردن است. [من میگویم که] این زنی است که حاضر است برای هدفش بمیرد. او خیلی مثبت بود.”
فردوس دربارهٔ مبارزه برای حقوق زنان چه میتواند به ما بیاموزد؟ و عشق او به مردان، که بعضیهاشان خشنترین شکنجهگران او میشوند، چه چیزی دربارهٔ ماهیت متناقض روابط دو جنس مخالف در نظام سرمایهداری به ما میگوید؟ السعداوی که خودش سه شوهر داشته است میپذیرد که کنش و واکنشها همیشه متلاطم و متشنّج است، حتّی با مردان لیبرال یا سوسیالیست. میگوید: “از لحاظ روانشناختی، مردسالاری روی ذهن و روان مردان اثر میگذارد. همسر سوّم من مارکسیست و ترقیخواه بود. همو بود که خیلی از نوشتههای من را ترجمه کرد، از جمله “زن در نقطهٔ صفر” را. ما ۴۳ سال با هم زندگی کردیم. او چندین کتاب و رُمان دربارهٔ زنان نوشت. امّا من همیشه احساس میکردم که او نمیتواند با یک زن به منزلهٔ همسر کنار بیاید. پیش از ازدواج، وقتی که هنوز فقط با هم دوست بودیم، او خیلی به من افتخار میکرد؛ خوشحال بود و از من ستایش میکرد. وقتی که ازدواج کردیم، باز هم از من ستایش میکرد، ولی حسود بود. نمیتوانست با زنی که “همسر” نیست کنار بیاید. من نمیتوانم نقش همسر را بازی کنم. من نویسندهام. من دکترم. من مثل اویَم. و موفقترم.”
من هم سر حرفم باز میشود. من هم با یک مارکسیست شریک زندگی بودهام و زمانهایی بوده است که در مورد جدیّت او در تعهد به برابری زنان تردید داشتهام. در نظام سرمایهداری، وقتی که مردان در برابر امتیازهای خودشان قرار میگیرند، آیا هرگز میتوانند فمینیست کامل باشند؟ السعداوی میگوید: “از دیگاه منطقی و از دیدگاه روشنفکری، برای یک مرد خیلی آسان است که فمینیست باشد. امّا از دیدگاه روانشناختی، و در عمق ذهن و روانِ مرد… ریشهٔ مردسالاری در کودکی است؛ [مرد] نمیتواند از این کودکی بیرون بیاید.”
دنبال پاسخهایی به پرسشهایم از این زن هشتاد و چند ساله هستم که روبروی من، آرام روی کاناپه دراز کشیده است. میگوید: “راهحل پیدا خواهد شد. نسلهای جوانتر حالا بهترند. [راه] پیدا میشود، ولی زمان میبَرَد.” معتقد است که سرمایهداری خشن- توصیف او از دوران ما- وضع را خرابتر کرده است. در کشور خود او [مصر]، در واکنش منفی به انقلاب ۱۳۸۹، اذیت و آزار جنسی گستردهتر و شدیدتر شده است. او اِخوانالمُسلمین را به نوعی مسئول بازگشت سنّتها و رسمهای محافظهکارانه و تفسیری از اسلام میداند که زنان را شهروندان درجهٔ دو قلمداد میکند. امّا اضافه میکند که “این مفهومهای دینی کهنه… دست به دستِ نولیبرالیسم و سرمایهداری” میدهند. میگوید: “بنیادگرایی اسلامی پدیدهای است مرتبط با اسلام، ولی بنیادگرایی دینی شامل همهٔ دینهاست، مثل مسیحیت و یهودیت. و در واقع پُستمُدرنیسم- پُستمُدرنیسم نولیبرال- و بنیادگرایی دینی دو روی یک سکّهاند. سرمایهداری جهانی، این سرمایهداری خشن، و ذهنیّت پول و سود، مثل یک جنگل است؛ ما در جنگل زندگی میکنیم. و زنان در مرکز آن قرار دارند. زنان، سیاهپوستان، و تهیدستان. [سیاستمداران] از دین استفاده میکنند؛ ما نمیتوانیم خودِ دین را سرزنش کنیم و مقصّر بدانیم. در حقیقت دین خودش یک ایدئولوژی سیاسی است. کتابهای دینی، کتابهای “مقدّس”، تورات، انجیل، قرآن، گیتا در هندوستان، همهٔ این کتابها را البته مردان پدید آوردهاند؛ کتابهای آسمانی نیستند. خیلی واپسگرایند، خیلی ضدزنان و ضد تهیدستاناند. قدرتهای سیاسی سرمایهداری، در “غرب”، در آمریکا و در اروپا، از دین استفاده میکنند، از خدا استفاده میکنند، که بیعدالتی را توجیه کنند. برای همین است که الآن خدا برجسته شده است و همهجا صحبت از خداست.” وقتی دارد این حرفها را میزند، لبخند میزند؛ لبخند سادهٔ کسی که معمّای بزرگی را حل کرده است. لبخند او مُسری است. من هم لبخندی به لبم میآید. در حالی که هنوز داریم حرف میزنیم و او دارد دربارهٔ فیلمهای فمینیستی و سیاستهای ریاضتی بریتانیا صحبت میکند که به قیمت زندگی زنان تمام میشود، خوانندگان کتابهای او وارد سالن میشوند. باید برود و با مخاطبانش باشد. منتظرند. سالن پُر از زنانی است که بیشترشان آمدهاند که به صحبتهای قهرمانشان گوش بدهند. بلند میشود، رو به من میکند، و چشمکی میزند و میپرسد: “عیبی ندارد که در صحبتهایم از شما اسم ببرم؟ از آنچه دربارهٔ فردوس گفتی خوشم آمد.” تعظیم کوتاهی به حاضران میکند و جلسه شروع میشود. الهام فمینیستی السعداوی ممکن است که زنی مصری بوده باشد که زیر اعدام بوده است، ولی اکنون خودِ او، زنده و سرِ پا، الگویی برای دیگران است.
(نوشتهٔ جونا رامیرو. نقل از مورنینگ استار، روزنامهٔ چپ بریتانیا)
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۹۹۵، ۲ فروردین ماه ۱۳۹۵