مسایل سیاسی روز

نوش باد به رزمندگان

به مناسبتِ روزِ شهیدان

در این بزم بزرگ رزم خواهم جام برگیرم
ثَنای جان‌فشانان عدالت را زِ سَر گیرم:
شما اِی دوستانِ خُفته با صد سُربْ در پیکر!
شما اِی عُمرِ خود را بُرده در زندانِ وَحشت سَر!
شما ای هَمرَهانِ سَختْ‌جان در شامِ استبداد!
شما ای آشنایانِ مُهاجر، راندۀ بی‌داد!
زمانی نو رسد از راه و این بایایِ تاریخ است
از این‌رو آنچنان باشیم، کآن شایای تاریخ است

زمان چون ریسمانی دان که نَه انجام و آغازش
سراسر با شگفتی‌ها قَرینْ سِیرِ پُر از رازَش
بشر را زین رَسَن، یک گز کما بیش است اَندَر کف
مژه برهم زَنی، سرمایۀ جان می‌شود مَصرف
وگر در گور جایِ ماست، رَسم ما روا گردد
که کارِ آدمی باقی‌ست، ور جسمش فنا گردد
ولی در خوردِ این پیکار بودن کارِ آسان نیست
به گیتی کم کسی کز این رَهِ خونین هراسان نیست
اگر بر ژِندۀ هستی است چَنگِ آزمندِ تو
نیاید هیچ خِیر از خاطرِ راحت پسندِ تو
در این میدان مِحنت رِندِ عالم سوز می‌باید
کسی کو در نبرد عشق شد پیروز می‌باید
نِمی‌ بودند اگر این راستانِ آرمان پرور
نِمی بود اَرعنادِ سختِ این گُردان نوآور
گر انسان در پسِ دیوارِ ترس و جهل بنشستی
ره خود، سویِ این اُوجِ جهان‌بین کِی گشودَستی؟
سَزا گفتند و این گفتار را اَرزَندگی باشد
” جُنون قهرمانان، عین عقل زندگی باشد ”
شما ای خود پسندانی که مَرخود را پرستارید!
سَزیدن نامِ انسان را نه کاری خُرد پندارید
حیاتِ خویش را آراستن رزمی است بَس مُشکل
نه تنها در بُرون، بَل گاه خصمِ توست اندر دِل
برای خویش‌سازی، ضِدّ خود هَم رَزم باید کرد
از آن آغازِ رَه، عزمِ سفر را جَزم باید کرد
تپیدن بهرِ سودِ خویش، زین خود مُبتذل‌تر نیست
تفاوت بین این هَستی و هَستیِ بَهیمی چیست؟
برای مردمان بودن، طریق اینست، وین پیداست:
مَرآن را آدمی دان، کو به‌سویِ آدمی شِیداست
ولی بنگاهِ کار است این جهان بر زادۀ عالم
خَراج بَخت را، باید سِتاند از چنگِ این عالم
بباید کوه‌هایِ مانع از راهِ طلب کندن
زمان را نیک سنجیدن، زِچهرش پرده افکندن
زبانِ رنگ دانستن، به رازِ سنگ پی بُردن
فروغِ مهر پالودن، مسیرِ چرخ پیمودن
هزاران قصّۀ نادیده دیدن، سخت‌جان گشتن
به‌سختی پا فشردن، اندک اندک پهلوان گشتن
توانا کِردِگاری این تَبارِ آدمی‌زاد است
که دستاوَردِ او در خوردِ صَد دستش مَریزاد است
از این کوشش ظفر زاید، ندارم هیچ تردیدی
به گیتی دَر برافروزیم، آن‌سان پاکْ‌خورشیدی
که خورشیدِ فلک در جنبِ آن خوارو زَبون گردد
به‌پای آدمی کِبر سَماوی، سرنگون گردد
احسان طبری
برگرفته از مجلۀ دنیا، سال ۱۳۵۵، شمارۀ ۱۰

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۰۳، ۲۱ تیرماه ۱۳۹۵

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا