به مناسب ۱۴۵مین سالگرد کمون پاریس
نوشتهٔ جاناتان وایت ( از مورنینگ استار، روزنامهٔ چپ بریتانیا)
جمعه ۱۸ مارس ۲۰۱۶ [۲۸ اسفند ۱۳۹۴] مصادف بود با ۱۴۵مین سالگرد قیام کارگران پاریس که آغازگر “کمون پاریس” بود. عمر این کمون که در فاصلهٔ ماههای مارس و مه ۱۸۷۱ شکل گرفت، فقط ۷۲ روز بود، و دست آخر با خشنونتی تصوّرناپذیر در هم شکسته شد.
نمایندگان سیاسی بورژوازی فرانسه که شکست خفّتبار در جنگ فرانسه با پروس آنها را گیج کرده بود و به قهقرای ضعف برده بود، باقیماندهٔ نیروهای عادی خود را گرد آورند و سازمان دادند، و با پروسیها بر سر آزادی یکی از گردانهای نظامی اسیر شدهٔ خود معاملهای کردند. این گردان نظامی پس از آزادی، پاریس را بمباران کرد و سپس ۱۳۰هزار سرباز آن، خطوط دفاعی کمون را در اواخر ماه مه ۱۸۷۱ در هم کوبیدند. پس از آن، این سربازان دست به کشتاری لگامگسیخته زدند که هدف از آن تصفیه و “پاک” کردن پاریس از رادیکالیسم برای نسل بعدی بود. در این کشتار جمعی در حدود ۲۰ تا ۳۰هزار مرد و زن و کودک به شکلهای گوناگون هدف گلوله قرار گرفتند و کشته شدند؛ بسیاری را با استفاده از تازهترین فناوریهای نظامی زمان به مسلسل بستند. آدولف تییِرز، رئیس دولت فرانسه که مقرّ آن در کاخ ورسای بود، از کار خود به وجد آمده بود و میگفت: “زمین پوشیده از اجساد آنهاست. این منظرهٔ خوفناک درسی برای آنها خواهد بود.” در این تهاجم، دههزار نفر به زندان یا تبعید به مستعمرههای فرانسه محکوم شدند. آن خشونت فوق تصوّر نشان از این واقعیت دارد که به گفتهٔ اریک هابسبام [تاریخدان مارکسیست معاصر انگلیسی]، صِرفِ وجود کمون، بورژوازی را “چنان ترسانده بود که عقلش از دست داده بود.” پاریس در سالهای پیش از کمون خیزشهای کارگری زیادی دیده بود، ولی کمون چیز دیگری بود. گرچه خیلی از رهبران آن نگاهی به گذشته، به آرمانهای دموکراتیک نخستین انقلاب فرانسه داشتند، امّا نیروی جلوبرندهٔ واقعی کمون، طبقهٔ کارگر پاریس بود که هر روز سازمانیافتهتر و بیشتر درگیر مبارزه میشد، و فشاری که بر آن وارد میشد جانش را به لب رسانده بود.
انبوه کارگران مهاجر روستایی که به حومهٔ شرقی پاریس هجوم آورده بودند جمعیت پاریس را در خود بلعیده بود. خانوادههای زحمتکش زیر فشار ازدحام تحملناپذیری قرار گرفته بودند: در شلوغترین نواحی، در هر کیلومترمربّع ۱۵هزار نفر زندگی میکردند. کشور در سالهای دشوار (از لحاظ اقتصادی) پیش از جنگ فرانسه-پروس، شاهد اعتصابهایی در صنایع و شکوفا شدن مجامع و گروههای سیاسی طبقهٔ کارگر بود.
ماجراجوییهای نظامی پُرلاف و گزافِ ناپلئون سوّم [لویی بناپارت] همراه با در هم شکسته شدن ارتشهای فرانسه و محاصرهٔ چهار ماههٔ پاریس، سختیهای بیشتری را برای مردم به همراه آورد. در ژانویهٔ ۱۸۷۱، وقتی که بورژوازی فرانسه در برابر پروسیها تسلیم شد و بلافاصله دست به اقدامهای اقتصادی تنبیهی ستمگرانهای نسبت به پاریسیهای فرودست زد، کاملاً روشن شد که بورژوازی چه کسانی را دشمن واقعی خود میدانست.
تیرِ آخر، تصمیم تییِرز برای توقیف و ضبط توپهای “گارد ملّی” بود. گارد ملّی، میلیشیا یا ارتش مردمی پاریس بود و در مدّت محاصرهٔ پاریس توسط پروسیها، کارگران و زحمتکشان گروه گروه وارد گردانهای آن شده بودند. پول خرید خیلی از توپهای گارد ملّی از محل حق عضویت کارگران تأمین شده بود. این توپها نمادهای باشکوهی از فداکاریهای مردم عادی بودند. اقدام تحریککنندهٔ تییِرز در ضبط توپها در صبح روز ۱۸ مارس، بلافاصله منجر به شورشی خودانگیخته شد، و در فاصلهٔ اندکی پس از آن، موجودیت “کمون” اعلام شد. امّا کمون چه داشت که بورژوازی فرانسه آنقدر از آن ترسیده بود؟ بیش و پیش از هر چیز، کمون نمایندهٔ طبقهٔ کارگری بود که خودش را به سود منافع خودش سازمان میداد و آمادهٔ حکومت میشد. کمون در مدّت عمر کوتاه خود قوانینی را برای کاهش فشار بدهیها، برقراری مقررات کاری، و قرار دادن کارخانهها و کارگاههای متروک در اختیار انجمنهای کارگری تصویب کرد. کمون قوانینی را برای رها کردن آموزش از چنگال کلیسای کاتولیک تصویب کرد، و با باز کردن درهای آموزش به روی زحمتکشان، میدانی برای تبادل و تقاطع آزادنه و آگاهانهٔ عقاید و اندیشهها فراهم آورد. نمادهای شوونیسم و خودکامگی مثل “ستون پیروزی” [ناپلئون بناپارت در نبرد استرلیتز علیه روسیه و اتریش] در میدان “پلاس وَندوم” را خراب کردند. در دورهٔ کمون، خیابانها و مکانهای تفریحی ساخته شده برای ثروتمندان برای مدّت کوتاهی در اختیار مردم عادی و زحمتکشان قرار گرفت. زنان در سازماندهی نشستها، تشکیل انجمنهای تازه، ادارهٔ خدمات عمومی ضروری، سازماندهی دفاع از پاریس، و اطمینان حاصل کردن از اینکه کمون برای کمک به خانوادههای آسیبدیده اقدام میکند، بسیار فعال بودند. کمون به تغییر شکل دولت و حکومت در پاریس دست زد. دولت کمیتهای بود از اعضای شورای شهر که توسط مردان انتخاب میشدند و میشد آنها را بازخواست و برکنار کرد. مُجریان قانون منتخب مردم بودند، و مردم در قالب “گارد ملّی” مسلّح شده بودند. دستکم در پاریس، نهادهای دولتی به دست زحمتکشان اداره میشدند، پیوندهای نزدیکتری با زحمتکشان داشتند، و عزم و ارادهٔ زحمتکشان در آنها در نظر گرفته میشد.
کمون در هر صورت محکوم به فنا بود. مبارزهجویی طبقهٔ کارگر پاریس را در جای دیگری نمیشد سراغ گرفت؛ رهبری سیاسی آن ضعیف و متفرّق بود، و پاریسیها در حلقهٔ تنگ محاصرهٔ ارتشهای دو دولت قرار داشتند. پس از کشتارهای جمعی اهالی کمون پاریس، نیروهای نظامی و انتظامی تلاش برای زدودن آثار کمون را آغاز کردند. کلیسای سَکرِهکُر را بر فراز تپهٔ مونمارتِر و مشرف به پاریس ساختند، یعنی در جایی که در زمان کمون یکی از دژهای طبقهٔ کارگر بود. این کلیسا را به عنوان تودهنی نظم جدید به کمون و علامت توبهٔ ملّی برای “جنایتهای” کمون در محل فعلی بنا کردند. با وجود اینها، یاد و خاطرهٔ کمون زنده است. بسیاری از اصلاحات دوراندیشانهٔ آن بعدها جزو برنامههای سوسیال دموکراتیک فرانسه شد. امّا باید گفت که بزرگترین میراث کمون گام بلندی بود که در راه رشد و گسترش اندیشهٔ سیاسی انقلابی برداشت. مارکس و لنین هر دو درسهای کمون را مطالعه کردند و دریافتند که اهمیت حقیقی آن در شیوهای است که طبقهٔ کارگر در تلاشش برای دگرگون کردن دستگاه دولتی در پیش گرفت. برای هر دو آنها روشن بود که این “موتور استبداد طبقاتی” (یعنی دولت) که از لحاظ نظری ظاهراً وَرا و فَرای منافع اجتماعی میایستد، در واقعیت حافظ تسلّط بیوقفهٔ سرمایه است، و طبقهٔ کارگر نمیتواند فقط آن را در دست بگیرد و به همان صورت از آن استفاده کند. باید بر آن غلبه کرد و آن را در هم ریخت و دگرگون کرد.
مارکس که فعالیتهای کمون پاریس را از لندن دنبال میکرد، شاهد درگیری و کلنجار رفتن طبقهٔ کارگر فرانسه با همین مسئله بود. طبقهٔ کارگر فرانسه نهفقط قدرت دولتی را به دست گرفت، بلکه داشت نیروی متمرکز آن را در هم میریخت و به درون جامعه میبرد. به نظر مارکس و لنین، کمون همان “شکل سیاسیای بود که بالاخره کشف شد، و در چارچوب آن میشد رهایی اقتصادی نیروی کار را تحقق بخشید.” از دید لنین، کمون اهمیت وجود حزب سیاسی سازمانیافتهٔ انقلابی را خیلی روشن نشان داد. مارکس و لنین هر دو متوجه بودند که کمون نمیتوانست پیروز شود، ولی بهخوبی دیدند که کمون درس بزرگی به جنبش طبقهٔ کارگر داد که باید آیندهٔ تئوری و عمل انقلابی را شکل دهد.
مسئلهٔ چگونگی پیروزی طبقهٔ کارگر در به دست آوردن قدرت دولتی، استفاده از آن، و دگرسان کردن آن امروزه نیز به اندازهٔ همان زمان هنوز مسئلهای پراهمیت است. کمون نخستین کوشش زحمتکشان برای برخورد با این موضوع بود. هزاران مرد و زن و کودک و مردمان عادی پاریس جان و زندگی خود را در این راه از دست دادند. همهٔ آنها بخشی از تاریخ ما هستند. ما برای به یاد داشتن آنها و بزرگداشت دستاورهای آنها باید برزمیم.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۹۹۶، ۱۶ فروردین ماه ۱۳۹۴