مسایل سیاسی روز

شمه‌ای دربارهٔ رمز و رازِ انقلاب مشروطهٔ ایران

انقلاب مشروطهٔ ایران در کشوری که در آن مناسبات فئودالی حاکم بود روی داد. از طرف دیگر باید در نظر داشت که نفوذِ استعمار در ایران، آن را به‌صورت کشوری نیمه‌مستعمره درآورده بود. گرچه انقلاب مشروطه هم از نظرِ سیاسی وهم از نظرِ نظامی به‌پیروزی رسید و حتی محمدعلی شاه را از قدرت ساقط کرد، با اینهمه، هم ساختار سیاسی فئودالی بر سر جای خود باقی ماند و هم نفوذ استعمار در آن گسترده شد. در حقیقت، آن روز که پیروزی نظامی مشروطه‌خواهان را در تهران رقم زد شکستِ انقلاب مشروطه را نیز در زهدان خود پرورد. به‌راستی چرا این اتفاق افتاد؟این واقعهٔ تاریخی از کدام قانونمندی‌ای پیروی می‌کرد. در حقیقت انقلاب مشروطه برای همهٔ آن کسانی که می‌خواهند قانونمندیِ تغییرهای اجتماعی را با اسلوب بررسی علمی دنبال کنند، کارگاه آموزشی‌ای بی‌همتاست.

انقلاب مشروطه بنا بر وظیفه‌یی که برای آن در نظر گرفته شده بود انقلابی بورژوا ـ دمکراتیک از جنبهٔ انجام وظایفِ داخلی‌اش بود، و از این نظر با انقلاب‌های کلاسیک اروپایی فرقی نداشت. اما از جنبهٔ انجام وظایف خارجی‌اش انقلابی ضدِ استعماری بود، امری که این انقلاب را از نوعِ کلاسیک آن متمایز می‌کرد، زیرا رشدِ بورژوازی در ایران نه بر مبنای مدل کلاسیک آن بلکه از تحکمِ نیروی خارجی متأثر بود. در اینجا لازم است که به‌طورِ بسیار مختصر نکته‌هایی درموردِ مدل کلاسیکِ انقلاب‌های بورژوا ـ دموکراتیک را یادآور شویم. 
بنا بر مدل کلاسیکِ انقلاب‌های بورژوا ـ دموکراتیک، سرمایه‌داریِ اولیه از ژرفای واپسین مرحلهٔ فئودالیسم سر برون می‌آورد و بعد از اینکه مناسبات اقتصادی‌اش را تا حدی گسترش داد، پوستهٔ فئودالیسم را در هم می‌شکند و ساختار سرمایه‌داری را آزاد می‌سازد. سرمایه‌داری در روندِ رشدش، در هر مرحله مناسبات ساختاریِ ضرور خود را به‌وجود می‌آورد و بر مناسبات چندساختاری غلبه می‌یابد. بحران‌های دورانِ گذار [از فئودالیسم به سرمایه‌داری] از مناسباتِ چندساختاری ناشی می‌شو‌ند. سرمایه‌داری سپس به مرحلهٔ دوم که مرحلهٔ اصلیِ رشد و لگام‌گسیختگیِ سرمایه‌داری و انحصارها است وارد می‌شود. اما دوره‌یی که ما در ارتباط با انقلاب مشروطه از آن صحبت می‌کنیم، دورهٔ بسیار ابتدائیِ رشد سرمایه‌داری است و عبارت است از رشد سرمایه‌داریِ تجاری، که آن را مرحلهٔ انباشتِ سرمایه نیز می‌توان دانست. اما این دوره [دورهٔ  رشد سرمایه‌داریِ تجاری] نیز با نمونهٔ کلاسیکِ این نوع سرمایه‌داری این تفاوت اساسی را دارد که نه بر مبنایِ مناسبات صرفاً داخلی بلکه بیشتر متأثر از نیروی سرمایه‌داری‌ای خارجی ـ در شکلِ مداخلهٔ استعمارگرانه‌اش ـ رشد و حرکت می‌کند. این مداخله در حقیقت مانع از رشد طبیعیِ سرمایه‌داری ایران می‌شود، درنتیجه، سرمایه‌داریِ ایران از فرصت تاریخیِ سی‌صد یا چهارصدساله‌ای که سرمایه‌داریِ اروپا برای رشد طبیعیِ خود در اختیار داشت، محروم می‌گردد. 
 ویژگی‌هایی که سرمایه‌داریِ ایران به‌لحاظِ تاریخی می‌توانست و می‌بایست از آن‌ها بهره‌مند شود آن بود که ایران درحالِ طی کردنِ راهی بود که سرمایه‌داریِ اروپا سال‌ها پیش آن را طی کرده بود. تمامی تجربه‌ها، ایده‌ها و ایدئولوژی‌ها در کورهٔ مبارزات و تلاش‌های سرمایه‌داریِ اروپا گداخته و سپس آبدیده شده بودند. مسیرهای حرکت مشخص بودند، و مقصد به قله‌یی می‌مانست که قبلاً بارها فتح شده و راه‌های رسیدن به آن شناخته شده بودند و علاوه بر این‌ها، ایده‌ها و قانون‌مندی‌های سرمایه‌داریِ اروپا تدوین شده بودند اما چنان‌که وضعیت نشان می‌داد نه برای بهره‌مند شدنِ کشوری نیمه‌مستعمره‌ همچون ایران از آن‌ها، که میان منگهٔ سیطرهٔ دو قدرت بزرگ استعماری روس و انگلیس دست و پا می‌زد. 
عنصرهای شکل‌دهنده به انقلاب مشروطه متنوع و حتی در مواردی متناقض‌اند. اما توجه دقیق به‌شکل ساختار قدرتِ سیاسی در آن دوره و همچنین مداخلهٔ دولت‌های استعمارگر در امور داخلی کشور، نقش طبقه‌ها و لایه‌های گوناگونی که در انقلاب نقش داشتند ـ هم در دورهٔ اول انقلاب مشروطه و هم در دورهٔ دوم آن که به فتح تهران منجر شد ـ را می‌تواند توجیه کند. این فاکتی تاریخی است که بعضی از رهبرانِ فئودال در انقلاب مشروطه نقش داشتند، امری که از حداقل دو عاملِ مهم ناشی بوده است. نخست اینکه، فئودال‌ها از دست‌اندازیِ بی‌حدواندازهٔ شاه به حریم مالکیت‌شان به‌شدت ناراضی و بیمناک بودند. همچنین در مرحلهٔ دوم انقلاب که به فتح تهران منجر گردید، به‌دلیل مداخله‌های علنی و بی‌شرمانهٔ استعمار روس و انگلیس در تعیین سر نوشت کشور و تحمیل قرارداد ۱۹۰۷ که به تقسیم کشور به دو منطقهٔ نفوذِ روس و انگلیس انجامید، تضادِ مجموعهٔ خلق با امپریالیسم در حکم تضادِ عمده متجلی شد و درنتیجه، انقلابِ مشروطه شکلِ جنبش رهایی‌بخش [ملی] را به‌خود گرفت و زمین‌داران و خان‌های لیبرال نیز در آن شرکت جستند، چندان که قدرت نظامی‌شان در فتح تهران مؤثر افتاد. همین امر، زمین‌داران و خان‌ها را در مرتبه‌های رأس انقلاب مشروطه قرار داد. در جریان طبیعی سهم‌خواهیِ نیروهای ایفاگر نقش در پیروزی انقلاب از قدرت، سهم بزرگ نصیب این طبقه شد، و انقلاب مشروطه که در دورهٔ نخستش بورژوازی ملی و خرده‌بورژوازی دست بالا را در آن داشتند و ترکیب مجلس اول را اکثراً چهره‌های متعلق به بورژوازی ملی و خرده‌بورژوازی شکل می‌دادند، در مجلس دوم و پس از فتحِ تهران این ملاکان بودند که اکثریت مجلس را به‌‌دست آوردند. اما اینکه چرا بورژوازی ملی و خرده‌بورژوازی برای نجاتِ انقلاب به ملاکان لیبرال پناه بردند، به ضعفِ بورژوازی ملی، به‌دلایل گوناگون، مربوط می‌شود که به آن نیز پرداخته خواهد شد.
انقلاب مشروطه در شرایطی روی داد که بورژوازی ملی و به‌خصوص بورژوازی صنعتی به‌طورِ چشمگیری ضعیف بود. این ضعف تا حد زیادی در نتیجهٔ اتفاق‌هایی بود که در قرن نوزده پیش آمدند و در ارتباط با نقش کشورهای استعماری روس و انگلیس بود که تمامیتِ ارضی و استقلالِ سیاسی و اقتصادی ایران را نقض کردند. علاوه‌برآن، به از دست رفتنِ بخش بزرگی از سرزمین‌های ایران که جمعیت متراکم و بازار گسترده داشتند نیز ارتباط پیدا می‌کرد. در دو جنگِ میان ایران و روسیه که به‌شکست ایران و امضای دو عهدنامهٔ گلستان (سال ۱۱۹۲ خورشیدی /۱۸۱۳ میلادی) و عهدنامهٔ ترکمان‌چای (سال ۱۲۰۷ خورشیدی / ۱۸۲۸ میلادی) منجر گردید، دروازه‌های ایران بر روی آزمندی‌های استعماری روسیه و انگلیس گشوده شد. به‌این‌ترتیب شکست‌های نظامی به امتیازات دیپلماتیک منجر شد و امتیازات دیپلماتیک امتیازاتِ تجاری را به‌دنبال آورد. امتیازهای تجاری راه‌های نفوذِ اقتصادی را هموار ساخت و نفوذِ اقتصادی صنایع بومی ایران را تضعیف کرد و بر اثرِ آن بافتِ طبقاتی در ایران به‌هم خورد، و در آن مقطع زمانی و در دهه‌های پسین نیز آشفتگی‌های فراوانی را باعث گردید.
بنابراین، سرمایه‌های پولی‌ای که از طریق تجارت انباشته می‌شدند موقعیتی مناسب برای به‌کار انداخته شدن در زمینهٔ تولیدات صنعتی نمی‌یافتند. در حقیقتِ امر، انباشتِ سرمایه با صنعت [تولید صنعتی] پیوند پیدا نکرد، بلکه زمین و تولیدِ محصولات کشاورزی که از امنیت بیشتری برخوردار بودند این سرمایه‌های پولی را به‌خود جلب کردند و از رهگذرِ آن، طبقهٔ بورژوا ـ ملاک در حکم طبقه‌یی تأثیرگذار شکل گرفت. تولیدِ مواد خام کشاورزی برای بازارهای کشورهای استعماری علاوه بر اینکه شیوهٔ تولید کالایی را در کشاورزی [ایران] گسترش می‌داد، هم‌زمان، بین این طبقه [طبقهٔ بورژوا ـ ملاک] و استعمارگرانِ خریدارِ مواد خام کشاورزی، اشتراک منافع به‌وجود می‌آوَرد. درنتیجه دهقان ایرانی در زیر یوغ مناسبات پوسیدهٔ موجود فئودالی به بازارهای جهانی تولید محصولات کشاورزی قدم می‌گذاشت. ورود کالاهای پیشرفته خارجی که هیچ محدودیتی بر ورودِ آن‌ها وجود نداشت و عدم پشتیبانی و حمایت نکردن از کالاهای داخلی باعث گردید که تلاش‌ها در این زمینه هر بار با شکست روبه‌رو شوند. برای نمونه، صنیع‌الدوله نخستین کارخانهٔ نخ‌ریسی‌ای در ایران تأسیس کرد که محصول خوبی نیز تولید می‌کرد ولی چندی بعد در برابر رقیبانِ خارجی شکست خورد و از عرصهٔ تولید [صنعتی] خارج شد. دو کارخانهٔ بلورسازی، یکی به‌وسیلهٔ مسیو ولانژ [در ۱۲۸۵] و دیگری به‌وسیلهٔ  حاج محمدحسن امین دارالضرب [در ۱۳۰۵] در تهران در میدان رقابت از پای درآمدند. وضعیت صنوف نیز در زمینه تولیدات سنتی و مانوفاکتور [کارگاه صنایع دستی و شکل کلاسیکِ تقسیم کار] اسفناک‌تربود. بسیاری از این کارگاه‌های تولیدات سنتی [در ایران] به‌دلیل ورود کالاهای کارخانه‌های کشورهای استعماری ورشکست گردیدند. برای نمونه، در یکی از گزارش‌های دولتی در این زمینه نوشته شده است: “سابق که پارچه‌های فرنگی شایع نبود؛ از اعلیٰ و ادنیٰ [بزرگ و کوچک به‌لحاظِ شأن اجتماعی] حتی در ارکان دولت و بعضی از شاهزادگان عظام قدک پوش بودند… چندین سال که پارچه‌های زرد و سرخ باطن فرنگستان رواج گرفته هر دفعه اقمشه [قماش‌های] ایشان طرح تازه بوده و هرکدام به نظرها تازگی داشته مردم ایران جسم جان خود را رها کردند و دنبال رنگ و بوی دیگران رفتند و از این بابت ضررها دیدند… بیشتر مشاغل ضررهای هنگفت دیده‌اند اقلاً عشر اصناف این شهر نساج بودند که خمس آن باقی نیست. حدود یک‌بیستم از بیوه‌زنان اصفهان با درآمد حاصل از نخ‌ریسی برای نساجان هزینه نگهداری کودکانشان را تأمین می‌کردند که اکنون این منبع معاش خود را از دست داده‌اند. همچنین اصناف بزرگی دیگر مانند صباغ [رنگرز]، نداف [پنبه‌زن] و عمله کازرخانی [گازران   – به‌معنی محلِ شستشوی لباس] که بسته و پیوسته با این صنف بودند بیشتر اینان از میان رفتند. سایر اصناف خلایق را از این ورشکستگی‌ها ضررها رسید. مثلاً کشاورزان نمی‌توانند پنبهٔ خود را دیگر گران بفروشند.” (به نقل از کتاب ایران بین دو انقلاب: نوشتۀ یرواند آبراهامیان)
همین گزارش کوتاه درهم‌ریختگی اقتصاد سنتی ایران و به‌دنبال آن ازهم‌پاشیدگیِ طبقات سنتی را نشان می‌دهد که  به مهاجرت‌های گستردهٔ ایرانیان به روسیه برای یافتنِ کار که ناشی از این درهم‌ریختگی اقتصادی بود و سپس پیوستن آنان به جنبش سوسیال‌دمکراسی خواهیم پرداخت.
ایران در طول تاریخ خود تولیدات بومی خاص خود داشته است که با تجارت داخلی مربوط می‌شد. در دورهٔ صفویان این تولیدات به اوج خود رسید و کارگاه‌های مانوفاکتوری وسعت یافت آن‌گونه که در مرحلهٔ رشد بعدی خود می‌توانست نیروی بخار را نیز به‌خدمت گیرد. به‌دلیل فروپاشیدگیِ جامعهٔ ایران پس از سقوط صفویه این رشد طبیعی تولیدات بومی صدمه فراوان دید. اما در دوره‌های بعد که شهرنشینی دوباره گسترش یافت این تولیدات سنتی ادامه پیدا کرد و بخشی از پیکرهٔ اقتصادی جامعه ایران گردید که در بازارهای سرپوشیدهٔ ایران‌زمین نقش خود را ایفا می‌کرد. بازار از حجره‌ها، کارگاه‌ها، صرافی‌ها، محل کار اصناف، فروشگاه‌ها، مراکز تجاری و اماکن مذهبی تشکیل می‌شد. در این بازارها، تجار کالاهای خود را می‌فروختند، صنعتگران به تولید اشتغال داشتند، بازرگانان مسجد می‌ساختند، واعظان وعظ می‌کردند، دولت غله خود را ذخیره می‌کرد و صرافان وام می‌دادند.اکنون مجموعِ این ساختار اقتصادی، به‌عبارت‌دیگر، بافت طبقاتی مورد هجوم قرار گرفته بود و تاروپود آن از هم می‌گسست و روند تاریخی و طبیعی‌اش مخدوش می‌شد. در نتیجه، آن فرصت سی‌صد یا چهارصد ساله‌ای که برای بورژوازیِ مانوفاکتور اروپا فراهم گردیده بود تا سرمایه‌داریِ صنعتی اروپا از آن فراروید برای بورژوازیِ ملی ایران فراهم نگردید تا که از اقتصاد سنتی این مرزوبوم، بورژوازیِ تولیدگرای صنعتی و ملی‌ای فراروید. تولد این بورژوازی به‌نحوی بود که از بدو تولد یک پایش در گهواره و پای دیگرش در گور بود.
تأملی تاریخ‌شناسانه بر کنش و نظرِ اندیشمندان، گروه‌ها، دسته‌ها، حزب‌ها در آستانهٔ انقلاب مشروطه این باور را در ذهن به‌وجود می‌آورد که این انقلاب از نوع انقلاب‌های کلاسیکِ بورژوا ـ دمکراتیک و با ابعادی بسیار کوچک‌‌تر شبیه به انقلاب بزرگ فرانسه بوده است، البته با لحاظ کردن تفاوت‌هایی که گفته شد و گفته خواهد شد.
در آستانهٔ انقلاب مشروطه، تشکل‌هایی که پا به‌عرصهٔ فعالیت گذاشتند با کنش و ذهنیتِ لایه‌ها و طبقه‌های جامعهٔ آن روز ایران تناسب داشت و مطابقت می‌کرد. برای درک بهترِ جنبهٔ ذهنی انقلاب جای دارد که اشاره‌یی به این تشکل‌ها بشود. در مرتبهٔ نخست تشکل‌هایی‌اند که با روشنفکرانی که پیش از انقلاب تفکرات انقلابِ بورژوادمکراتیک را در جامعه ارائه می‌دادند مربوط می‌شدند و بنابراین می‌توان گفت که، رشدِ اندیشه‌های بورژوایی نسبت به ابعاد رشدِ خودِ بورژوازی افزون‌تر بود. نظرها و اندیشه‌هایی که در این مرحله عنوان می‌شد بسیار پیش‌رفته‌ بودند و تأثیرِ آن‌ها بیش از ابعاد حضورِ مادی بورژوازی در جامعه بود. این نیز ناشی از این واقعیت بود که بورژوازی راه خود را در اروپا طی کرده و به سرانجام رسیده و تجربه‌های روندِ گذار آن در دست‌رس گذاشته شده بود. اندیشه‌هایی که شخصیت‌هایی مثل جمال‌الدین اسدآبادی و یا شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کرمانی، و بعدها به‌نحوی روشن‌تر، طالبوف و میرزا ملکم خان ارائه می‌دادند از این دست بودند. اما در آستانهٔ انقلاب مشروطه گروه‌ها و انجمن‌هایی شکل گرفت که برنامه‌های‌شان خاستگاه و گرایش‌های طبقاتی‌شان را بازمی‌تاباند. 
نمونه‌یی از این گروه‌ها مجمع آدمیت در تهران بود که از پزیتویسمِ [اثبات‌گراییِ] رادیکالِ “سن سیمون” و اومانیسمِ [انسان‌گراییِ] لیبرالِ “آگوست کنت” پیروی می‌کرد. بنیان‌گذار آن میرزا عباسقلی‌خان قزوینی بود که بعدها به عباسقلی آدمیت معروف شد و از دوستان میرزا ملکم‌خان بود. فریدون آدمیت، مورخ سرشناس، می‌نویسد که، مجمع آدمیت سه هدف مشخص داشته است: به‌کار بردن مهندسیِ اجتماعی برای دست‌یابی به توسعهٔ ملی؛ کسب آزادیِ فردی به‌منظور شکوفایی عقل و اندیشهٔ بشری؛ دست‌یابی به برابری در حقوق برای همگان بدونِ درنظر گرفتن اصل و نسب و مذهب به‌منظورِ حفظ و تضمین شأن و منزلت همهٔ شهروندان. در سوگندنامهٔ پنهانی گروه آمده بود که “برابری در حقوق و وظیفه تنها اساس واقعی روابط بشری است.”
گروه رادیکال بورژوایی که گرایش‌های دمکراتیک‌تری در آن بود و نقل مجلس انقلاب مشروطه ازنظر فکری ‌بود، گروه کمیتهٔ انقلابی است. علاوه بر ملک‌المتکلمین، پنج شخصیت معروف دیگر انقلاب مشروطه در آن عضو بودند: سید جمال‌الدین اصفهانی ـ واعظی که به‌خاطر دفاع جسورانهٔ غیردینی‌اش از شهر رانده شده بود؛ حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی؛ پناهنده‌یی از اصفهان، و یک “ازلی” [نام گروهی از پیروان سید علی‌محمد باب که پس از وی صبح‌ازل را جانشین وی دانستند] ـ که طرفدار آموزش جدید بود ـ و سردار اسعدِ بختیاری، رهبرِ طایفهٔ ایلخانی و رئیس ایل بختیاری، که بعد از اعدام پدرش در سال ۱۲۶۱ به زندان افتاد و در همانجا سفرنامه‌یی را ترجمه کرد. از دیگر اعضای فعال گروهِ کمیتهٔ انقلابی دو برادر از خانوادهٔ اشرافی و تحصیل‌کردهٔ اسکندری بودند. جد آن‌ها پسر فتحعلی‌شاه بود که اثر معروف “تاریخ نو” را نوشته بود، پدربزرگ‌شان رمان‌های معروف الکساندر دوما را ترجمه و منتشر کرده بود و عموی‌شان هم تفسیر اجتماعی “اوژن سو” با عنوان: “اسرار مردمان” (رازهای مردم) را ترجمه کرده بود. برادر بزرگ، یحیی‌میرزا اسکندری، از نخستین قربانیان انقلاب مشروطه بود و برادر کوچک، سلیمان‌میرزای معروف، بنیان‌گذارِ حزب اجتماعیون‌عامیون  و نخستین دبیرکلِ حزب تودهٔ ایران و شخصیت بسیار برجسته و موردِ احترام انقلاب مشروطیت بود.
گروهِ انجمن مخفی: بیشتر اعضای این گروه از طبقهٔ متوسط سنتی بودند و در برنامه‌های‌شان منافع طبقاتی‌شان را بازمی‌تاباندند. ناظم الاسلام کرمانی بنیان‌گذارِ این گروه بود. خواست‌های این گروه عبارت بود از: تدوینِ مجموعه‌یی از قوانین ملی و تأسیسِ عدالت‌خانه؛ بررسیِ موضوع ثبتِ زمین‌های زراعی [خواستِ زمین‌داران لیبرالِ انقلاب مشروطه در رویارویی با دست‌اندازی‌های دربار به زمین‌ها]؛ برقراریِ نظام عادلانهٔ مالیاتی؛ اجرایِ اصلاحات در ارتش؛ وضعِ مقررات برای عزل و نصب حکمرانان ایالتی؛ تشویقِ بازرگانی داخلی؛ تأسیسِ مدارس؛ سازمان‌دهیِ مجدد گمرک؛ تحدیدِ [محدود کردنِ] قدرت مُجریانِ دولتی؛ اجرایِ شَرع مقدس. انجمن مخفی پس از تدوین برنامه‌اش، با دو تن از مجتهدان برجستهٔ تهران، یعنی: سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی، ارتباط برقرار کرد.
جنبشِ سوسیال‌دمکراسی: گستردگیِ جنبش سوسیال‌دمکراسی به‌لحاظ کمی و کیفی، و تأثیرش بر انقلاب مشروطه و نقش‌اش در آن، به‌حدی است که در سنجش با وزنِ دیگر گروه‌ها و انجمن‌ها به‌تنهایی در یک کفه ترازو قرار می‌گیرد. تأمل‌برانگیز اینکه، انقلاب مشروطه در برههٔ زمانی‌ای روی داد که بورژوازیِ ملی و صنعتی در کشور در وضعیتی بسیار ضعیف قرار داشت. اما ورشکستگیِ اقتصاد ایران و مهاجرتِ گستردهٔ پیشه‌وران، صنوف [صنف‌ها]، و دهقانان ورشکسته به کشور روسیه و جذبِ آنان در مراکز صنعتی، کمیتِ طبقهٔ کارگر ایران را به‌طرزی چشم‌گیر بالا برد. رشدِ کیفی و رزم‌ومبارزه‌جوییِ این کارگران مهاجر مصادف بود با رشدِ جنبش سوسیال‌دمکراسی و کمونیستسی در روسیه هم‌زمان بود، چنان‌‌که این کار گران را به‌لحاظِ آگاهی طبقاتی و تشکل‌پذیری در وضعیتی بی‌همتا میان قشرها و طبقه‌های اجتماعی ایران قرار می‌داد. در ارتباط با کمیت این کارگران مهاجر، آمار موجود نشان می‌دهند که، صرف‌نظر از حجم زیادِ رفت‌وآمد‌های بدون گذرنامه‌ای که در آن زمان می‌‌شده است، تعداد افرادی که در سال ۱۹۱۱ به‌طورِ‌قانونی برای کار به روسیه مهاجرت کرده‌اند بالغ بر ۱۹۰ هزار نفر و بازگشت‌کننده‌ها اندکی بیش از ۱۶۰ هزار نفر  بوده‌اند. در سال ۱۹۱۳ این آمار به‌ترتیب ۸۳ هزار مهاجرت‌کننده و ۶۶ هزار نفر بازگشت‌کننده بوده‌اند. به‌طورکلی نیمی از کارگران نفتِ باکو کارگران ایرانی مهاجر بوده‌اند. سوسیال‌دمکرات‌های بلشویک قفقاز این کارگران را از نظر تشکیلاتی برای مبارزه در میهن‌شان آماده می‌ساختند و الهام‌بخش آنان در این مبارزه بودند. مثلاً در پیامی به عده‌یی از این کارگران ـ که در آستانهٔ انقلاب مشروطه به ایران مراجعت می‌کردند ـ از سوی جلیل محمدقلی‌زاده، مدیر مجله ملانصرالدین، که در ایران شهرت و طرفداران  بسیار داشت، چنین آمده است: “پس از آمدن به میهن‌تان مردم گرسنه و برهنه را گرد آورید و به آن‌ها مژده دهید که طبقهٔ کارگر روسیه به‌پا خاسته است، به همشهریان کارگر بگویید که طبقهٔ کارگر روسیه به شما درود می‌فرستند. …”
در این ارتباط باید یادآور شد که شخصیت انقلابی‌ای برجسته همچون حیدرعمو اوغلی،که به یکی از رهبران طراز اول جنبش مشروطهٔ ایران تبدیل شد، در آستانهٔ انقلاب مشروطه، ۱۹۰۷، عضو کمیتهٔ مرکزی حزب سوسیال‌دمکرات روسیه شعبهٔ قفقاز (به‌رهبری نریمانف) بود. او  پیش از آن، در سال ۱۹۰۲، که در مقام مهندس برق و به‌منظور راه انداختنِ موتور برق برای حرم امام رضا در مشهد به ایران دعوت شده بود در طول ۱۱ ماه حضورش در مشهد  کوشید حزب سوسیال‌دمکرات را در ایران تأسیس کند اما موفق نشد. او در همهٔ مرحله‌های انقلاب مشروطه حضور پررنگ و فعال داشت، از تهران گرفته تا تبریز.
حزب سوسیال‌دمکرات کارگری روسیه ( بلشویک)، علاوه بر تبلیغ و ترویج اندیشه‌های مارکسیستی و ترغیب کارگران به مبارزهٔ عملی در راهِ بهبود وضع‌ وخیم معیشتی و صنفی و اجتماعی‌شان، به اقدام ویژه‌ای برای تشکل آن‌ها دست زد. در سال ۱۹۰۴، با کمک و تشویق بلشویک‌های روس، سوسیال‌دمکرات‌های ایران جمعیتی به‌نام “جمعیتِ همت” (در باکو) تشکیل دادند که به‌تدریج گسترش یافت و عدهٔ بسیار زیادی از کارگران ایرانی را در خود گرد هم آورد. “جمعیت همت” فعالیت‌هایی چشمگیر در مسیر تبلیغ و گسترش افکار مارکسیستی کرد. این جمعیت روزنامه‌یی به‌نام “همت” را نیز در زمینهٔ فعالیت‌های تبلیغی خود منتشر کرد. بی‌تردید از همین زمینه‌ها است که جنبش سوسیال‌دمکراسی در ایران شکل می‌گیرد. شکل‌گیریِ “سازمان اجتماعیون‌وعامیون تبریز”، گروهِ مجاهد و روزنامه‌های زیرزمینی‌ای مانند گنج فنون، متأثر از جنبش سوسیال‌دمکراسی قفقاز است.  نقشِ جنبش‌ سوسیال‌دمکراسی قفقاز در نجات انقلاب مشروطه پس از به‌توپ بسته ‌شدنِ مجلس بی‌بدیل است، یعنی درست در  زمانی که انقلاب در تهران به‌فجیع‌ترین شکلی به خاک و خون کشیده شده و سرکوب گردیده بود. کبوتر خونین و بال شکستهٔ انقلاب به تبریز پناه آورد. در اینجا بود که جنبشِ سوسیال‌دمکراسی، با درایت و رشادت، برای احیا و حفظِ عزم را جزم کرد.  
انقلاب مشروطهٔ ایران، با وجود همهٔ مبارزات، رشادت‌ها و فداکاری‌های بی‌نظیر پدران ما، موفق نشد به هدف‌های اصلی و  بزرگ خود دست یابد، بنابراین، این بار سنگین بر دوش آیندگان گذاشته شد. اما این انقلاب مسیر تاریخ جدید ایران را  گشود. 

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۰۴، ۴ مردادماه ۱۳۹۵

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا