مسایل سیاسی روز

یادواره‎ٴ رفیق مرتضا راوندی (۱۳۷۸-۱۲۹۲) مردی برای همیشه‎ٴ تاریخ

نخستین آیین تاریخ‎نگاری آن است که نادرست نگویید (سیسرون)

تاریخ، آوردگاه اندیشه و ضد اندیشه، حقیقت و ضد حقیقت و به سخن کارل مارکس “اقتصادی است در پویه عمل”. چیرگی سهمگین روندهای اقتصادی در زایش و فرازش رخدادهای تاریخی و نقش توده مردم در شکل‎گیری ساز و کارهای تاریخی اما چنان است که شماری از تاریخ‎نگاران خام‎دست جهان در ارزیابی رویکردهای تاریخی واژگونه‎نگاری کنند و آفرینشگران راستین آن را در سایه بگذارند.

چندان که به سخن ویل دورانت، بخش سترگ تاریخ حدس است و بقیه تعصب. ولتر در ارزیابی خام دستانهٴ تاریخ، آن را گردآورند “جنایت‎ها، نادانی‎ها و ناکامی‎های انسان “می‎دانست و بعدها در پاسخ به‎همین کج‎نگری ساده‎انگارانه بود که سالتیکوف شچدرین نوشت: “ تاریخ حماسهٴ رستگاری و داستان پیروزی نیکی و خرد بر بدی و ناکامی است.”
کارل مارکس، انسان‎ها را طراحان و سازندگان تاریخ می‎دانست و دکتر تقی ارانی آن را شطی روشن می‎دید که به دریای تکامل می‎ریزد. ارانی می‎گفت: “بگذارید در این شط مقدس، از قطراتی باشیم که به‎سوی دریا می‎روند، نه از آنهایی که در کناره، آلوده و گندیده می‎شوند.”
در گذار از دو نگاه ناهمگون ایده‎آلیستی و ماتریالیستی به سازوکارهای تاریخی، به‎شیوه‎های ارزیابی و نیز به نقش شخصیت در تاریخ می‎رسیم که این یک، در پردازش رویکردهای تاریخی از اهمیت بسیار برخوردار است. راست این است که تاریخ، همواره داستان شاهان و فرمان‎روایان زورمند بوده و نقش مردم در آفرینش و پردازش آن نادیده گرفته شده است. و مگر نه اینکه به سخن کارل مارکس “ انسان، تاریخ خویش را می‎سازد و آفرینشگر خویشتن است؟ “اگر چنین است پس باید به بازیابی تاریخ نشست و آن را از نو نوشت. باید تاریخ را از چنگ زورمداران جهان بیرون آورد و به سازندگان راستین‎اش که تودهٴ مردم‎اند سپرد. فرایندی از این گونه اما نیازمند بینشی ژرف و مردم‎گرا است و سخت‎کوشی و بردباری شگفت و کوه‎آسا می‎خواهد. و چه کسی جز مرتضا راوندی می‎توانست این بار سهمگین امانت را بر دوش گیرد و از دماوند دشواری‎ها بگذراند؟
فراتر از هفتاد سال پیش از این اما راوندی به پا خاست و کاری را آغاز کرد و به‎فرجام آورد که از یک آکادمی علمی هم به‎آسانی ساخته نبود. او در تاریخ اجتماعی ایران- کاری که برای نخست بار در کشور ما انجام می‎شد- پرده از رنج و رزم تودهٴ مردم که آفرینندگان راستین تاریخ‎اند برکشید و نشان داد که تاریخ نباید و نمی‎تواند گسترهٴ جولان شاهان و فرمان‎روایان خودکامه باشد و در این پرده، نغمه‎های شنیدنی دیگر بسیارند.
آنان که دستی در کارهای پژوهشی دارند نیک می‎دانند که پژوهش‎های دست اول و نوآورانه تا چه اندازه دشوار و توان‎فرساست. باید کوهی از داده‎های تاریخی را پیمود و زیر و زبر کرد تا تنها به یک یا چند نکته پر اهمیت‎تر رسید. مارکس می‎گفت: “یک کوه مون‎بِلان فاکت و تنها دو سطر مطلب. “و این رازواره‎ای است که رفیق مرتضا راوندی از آغاز پیمودن راه دراز و خاراگین تاریخ‎نگاری خود با آن روبه‎رو بود. استاد راوندی گفته بود: “یک کتاب پانصد صفحه‎ای را باید خواند برای اینکه بشود دو صفحه- سه صفحه، گاهی وقت‎ها فقط چند سطر مطلب جالب استخراج کرد. “(گفتگو با دکتر عباس مفتاح، سایت ایران دیدار). وی اما نستوه‎تر و پرتوان‎تر از آن بود که کاری از این‎گونه پر گزند و رنج‎آفرین را بر زمین بگذارد و پیگیر راهی که آغاز کرده بود نشود. راوندی فراتر از چهل سال آزگار خواند و پژوهید و کاوید تا سرانجام با همین دو- سه صفحه و گاه چند سطر یافته‎اش بیش از ده هزار صفحه کتاب نوشت: تاریخ اجتماعی ایران در ده و در واقع در دوازده جلد، چرا که جلدهای چهارم و هشتم آن، هریک در دو جلد هستند. بدین‎گونه، آفرینه‎ای رقم خورد که جای تهی آن همیشه و در همه‎جا به چشم می‎آمد.

تاریخ به‎روایت راوندی
اگر این درست است که هگل در تاریخ فلسفه خود ایران را “نخستین کشور تاریخ‎ساز جهان “و ایرانیان را “نخستین ملت تاریخی جهان “ارزیابی کرده پس این نیز درست است که جایگاه اجتماعی این “ملت تاریخی و تاریخ‎ساز جهان “در لابه‎لای سدها جلد کتاب تاریخی ایران همواره تاریک و ناروشن مانده بود. رفیق راوندی اما در نخستین سال‎های جوانی خود به این کاستینه پی‌برد و پیرامون آن به‎چاره‎جویی نشست. او خود در گفت‎وشنودی با ماهنامه چیستا (اسفند ۱۳۷۷ و فروردین ۱۳۷۸) انگیزه‎اش را از پردازش تاریخ اجتماعی ایران چنین واگویه کرده است که در آن سال‎ها بر اثر آوازه‎گری‎ها (تبلیغات) حزب تودهٴ ایران توجه به مردم، افکار عمومی و حقوق مردم بیش‎تر شد، کتاب‎ها رقم خورد و روزنامه‎هایی همچون مردم، رهبر، رزم و جز اینها منتشر شد: “به‎هرحال، راه هموار شده بود و روح دموکراسی در ایران نفوذ کرده بود. همان موقع سفری به فرانسه داشتم و با دیدن کتابی که ترجمهٴ نام آن زندگی روزمرهٴ مردم فرانسه در قرن هجدهم بود، شوق نوشتن کتابی درباره زندگی اجتماعی مردم در گذشته در من ایجاد شد. چون گمان می‎کردم جای مردم در تاریخ گذشته ایران خالی است و عموم مورخین، شرح احوال و اوصاف و اعمال سلاطین را نوشته اند.”
راوندی این را هم به ماهنامهٴ چیستا گفته بود که “در فرانسه از مدیر موسسه هاشت که رئیس کتابخانه بود پرسیدم که آیا در مورد تاریخ اجتماعی فرانسه کتابی دارید؟ گفت: خیر، ما اصلا تحت این عنوان کتابی نداریم. یک سلسله کتاب تحت عنوان زندگی روزمره در هر دوره‎ای مثلا در دوره شارلمانی، در دوره سن لویی… نوشته شده که اگر کسی بخواهد می‎تواند مطالبی در مورد زندگی اجتماعی در هر دوره ای از آنها استخراج کند.”
بدین‎گونه می‎شود گفت روی کرد آکادمیک رفیق راوندی در تاریخ اجتماعی ایران نه تنها در ایران که در گستره‎های ‎جهانی هم کاری است بی همتا، نوآورانه و غرورآفرین. هم از این روست که ماهنامه نگاه نو ( شماره ۴۲) نوشته بود: “این کار سترگ و ارزشمند را راوندی یک تنه در شرایطی آغاز کرد و به‎سرانجام رسانید که صدها پژوهشکده، دانشگاه و موسسه تحقیقی ریز و درشت با عناوین و دعاوی بزرگ و دهان پرکن وجود داشت و منطقا اینان بایستی متولی چنین امری می‎شدند که نشدند. اما راوندی فروتنانه و سخت کوشانه کاری کرد کارستان و میراثی از خود بر جای نهاد که اهل تحقیق و پژوهش و علاقه‎مندان تاریخ و فرهنگ ایران از آن بی‎نیاز نخواهند بود. “(یادنامه مرتضا راوندی، چاپ و تکثیر از خانواده راوندی، ص ۷).
با این‎همه و با آنکه تاریخ اجتماعی ایران بر انبوهی از ابهام‎های ‎تاریخ چندین هزارساله ایران پرتو افکنده است، اما نهادهای فرهنگی ایران به‎جای پشتیبانی از این دانشنامهٴ سترگ و رشک‎برانگیز، پیوسته بر سر راهش سنگ انداختند و تا توانستند کارشکنی کردند. بارها ناشر کتاب‎های ‎راوندی ناگزیر شد کوهی کتاب چاپ شده را در انبارهایش تلنبار کند شاید روزی روزگاری دولت به او روادید پخش آن‎ها ‎را بدهد. به جلدهای نهم و دهم تاریخ اجتماعی ایران نیز هرگز پروانه چاپ داده نشد و این هر دو جلد به‎ناچار در سوئد و امریکا (انتشارات آرش و نشر زمانه، سال ۱۳۷۳) به چاپ رسیدند. نام‎های ‎هریک از این دو بخش چنین بودند: فرقه‎های ‎مذهبی در ایران و تاریخ فلسفه در ایران.
راوندی اما خود این سخت‎گیری‎ها ‎را به‎آرامی و خونسردی برمی‎تافت و تنها می‎گفت که تیراژ هریک از کتاب‎هایش بیش از پنج هزار نسخه نیستند، پس چرا دولت‎ها نمی‎تواند پنج هزار پیامجو (مخاطب) را در میان ۶۰ میلیون جمعیت (آن روز کشور) برتابند؟ (پیشین، ص ۲۷).
راوندی به ماهنامه چیستا گفته بود که آثار او “کتاب‎هایی ‎نبوده که به سود رژیم باشد. به‎طور طبیعی وزارتخانه‎هایی ‎که با دولت ارتباط داشتند و برای بقای رژیم تلاش می‎کردند… جلوی مطالبی از کتاب را که با منافع و سیاست کلی آن‎ها ‎تعارض داشت می‎گرفتند. در دوره شاه، اشکالات زیادی برای چاپ کتاب وجود داشت.”
نخستین بخش تاریخ اجتماعی ایران را انتشارات امیرکبیر در سال ۱۳۴۰ خورشیدی از گردونهٴ چاپ بیرون آورد. راوندی در دیباچهٴ این جلد نوشته بود: “به حکایت کتب و آثار تاریخی، تا قبل از پیدایش تمدن جدید و رشد افکار دموکراتیک، اکثریت قریب به‎اتفاق مورخان ایرانی و خارجی، به اوضاع اجتماعی تودهٴ مردم توجهی نداشتند. هدف آن‎ها ‎تأمین زندگی فردی بود و برای حصول به این منظور، نیروی فکر و قریحهٴ خود را در اختیار ارباب قدرت می‎گذاشتند و به خصوصیات زندگی اکثریت مردم- که طبقه مثمر و فعال جامعه را تشکیل می‎دهند- توجهی نمی‎کردند. ولی این اوضاع و این طرز فکر دوام نیافت. از حدود دو قرن پیش به این طرف، در اثر تغییر وضع اقتصادی و اجتماعی و رشد علوم و افکار، در کلیه مظاهر زندگی ملل غرب تغییراتی عظیم و بی‎سابقه پدید آمد…. “راوندی افزوده بود: “برخلاف تصور بعضی از مورخان، تاریخ بشر، محصول نبوغ اشخاص معین نیست بلکه تکامل نیروهای مولد، علت اصلی حرکت تکاملی تاریخ بشری است. شخصیت‎های ‎بزرگ، کسانی هستند که ضروریات زمان را بهتر و زودتر درک می‎کنند و قبل از دیگران، زمام نهضت‎های ‎اجتماعی را در دست می‎گیرند. به این ترتیب، نوابغ، خود معلول عوامل اقتصادی و اجتماعی می‎باشند و تنها انسان‎ها ‎هستند که تاریخ خود را می‎سازند. “(یاد نامه راوندی، ص ۶۶- ۶۵).
نخستین جلدهای تاریخ اجتماعی ایران (یک تا سه) که امیرکبیر آن‎ها ‎را درآورده بود با چنان استقبالی روبه‎رو شد که راوندی در بازچاپ آن‎ها ‎به بازنگری گسترده پرداخت و این‎همه را با فهرست‎بندی موضوعی به‎دست نشر سپرد. این، نخستین آفرینه علمی از این‎گونه بود که بر بنیاد مردم‎محوری شالوده‎ریزی شده بود و دست‎مایه‎های ‎آن دیگر شکست‎ها ‎و پیروزی‎های ‎شاهان و گردنکشان نبود که داستان زندگی مردم و تمدن آن‎‌ها، نهادهای اجتماعی و انگیزه‎های ‎تحولات اجتماعی در ایران بود.
با پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ و مصادره انتشارات امیرکبیر، این نهاد فرهنگی اما از چاپ جلدهای واپسین تاریخ اجتماعی ایران سر باز زد و بازچاپ آن‎ها ‎را، ناشران آزاد به‎گردن گرفتند. امیرکبیر به‎ویژه جلدهای یک تا سه کتاب را از فروشگاه‎های ‎خود گردآوری کرد و به انبارهایش فرستاد. راوندی در این بخش‎ها ‎به فرهنگ و تمدن کهن ایران و سپس به‎یورش تازیان بادیه‎نشین به تمدن پیشرفتهٴ ایران باستان پرداخته بود و می‎دانیم که روان‎مایه‎ای از این‎گونه را دولتمردان اسلامی برنمی‎تابند.
رفیق راوندی انتشار دهمین جلد کتابش را هرگز به چشم ندید. او در پیشگفتار این بخش از کتاب خود یادآور شده بود: “با انتشار جلد دهم تاریخ اجتماعی ایران، کار سنگین و دشواری را که در حدود چهل سال پیش با علاقه فراوان، گردآوری مطالب و تألیف آن را بر عهده گرفته بودم پایان یافت و تاریخ اجتماعی ایران با تحمل مشکلات و موانع بسیار در ده مجلد- از منابع و ماخذ گوناگون- جمع‎آوری و منتشر گردید.”
در واقع نیز گردآوری منابع هرگونه پژوهش نوآورانه و دست اول بسیار دشوار و توانفرساست. به‎ویژه آنکه راوندی بسیاری از این ماخذ ها را نیز از کتابخانه‎های ‎خصوصی این و آن وام کرده بود. بیهوده نیست که ماهنامه اندیشه جامعه (شماره هشت، آذر ۱۳۷۸) کار راوندی را “نخستین تاریخ‎نویسی مدرن در ایران “به‎شمار آورد و سایت ایران- دیدار، آن را معتبرترین اثر در این زمینه و نیز در گسترهٴ جامعه شناختی تاریخی ایران ارزیابی کرد. رفیق احسان طبری نیز پیرامون تاریخ اجتماعی ایران نوشت:
“اسلوب مولف محترم آن است که منابع و مدارک بسیار متنوع را بررسی می‎کند و نکات جالب، پرده‎در و سرشتی حوادث را در چارچوب عنوانی که مورد بحث اوست یادداشت می‎کند. و این یادداشت‎های ‎رنگین و جالب را در برابر خواننده می‎گسترد… طبیعی است که کار آقای راوندی، تنها بررسی عمومی نیست و او از نخستین مجلدات کتاب، هدفش نشان دادن روند عمقی جامعه ما به‎مثابه نبرد بهره‎دهان و بهره‎کشان، دفاع از اولی‎ها ‎و افشاء دومی‎ها ‎بوده است. آقای راوندی در این زمینه با شور و ایقانی ریشه‎دار سخن گفته است. زاید است درباره سودمندی اجتماعی این کار و ارزش بزرگ تلاش، جویندگی و پویندگی مؤلف سخن گوییم. خود جامعه با برخورد مثبت به این کار بزرگ، هم‎اکنون پاداش معنوی و اخلاقی به مؤلف پرکار و عدالت‎پرست آن داده است. “(ماهنامه دنیا، شماره هشت، ۱۳۵۹، ص ۱۲۹).
رفیق راوندی اما خود پیرامون ارزش معنوی تاریخ اجتماعی ایران گفته بود: “کتاب‎های ‎من، تا حد زیادی دکان مستشرقین را تخته کرد! چون آن قدر زمینه خالی بود که اگر کسی راجع به‎جزئی از جزئیات حیات اجتماعی مردم ایران می‎نوشت، او را خیلی بالا می‎بردند.”
وی کار فیش‎برداری و آماده‎سازی تاریخ اجتماعی ایران را از دهه ۱۳۳۰ و در زندان آغاز کرده بود: در زندان “مقداری از وقت خودم را صرف مطالعه می‎کردم… و چون نقشه نگارش کتاب‎های ‎مربوط به تاریخ ایران را در ذهن داشتم، از مطالعاتم یادداشت برداری می‎کردم. “(یادنامه راوندی، ص ۸۳).
به نوشته نامه مردم (۲۰ مهر ۱۳۷۸) “او در زندان، ساعت‎های ‎طولانی به خواندن کتب مختلف می‎پرداخت و همیشه می‎گفت حالاکه اینجا هستیم پس از وقتی که به ما داده‎اند استفاده کنیم.”
رفیق راوندی در گفتگو با ماهنامه چیستا (اسفند ۱۳۷۷ و فروردین ۱۳۷۸) انگیزه رویکردش را به تاریخ اجتماعی ایران چنین برشمرده بود: “ما تاریخ ملی نداشتیم. تاریخی که نمودار زندگی مردم این مملکت باشد وجود نداشت و تقریبا از قبل و بعد از اسلام، تاریخ، بر پایه قدرت فرمانروایان و پادشاهان نوشته شده بود. لازم بود… با تحولات ایجاد شده در دنیا، در ایران هم توجهی به‎وضع مملکت، سوابق اجتماعی، مبارزات آن‎ها، اصول عقاید و افکار و … بشود. “(یادنامه راوندی، ص ۸۴). وی به گفته افزوده بود “تاریخ ایران، تاریخ سلاطین، تاریخ جنگ‎ها ‎و تاریخ شکست‎ها ‎بود. ولی از ملتی که در کوران تاریخ در ایران زندگی می‎کرد، در تواریخ رسمی ما نام و نشانی نبود. من روی این فکر… کار کردم و بعد از سی و اندی سال، خوشبختانه توانستم مطالب زیادی گردآوری کنم. بعد بنده نشستم مطالب را بخش بخش کردم. یکی سیاسی شد، یکی طبقاتی شد. چون جامعه ایران که یک ملت واحد با شرایط اقتصادی واحد نبود. در جامعه تاجر بود، فقیر بود، پیشه‎ور بود، بی‎نوا بود، همه تیپ در میان ملت ایران بود. متأسفانه این تفکیک شرایط اقتصادی- اجتماعی ملت ایران، هیچ‎وقت در کتاب‎ها ‎مرسوم و معمول و مشخص نبود. مثلا اینکه جامعه ایران- چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام- در هر دوره (مثلا ساسانیان یا سامانیان) از چه روی تشکیل شده و با چه شرایط اقتصادی شکل گرفته است، این مسائل آن موقع تازگی داشت… گاهی با نصرالله فلسفی و دیگران بحث می‎کردم که این تاریخی که در مدرسه‎های ‎عناص ایران درس داده می‎شود، تاریخ ملت ایران نیست. البته خود فلسفی و دیگران هم به ملت ایران اعتقاد نداشتند. هنوز درک نمی‎کردند که اساس مسئله، خود ملت است. باید به خصوصیات ملت توجه کرد. مثلا در بین تواریخ قدیمی اگر کسی تاریخ بیهقی را از اول تا آخر بخواند کم و بیش به مردم و احساسات و معتقدات و تفکرات آن‎ها ‎پی‎می‎برد. ولی بر روی هم در تواریخ بعد از اسلام به ملت ایران کم توجه شده. برای شناخت روحیات و حیات فرهنگی ایرانیان باید به منابع دیگر هم توجه کرد. مثلا به شعر. چون شعر، یک چیز ملی است. تراوش عواطف و احساس‎های ‎شاعران است. از میان اشعار، خیلی می‎توان مطالب جالب اجتماعی استخراج کرد. “(یادنامه راوندی).
آثار راوندی
فهرست آفرینه‎های ‎فرهنگی استاد راوندی- که در پی می‎آید- چندان‎هم گسترده نیست، چرا که بیش‌تر عمر مفید وی بر سر آفرینش تاریخ اجتماعی ایران سپری شده است:
ترجمه‎ها
اقتصاد بشری، نوشته رنه ساید. چاپ امیر کبیر
زندگی مسلمانان در قرون وسطا، نوشته دکتر علی مظاهری، چاپ سپهر
تالیف‎ها ‎
زندگی روزمره ایرانیان در خلال روزگاران، چاپ گویا
سیر فرهنگ و تاریخ تعلیم و تربیت در ایران و اروپا، چاپ‎های ‎گویا و نگاه
سیر قضا و تاریخ دادگستری در ایران و اروپا، نشر چشمه
تاریخ اجتماعی ایران، دوازده جلد، چاپ انتشاراتی‎های ‎امیرکبیر، کسرا، روزبهان، نگاه
تاریخ تحولات اجتماعی ایران، سه جلد، چاپ‎های ‎امیرکبیر و نگاه
تفسیر قانون اساسی ایران، نخستین چاپ پیش از کودتای ۱۳۳۲
رفیق راوندی سوای این‎همه، به دکتر عباس مفتاح (سایت ایران- دیدار) گفته بود:
“مشغول نوشتن تاریخ روزنامه‎نگاری در ایران و اروپا هستم. مطالبی را گردآوری کرده‎ام که اگر حالم اجازه بدهد به‎مرور زمان می‎نویسم.”
دریغ که این واپسین آفرینهٴ راوندی نیمه‎کاره ماند و مرگ به او اجازه نداد که آن را به‎فرجام آورد. وی همچنین یادداشت‎هایی ‎پیرامون فعالیت‎های ‎فکری اندیشمندان گوناگون و از آن میان دکتر احسان طبری گردآوری کرده بود که فضای سانسور زدهٴ کشورش هرگز یارای چاپ آن را به او نداد. امید که این آفرینهٴ استاد نیز- به‎کوشش بازماندگانش- ولو در بیرون مرزهای ایران به چاپ سپرده شود. وی به این کتاب خود در آغاز جلد چهارم تاریخ اجتماعی ایران اشاره کرده است.

زیست- نامهٴ راوندی
مرتضا راوندی در سال ۱۲۹۲ خورشیدی در تهران زاده شد و پیش از آنکه چشم بر جهان بگشاید، پدرش را از دست داده بود. او خود در این باره گفته است: “پدرم را هرگز ندیدم. پدرم آیت‎الله موسوی غروی، روحانی صاحب نامی بود. و طبعا چون آیت‎الله زاده بودیم، مورد توجه و احترام اهالی محل بودیم… در تهران به مدرسه رفتم.”
وی دورهٴ ابتدایی را در دبستان مبارکه ایمان گذراند: “شش یا هفت ساله بودم که رفتم مدرسه ایمان. روز اول آن قدر از تهدید، مرعوب شدم که فرار کردم و رفتم خانه. و باز با وساطت مادرم، راهی مدرسه شدم. تصدیق ابتدایی را گرفتم رفتم به دبیرستانی در خیابان منیریه. در دبیرستان از گروه شاگردان درس خوان بودم و با جدیت، تصدیق سوم متوسطه را گرفتم و رفتم دارالفنون. از دارالفنون دیپلم ادبی گرفتم و بعد، خیلی تصادفی- با آنکه نه مشوقی داشتم و نه شوقی- رفتم به دانشکدهٴ حقوق [دانشگاه تهران] و لیسانسیه حقوق [قضایی] گرفتم. آن موقع برای آنکه عایدی داشته باشم، در ادارهٴ کامساکس استخدام شدم. چون زبان فرانسه را می‎دانستم، در آنجا مدتی مدیر دفتر کونتابل بودم. هم نامه‎ها ‎را می‎نوشتم و هم حسابداری می‎کردم. ماهی ۱۱۰ تومان حقوق می‎گرفتم… بعد از دیپلم، به باغشاه رفتم و چند ماهی سرباز بودم. بعد به دانشکدهٴ افسری رفتم. موقعی بود که رضا شاه خیلی به‎وضع نظام اهمیت می‎داد… اوضاع دانشکده افسری خیلی برای من خوب بود و در زندگی من تا امروز، تاثیر مثبت و جدی گذاشت. “(یادنامه راوندی، ص ۷۹- ۷۸).
رفیق راوندی افزوده است: “خلاصه افسر شدیم و با درجه ستوان سه خدمت کردیم. البته درست به یاد ندارم که قبل از خدمت سربازی به کامساکس رفتم یا بعد. به‎هرحال بعد از خدمت و اخذ گواهی لیسانس به دادگستری رفتم و استخدام شدم. “(همان، ص ۸۰).
وی نخست به‎کار قضاوت پرداخت و آن‎گاه در آذر ۱۳۱۸ و در زمان وزارت نورالدین الموتی به دیوان عالی کشور در وزارت دادگستری رفت و با رتبه سه قضایی دادیار دادگستری شد. هم در این دوره بود که در زمرهٴ خوش‎نام‎ترین قضات دادگستری ایران آوازه‎ای به‎هم زد و مردم او را وجدان بیدار تاریخ نامیدند.
رفیق راوندی پس از شهریور ۱۳۲۰ و در پی آمدن متفقین به ایران- در جستجوی استقلال میهن، دموکراسی و عدالت اجتماعی- به حزب تودهٴ ایران پیوست و در کنار کار حقوقی خود به‎فعالیت‎های ‎سیاسی نیز روی آورد. این درحالی بود که او مستنطق دادسرای نظامی تهران بود و وظیفه‎اش “تعقیب و بازجویی افراد و گروه‎هایی ‎بود که پا از دایره الزامات حاکم فراتر می‎نهادند. “(یادنامه، ص ۳۲).
او اما پیوسته این “الزامات حاکم “را در دوره دشوار حکومت نظامی در تهران نادیده می‎گرفت و با متهمان کنار می‎آمد. از جمله کسانی که در همین دوره گذارشان به دادسرای نظامی و به‎نزد راوندی افتاد یکی هم محمد مسعود مدیر روزنامهٴ مرد امروز بود. راوندی همچنین در دوره فعالیت‎های ‎حزبی‎اش به نوشتن جستارهایی در انتقاد از سیاست‎های ‎امپریالیستی امریکا و انگلیس در رسانه‎های ‎حزبی پرداخت و از همین رو یک‎بار نیز زندانی و تبعید شد.
وی پس از نخستین کنگره حزب تودهٴ ایران (مرداد ۱۳۲۳) به‎همراه امان‎الله قریشی و به خواست رهبری حزب به شهر سپاهان گسیل شد تا به سازماندهی و توان‎فزایی کمیتهٴ ایالتی حزب تودهٴ ایران در این استان بپردازد. راوندی به‎جز کارهای تشکیلاتی، در رسانه‎های ‎حزبی اصفهان و از جمله در هفته نامهٴ دنیای امروز نیز قلم می‎زد. وی در سال ۱۳۲۵ امتیاز هفته نامه آهنگر را گرفت و آن را به ارگان غیررسمی سازمان جوانان تودهٴ اصفهان تبدیل کرد. دفتر این هفته نامه در کلوپ سازمان جوانان سپاهان بود. یک سال بعد، هفته نامه آهنگر، ارگان کمیتهٴ ایالتی حزب تودهٴ ایران در استان اصفهان شد که اما چندان هم پایدار نماند. (یادنامه، ص ۳۲).
رفیق راوندی همچنین دفتر وکالت خود را در شهر سپاهان پی‎ریخت و در آن به‎دفاع از دستگیرشدگان و اعضای تحت پیگرد حزبی و نیز شورای متحدهٴ اتحادیه‎های ‎کارگری پرداخت. وی از جمله کسانی بود که انشعاب ۱۳ دی ۱۳۲۶ باند خلیل ملکی- آل‎احمد را از حزب تودهٴ ایران محکوم کرد و آن را به‎باد انتقاد گرفت. یک‎سال بعد در دومین کنگرهٴ حزبی (اردیبهشت ۱۳۲۷) به‎عنوان عضو مشاور کمیتهٴ مرکزی حزب برگزیده شد. او از جمله کادرهای حزبی بود که از آغاز جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران به‎پشتیبانی از دکتر محمد مصدق پرداخت. (پیشین، ص ۳۳).
رفیق راوندی اما در سال ۱۳۳۰ همراه با محمد حسین تمدن و جواد معینی در یک نشست حزبی بازداشت و به زندان قصر فرستاده شد. او پس از کودتای ۱۳۳۲ همچنان در کنار حزب طبقهٴ کارگر ایران ماند و از آن پشتیبانی کرد. در این میانه اما اعتماد رهبری در تبعید حزب به راوندی چنان بود که از وی خواست با همکاری “مشایخی، شبرنگ و پنج عضو هیئت اجراییه مستقر در ایران پلنومی برگزار کنند “و به شبکه‎های ‎حزبی درون کشور سروسامانی بدهند. (همان، ص ۳۴). پیش از برگزاری این پلنوم اما راوندی برای بار دیگر بازداشت و روانه زندان شد.
رفیق راوندی به‎خاطر نوشتن جستارهای تند انتقادی در رسانه‎های ‎حزبی بارها و بارها به تهدید و توهین و ضرب و جرح گرفته شد و یک‎بار نیز به خانه‎اش ریختند و دستنوشته‎هایش را به یغما بردند. او خود در گفتگویی با دکتر عباس مفتاح گفته بود: “در دوره قضاوت، که من چندان باب دندان دستگاه نبودم، از این جریان، حسن استفاده کردم و چون سازمان امنیت گفته بود که به من کار اساسی رجوع نکنند استقبال کردم و رفتم اداره بازنشستگی ثبت اسناد. آنجا اتاق بزرگی بود و افراد متنوعی از جمله یک مشت دزد و رشوه‎خوار و این‎ها ‎بودند. من هم بین‎شان بُر خورده بودم… روزها می‎رفتم به کتابخانه ملی یا کتابخانه مجلس و در آنجا یادداشت‎هایی ‎بر می‎داشتم. “(سایت ایران- دیدار).
رفیق راوندی که یک‎بار همراه با محمد حسین تمدن و به فراخوان انستیتو اقتصاد جهانی به ایالت شلسویک هولشتاین آلمان رفته بود، توجه بسیاری از دانشمندان حاضر در انستیتو را به خود برانگیخته بود. محمد حسین تمدن در این‎باره گفته است: “استادان و پژوهشگران آلمانی از تسلط او به محاورهٴ زبان فرانسه و وسعت اطلاعات تاریخی و اجتماعی او به‎حیرت افتاده بودند و در غیابش، پرسش‎های ‎فراوانی درباره شخصیت و شرح زندگی او از این جانب می‎نمودند. “(یادنامه، ص ۱۶). این درحالی بود که او در میهن خود همواره آزار می‎دید و سر از زندان و تبعید بر می‎آورد. حتا رسانه‎های ‎همگانی ایران نیز او را بایکوت کرده بودند و سراغش را نمی‎گرفتند. در بیش از پنجاه سالی که راوندی گرم کارهای فرهنگی بود تنها یک‎بار ماهنامه چیستا با او به‎گفتگو نشست و یک‎بار هم در یک دیدار خانوادگی به پرسش‎های ‎دکتر عباس مفتاح (سایت ایران- دیدار) پاسخ گفت.  راوندی به زبان‎های ‎فرانسه و عربی چیرگی داشت و از این دو زبان کتاب‎هایی ‎را به فارسی برگردانده بود. او چهار فرزند داشت و همسرش مهین محقق که کار فرهنگی می‎کرد پشتیبان او در کارهای پژوهشی‎اش بود.  واپسین مقام قضایی رفیق راوندی رایزنی دیوان عالی کشور بود. او سپس بازنشسته شد و به تدوین کارهای فرهنگی خود پرداخت. در سال‎های ‎پس از بهمن ۱۳۵۷ نیز درحالی‎که همچنان یک توده‎ای وفادار به آرمان‎های ‎حزبی خود باقی مانده بود، به‎مثابه یکی از پایه‎گذاران شورای نویسندگان و نویسندگان ایران، با این نهاد فرهنگی به‎همکاری پرداخت.
وی سرانجام در روز سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۷۸ بر اثر بیماری قلبی و در سن ۸۶ سالگی درگذشت و پیکرش در قطعه ۸۸ نویسندگان و هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

شخصیت راوندی
رفیق راوندی بسیار تیزهوش و باگذشت و فروتن بود. صبوری و خیرخواهی و مهربانی از ویژگی‎های ‎همیشگی او بود. باور داشت که نوشته‎هایش باید به‎روشنی اندیشه‎ها ‎به‎ویژه در جوانان یاری رسانند و همواره نیز چنین کرد. نوشتن برای او هرگز هدف اقتصادی نداشت. هم از این رو به چاپ‎های ‎غیرقانونی و پیاپی کتاب‎هایش اعتراض نمی‎کرد. راوندی حتا “برای دریافت حق تألیف آثار خود پیرو اصل تسامح و تساهل بود “(یادنامه، ص ۹).
استاد محمد حسین تمدن یار دیرینه راوندی و هم‎زنجیر او در رژیم گذشته، شخصیت وی را چنین ارزیابی و فهرست‎بندی کرده است:
۱- “راستی و درستی و صداقت او “به “آب زلال “می‎مانست. “تنفر او از دروغ و دورویی در همه گفتار و کردارش نمود داشت.”
۲- نظم در زندگی، “در تمامی عمر، از مشخصات برجسته‎اش بود.”
۳- وفای به‎عهد و خوش‎قولی او، زبانزد “همه دوستان و نزدیکانش بود.”
۴- مثبت‎اندیش بود و منفی‎نگری را بر نمی‎تافت.
۵- بسیار واقع‎نگر بود و از برنامه‎های ‎غیر کاربردی و نیز از شعار دادن‎های ‎بی‎جا بیزاری داشت.
۶- در عدالت‎خواهی و داوری درست او همین بس که اگر درمی‎یافت در مسئله‎ای “دشمن او حق دارد، حاضر بود برای به کرسی نشانیدن آن حق، حتا با بهترین و نزدیک‎ترین دوستان خود به مخالفت پردازد.”
۷- ساده‎گو و ساده‎نویس بود. چندان‎که “می‎توانست دقیق‎ترین مسائل و موضوعات را به‎نحو قابل فهم بیان کند و بنویسد.”
۸- در گزینش و فشرده‎سازی روح یافته‎ها ‎و جستارهایش چنان استاد بود “که می‎توانست به‎آسانی، زواید و حواشی را تشخیص دهد و دور اندازد و جالب‎ترین و پرمغزترین مطالب را از میان انبوهی نوشته بیرون بکشد و در نوشته‎های ‎خود به خواننده عرضه دارد.”
۹- شوخ سرشت و بذله‎گو بود و “درس‎های ‎عبرت‎انگیز را در قالبی از طنز… عرضه می‎داشت.”
۱۰- چنان نوع‎دوست بود که سود و صلاح جامعه را بر همه چیز حتا بر منافع شخصی خود برتری می‎داد.
۱۱- به زندگی خانوادگی و تندرستی سپهر خانواده و تربیت درست فرزندان خود پر بها می‎داد، چندان که هر چهار فرزند او نمونه چنین تربیتی هستند. (یادنامه، ص ۱۸- ۱۶).

از نگاه راوندی
انسان‎دوستی، میهن‎پرستی، عدالت‎پژوهی و دقت علمی از ویژگی‎های ‎نمونه‎وار رفیق راوندی بودند. وی در تنها گفتگوی رسانه‎ای خود با ماهنامه چیستا از جمله گفته بود: “ملت ایران بر روی‎هم ملتی زیرک است و خودش را از زیر بار حکومت‎های ‎خارجی خارج کرده. نمونه بارز آن این است که در دوره بعد از اسلام، اعراب، بعضی سرزمین‎ها ‎را تحت نفوذ خود درآوردند و این کشورها- مثلا کشورهای شمال افریقا- حتا زبانشان عربی شد. تنها کشوری که هویت خودش را حفظ کرد، ایران بود. “(چیستا، ص ۸۶).
استاد راوندی افزوده بود: “در دوره‎ای هستیم که آثار سوء عقب‎ماندگی‎های ‎سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را به‎عینه مشاهده می‎کنیم. باید تلاش کنیم تا مثل کشورهای پیشرفته، ما هم روش‎های ‎درست و سنجیده‎ای در مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در پیش بگیریم که از حرکت رو به رشد جوامع پیشرفته، زیاد عقب نمانیم… زندگی در مملکتی مستقل، آباد و مرفه، لذتی دارد که به زبان قابل وصف نیست. “(همان، ص ۸۷).
وی یادآور شده بود: “همه ما از هر گروه، خواهان پیشرفت و سعادت مملکت و ترویج اخلاق و معنویت و مدنیت هستیم. همه ما آرزو می‎کنیم که ایران، آباد، آزاد و مستقل و پیشرفته باشد. “(پیشین، ص ۹۱).
رفیق راوندی در پاسخ به‎اینکه چه پیامی- به‎ویژه برای جوانان- دارد گفته بود: “باید احساس مسئولیت داشته باشند و کوشش کنند و موانعی که در راه پیشرفت مقصودشان- خواهی نخواهی- وجود دارد، با سرپنجه تدبیر و سیاست، عاقلانه از پیش پا بردارند و بکوشند که ایران، مثل سایر کشورهای پیشرفته باشد و جامد و بی‎حرکت و بی‎تحرک نمانند. بلایی بدتر از تنبلی و بیکاری و استفاده از حاصل کار دیگران نیست. اگر همه کار کنیم، بی‎تردید استحقاق پیشرفت و سعادتمندی را خواهیم داشت. “(چیستا، ص ۹۳).
وی با تاکید بر لزوم دقت علمی در هرگونه پژوهش و بررسی تاریخی خاطر نشان ساخته بود که در بررسی یک شخصیت، باید همهٴ سویه‎های ‎مثبت و منفی او را دید و با چنین نگرشی به نگارش تاریخ نشست.
و سرانجام اینکه رفیق دانشمند ما مرتضا راوندی تا واپسین دم زندگی‎اش یک توده‎ای فداکار و باایمان باقی ماند و از آرمان‎های ‎مردمی حزبش پشتیبانی کرد. دریغ و درد که راوندی هزینهٴ سنگین چنین ایمانی را نیز با کوهی از تنگناها و محرومیت‎های ‎کمرشکن پرداخت.
نام و یادش جاودان باد.

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۹۹۷، ۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۵

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا